دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

انسان از دید مارکس

سرمایه داری فردیت انسان را نابود می کند

نیازهای واقعی انسان ریشه در طبیعت دارند. غالبا انسان نسبت به نیازهای غیرحقیقی خویش اگاهی دارد ولی نسبت به نیازهای حقیقی خود ناگاه است.

اریک فروم

انسان برای مارکس در حکم ماده خامی است که فی النفسه تغییر پذیر نمی باشد. درست به مانند مغز انسان که از آغاز تکوین تاریخ تاکنون یکسان مانده است، در عین حال انسان خود را در طول تاریخ دگرگون می سازد، خود را تکامل داده و انکشاف می کند. انسان محصول تاریخ است و از آنجایی که خود تاریخش را می سازد، پس محصول دست خویشتن است.

انسان در روند تکامل تاریخی-اجتماعی خود با در هم آمیختن با نظام سرمایه داری به اوج از خودبیگانگی می رسد. انسان به تنهایی و بدون تغییرات اساسی در بنیان های هستی خود قادر به رهایی نخواهد بود، تنها توسط انقلاب در بنیان های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می تواند زمینه دستیابی به انسانیت واقعی و رستن از قید از خودبیگانگی را در جامعه ای نوین مهیا سازد.

کارل مارکس

ماتریالیسم و از خودبیگانگی

فلسفه مارکس همانند فلسفه هستی گرایان، اعتراضی است به از خودبیگانگی انسان، اعتراضی علیه تبدیل شدن انسان به شی است. به نظر وی تولید بیش از حد اشیا مصرفی، انسان های بی مصرف تولید می کند.

مارکس مخالف نوعی ادعای ماتریالیستی بود که می گفت بستر تمام نمودهای روانی و ذهنی در ماده و در فرایندهای مادی نهفته است، این فلسفه در سطحی ترین شکل خود بیان می دارد احساسات و عقاید، فرایندهای شیمیایی در بدن هستند.

مارکس خط فکری خود را طبیعت گرایی(naturalism) و انسان گرایی(Humanism) می نامد. فلسفه مارکس نه ایده الیسم است نه ماتریالیسم بلکه سنتزی است بین انسان گرایی و طبیعت گرایی.

برداشت عوام از ماتریالیسم تاریخی غلط است. عقیده رایج به غلط می گوید: مارکس قوی ترین انگیزه روانی انسان را تلاش برای پول در آوردن و کسب رفاه مادی می داند و از این روی کلید توضیح تاریخ انسان، در کسب مادیات است. مارکس هیچگاه نمی گفت انگیزه و محرک اصلی انسان برای زندگی، کسب مادیات است.

ماتریالیسم تاریخی نظریه روانشناختی است که خود را معطوف به سائق ها و نیازهای روانی انسان می کند. ماتریالیسم تاریخی بیان می کند : شیوه ای که انسان ها بدان طریق وسایل معیشتشان را تولید می کنند، تفکر و امیال انان را نیز مشخص می کند.

مارکس معتقد بود: شیوه های اقتصادی سرمایه داری، انگیزه اصلی انسان را به تلاش برای پول درآوردن و به تملک درآوردن تبدیل می کنند.

پست های مرتبط

کار در نظریه مارکس نقش محوری دارد، کار عامل ارتباط انسان با طبیعت است. کار بیان زندگی انسانی است و توسط کار رابطه انسان با طبیعت تغییر می یابد. 

گوته درباره انسان بارور می گوید: نه پول، نه قدرت، نه ارضای حسی(سکس)، هیچکدام نمی توانند مفهوم زندگی را به انسان عرضه دهند، انسان تنها هنگامی که فعالیت بارور دارد، می تواند زندگیش را پرمعنا سازد و خشنود گردد.

منبع: انسان از دیدگاه مارکس. نویسنده: اریک فروم. مترجم: محمد راه رخشان .

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها