رواندرمانی اگزیستانسیال، یک رویکرد درمانی پویا است که تمرکز خود را بر دلواپسیهای منشا گرفته از هستی قرار داده است. رواندرمانی اگزیستانسیال، مانند دیگر درمانهای روانکاوانه، فرض را بر تاثیر نیروهای ناخودآگاه بر کارکرد خودآگاه میگذارد.
رویکرد رواندرمانی اگزیستانسیال مدعی است که تعارضات درونی ما، نه فقط ناشی از کشاکش میان غرایز سرکوبشده یا افراد مهم درونی شده یا خاطرات تروماتیک فراموش شده، بلکه ناشی از رویارویی با مسلمات هستی نیز می باشد.
منظور از مسلمات هستی(دلواپسیهای غایی) چیست؟ اگر به خود اجازه دهیم که دلواپسیهای روزانه زندگی را طبقهبندی کنیم و عمیقا تحت تأثیر موقعیت خود در جهان قرار بگیریم، ناگزیر به ساختار ژرف هستی یا دلواپسیهای غایی میرسیم. چهار دلواپسی غایی در رواندرمانی از بقیه برجستهترند:
- مرگ
- تنهایی و انزوا
- پوچی و بی معنایی
- آزادی و انتخاب
عشق وسواسگونه یالوم به رواندرمانی موجب شده رویکردهای درمانی متنوعی را تجربه کند؛ از مکاتب مختلف روانشناسی خوشه بچیند، بی آنکه به دام تعصب خشک بیفتد. با صراحت تمام، خود و دیگران را نقد می کند، وی علاقه دارد که به بصیرتی هیجانی در درک انسان نایل آید. یالوم برای هر بیمار، درمان خاص او را ابداع می کند.
نکاتی از روان درمانی به سبک یالوم
۱- از تشخیص بپرهیزید (Avoid Diagnosis):
در تعیین ملاحظات درمانی بیماریهای جدی با زیربنای زیستی (مانند اسکیزوفرنیا، اختلال دوقطبی، اختلال خلقی اساسی، صرع، مسمومیت دارویی، بیماریهای مغزی ناشی از سموم)، تشخیص نقش اساسی دارد و در این مقوله جای سؤال نیست، ولی در مورد بیمارانی که دچار اختلالات خفیفتری هستند، تشخیص اغلب غیرسودمند است. ولی چرا؟
به این دلیل که رواندرمانی عبارت است از روند آشکارسازی تدریجیای که در طی آن درمانگر سعی میکند تا حد امکان بیمار را بهطور کامل بشناسد. تشخیص دید را محدود میکند و از توانایی برقراری ارتباط انسانی میکاهد. وقتی تشخیص میگذاریم، در واقع به صورت انتخابی به تمامی جنبههایی که در تشخیص ما نمیگنجد، بیتوجه میشویم و برعکس به جزئیاتی که به نوعی تشخیص اولیه را تأیید میکند، بیش از آنچه باید، توجه میکنیم. دیگر اینکه تشخیص گاه ماند پیشگویی خود بسنده عمل میکند. وقتی با بیماری به عنوان یک بیماری مرزی یا هیستریک ارتباط برقرار میکنیم. این ویژگیها را در او تحریک و تحکیم میکنیم. اگر روش تشخیص گذاری DSM را بیش از حد جدی بگیریم و اگر باور کنیم که حقیقتا به تقسیمبندیهای اصلی دست یافتهایم، ممکن است ماهیت انسانی و متغیر و خلاق اقدامات درمانی را حذف کنیم.
۲- بیمار را درگیر درمان کنید و از وی حمایت کنید:
بسیاری از بیماران ما در قلمرو برقراری صمیمیت مشکل دارند و صرفا برای تجربه یک رابطه صمیمانه با درمانگر درمان را آغاز میکنند. بعضی از صمیمیت میهراسند، زیرا باور دارند چیزی غیرقابل پذیرش و زننده در وجود آنهاست. بخش اعظم کمک درمانی به این افراد آن است که خود را به تمامی بر ما آشکار کنند و باز از سوی ما پذیرفته شوند. برخی دیگر به دلیل ترس از استثمار، مورد بهرهبرداری واقع شدن و یا طرد شدن، از صمیمیت میگریزند. برای ایشان نیز یک رابطه درمانی صمیمانه و محبتآمیز که منجر به فجایع فوق نشود، یک تجربه هیجانی اصلاح کننده خواهد بود.
یکی از ارزشهای مهم درمان فردی تجربه دریافت حمایت مثبت است. تنها گفتههای حمایت کننده درمانگر است که در خاطر میماند. وقتی بیماران گام درمانی مهم و جسورانهای برمیدارند، از آن تعریف کنید.
۳- همدلی را آموزش دهید (Teach Empathy):
سعی کنید جهان را همانطور ببینید که بیمار میبینید. اگر درمانگر به درستی به جهان بیمار وارد شود، درمان تقویت خواهد شد. بیماران از تجربه اینکه کاملا دیده و به خوبی درک شوند، بهره فراوان خواهند برد. برای ما بسیار مهم است که درک کنیم بیمارانمان گذشته، حال و آینده را چگونه تجربه میکنند. اطلاع در مورد گذشته بیمار، به تواناییتان در نگاه کردن از پنجره بیمار میافزاید.
بررسی گذشته، نه تنها در شکلدادن به زنجیره علتها اهمیت دارد، همچنین به ما اجازه میدهد همدلی درست بیشتری با بیمار داشته باشیم. همدلی درست، نه تنها برای درمانگر، که برای بیمار نیز یک ویژگی ضروری محسوب میشود و ما وظیفه داریم به بیماران کمک کنیم نسبت به دیگران همدلی پیدا کنند.
اینجا و اکنون روش موثری است که درمانگران میتوانند برای ایجاد همدلی در بیماران از آن استفاده کنند. اینجا و اکنون سرچشمه اصلی نیروی درمانی، جادهصافکن درمان و بهترین دوست درمانگر است. منظور از اینجا و اکنون وقایع بلافصلی است که در جلسه درمان حادث میشود، آنچه اینجا در این رابطه و در فضای موجود میان ما دو نفر، در همین لحظه، اتفاق میافتد.
۴- درمان را از خود آغاز کنید:
درمانگر باید با الگو قرار دادن خود، راه را به بیماران نشان دهند. درمانگران باید با نیمه تاریک وجود خود آشنا باشند تا بتوانند با تمامی آرزوها و تکانههای بشری همدلی کنند. درمانگران جوان باید بر روی مسائل نوروتیک خود کار کنند؛ باید بیاموزند که چگونه خود را بپذیرند، نقاط کور خویش را کشف کنند و خود را آن گونه ببینند که دیگران میبینند؛ باید قدر اثری را که بر دیگران میگذارند بدانند و بیاموزند که چگونه بازخورد صحیح ارائه دهند.
رواندرمانی، امری متهورانه و طاقتفرساست، درمانگران باید آگاهی و نیروی درونی لازم را برای کنار آمدن با بسیاری از مخاطرات حرفهای موجود در این رشته بهدست آوردند. یالوم توصیه میکند درمان تا جایی که ممکن است عمیق و طولانی باشد و درمانگر در مراحل مختلف زندگی درمان شود. یک درمانگر جوان باید از فرقهگرایی بپرهیزد و قدرت اثر رویکردهای مختلف درمانی را درک کند.
۵- بیمار را به خودافشاگری تشویق کنید:
خودافشاگری، یکی از عناصر بسیار ضروری در رواندرمانی محسوب میشود. هیچ بیماری بدون افشاگری از درمان سود نخواهد برد. آنچه ما در درمان انجام میدهیم، یعنی فراهم آوردن محیط امن، برقراری اعتماد و کاوش در رویاها و تخیلات، با هدف تشویق به خودافشاگری انجام میشود. بیماران نباید برای خودافشاگری، هر قدر هم که با تأخیر صورت گرفته باشد، سرزنش شوند. هر وقت احساس کردید دلتان میخواهد بگویید: «لعنت، ببین چقدر وقت تلف کردیم، چرا این را قبلا به من نگفتی؟» درست همان زمانی است که باید زبانتان را گاز بگیرید و بر این واقعیت متمرکز شوید که بیمار بالاخره آن قدر به شما اعتماد کرده که چنین اطلاعاتی را آشکار کند.
۶- درباره مرگ صحبت کنید:
هراس از مرگ، همواره از اعماق به سطح تراوش میکند. در طول زندگی بارها به سراغمان میآید و ما نیز در برابرش به دفاعهایی دست میزنیم که بیشتر مبتنی بر افکار است و در کنار آمدن با مرگ آگاهی یاریمان میکند. ولی نمیتوانیم از ذهن خارجش کنیم. در تخیلات و رویاهایمان سرریز میکند و در هر کابوس خود را از بند رها میسازد. در کودکی نیز مجذوب مرگ میشویم و یکی از مهمترین وظایف تکاملیمان، کنار آمدن با هراس از نابودی است. نادیده گرفتن مرگ، به این معناست که هولناکتر از آن است که بتوانیم دربارهاش سخن بگوییم. با همه اینها، دلایل متعددی برای رویارویی با مرگ در مسیر درمان وجود دارد. نخست، به خاطر بسپارید که درمان عبارت است از کاوشی ژرف و گسترده در مسیر و معنای زندگی؛ با پذیرش اینکه مرگ در کانون هستی ما واقع شده و نیز پذیرش پیوستگی مرگ و زندگی، چگونه میتوانیم نادیدهاش بگیریم؟
۷- درباره معنای زندگی صحبت کنید:
افراد بیش از آنچه درمانگران تصور میکنند به دلیل نگرانیهای معنایی به درمان روی میآورند. به نظر میرسد ما انسانها آفریدگانی در جستوجوی معنا هستیم، با این بداقبالی که به درون جهانی تهی از معنا پرت شدهایم.
یکی از مهمترین وظایفمان ابداع معنایی است که تکیهگاه محکمی برای زندگی باشد و سپس دست زدن به تدابیری ماهرانه برای انکار این حقیقت که خودمان این معنا را خلق کردهایم. جستوجوی مداوم ما برای نظام معنایی، اغلبمان را به بحران معنا دچار میکند. یونگ گزارش کرده که یک سوم بیمارانش به همین دلیل به او مراجعه کردهاند. در این حالت، شکایتها اشکال گوناگونی به خود میگیرد. برای مثال: «زندگیام انسجام ندارد»، «به هیچ چیز اشتیاق ندارم»، «برای چه زندگی میکنم؟ که به چه برسم؟»، «در زندگی حتماً باید مفهوم عمیقتری داشته باشد»، «احساس پوچی میکنم، هر شب تلویزیون نگاه کردن، به نظر خیلی بیمعنی و بیفایده میآید.»، «حتی حالا در پنجاه سالگی هم هنوز نمیدانم وقتی بزرگ شدم، میخواهم چه کنم.»
۸- درباره آزادی صحبت کنید:
ارتباط میان آزادی و اضطراب به راحتی بارز و قابل درک نیست، زیرا در نگاه اول، آزادی تنها شامل معانی مثبت است. با این حال، آزادی روی تاریکی نیز دارد. آزادی پدیدهای روانشناختی و پیچیده است که اضطراب از آن تراوش میکند. به قول سارتر: ما محکوم به آزادی هستیم.
۹- کمک به بیمار در جهت پذیرش مسئولیت:
تا زمانی که بیماران بر این باورند که مشکلات اساسیشان حاصل چیزی خارج از کنترل آنهاست مانند اعمال دیگران، بخت بد، بیعدالتیهای اجتماعی و ژنها، دست درمانگران در کار بسته است. تنها میتوانیم از حملات و نابسامانیهای زندگی اظهار تأسف کنیم و روشهای سازگارانهتری برای مواجهه با آنها پیشنهاد کنیم. اگر به تحول درمانی امید بستهایم، باید بیمارانمان را تشویق کنیم که مسئولیت بپذیر باشند، به این معنی که درک کنند چگونه در پریشانی و اندوه خود سهم دارند. وقتی افراد نقش خویش را در ایجاد مخمصههای زندگیشان شناختند، متقاعد میشوند که تنها خودشان هستند که قدرت متحول ساختن موقعیت را دارند.
۱۰- برای مراجع تصمیم نگیرید:
تصمیمگیری برای بیماران و تعجیل در این کار، راه خوبی برای از دست دادن آنهاست. بیمارانی که وظیفهای بر عهده داشته باشند و نتوانند آن را به انجام برسانند، بیماران خوشحالی نخواهند بود و درمان را رها خواهند کرد. تصمیم، یک راه است، راهی شاهانه به سرزمین اگزیستانسیالیستی، که قلمرو آزادی، مسئولیت، انتخاب، آرزو و اراده است. مسئله تصمیمگیری بر اضطراب آزادی دامن میزند، بسیاری از افراد راههای پُر پیچ و خمی در پیش میگیرند تا از تصمیمگیری فعالانه بر حذر باشند.
تصمیم گیری نه تنها ما را با موقعیتی رو در رو میکند که در آن خود را میآفرینینم، بلکه ما را با محدود بودن چارهها نیز آشنا میسازد. گرفتن یک تصمیم ما را از دیگر چارهها محروم میکند. انتخاب یک زن، یک حرفه یا یک مکتب به معنی چشمپوشی از سایر احتمالات است.
منبع : کتاب هنر درمان، اروین یالوم