دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

موضوع و بازنمایی موضوع

موضوع درونی، تصویر یا بازنمایی مادر در ذهن کودک است.

موضوع، کسی ست که هدف فعالیت یا میلی قرار گرفته است. کودک موضوع ها را به دو بخش تقسیم می کند: ۱- موضوع خوب یا ارضا کننده  ۲- موضوع بد یا ناکام کننده

موضوع (Object)

واژه موضوع(ابژه) در اصطلاح روابط موضوعی(Object Relations) در متون روانکاوی، واژه ای تخصصی است و مرجع معمولش نه شیئی غیر انسانی بلکه بیشتر کسی ست که هدف فعالیت یا میلی قرار گرفته است. موضوع چیزی ست که سوژه ای با آن مرتبط می شود. احساسات و عواطف موضوع هایی دارند. مثلا من عاشق فرزندانم هستم، از مار می ترسم و یا از دست دوستم عصبانی ام.

سائق های انسان موضوع دارند. موضوع سائق گرسنگی، غذا و موضوع سائق جنسی، شخص دارای جاذبه جنسی است. فروید در بحث از سائق های غریزی، در خصوص موضوع های نوزادان می گوید: موضوع، نخست پستان مادر، سپس خود مادر و در نهایت دیگر اشخاص و چیزهایی است که نوزاد را ارضا می کند.

موضوع و بازنمایی موضوع

بازنمایی (Representation)

اصطلاح بازنمایی به نحوه تملک شخص بر یک موضوع دلالت دارد، یعنی حاکی از این است که شخص چگونه موضوعی را به شکل روانی باز می نمایاند.

کسانی که در باب روابط موضوعی مطلب می نویسند به طور کلی میان دو جهان تفکیک قائل می شوند:

  • دنیای بیرونی موضوع های قابل مشاهده
  • دنیای درون روانی حاوی بازنمایی های ذهنی این موضوع ها.

دنیای بیرونی، به قلمرو موضوع های قابل مشاهده اشاره دارد که در محیط اجتماعی یعنی همان دنیای روزمره ما موجودند. دنیای درونی، به انگاره ها و بازنمایی های ذهنی سوژه از دنیای بیرونی، یعنی تجربه و بازنمایی سوژه از دنیای بیرونی دلالت دارد.

هر ناظری می تواند مادری در حال مراقبت از کودکش را توصیف کند، موضوع بیرونی در این مورد به شخص واقعی یعنی مادر اشاره دارد. اصطلاح رابطه مندی موضوعی یعنی درگیر بودن(هیجانی) با این شخص قابل مشاهده.

مقصود از موضوع درونی، تصویر یا بازنمایی مادر در ذهن کودک است. این تجربه و بازنمایی درونی در دسترس ناظران قرار ندارد و ممکن است بازتاب دقیقی نیز از موقعیت واقعی نباشد اما بی شک تجربه کودک (یا سوژه) از مرتبط بودن با مادر را می نمایاند و دنیای درون روانی کودک را نشان می دهد.

نظریه پردازان در کاربرد اصطلاح موضوع باید به دقت روشن کنند به شخص بیرونی قابل مشاهده اشاره دارند و یا به موضوع درونی که بازنمایی ذهنی آن شخص قابل مشاهده بیرونی است.

علاقه روانکاوی به دنیای درونی بازنمایی های ذهنی معطوف است، زیرا آنچه درمانگر را به فهم و انگیزه های سوژه می رساند، نحوه بازنمایی و تعبیر سوژه از جهان و روابط اوست. درمانگر تنها زمانی می تواند در باب روابط موضوعی درونی یک فرد اطلاعات کسب کند که آن فرد قادر باشد در خصوص احساسات و روابطش تامل کند و به گفت و گو بپردازد.

بازنمایی خود (Self Representation)

علاوه بر تصاویر و بازنمایی های ابژه، جنبه دیگر دنیای درون روانی فرد، بازنمایی های او از خودش است. بازنمایی خود، تجلی ذهنی خود است آنگونه که طی رابطه با موضوع ها یا اشخاص مهم محیط کودک تجربه می شود. اگر کودک احساسات خوب را تجربه کند، در بازنمایی اش از خود، کودک خوب است و اگر احساسات بد را تجربه کند، در بازنمایی اش از خود، بد است.

در ابتدا نوزاد قادر به تشخیص ابژه ها از خودش نیست؛ ابژه ها به عنوان بخش‌ها یا جنبه هایی از خود او به نظر می‌رسند. لذا نوزادان تا زمانی که رابطه بین دهانشان و مکیدن را کشف نکرده اند، قادر نیستند بین سینه مادر و انگشت خود تمایز قائل شوند. نوزادان به مرور می توانند ابژه را از خود، غیر خود را از خود، و بازنمایی ابژه را از بازنمایی خود تفکیک کنند.

هر بازنمایی از خود نحوه ارتباط جویی شخص با دیگران و جهان را شکل می دهد. برای مثال شاید کسی کارش را در فقر آغاز کند و بعد به ثروت برسد، اما چون خودانگاره اش تغییر نکرده است، همچنان لباسهای کهنه بپوشد و هنوز هم خود را کسی می داند که باید قناعت و پس انداز کند.

بازنمایی های ذهنی ابژه ها و خود همواره با هیجانی همراه هستند. در آغاز رشد کودک، این انرژی هیجانی(یا بار عاطفی) با احساس لذت و درد همراه است. آنچه باعث احساسات ناخوشایند در نوزاد می‌شود به عنوان یک ابژه بد درونی درک و درونی می شود. نوزاد به دلیل عدم بلوغ روانی، فقط دنیا را به صورت ذهنی از لحاظ «خوبی برای من» یا «درد برای من» تجربه می کند؛ کودک هنوز نمی تواند تشخیص دهد که ابژه بد درونی، فردی در دنیای بیرونی است که موجب ناکامی و ترس او می شود.

چنانچه احساس خوشایندی را تجربه کند، او «خوب» است، چون ابژه لذت بخش است و نیازهای او را برآورده می‌کند. چنانچه او احساسات ناخوشایندی را تجربه کند (چون ابژه «بد» و ناکام کننده است و احتمالا نیازهایش را برآورده نمی کند) بازنمایی های خود کودک «بد» می شود.

کودک موضوع ها را به دو بخش تقسیم می کند:

  1. موضوع خوب یا ارضا کننده 
  2. موضوع بد یا ناکام کننده

ملانی کلاین و فیربرن که ۲ نظریه پرداز روابط موضوعی هستند، درباره درونی کردن این دو بخش از موضوع نظر متفاوتی دارند.

ملانی کلاین معتقد است که کودک هر دو موضوع خوب و بد را درونی می کند. از نظر کلاین موضوع های درونی ترکیبی از خود و موضوعات بیرونی اند. موضوعات بیرونی نه به خودی خود، بلکه از این حیث اهمیت دارند که چگونگی فرافکنی ها را تعدیل می کنند. موضوع درونی کلاین نیز بیش از تاکید بر جهان بیرونی، بر صورت تعدیل شده آن با احساسات نوزاد ، تاکید دارد.  

فیربرن معتقد است که کودک تنها موضوعات بد را درونی می کند(برای جبران موضوع های بد بیرونی) زیرا دلیلی وجود ندارد که کودک موضوعات خوب و قابل دسترس در واقعیت بیرونی را درونی سازد. از نظر فربرن موضوعات ناکام کننده یا بد، با درونی شدن در داخل شخصیت شکل می گیرند و منجر به فروپاشی ایگو می شوند و هر موضوع با بخش های مختلفی از ایگو ارتباط برقرار می کند.

برخی از نظریه‌پردازان روابط ابژه بر این موضوع تاکید می‌کنند که چگونه غالبا بازنمایی های خود با فرایند های روانی دیگر مانند فرافکنی و اشکال متفاوت همانندسازی و درونی سازی مرتبط می شود. این می‌تواند فرافکنی احساسات شخص به دیگری و سپس نحوه رفتار او بر اساس این ادراکات تحریف‌شده درونی را شامل شود؛ برای مثال، یک قاتل که بیمار روانی است به طرف پلیس تیراندازی می کند و فریاد می‌زند «بکشید مرا، بکشید مرا، شما می‌دانید که من گناهکارم». او احساس گناهش را به پلیس فرافکنی می‌کند و از آنها می خواهد که به خاطر جرمش او را مجازات کنند. شخص دیگری ممکن است احساسات پرخاشگرانه اش را اینگونه بیرونی نکرده و احساسات خشمش را به صورت خشونت فیزیکی یا خودکشی به خود برگرداند.

ابژه جزئی و ابژه کلی (whole and part object)

تصاویر و بازنمایی های دنیای روانی همیشه به شکل یک ابژه کامل نیستند، بلکه می‌توانند بازنمایی هایی از یک ابژه جزئی شده باشند، یعنی جزئی از یک شخص مانند یک پا، آلت تناسلی، سینه مادر، یا حتی جزئی از بدن خود فرد به عنوان یک ابژه باشند، مانند شستی که نوزاد می مکد.

اصطلاح ابژه جزئی شده معمولاً به بازنمایی از ابژه ای اشاره دارد که از نظر ذهنی به عنوان ابژه خوب یا بد، خوشایند یا ناخوشایند برای فرد تجربه می شود. تجربه کردن یک ابژه ای که می تواند کامیاب کننده یا ناکام کننده باشد بخشی از آن ابژه می شود. دیدن ابژه ای که ظرفیت کامیاب کننده و ناکام کننده را تواما دارد، به عنوان یک ابژه کامل در نظر گرفته می‌شود.

به طور کلی، اولین بازنمایی های نوزاد به شکل ابژه های جزئی هستند. نوزاد به دلیل عدم بلوغ ادراکی و هیجانی، ادراک محدودی دارد و در یک زمان فقط می‌تواند یک ویژگی از ابژه واقعی را درک و دریافت کند، زمانی که سینه تغذیه کننده مادر فراهم است، احساس ارضا شدن و وقتی غایب است احساس ناکامی را در نوزاد ایجاد می کند(ارضا «خوب» است و ناکامی «بد»). نوزاد در مراحل اولیه نمی‌تواند دو ایده یا تصویر را به طور همزمان در خودش نگه دارد، مانند تصور اینکه مادر می‌تواند هم «خوب» باشد و هم «بد». بتدریج که نوزاد رشد می‌کند ظرفیت این که مادر را به صورت یک ابژه کاملی ببیند که هم ارضا کننده و هم ناکام کننده است، در او رشد می‌کند.

منبع: سنت کلر، مایکل. درآمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود. طهماسب، علی آقایی. نشر نی.

۳.۲ ۹ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

6 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
النا
۱۳۹۳/۰۹/۰۷ ۱۴:۱۴

مطالبتون عالین.اگه اجازه کپی میدادی چی میشد؟

زهرا
پاسخ به  علیرضا نوربخش
۱۳۹۸/۱۰/۲۵ ۱۶:۴۸

چجوری میشه پی دی اف تهیه کنیم؟

zm_delioo
۱۳۹۹/۰۶/۲۵ ۱۵:۵۱

از مطالب شما درباره روابط موضوعی استفاده کردم و مجهولات ذهن خودم رو کامل کردم متشکرم

فریدون کریم نیا
۱۴۰۰/۱۱/۰۶ ۰۵:۴۰

عالی مثل همیشه