دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

ماندن در وضعیت آخر

ماندن در وضعیت آخر

هر نوع رابطه ای که در آن یک فرد در مورد بیش از ۵۰ درصد از مسائل عاطفی اش به دیگری متکی باشد، احتمالا دچار اشکال خواهد شد.

فقط یکی را داشتن، یعنی احتمال هیچکس را نداشتن و تنها ماندن :

اتکا به یک شخص برای برآورده ساختن همه نیازهای عاطفی برنامه ای است محکوم به شکست. حرارت زیبای ((فقط من و تو، عزیزم)) خیلی زود سرد می شود. این نکته به هرحال واقعیت دارد حتی اگر هر دو طرف هم احساسی برابر داشته باشند. عشق و محبت رفته رفته تبدیل به ترس می شود، ترس از دست دادن تنها منبع تسکین های عاطفی. حالت نزدیکی اوائل آشنایی به تدریج جای خود را به احساس مراقبت می دهد. وقتی به کسی تا این حد نیاز داشتیم واقع بینی مشکل می شود. دو نفر برای حفط زندگی خود به هم متکی می شوند اما نزدیک نیستند. به تدریج بی حوصله می شوند چرا که همه گذشته یکدیگر و خصوصیات و علایق و حتی لطیفه های همدیگر را می دانند.

در این موقع است که هر دو حساس می شوند. گلایه ی ((دیگه هیچ وقت به من نمی گی دوستت دارم)) پاسخ ((می دونی که دوستت دارم)) را به دنبال دارد. شرط لازم برای روابط سالم اجتماعی عبارت است از : بودن در جمع دوستان و آشنایان، شرکت در خانواده و یا در گروه هایی با علائق و هدف های مشترک. اگر زندگی شما بر پایه ((فقط و فقط یکی)) استوار است منتظر ((هیچکس و تنهایی)) باشید. بت پرسی چیزی نیست جز این سرای واهی که اگر ما کسی را به اندازه کافی ستایش کنیم، او ما را تا ابد دوست خواهد داشت.

اندازه گیری مسائل عاطفی چیست؟

ازدواج نوعی رابطه است بر مبنای عهد و پیمان . اما این بدان معنا نیست که روابط دیگری وجود نداشته باشد . بسیاری از قول و قرارهای ازدواج که در هفته اول عروسی یا حتی قبل از آن گذاشته می شود ، متاسفانه هر یک از طرفین را از منابع مردمی محروم می کند . ما معمولا بعد از ازدواج ، دلمان می خواهد وضع همانطوری باشد که در خانه پدر و مادرمان بود .

آرمان و رویا همدیگر را می بینند ، عاشق هم می شوند و ازدواج میکنند . رویا اپرا دوست دارد اما به نظر آرمان اپرا یعنی وقت تلف کردن . بنابر این رویا دور اپرا را قلم می گیرد ، زیرا (آدم بدون شوهر نمی تونه بره اپرا ، مردم چی می گن ! ) . آرمان یک دوستی دارد به نام ایمان که رویا حتی نمی تواند حضور او را تحمل کند . آرمان هم دور ایمان را خط می کشد . در این میان رویا بخشی از دل پر آوازش را از دست داد و آرمان رفیق گرمابه و گلستانش را .

رویا دوست دارد جمعه ها به دیدن پدر و مادرش برود اما آرمان که از این روابط خسته شده است دیگر نمی رود . رویا که دلش نمی خواهد بی او برود ، نمی رود و بدین ترتیب یکی از منابع مطمئن ((نوازش)) خود را از دست می دهد. رویا با دلخوری می پرسد: ((خوب این جمعه چه کار کنیم ؟)) آرمان می گوید: من خسته ام . بعد یک نوشیدنی باز می کنند و تلویزیون را روشن می کنند و می نشینند به دیدن مسابقه فوتبال . رویا از بی محلی آرمان ناراحت می شود .

هر دو بدون داشتن دلیلی ، تصوراتی درباره دیگری دارند و از ابراز احساسات خود واهمه دارند . یکی از این تصورات این است : (( آدم بدون شوهر نمی تواند هیچ جا برود )) و تصور دیگر اینکه : ((ما هر دو باید یک چیز را دوست داشته باشیم )) و یا اینکه (( مردها فوتبال می فهمند ، زنها نمی فهمند ))  .  آرمان و رویا تصوراتی درباره اپرا و ایمان دارند ، اما آنچه واقعا نیاز دارند بررسی تصوراتشان است با ذهنی باز و این تعهد که هر دو بتوانند بپرسند چه چیزی اهمیت دارد ؟

پس راندن والد :

پست های مرتبط

حفظ رابطه با شخص یا اشخاص که تنها منبع ارتباطشان والد است . کار آسانی نیست . گاه می خواهیم ار دست چنین آدمهایی فرار کنیم . اما اگر این شخص رئیس یا دوست یا زن یا شوهر یا پدر یا مادر ما باشد ، فرار فایده ای ندارد . مردم تحت سلطه ی والد در کودکی به خاطر سازگاری و فرمانبرداری کامل و اطاعت بی چون و چرا از والدین خود پاداش می گرفتند . آنها بزرگ می شوند اما برای آنها راه عقلانی هنوز همان راه اطاعت از والد و پرهیز مداوم از رفتار کودکانه است .

باید در مقابل این افراد والد درون آنها را پس برانیم تا بتوانیم به تبادل رفتار در سطح بالغ یا کودک یعنی دو بخشی که در آن گفتگو و همکاری و تازگی امکان پذیر است ، ادامه دهیم . وقتی که والد کسی را تحریک می کنیم ، نه تنها (( والد تغزیه کننده )) بلکه (( والد انتقاد کننده )) را بیدار کرده ایم ، در حالی که هیچ یک در بلند مدت مطلوب نیست . هر کس حتی انسانهای خوب و مهربان ، والدی دارد ، که می تواند تحریک شود . اگر ما در روابط خود با دیگران مدام با والد آنها روبرو می شویم بد نیست از خود بپرسیم که سهم ما در این میان چیست ؟ آیا خودمان باعث میشویم که این وضع به وجود بیاید ؟

اگر ما همیشه نق بزنیم ، دست و پا چلفتی و شلخته باشیم ، لجاجت کنیم و منطق نداشته باشیم ، همه این عوامل ممکن است باعث شود که والد مخاطب ما به کار بیفتد و به اصطلاح جوش بیاورد .

والد انتقاد کننده : شخصی که در این حالت است در نظر ما آدمی متعصب و قوی و زور گو هست . چنین شخصی جواب آره یا نه می خواهد و حق انتخاب را محدود می کند .

والد تغذیه کننده : گاهی اوقات ما خودمان خواهان والد تغذیه کننده هستیم درست مثل روزهایی که مادرمان به ما آش یا شیرینی می داد و یا ما را در آغوش می گرفت . ما می خواهیم دوباره آن احساس خوب کوچک بودن را داشته باشیم .

والد انتقاد کننده ستمگر است. والد تغذیه کننده افسرده کننده است .

کودک از اول چه می خواست ؟

۱- ایمنی : کودک قبل از به دنیا آمدن ، در رحم تاریک و گرم مادر ، احساس ایمنی دارد . پس از جدا شدن از رحم مادر ، این ایمنی را در آغوش مادر باز می یابد . بتدریج ضمن رشد شخصیت جدید ، اشتیاق به داشتن امنیت را از دست نمی دهد .

۲- تازگی : شدت کنجکاوی در کودکی بیش از سایر مراحل زندگی است . گمان می رود که پنجاه درصد از مهارت و دانش انسان در ۴ سال اول زندگی فرا گرفته می شود . کنجکاوی شدید کودک باعث می شود بر ترس خود غلبه کند . با زبان باز کردن احساس ایمنی او افزایش می یابد .  متاسفانه ترکیب ایمنی و تازگی برای بسیاری از مردم چندان آسان نیست . این دو مفهوم چنان حالت قطبی دارند که گویی دو قطب یک طیف هستند . بسیاری از مردم در نقطه ای نزدیک به وسط این طیف هستند .

برخی از بزرگسالان همه نیروی خود را صرف حفظ ایمنی می کنند و آن را مقدم بر هر کاری می دانند . حصاری بلند به دور ((من)) خود می کشند . این حصار ها در عین حال منزوی کننده هست . ایمن می مانند ولی مرده اند . برخی در قطب دیگر طیف زندگی می کنند . عنان را به دست باد می دهند و دم را غنیمت می دانند و مدام در جستجوی تجربیات تازه و هوسها و وسوسه های تازه تر هستند .

آیا ایمنی و تازگی کافی است ؟ ما بسیاری را می شناسیم که علی رغم داشتن این دو باز هم ناراحت هستند . از یک طرف ویلا و زمین دارند ، نوکر و کلفت دارند ، ماشین و کارت اعتباری دارند. هرگاه اراده کنند هر چیزی را می خرند . پولشان از پارو بالا می رود . آنچه کم دارند معنا و مفهومی برای زندگی است .

۳- معنا : زندگی من ، علی رغم همه این غوغا ها و بکن و نکن ها ، چه معنی و مفهومی دارد ؟ معنا نیز از آرزوهای انسان کوچک است .  زندگی چیست ؟ مرگ چیست ؟ ازرش من چقدر است ؟ آیا می توان مطلبی مهم تر از این یافت ؟ آیا این عطش نهایی و سیراب نشده ی بشر نیست ؟

بدین ترتیب بعد سومی به آرزوهای کودک اضافه شد که سراسر زندگی به صورت آرزو باقی می ماند . ایمنی و تازگی و معنا سه بعد اساسی و پر ارزش ترین آنها همان معناست . زندگی بسیاری از قهرمانان دنیا معنا داشت . ما وارث خرد و دانش آنها هستیم و می توانیم از انها یاد بگیریم .

مناطق تسلای نوازش :

نیاز افراد به نوازش متفاوت است . شدت عطش و نیاز ما به نوازش ظاهرا بستگی دارد به میزان نوازشی که در کودکی دیده ایم . اگر نوازش زیادتر از حد باشد سیستم گیرنده ی ما از کار می افتد و احساس می کنیم دلمان می خواهد فرار کنیم . در چنین حالتی ممکن است به خلوت خود برویم و به فعالیت مورد علاقه خود بپردازیم مثل کتاب خواندن ، تنها زیر افتاب نشستن ، قدم زدن ، ور رفتن به گلهای باغچه و…..
ما گوشه نشینی اختیار می کنیم تا فکر کنیم ، مطالعه کنیم ، ذهنمان را مرتب کنیم و به زندگی خود معنی و مفهوم ببخشیم . البته کمتر کسی می تواند مدتی دراز در انزوا بماند .

وقتی میزان دریافت نوازش به پایین ترین حد محدوده ی منطقه ی تسلی می رسد ، افسردگی عارض می شود . سرشت انسان چنان است که نوازش لازم را به هر حال بدست خواهد آورد همان طور که بدن کالری لازم را از هر راهی که شده بدست می آورد .

خوشبختانه اکثر مردم اشتیاق زیادی به زنده ماندن دارند و حتی در شرایطی که سخت روحیه شان ضعیف شده باشد نیز نیازهای خود را به زبان می آورند . اگر این کار را نکنند از لحاظ روانی می میرند ، همان طور که با محرومیت غذا از لحاظ جسمانی می میرند . یکی از راههای متداول برای کسب نوازش و حفظ آن در محدوده ی منطقه تسلی (( بازیها )) است . بازی ها ناشی از عطش فرد برای نوازش است . اگر چه بازی ها اساسا بر دوز و کلک استوار است و مردم را از یکدیگر دور می کند اما در عین حال قبل از بروز بیزاری و دلسردی ، لحظاتی از رویارویی پر بار و نوازش نیز ایجاد می کند . همه بازیکنان چیزی از نمایش بدست می آورند و نهایتا نیرویی برای ادامه حیات می یابند .

انسان آگاه زنده است چون می داند چه احساسی دارد و در چه زمان و مکانی زندگی می کند . می داند بعداز آنکه مرد و به زیر خاک رفت درختها هنوز باقی خواهند بود . ولی او دیگر نیست که آنها را تماشا کند . بنابراین می خواهد امروز تا انجا که امکان دارد از دیدن آنها لذت ببرد .
(( اریک برن ، بازیها ))

زندگی هم مانند پرواز هواپیما است . اشتباه است اگر فکر کنیم که می توان قبل از کنده شدن از روی زمین شجاعت بدست آورید . ما می توانیم همه چیز را با سعی و پشتکار یادبگیریم ، اما این جهش ایمان ماست که باعث می شود کارهای سخت را به انجام برسانیم . زندگی لذتبخش نه تنها به دانش نیاز دارد مستلزم ایمان نیز هست. وقتی حرکت را آغاز کردید ، شجاعت نیز پیدا می شود.

تنهایی از دید اریک برن :

آیا زندگی شما کسل کننده و ملال آور شده است ؟ آیا هفت روز هفته شما شبیه هم شده است ؟

آیا زندگی دور تسلسلی از یکنواختی و افسردگی و ملال است ؟

فکر می کنید ارزش دارد فقط برای آزمایش هم که شده یک بار ، یک جا در سکوت کامل بنشینید و هیچ کاری نکنید ؟ مثلا حدود نیم ساعت .

یک روز صبح که بیکار بودم و حتی لزومی نداشت که به چیزی فکر کنم . با خودم خلوت کردم . متوجه دو موضوع شدم : اول اینکه ساعت دیواری تیک تیک می کرد و دیگر اینکه بخاری داشت گرم می شد . ذهنم را آزاد گذاشتم و متوجه شدم که هر چه که دارم یک هدیه هست . من هدیه زمان را دارم و هدیه طبیعت را . وقتی متوجه شدم که من ، انسانی با نام و زندگی منحصر به فرد فقط به دلیل یک عمل ساده به جهان هستی پا گذاشتم ، حیرت کردم . نه آمدنم به این دنیا به دست خودم بود و نه رفتنم به اختیار من است.

زندگی یک هدیه است . وقتی یک نفر به شما هدیه ای می دهد چه می کنید ؟ می گویید متشکرم .
من هم همین را گفتم . آن روز با همه روزهای زندگی ام تفاوت داشت .

منبع : ماندن در وضعیت آخر – امی هریس / تامس آ هریس – ترجمه اسماعیل فصیح

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ascii
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ ۰۹:۰۱

خیلی کاربردی و عالی بود ممنون

اطمینان
۱۳۹۳/۰۲/۲۲ ۱۱:۱۵

هرگز نباید به خاطر وعده های پوچ یک زندگی دیگر در آینده
زندگی کرد یا زندگی را خراب کرد.
تنها این زندگی و این لحظه ابدی است.
اروین یالوم