دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نظریه های سلامت عمومی

اغلب تحقیقات غربی به جای آن که سلامت عمومی را به وسیله اثرات مثبت آن بررسی کنند از طریق، آسیب شناسی آن را ارزیابی می کنند و اکثریت تلاش ها برای اندازه گیری سلامت عمومی بیشتر از آن که عملکرد مثبت را مورد بررسی قرار دهند به افسردگی و اضطراب توجه کرده اند(اینگر سول و همکاران، ۲۰۰۱).

با توجه به تحقیقات ( انجمن ملی بهداشت روانی ) افراد دارای سلامت ذهنی و روانی دارای خصوصیات زیر هستند :

۱- افراد سالم از نظر روانی و ذهنی احساس راحتی می کنند، آنها از نظر روانی خود را آن گونه که هستند می پذیرند، افراد سالم از استعدادهای خود بهره مند می شوند و بیشترین بهره را از آن می برند. آنها در مورد عیوب جسمانی و ناتوانی های خود شکیبا بوده و از آن ناراحت نمی شوند. این افراد دیدگاه های واقع گرایانه دارند، دشواری های زندگی را سهل می انگارند. آنها وقت کمی را در نگرانی، ترس، اضطراب، و یا حسادت سپری می کنند، شوخ طبع هستند و اعتماد به نفس دارند. اگرچه از حضور در جمع لذت می برند اما به تنها بودن نیز اهمیت نمی دهند و وحشتی از آن ندارند.

۲- افراد دارای سلامت عمومی و ذهنی احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، آنها کوشش می کنند تا دیگران را دوست داشته باشند و به آنها اعتماد نمایند. چنین افرادی قادرند که با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند، به علایق دیگران توجه می کنند واحترام می گذارند. آنها اجازه نمی دهند که از سوی دیگران مورد حمله و فشار قرار گیرند، همچنین سعی نمی کنند که به دیگران تسلط یابند و آنها با احساس یکی بودن با جامعه نسبت به دیگران احساس مسئولیت می کنند.

۳- آنها قدرت روبرو شدن با نیازمندی های زندگی را دارند. افراد دارای سلامت عمومی معمولاً نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند و با مشکلات به همان شیوه که رخ می دهد برخورد می کنند. آنها در مورد آنچه که می توانند یا نمی توانند انجام دهند دارای پندارهای واقع گرا هستند. بنابراین محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل می دهند و نیز تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار می شوند، از تجارب بنیادین زندگی لذت می برند اما هرگز شیفته خود نمی شوند. آنها به بررسی تجارب و تبادل نظر با دنیای خارج از خود می پردازند، بیشترین تلاش خود را صرف آنچه که انجام می دهند، می کنند و پس از انجام آن خرسندی نصیبشان می شود. (بنی جمالی و احدی، ۱۳۷۳).

سازه سلامت عمومی، بنابر جهت گیری های نظری گوناگون، از مولفه ها و اجزای مختلفی اشباع شده است. هر یک از پژوهشگرانی که در این حیطه به کار پرداخته اند، عوامل و ابعاد خاصی معرفی کرده اند که در صورتی که هر فرد واجد این خصوصیات و ابعاد باشد، دارای نسبتی از سلامت عمومی است. حال در ادامه به بعضی از نظریه ها در این زمینه اشاره می شود.

نظریه زیگموند فروید

به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت عمومی ضرورت دارد. نخستین ویژگی خود آگاهی است. یعنی هر آنچه ممکن است در ناخودآگاه موجب مشکل شود، باید خودآگاه شود. خودآگاه لذت طلب نیست. خودآگاهی عنصر اصلی سلامت عمومی است و در شخص بالغ و پخته جایگزین تمایلات غریزی می شود. انسان می تواند تحت راهنمایی “من” آگاه و منطقی ناشادمانی های روان نژندانه خود را با خوش بینی مبادله نماید.

به عقیده فروید انسان متعارف، کسی است که مراحل رشد روانی- جنسی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد، به نظر او کمتر انسانی متعارف به حساب می آید و هر فردی به نحوی از انحاء نامتعارف است. فروید از حیطه روان شناسی، انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم می کند و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب می داند. به عقیده فروید، نوع مکانیزم های دفاعی مورد استفاده افراد سالم، روان نژند و روان پریش متفاوت است. شخص سالم از مکانیزم های دفاعی نوع دوستی، پیش بینی، پارسایی ، ریاضت، شوخ طبعی و والایش استفاده می کند (خدارحیمی، ۱۳۷۴ ).

نظریه کارل یونگ

پست های مرتبط

فرآیندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می شود فردیت یافتن یا تحقق خود است. این فرآیند خود شدن، فرآیندی طبیعی است. در واقع، گرایشی چنان نیرومند است که یونگ آن را غریزه می داند. در انسان فردیت یافته، هیچ یک از وجود شخصیت مسلط نیست؛ نه هشیار و نه ناهشیار، نه یک کنش یا گرایشی خاص و نه هیچ یک ار سنخ های کهن، همه آنها به توازنی هماهنگ رسیده اند. دومین جنبه فردیت یافتن، مستلزم فدا کردن هدف های مادی دوران جوانی و ویژگی هایی از شخصیت است که شخص را قادر به کسب آن هدفها می کند (حسینی، ۱۳۷۷ به نقل از نجات، ۱۳۸۳).

اشخاص فردیت یافته باید از همه نیروهای سایه- چه ویرانگر و چه سازنده- آگاه شوند. باید وجه تاریک طبیعت جوشش های حیوانی و ابتدایی خود از قبیله میل به ویرانگری یا خودخواهی را دریابند و بپذیرند. به معنای تسلیم شدن یا رفتن به زیر سلطه آنان نیست. بلکه صرفاً پذیرش وجود آنهاست. گام بعدی فرآیند فردیت یافتن، ضرورت سازش با دوگانگی جنسی روانی است. مرد باید آنیما(خصایص زنانه) و زن باید آنیموس( خصایص مردانه) را بیان کند. ویژگی دیگر، یکپارچگی خود است. همه جنبه های شخصیت یکپارچگی و هماهنگی می یابند. به گونه ای که همه آنها- ویژگی های جنس مخالف، گرایش ها و کنش های مسلط پیشین و تمامی ناهشیار- بتوانند بیان شوند. هیچ جنبه، گرایش، یا کنشی برای نخستین بار در زندگی حاکم نیست(حسینی، ۱۳۷۷ به نقل از نجات، ۱۳۸۳).

ویژگی دیگر چنین اشخاصی، پذیرش و شکیبایی طبیعت انسان به طور کلی است. ویژگی اشخاص سالم، پذیرش ناشناخته و مرموز است، همان طور که یونگ در زندگی خودش پذیرفت. چون اینها تنها آفریده عقل نیستند، می توانند عوامل نامعقول ناهشیار را به هشیاری راه دهند. اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است. چون دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست، یکتایی فرد ناپدید می شود. دیگر چنین اشخاصی را نمی توان متعلق به یک صنف روانی خاص دانست(شولتز، ترجمه خوشدل، ۱۳۶۴ ، به نقل نجات، ۱۳۸۳).

دیدگاه راجرز

شخصیت کامل نتیجه مطلوب رشد روانی و تکامل اجتماعی است. راجرز چندین ویژگی اشخاص کامل یا خود شکوفا را توصیف کرده است:

۱) اشخاص کامل نسبت به تمام تجربیات آگاهی نشان می دهند.

۲) اشخاص کامل در هر لحظه به طور کامل و پربار زندگی می کنند.

۳) اشخاص کامل به ارگانیزم شان اعتماد دارند.

۴) اشخاص کامل احساس می کنند که بدون قید و بندها و ممانعت ها در تصمیم گیری آزادند.

۵) اشخاص کامل خلاق هستند و زمانی که شرایط محیطی تغییر می کند به صورت سازنده و سازگارانه زندگی می کنند.

۶) اشخاص کامل ممکن است با مشکلات مواجه شوند(شولتز، ۲۰۰۵ ؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶).

دیدگاه آلپورت

آلپورت تصور خوش بینانه ای از ماهیت انسان ارائه داد و بر بی همتایی فرد تاکید می کرد و معتقد بود که ما کنترل هشیار بر زندگی خود داریم و به صورت خلاق سبک زندگی خود را می سازیم و از طریق نیاز به خودمختاری و فردیت رشد می کنیم. وی به جای تاکید بر ناهشیاری بر هشیاری تاکید می کرد(شولتز، ۲۰۰۵ ترجمه سید محمدی).

او نتیجه می گیرد سلامت عمومی مثبت ۶ مؤلفه دارد:

۱) یک شخص بالغ حس بسیار گسترده ای از خویشتن دارد.

۲) سازگاری اجتماعی یک شخص بالغ از طریق ارتباط گرم وی با دیگران مشخص می شود.

۳) امنیت عاطفی و خویشتن پذیری مشخصه دیگر شخصیت بالغ است.

۴) یک شخص بالغ با ادراکها، مهارت ها و وظایف واقع گرایانه نیز مشخص می شود.

۵) شخص بالغ مستعد، خود عینیت بخش و به طور منطقی شوخ طبع است.

۶) فرد سالم یک فلسفه یکپارچه از زندگی دارد و می تواند تمام موضوع ها را به گونه ای روشن، با ثبات و همچون راهی نظام دار، برای دیدن معنی در زندگی خود به هم پیوند دهد(زیگلر، ۱۹۹۷ ؛ ترجمه عسکری،۱۳۷۹).

نظریه اریک اریکسون

اریک اریکسون سلامت عمومی را کسب مهارت هایی مانند اینکه در زندگی اجتماعی باید عاری از تعارض باشد، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد و در نهایت در مورد فرآیند زندگی، نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد می داند(خدارحیمی، ۱۳۷۴).

نظریه آلبرت الیس

آلبرت الیس معتقد است افراد دارای سلامت عمومی داری ویژگی های زیر هستند: نداشتن معیار مطلق برای درست یا نادرست، تا حدودی انتخاب آزادی دارند و به خاطر اشتباهاتش دیگران را سرزنش نمی کنند، زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت بخش می دانند، برای هر مشکل راه حل های مختلف را در نظر می گیرند و سعی در انتخاب بهترین آن را دارند(شولتز، ترجمه خوشدل، ۱۳۷۹).

نظریه پرلز

فریتس پرلز معتقد است انسان برخوردار از سلامت عمومی دارای مشخصات زیر است:

در اینجا و اکنون و با احساسات ایمنی در هر لحظه هستی زندگی می کند، به آنکه و آنچه هست آگاهی دارد و پذیرای خودش است، آرزوها و احساسات خود را بیان می کند، مسئولیت زندگی اش را می پذیرد، با خودش و جهان ارتباط کامل دارد(حسینی، ۱۳۷۷ به نقل از نجات، ۱۳۸۳).

الگوی ریف

در تلاش برای معرفی ابعاد و مؤلفه های سلامت عمومی، ریف و همکارانش یک مدل چند بعدی از سلامت عمومی معرفی و عملیاتی کردند(ریف و کیس، ۱۹۹۵ ؛ سینگر، ۱۹۹۶ ؛ شاموت، ۱۹۹۷ ، به نقل از زنجانی طبسی ). مؤلفه های این سازه عبارتند از:

۱) خود پیروی : ریف ( ۱۹۸۹ ) خود پیروی را با متغیرهایی همچون خودمختاری، استقلال، منبع کنترل درونی، فردیت و رفتارهای منظم درونی توضیح می دهد. این متغیرها به این معنی است که تفکرات و اعمال یک فرد مربوط به خود اوست و نباید به عنوان علت های کنترل بیرونی فرد تعریف شود. ضمناً معنی عبارتی همچون خود پیروی بر طبق فرهنگهای مختلف می تواند تغییر کند(چامبرز، ۱۹۹۹).

فرد دارای خود مختاری باید در رفتار داخلی استقلال داشته باشد، منظم باشد، در برابر فشارهای اجتماعی مقاوم باشد و به طور مشخصی عمل کند. با استانداردهای شخصی خود را ارزیابی کند یعنی خودش به این نتیجه برسد که من به عقایدم اعتماد دارم، حتی اگر شبیه به خیلی از مردم نباشد(کیس و لی، ۲۰۰۰).

۲) تسلط بر محیط: ریف ( ۱۹۸۹ ) تسلط بر محیط را توانایی انتخاب و ایجاد محیطی مناسب برای شرایط فیزیکی خود تعریف کرده است که این نیز قسمتی از فردگرایی است. تسلط بر محیط دیدگاه ویژه ای را در مورد این جهان مطرح می کند، بهترین فرد کسی است که بتواند با این دنیای فانی برخورد کند و ابزار مناسب را محاسبه کند و برای رسیدن به هدف خود از آنها استفاده کند (چامبرز، ۱۹۹۹).

احساس شایستگی و قدرت اداره یک محیط پیچیده را داشته و قدرت انتخاب یا خلق برنامه های مناسب برای این محیط را داشته باشد، احساس کند در اداره مسئولیتهای زندگی روزانه موفق است(کیس و لی، ۲۰۰۰).

۳) ارتباط مثبت با دیگران: ریف ( ۱۹۸۹ )ارتباط مثبت با دیگران را به عنوان ارتباط درونی، درست، صمیمی و همچنین احساس قوی از ارتباط بین فردی و محبت توصیف کرده است(چامبرز، ۱۹۹۹). این افراد در ارتباطات بین فردی گرم، رضایت بخش و اعتماد برانگیز می باشند. سلامت مردم برایشان مهم است، توانایی تاثیرپذیری، همدلی و صمیمیت قوی با دیگران را دارند. دارای ارتباط اجتماعی (بده بستان) با دیگران می باشند. به گونه ای که مردم وی را به عنوان فردی بخشنده، یعنی به عنوان فردی که مایل است برای دیگران وقت بگذارد توصیف می کنند(کیس و لی، ۲۰۰۰).

۴) هدفمندی در زندگی: ریف ( ۱۹۸۹ ) می گوید: داشتن درکی روشن، هدفدار و مشخص در زندگی بسیار مهم است. شخص باید احساس کند زندگی او هدفدار و پرمعنا است (چامبرز، ۱۹۹۹). همچنین هدف مشخص و مسیر محسوس جهت رسیدن به این هدف در زندگی داشته باشد. زندگی حال و گذشته فرد باید با معنی باشد. باید نسبت به زندگی اعتقاد راسخ و جدی داشته باشد تا زندگی معنا پیدا کند.

۵) رشد شخصی: ریف ( ۱۹۸۹ ) رشد شخصی را به عنوان نوعی توانایی برای رشد تعریف کرده است. در بحث رشد شخصی ریف هرگز به سوالات کلیدی نمی پردازد مثلاً رشد در چه زمینه ای است؟ و آیا همه ما به این رشد برای همه ابعاد شخصیتی نیازمندیم و به همه این ارزش ها باید احترام بگذاریم(چامبرز، ۱۹۹۹). رشد شخصی، داشتن رشد مداوم در همه زمینه ها و کسب تجربه های جدید می باشد و فرد احساس روز افزونی برای افزایش اطلاعات داشته باشد و معتقد باشد که زندگی یک روند مداوم یادگیری، تغییرات و رشد است(کیس و لی، ۲۰۰۰).

۶) پذیرش خود: ریف ( ۱۹۸۹ ) یادآور شد که داشتن نگرش مثبت نسبت به خود عنوان یک خصوصیت اصلی کارکرد روانشناختی مثبت محسوب می شود(چامبرز، ۱۹۹۹). همچنین وقتی که فرد از کارهای خود در مجموع راضی باشد و نسبت به کارهای گذشته خود قدردانی بکند و موقعی که به گذشته خود نگاه می کند احساس رضایت و خشنودی بکند.

دیدگاه مزلو

مزلو مدعی بود که در همه انسان ها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود یا خودشکوفایی وجود دارد و خودشکوفایی را به عنوان موضوع اصلی زندگی انسان مورد توجه قرار داده است. به نظر او درجه رضایت مندی نیازهای اساسی به گونه ای مثبت با درجه سلامت عمومی همبستگی دارد و ناکام گذاردن نیازها و توانایی ها موجب بیماری افراد می شود. انسان سالم کسی است که به بالاترین سطح نیاز دست یابد، لذا کسی که به مرحله تحقق خود رسیده باشد از سلامت عمومی خوبی برخوردار است(شولتز، ۲۰۰۵ ؛ ترجمه سید محمدی). پژوهش مزلو درباره افرادی که از نظر هیجانی بسیار سالم بودند پایه نظریه شخصیت او را تشکیل می داد، وی معتقد بود تنها یک درصد افراد به این حد می رسند.

 

۱ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی
۱۳۹۳/۰۹/۰۳ ۲۰:۳۱

نمیشه از متن کپی گرفت؟لطفا راهنمایی کنید

rana
۱۳۹۴/۱۰/۲۰ ۲۱:۳۳

ممنون از مطالب مفیدتون. میشه لطفا منابع مطالب را ذکر کنید تا در پایان نامه ام استفاده کنم.کمک بزرگی می کنید مرسی