دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

روشنگری جنسی کودکان

یک نوزاد با تولد، میل جنسی را هم با خود به دنیا می آورد

عقیدۀ رایج این است که غریزۀ جنسی در کودکان غایب است و تنها به هنگام بلوغ در آنها آغاز به ظاهر شدن می کند. این اشتباه فاحشی است.

خودارضايي در کودکان

زیگموند فروید این متن کوتاه را در سال ۱۹۰۷ به شکل یک نامه سرگشاده و در پاسخ به درخواست دکتر فارست برای انتشار در نشریۀ پزشکی او نوشته است. فروید در این نامه، با تمرکز بر وجوه اخلاقی و آسیب شناختی مسأله به پرسش چرایی کنجکاوی جنسی کودکان پرداخته و بر وجود میل جنسی کودکانه تأکید می ورزد.

این نوشتار نشان دهندۀ سویۀ بر آشوبنده و رهایی بخش روانکاوی فروید است که نخست با کشف ناخودآگاه نظم خودآگاهی بشر را بر هم زده است و بعد نظم مستقر طبقه متوسط را مورد هدف قرار داده و بروز نوروزها در بزرگسالی را در سرکوب ها و پنهان کاری های جنسی دوران کودکی ردیابی می کند. فروید تنها راه کار نجات بشر را در برهم ریختن پایه های پوسیدۀ کل سیستم می داند.

فروید

دکتر فارست عزیز، وقتی از من می‌خواهید دربارۀ «روشنگری جنسی کودکان» اظهار نظر کنم، می دانم آنچه خواسته اید رساله‌ای به قاعده و رسمی نیست که نگارش آن مستلزم بررسی انبوه آثاری باشد که پیرامون این موضوع خلق گشته اند؛ بلکه نظر شخصی پزشکی را می خواهید که فعالیت هایش فرصت ویژه ای را برای درگیری با مسائل جنسی، فراهم کرده است. می دانم که شما برخلاف بسیاری از دیگر همکارانمان، عقاید مرا (که همواره تعارضات جنسی را مهم ترین علت های بروز اختلالات روان نژندی رایج دانسته ام) بی آنکه به آزمون بگذارید، رد نمی کنید.

بنابراین، از من انتظار می رود که به پرسش هایی زیر پاسخ دهم:

  1. آیا باید به کودکان در زمینۀ تمام حقایق زندگی جنسی آموزش داده شود؟
  2. در چه سنی این آموزش باید به آنها ارائه شود؟ و به چه ترتیب و طریقی؟

هدف پرهیز از ارائۀ چنین آموزشی به کودکان (یا بهتر بگوئیم، نوجوانان) دربارۀ حیات جنسی انسان چه می تواند باشد؟ آیا این ترس از برانگیختن پیش از موقع علاقۀ آنها به این مسائل، ناشی می شود؟ یعنی پیش از آنکه این میل بطور طبیعی در آنها بیدار شده باشد، یا از این امید که چنین پنهان کاری ای خواهد توانست غریزۀ جنسی را، تا زمانی که این میل راه خود را بسوی تنها کانال های گشوده بر آن در نظم اجتماعی طبقه متوسط، به تعویق اندازد؟ 

آیا چنین فرض می شود که کودکان هیچ علاقه یا توجهی به حقایق و رموز زندگی جنسی نشان نخواهند داد، چنانچه انگیزه بیرونی آنها را وادار به این توجه نکرده باشد؟ آیا چنین فرض شده است که دانشی که از آنها پنهان شده است به طریقی دیگر به آنها نخواهد رسید؟ یا حتی چنین فرض شده است که بدین ترتیب آنها بعدها با هر مسألۀ مرتبط با میل جنسی بعنوان چیزی ناخوشایند و نفرت انگیز برخورد خواهند کرد، چیزی که والدین و مربیانشان آنها را تا زمانی که ممکن بود از آن دور نگه داشته بودند؟

واقعاً نمی دانم در کدامیک از این فرض ها می توانم بدنبال انگیزۀ پنهان کردن هر آنچه جنسی است از کودکان بگردم. تنها می دانم که همۀ این فرض ها به یکسان و به قدری احمقانه اند که به ریشخند گرفتن آنها با استدلالی جدی دشوار است.

چیزهای بدیهی عمدتاً بسیار پوشیده و در لفافه هستند. درست است که باید تخیل یک کودک را پاکیزه نگاه داشت، اما این پاکیزگی با نادانی و بی خبری محفوظ نگاه داشته نمی شود. برعکس، فکر می کنم پنهان کاری باعث می شود که کودک بیش از همیشه به حقیقت بدگمان شود.

پست های مرتبط

کنجکاوی، ما را به کندوکاو در چیزهایی وا می دارد که اگر بدون تأکید و شدت ما را به انجام آن فرا می خواندند، کمترین علاقه ای در ما بر نمی انگیخت. اگر این جهل همواره باقی بماند، ممکن است فرد با آن سازگار شود، اما این غیر ممکن است. زیرا کودک با دیگر کودکان تماس برقرار می کند، و کتاب هایی به دستش می رسند که او را به فکر می اندازند، اینها در کنار راز واره سازی والدین او از موضوعی که هیچگاه به حقیقت آن پی نبرده است، میل کودک را به بیشتر دانستن افزایش می دهند. این میل، که تنها جزئی از آن ارضا شده است و آنهم بطور مخفیانه، احساسات او را برمی انگیزد و تخیلش را مخدوش می کند، تا آنجا که کودک به همین زودی مرتکب گناه می شود در حالیکه والدینش هنوز بر این باورند که فرزندشان نمی داند گناه چیست.

بی شک زاهد مآبی مرسوم و آگاهی نادرست والدین نسبت به مسائل جنسی، بخاطر نادانی و جهل تئوریک آنهاست، جهلی که می توان آن را با آموزش دادن و روشنگری از بین برد. عقیدۀ رایج این است که غریزۀ جنسی در کودکان غایب است و تنها به هنگام بلوغ در آنها آغاز به ظاهر شدن می کند، یعنی هنگامی که رشد اندامهای جنسی به کمال می رسد. این اشتباه فاحشی است؛ و به سادگی با مشاهدۀ اینکه چطور چنین خطایی ایجاد شده است قابل تصحیح است.

در حقیقت یک نوزاد با تولد، میل جنسی را هم با خود به دنیا می آورد، حس های جنسی آشکاری در دوران رشد در شیرخوارگی و طی سالهای آغازین کودکی در او بروز می یابند. شرح مفصل این عبارات را در سه مقاله دربارۀ نظریۀ میل جنسی ارائه کرده ام. در آنجا گفته ام که اندام های اصلی تولید مثل تنها بخش هایی از بدن نیستند که احساس لذت جنسی را ایجاد می کنند، و از طرف دیگر نظم طبیعت بگونه ایست که تحریک واقعی اندام های تناسلی طی سالهای کودکی اجتناب ناپذیر است. این دوره از زندگی که بخش خاصی از لذت جنسی است، با تحریک قسمتهای مختلف پوست (قسمتهای اروتوژنیک erotogenic zones)، و فعالیت غریزه های زیستی خاص و با تحریک آن، در بسیاری از وضعیتهای عاطفی ایجاد می شود، دورۀ اروتیسم خودکار (auto-erotism) نامیده می شود.

تنها اتفاقی که با بلوغ می افتد آن است که اندامهای تناسلی بر سایر قسمتها و منابع تولید لذت اولویت می یابند و بدین ترتیب اروتیسم به خدمت عمل تولید مثل در می آید. این فرایند طبیعتاً منجر به خود سرکوبگری های ویژه ای در فرد می شود و در بسیاری افراد ( آنها که بعدها دچار انحراف و نوروز می شوند) بصورتی ناقص انجام می گردد.

کودک خیلی پیشتر از بلوغ قابلیت آن را دارد که بسیاری از نشانه های روانی عشق ورزی، مثل دلباختگی و حسادت را از خود بروز دهد. در غالب اوقات یک فوران ناگهانی این وضعیتهای ذهنی با حس های جسمانی جنسی همراه است. خلاصه آنکه برخلاف نیروی تولید مثل، کودک بسیار پیشتر از بلوغ توانایی بالایی برای عشق ورزی دارد.

علاقۀ هوشمندانۀ کودک به رموز میل جنسی، و میل او به کسب دانش جنسی در سنین بسیار کم ظاهر می شود. اگر مشاهداتی نظیر آنچه پیش روی شما خواهم گذاشت ممکن نباشد، تنها به این خاطر است که والدین در برابر این علاقۀ فرزندانشان کور هستند، یا اینکه چون نمی توانند این میل کودکان را تحت نظارت خود درآورند، آن را سرکوب می کنند.

پسربچه ای را میشناسم که اکنون ۴ سال دارد و والدین فهیمش همواره از سرکوب زورگویانۀ این جنبه از فرایند رشد او اجتناب کرده اند. هانس کوچولو که هنوز در معرض آموزش گول زننده مربی مهد کودک قرار نگرفته است، تابحال چندین بار علاقه ی پر شوری به آن قسمت از بدن که آن را «دودول» خود می نامد نشان داده است. هانس، وقتی تنها سه سال داشت، روزی از مادرش پرسید: «مامان، تو هم دودول داری؟» مادرش جواب داد: «البته که دارم. پس چی فکر کردی؟» یکبار دیگر همین سؤال را از پدرش هم پرسید. در همین سن بود که در طویله ای گاوی دید که شیرش را می دوشیدند. با تعجب گفت: «اوه ببین، از دودول اون گاو شیر بیرون میاد!». در ۴ سالگی درحال انجام دسته بندی های دقیق از طریق مشاهداتش بود. ماشینی را دید که آبی از آن به بیرون چکه می کرد و گفت: «اوه، نگاه کن، اون موتور داره می شاشه. ولی از کجا دودول آورده؟» بعد با حالتی متفکرانه اضافه کرد: «سگ و اسب دودول دارن؛ میز و صندلی ندارن». اخیرا داشت به خواهر کوچک هفت روزه اش که تازه حمام کرده بود نگاه می کرد. «دودولش هنوز خیلی کوچیکه، وقتی بزرگ بشه حتمن اون هم بزرگتر می شه».

می توانم به صراحت بگویم که هانس کوچولو نه کودکی شهوانی و نه به هیچ وجه دارای تمایلات بیمارگونه است. حقیقت تنها آن است که چون این کودک هیچگاه مرعوب یا سرکوب نشده است، صادقانه هر آنچه را که به ذهنش می رسد بیان می کند.

مسأله دیگری که ذهن کودک را درگیر می کند، پرسش از منشأ بچه هاست(معمولا از ۷ سالگی به بعد). این قدیمی ترین و دشوارترین پرسشی است که انسان نابالغ با آن مواجه می گردد. پاسخ های معمول که در جواب به این پرسش و در مهدکودک به کودک گفته می شوند تمایل حقیقی او را به جستجو و در نتیجه اطمینان وی به والدینش را تحت تأثیر قرار می دهد. از این زمان به بعد است که او غالباً به بزرگسال ها بی اعتماد می شود، و محرمانه ترین احساسات خود را از آنها پنهان می کند.

نامۀ زیر نشان خواهد داد که این کنجکاوی تا چه حد در کودکان عذاب آور می تواند باشد. این نامه توسط دختر ۱۱ ساله ای نوشته شده که مادرش را از دست داده است و با خواهر کوچکش راجع به این مسأله فکر می کنند.

«عمه مالی عزیز، خواهش می کنم آنقدر مهربان باش که به من بگویی چطور کریشل و پل را به دنیا آوردی. تو حتماً می دانی چون که ازدواج کرده ای. دیروز عصر داشتیم دربارۀ این موضوع حرف می زدیم و می خواهیم حقیقت را بدانیم. ما کس دیگری را برای پرسیدن این سؤال نداریم. ما می خواهیم بدانیم لک لک ها چطوری بچه ها را می آورند. حالا می خواهیم بدانیم آیا لک لک آنها را از دریاچه می آورد و چرا هیچگاه بچه ها را در دریاچه نمی بینیم. می شود این را هم به من بگویی که چطور آدم ها از قبل می فهمند که بچه دار خواهند شد. تمام چیزی را که در این باره می دانی برای من بنویس و به من بگو».

هیچ دلیل قانع کننده ای برای دور نگاه داشتن کودکان از آموزش جنسی که با عطش دانستن در پی آن هستند، وجود ندارد. هدف آموزگاران سنتی این است که نیروی مستقل اندیشیدن را در کودکان سرکوب کنند. این هدف را به بهترین وجه با فریفتن کودک دربارۀ مسائل جنسی و ترساندن او از مسائل مذهبی محقق می سازند.

طبع های قوی تر، در برابر این تأثیر و نفوذها مقاومت می کنند و در برابر سلطه و اقتدار والدین خود و بعدها در برابر هر اقتدار دیگری نافرمان می شوند. اگر توضیحاتی که کودکان به خاطر آن به بزرگسالان خود مراجعه می کنند به آنها ارائه نشود، در خفا به رنج دادن خویش با اندیشیدن به این مسأله ادامه خواهند داد و تلاش خواهند کرد راه حلی بیابند و به حقیقتی برسند. کودکان اطلاعات ناپسندی را در گوش یکدیگر نجوا می کنند، نجوایی که در آن به خاطر احساس گناه فرد سوال کننده، انگ زشتی می خورد.

از این زمان به بعد، کودکان نگرش صحیح نسبت به پرسش های جنسی را از دست می دهند، و بسیاری از آنها دیگر هیچگاه آن را به دست نمی آورند. به نظر می رسد اکثریت عظیمی از نویسندگان مرد و زنی که دربارۀ روشنگری جنسی کودکان نوشته اند، به دفاع از آن برخاسته اند. بی شک، روش درست همان روش معمول و سنتی نیست. تمام دانش جنسی تا زمانی که ممکن است از کودکان دور نگاه داشته می شود، و بعد در زمان مقتضی و در زبانی دشوار و پیچیده بر آنها آشکار می شود و به آنها ارائه می گردد. تازه، این تنها بخشی از حقیقت است و بسیار دیر به آنها آموزش داده می شود.

بیشتر پاسخ ها به پرسش «چطور باید به کودکانم بگویم؟» در نهایت چنان تأثیر رقت انگیزی بر من می گذارد که ترجیح می دهم والدین هیچگاه اقدام به روشنگری و آموزش جنسی کودکان نکنند.

آنچه اهمیت بسیار دارد این است که نباید به کودکان چنین حسی القا شود که می خواهیم مسائل جنسی را بیش از سایر مسائل، برایشان رمزگشایی کنیم. ضروری است که از آغاز هر آنچه را که به میل جنسی مربوط است در کنار دیگر مسائلی که ارزش دانستن دارند، به آنها بیاموزیم.

بر عهدۀ مدارس است که از اشاره به مسائل جنسی اجتناب نکنند. مهمترین حقایق تولیدمثل و اهمیت آنها باید در درس های راجع به عالم حیوانات مطرح شود، و همزمان بر این حقیقت تأکید گردد که انسان در ضروریات دستگاه بدن خویش با گونه های عالی حیوانات شریک است.

اگر در هر مرحله از یادگیری، کنجکاوی کودک به نحو مناسبی ارضا شود، هیچگاه به درجۀ بالایی از شدت نمی رسد. بدین ترتیب، روشنگری دربارۀ حقایق میل جنسی انسان و تبیین اهمیت اجتماعی آن می باید تا پایان دورۀ دبستان و پیش از ورود به دبیرستان به کودک ارائه گردد. یعنی تا پیش از آنکه کودک ۱۰ ساله شود.

دورۀ تثبیت (بعد از حدوداً ده سالگی) می تواند زمان مناسبتری برای آموزش دادن الزامات اخلاقی مرتبط با ارضای غریزه، به کودکی باشد که تا آن زمان دانش کاملی راجع به حقایق جسمانی کسب کرده است. باید مدارس، ابتکار عمل را بدست گیرند. آموزش های اولیه مدارس چنانچه شامل مسائل جنسی نباشد به شدت ناقص خواهد بود. این خلأ و شکافی است که آموزگاران و اصلاح گران می توانند آن را پر کنند.

در کشورهایی که آموزش کودکان به روحانیان و نهادهای مذهبی محول شده است، تحقق چنین هدفی غیرممکن است. یک روحانی هیچگاه این نکته را تأیید نخواهد کرد که انسان و حیوان از یک سرشت واحد هستند، چرا که او بدون باور داشتن به جاودانگی روح نمی تواند به راهش ادامه دهد. او به این باور به عنوان مبنای قواعد اخلاقی خویش نیاز دارد. اینجاست که بار دیگر نابخردی پنهان در دوختن وصله ای ابریشمی بر یک کت ژنده آشکار می شود. یعنی عدم امکان انجام اصلاحی مجزا بدون دگرگون کردن پایه های کل سیستم.

منبع: زیگموند فروید، روشنگری جنسی کودکان، ترجمه سمانه مرادیانی

خردجنسی-فرشید مرادیان (بد آگاهی جنسی)

۳ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها