دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

توافق هسته ای از دید لکان

Jacques Lacan

توجه کنید هدف از نشر این مطلب دادن مشء و اتخاذ موضعی سیاسی نبوده بلکه صرفاً قرائتی لکانی است از چیزی که در حیات سیاسی امروزه ایران می گذرد :

لکان ساحت خیال را قلمرویی می دانست که در آن مادر منبع تغذیه و یک پاسخ دهنده به نیازهای بیولوژیکی کودک است لذا کودک کاملاً در قید و بند میل مادر است ، به طوری که وجود خود و مادر را یکپارچه تصوّر می کند . حس یکپارچی بین سوژه و سرزمین مادری اش ، رابطه ای خیالی است که مبنای فانتزیک دارد .فانتزی خودشیفته وار کودک که برای خود در نزد مادر جایگاه ویژه ای را داراست و مادر به واسطه او واجد قدرتی مطلق است. این قبیل فانتزی ها را می توان در قهرمان بازی های شوونیستی مشاهده کرد. اینکه من میخواهم ابر قهرمان سرزمین خود باشم و سرزمینم (مادر) به مثابه ی یک امپراطوری برای سرزمین های دیگر باشد.


رابطه سوژه با سرزمینش یک رابطه خیالی و نارسیستی باقی نمی ماند. عقده ادیپ فرآیندی است که طی آن این فانتزی و رابطه یکپارچه کودک – مادر، با مدخلیّت یک پدر، شکسته می شود. مدار بسته ی میل متقابل میان مادر و کودک با مداخله ی نام پدر، می گسلد و کودک وارد یک رابطه مثلثی ( پدر- مادر – کودک ) می شود و فضایی ایجاد می کند که در آن کودک می تواند خود را به عنوان موجودی مجزا از مادر شناسایی کند. نام پدر برای کودک در ابتدا به عنوان یک ممنوعیت و مزاحمت تلقی می شود ولی کودک سرانجام پی می برد که این پدر است که واجد قدرت است و آرزومندی مادر نیز متوجه پدر می باشد. در اینجا کودک از ساحت خیالی وارد ساحت نمادین شده است و آرزو یکی شدن با پدر را دارد تا بتواند صاحب دوباره میل مادر و تمامیّت از دست رفته باشد.

Jacques Lacan
Jacques Lacan

آمریکا سوای موجودیت جغرافیایی ، موجودیتی نمادین در ساختار سیاست بین المللی امروزه جهان دارد. در جایی که ما از امپریالیسم آمریکا صحبت می کنیم خواهان واشکافی این امر هستیم . آمریکا به مثابه ی ضلع سوم این مثلث ادیپی و به عنوان نام پدر وارد این معادلات خواهد شد و درست به همین علّت است که روابط ما با آمریکا اینقدر مهم و حیاتی ارزیابی می شود. ما نمی توانیم آمریکا را دشمن خود بنامیم یا دوست خود . دقیقا به همین علت است که امروز، بر لبان سیاست خارجی ما هم مرگ بر آمریکا و هم زنده باد آمریکا ؛ هم “با آمریکا، هرگز”  و هم” بدون آمریکا، هرگز” جاری است (البته یکی توام با آوا و صوت و دیگری بدون آوا و صوت). این احساس دوگانه همان چیزی است که در عرف فرویدی ، مهراکین (Ambivalence) نام دارد . حسّی دو پهلوست که ترکیبی از عشق و نفرت است. فروید عقیده داشت مهراکین بیشتر از همه در رابطه با پدر صادق است به این خاطر که میل مادر متوجه پدر است و از طرفی باید برای جلب دوباره میل مادر صاحب آن چیزی بود که پدر دارد . کودک در میابد راه رسیدن به میل مادر ( توسعه ) از قبول مدخلیت پدر (آمریکا) می گذرد . زمانی ما می توانیم در سیاست داخلی و خارجی خود حرفی برای گفتن داشته باشیم که موجودیت پدر را قبول کنیم و حرف اش را بشنویم . حتی در فیگور محافظه کار و اصول گرایمان به عنوان یک کشور در حال توسعه این جایگاه آمریکا را (ناچاراً) پذیرفته ایم چون قانون پدری اینگونه فرمان می دهد : که یا این و یا هیچی ! که تنها راه خلاص شدن از سیمای کابوس وار مزاحم پدر ،قبول کردن مدخلیت آن است و اینکه بجای احراز مقام پدر، خود را به مثابه ی او در آورد .
فانتزی و میل به امحای پدر (مرگ بر آمریکا ) نیز تجلی بارزی از نام پدر است. این میل گاهی به صورت واژگون (نابودی فرزند به دست پدر ) تجلی پیدا می کند .

جنگ سرد حکایت از دورانی داشت که در آن همزمان دو سامانه نمادین و تحت لوای دو پدرنمادین ( شوروی و آمریکا ) وجود داشت . دیوار برلین نیز علاوه بر موجودیت فیزیکی خود واجد موجودیتی نمادین بود که این دو سامانه را از هم جدا می کرد. با پیروزی انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن گفتمان جمهوری اسلامی، آیت الله خمینی شعار “نه شرقی و نه غربی ، جهوری اسلامی” را به عنوان شعار راهبردی در سیاست های خارجی کشور تبیین کرد. شعاری که حاکی از میل انقلابی برای امحا و نابودی پدر بود. جنگ ۸ ساله ، تحریم های اقتصادی و سیاسی در طی این ۳۶ سال که در نهایت موجب توافق هسته ای با آمریکا شد روی دیگر این میل و هویت انقلابی را نمایان کرد. در سیاست خارجه ایران یک خود نفی کننده گی هگلی شکل گرفته که حاکی از آن است که تنها راه حفظ و بقاء این روحیه و میل انقلابی، نفی آن است (نفی ابقایی ). البته این نفی هگلی به معنای از بین رفتن آن نیست بلکه تبدیل به چیزی والاتر و مقبول تر است. همان راهی که پیشتر جمهوری خلق چین طی کرده بود که تنها راه بقا حزب کمونیست چین، فدا کردن آن چیزی است که برای بقای آن تلاش کردیم . این است جایگاه آمریکا به مثابه نام پدر. اینکه پدر را به عنوان یک مزاحم در ساحت خیالی به یک پدر نمادین باز تعریف کنیم. اینکه تنها راه خلاص شدن از سیمای کابوس وار مزاحم پدر ، قبول کردن مدخلیت آن است و اینکه بجای احراز مقام پدر، خود را به مثابه ی او در آورد.

Meisam Shaiestefar

۳.۳ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mojsh2020
۱۳۹۴/۰۴/۲۸ ۰۹:۵۸

اینکه این مباحث را در دید لکان مورد نقد قرار داد، بسیار جالب است و انگیزه‌ی خوبی برای حداقل بنده‌ی حقیر محسوب می‌شود.
بحث خیلی کلی بود البته. تا جهاتی موافقم. باید در نظر داشت که تنها orderهای لکان که اینجا مورد بحث قرار گرفته دو تا از سه تا هستند، و این موجب شده متغیرها با اندکی ساده انگاری حذف شوند. کسانی که خطوط قرمز را می‌شکنند، می‌توانند به عنوان دال‌هایی در نظر گرفته شوند که از مرزهای نظم نمادین پا را فراتر گذاشته‌اند. حالت اول عدم درک شدن توسط عمومی که در نظم خیالی غوطه‌ور هستند است. حس می‌کنند، اما نمی‌فهمند. آزادی دال‌های real را برای خود به گونه‌ای تفسیر می‌کنند که در وادی خیالاتشان قابل فهم باشد، مثل اینکه فولانی خداست و از این مسائل. اما افرادی که در نظم نمادین هستند نیز می‌توانند به دو دسته‌ی قابل فهم نیست و باید در قالب نظم نمادین قرار بگیرد، در غیر این صورت باید محدود شوند تا خللی در نظم نمادین اجتماع ایجاد نشود و افرادی که بلکل آنچه غیر از نظم نمادین است را برنمی‌تابند و به مضحکه یا هر راه دیگری قصد در اعمال master-slave هگلی دارند تقسیم کرد. دیدگاه‌های دیگری هم وجود دارد که در اکثریت نیستند.
اما در این بحث بهتر است از متافیکشن و موارد دیگر مباحث نقدی نیز بهره جست تا تفسیری با جزئیات بیشتر حاصل گردد.
فراموش نکنیم که ساختار لکانی را نمی‌توان تنها به بحث نشست. ساختار قدرت ترکیبی از پدرهای نمادین داخلی و خارجی است که هر کدام در مقابل خیالات داخلی و خارجی مرتبط خود قرار می‌گیرند.

نظر بنده هم عاری از نقص نیست، و علاقه‌مندم که در ادامه‌ی مباحث هم شرکت کنم، و از دوست عزیزم محسن تشکر می‌کنم که لینک این مطلب را برایم ارسال کردند.
با تشکر از شما.