دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

زبان و دیگربودگی

ژاک لکان

لغزشی در زبانِ دیگری

بیماری وارد دفتر روانکاوش می‌شود و روی کاناپه می‌نشیند. چشم در چشمِ روانکاو او را نگاه می‌کند، رشته کلام را از جایی که در پایان جلسه قبل رها شده بود به دست می‌گیرد، و بلافاصله طپق می‌زند: «می‌دانم در رابطه‌ی من و پدرم تنش زیادی وجود داشت، و به نظرم ناشی از کار طاقت فرسایی بود که در schnob ای که برایش غیر قابل تحمل بود انجام می‌داد، و آن را سر من در می‌آورد.» او می‌خواست بگوید job (شغل) اما به جایش schnob بیرون آمد.

گفتمان هیچ‌گاه تک‌بعدی نیست.اینجا دو تراز متمایز قابل تشخیص‌اند: گفتمانی قصدی مشتمل بر آن چیزی که گوینده تلاش می‌کرد بگوید یا مراد او بود، و گفتمانی غیرقصدی که در نمونه‌ی مذکور، شکل یک واژه کج و کوله یا درهم را به خود گرفت، که نوعی آمیزش و schnob، و شاید هم واژه‌هایی دیگر بود. احتمالا روانکاو دیگر فهمیده است که گوینده مثلا به فرزند بزرگ خانواده یعنی برادر یا خواهر بزرگش، به عنوان یک موجود افاده‌ایِ بی‌مصرف فکر می‌کند، و احساس می‌کند پدرشان در مسایل مربوط  به بیمار یا مراجع (یعنی فردی که مشغول روانکاوی خودش است) عشقش را تمام و کمال وقف آن عضو بزرگتر کرده بود.  شاید هم مراجع در فکر واژهschnoz  باشد، و به خاطر بیاورد که در نوجوانی ازnose (دماغ) پدرش، که او را یاد دماغ جادوگرها می‌انداخته، می‌ترسیده است؛ واژه schmuck (رذل) هم شاید بعدا به ذهنش خطور کرده باشد.

این نمونه ساده امکان تمایزگذاری میان دو سنخ گفتمان یا به زبان ساده تر دو نوع متفاوت از صحبت را فراهم می‌کند:

  • صحبت من: صحبت روزمره درباره‌ی آنچه آگاهانه بدان می‌اندیشیم و درمورد خودمان باور داریم.
  • و دیگر انواع صحبت.

Jacques Lacan

دیگریِ لکان، در بنیادی‌ترین ترازش، با آن نوع دیگر صحبت مربوط است. زیرا می‌توانیم موقتا فرض کنیم که نه تنها دو نوع متفاوت از صحبت وجود دارد، بلکه خاستگاه این دو نوع کمابیش دو موضع روانشناختی متفاوت است؛ ایگو (یا خود) و دیگری. روانکاوی با این پیش فرض می‌آغازد که آن نوعِ دیگر صحبت از دیگری‌‌ای نشات می‌گیرد که به یک معنا قابل مکان‌یابی است؛ و مدعی است که واژه های غیرقصدی که بیان می شوند، یا از دهان فرد درمی‌روند، یا زیرلبی ادا می‌شوند، یا به هم می‌ریزند، از جایی دیگر، از عامل دیگری غیر از اگو، می‌آیند. فروید این جای دیگر را ناخودآگاه نامید، و لکان با صراحت تمام می‌گوید «ناخودآگاه گفتمان دیگری است» یعنی ناخودآگاه شامل آن واژه‌هایی است که از جایی جز آنجا که ایگو صحبت می‌کند می‌آیند. در این پایه‌ای‌ترین سطح است که ناخودآگاه گفتمان دیگری است.

حال چطور این گفتمان دیگر از «درونِ» ما سردرآورد؟ در ما تمایلی به این باور هست که همواره تحت کنترلیم، حتی مواقعی که  گویی چیزی خارجی و بیگانه از طریق زبان ما حرف می‌زند. از زاویه نگاه خود یا اگو، «من» همه چیز را مدیریت می‌کند: آن بُعد از ما که «من» می‌نامیم باور دارد که آنچه را که بدان می‌اندیشد و احساس می‌کند می‌داند، و باور دارد که می‌داند چرا آنچه را که می‌کند انجام می‌دهد. و لذا آن عنصر تحمیلی، آن نوعِ دیگرِ صحبت، پس زده می‌شود، تصادفی دانسته می‌شود و لذا نهایتا ‌نتیجه‌ای در بر ندارد. کسانی که مستعد لغزش زبانی‌اند اغلب آن را صرفا نتیجه این می‌دانند که یکدفعه زبانشان می‌گیرد، یا اینکه مغز آنها سریعتر از زبانشان کار می‌کند و در نتیجه می‌کوشد در یک لحظه دو واژه را از یک زبان بیرون دهد. خارجی دانستن لغزش‌های زبان نسبت به ایگو یا خود در اینگونه موارد اهمیت آنها را منتفی می‌کند. در بیشتر موارد کسی که طپق می‌زده احتمالا تصدیق می‌کند که  «فقط یک خطای سهوی تصادفی و بی معنا بود» اما جواب فروید این خواهد بود که «حقیقت به سخن درآمده است».

در حالی که بیشتر مردم اهمیت خاصی به گفتمان دیگری که در گفتمان اگو رخنه کرده و آن را مختل می‌کند نمی‌دهند، روانکاوان بر این باورند که در جنون آشکار اسلوبی وجود دارد، پشت آن اختلالات منطقی است که روی‌هم‌رفته قابل شناسایی است، و اینکه به هیچ وجه چیزی تصادفی در این میان نیست. روانکاوان در پی آنند که اسلوب جنون را کشف کنند، چرا که صرفا با تغییر منطق حاکم بر آن اختلالات و تحت تاثیر قرار دادن گفتمان دیگری است که می‌توان انتظار تغییر داشت.

فروید در تعبیر رویا، لطیفه‌ها و روابط آنها با ناخودآگاه، و آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره، زمان زیادی را صرف آشکار سازی مکانیزم‌هایی کرد که بر آنچه با جسارت «افکار ناخودآگاه» می‌نامید حاکم‌اند. لکان در مقاله پرآوازه‌اش، «عاملیت حرف در ناخودآگاه» به رابطه میان مفاهیم جابجایی و تراکم فروید، که نوعا در کار رویا حضور دارند، و مفاهیم زبان‌شناختی مجاز و استعاره می‌پردازد، بحثی که هیچ‌گاه آن را ترک نگفت.  لکان برای رمزگشایی از مکانیزم‌های ناخودآگاه،  به سراغ مدل‌هایی در رشته در حال توسعه سیبرنتیک رفت. 

پست های مرتبط

گفتمان دیگر چطور به «درون» ما وارد شد؟ چطور عاقبت چیزی که اینقدر بیگانه یا خارجی می‌نماید به سخن گفتن با دهان ما ختم شد؟

لکان خارجیت را اینگونه شرح می‌دهد: ما در یک جهانِ گفتمان زاده می‌شویم، گفتمان یا زبانی که از تولد ما پیشی می‌گیرد و پس از مرگ ما نیز حیات دارد. بسیار پیش از آنکه کودک زاده شود، جایی در جهان زبانی والدین برای او مهیا شده است: والدین از کودکی سخن می‌گویند که هنوز مانده تا متولد شود، می‌کوشند نامی عالی برایش انتخاب کنند، اتاقی برایش آماده سازند، و شروع به خیال‌پردازی می‌کنند که زندگی آنها با اضافه شدن عضو جدید به خانواده چطور خواهد شد. واژه‌هایی که آنها برای حرف زدن از کودک استفاده می‌کنند اغلب دهه‌ها و شاید قرن‌هاست که به کار می‌روند، و والدین به رغم سال‌ها استفاده، عموما نه آنها را تعریف و نه بازتعریف کرده‌اند. آن واژه‌ها پشت در پشت و از رهگذر قرن‌های سنت بدانها رسیده است: آنها دیگری زبان را تشکیل می‌دهند، آنچه لکان در فرانسه (l’Autre du langage) می‌نامد، که درعین حال شاید بتوان به مثابه دیگری زبانی، یا دیگری به مثابه زبان ترجمه کرد.

اگر یک دایره رسم کنیم و فرض کنیم که مجموعه همه واژه‌ها در یک زبان را نشان می‌دهد، می‌توانیم آن را به آنچه لکان دیگری می‌نامد پیوند بزنیم. این دایره دیگری است، به مثابه کلکسیون تمامی واژه‌ها و عبارات در یک زبان. این دیدگاه نسبتا ایستاست، چرا که زبانی مثل زبان انگلیسی همواره در تطور است، تقریبا هر روز واژه‌های تازه به آن اضافه شده و قدیمی‌ها بی‌مصرف می‌شوند، با این حال به عنوان نخستین توضیح، این طرح برای مقاصد کنونی ما کفایت می‌کند.

لذا کودک در جایی از پیش‌مقرر در جهان زبانی والدینش زاده می‌شود، جایی که ماه‌ها و شاید سال‌ها پیش از آنکه کودک چشم باز کند برای او مهیا شده است. بیشتر کودکان هم ناچارند زبانی را بیاموزند که والدینشان با آن صحبت می‌کنند ، تا از این طریق بتوانند خواسته‌هایشان را بیان کنند، و عملا ناگزیراند از مرحله گریه کردن فراتر روند- مرحله‌ای که والدین باید تلاش کنند تا خواسته یا نیاز فرزندشان را حدس بزنند- و بکوشند تا آنچه می‌خواهند را با چندین  واژه، و به گونه‌ای که برای نخستین اولیای آنها مفهوم باشد، بیان کنند. اما در همین فرایند خواسته‌های آنها قالب‌بندی می‌شود، چرا که واژه‌هایی که آنها ملزم به استفاده از آنها هستند مال خودشان نیست و ضرورتا با مطالبات به خصوصی که دارند  منطبق نیست: همین امیال آنها در قالب زبان یا زبان‌هایی که می آموزند ریخته می‌شود.

دیدگاه لکان اما از این هم افراطی‌تر است، چرا که حتی نمی‌توان گفت که کودک پیش از جذب زبان، آنچه را که می‌خواهد می‌داند: وقتی یک نوزاد گریه می‌کند، معنای این عمل توسط والدین یا پرستارانی فراهم می‌شود که می‌کوشند تا دردی را که کودک ظاهرا دارد ابراز می‌کند نامگذاری کنند (مثل اینکه «او باید گرسنه باشد»). شاید نوعی ناراحتی عمومی، سردی، یا درد باشد، اما معنای آن انگار آنگونه که توسط والدین کودک تفسیر می‌شود تحمیل شده است. اگر مادری پاسخ گریه فرزندش را با غذا بدهد، ناراحتی، سردی، یا درد در آینده هم کمافی‌السابق به گرسنگی تعبیر می‌شود، شبیه دردهای گرسنگی. نمی‌توان گفت که معنای حقیقی پسِ پشتِ گریه نوزاد این بوده که سردی کرده است، به این خاطر که معنا محصول بعدی است: دائما گریه کودک را با غذا پاسخ دادن می‌تواند تمام ناراحتی‌ها، سردی‌ها، و درد او را به گرسنگی تبدیل کند. لذا در این وضعیت معنا نه توسط نوزاد، که به دست دیگر افراد و بر مبنای زبانی که با آن صحبت می‌کنند، تعیین می‌شود. 

سالیان سال است که مردم از نوستالژی دوره‌ای پیش از رشد زبان دم می‌زنند، دوره مفروضی که انسان راست قامت همچون حیوانات، بدون زبان و لذا هرچیزی که می‌توانست نیازها و خواسته‌های آدم را آلوده یا پیچیده کند، زندگی می‌کرد. تعریف و تمجید روسو از فضایل انسان بدوی و زندگی که پیش از دچار شدن به فساد زبان داشت، یکی از شناخته شده‌ترینِ این روایت‌های نوستالژیک است.

 این دیدگاه‌های نوستالژیک زبان را منبع بزرگ شرور می‌داند. مردم به حسب طبیعتشان خوب، مهربان و بخشنده‌اند، و این زبان است که پیمان‌شکنی، دروغ، فریب، خیانت و در واقع هر خطای دیگری را که نوع بشر و موجودات فضایی فرضی بدان مبتلا شده‌اند مجاز می‌کند. از این نقطه نظر زبان  عنصری کاملا بیگانه است که بی موقع به سرشت متفاوت و سالم انسانی تحمیل می‌شود و با آن پیوند می‌خورد.

نویسندگانی همچون روسو شرحی جذاب از چیزی که لکان بیگانگیِ انسان در زبان می‌نامد به دست داده‌اند. وفق نظریه لکانی، انسان همین که سخن گفتن را می‌آموزد، از خویش بیگانه می‌شود، زیرا این زبان است که در حالی که به میل اجازه به وجود آمدن می‌دهد، در آن گره ایجاد می‌کند و سبب می‌شود ما در آن واحد یک چیز را هم بخواهیم و هم نخواهیم، و هیچ گاه از رسیدن به چیزی که فکر می‌کردیم می‌خواهیم راضی نشویم.

در حین اینکه کودکان زبان را می‌آموزند، همان چیزی که تقریبا برای بقای آنها در جهان آنگونه که می‌شناسیمش حیاتی است، دیگری انگار مخفیانه از در پشتی داخل ‌می‌شود. اگرچه غالبا زبان را بی‌ضرر و سرشت آن را فایده‌گرایانه محض می‌دانند، ولیکن با خود صورتی بنیادی از ازخودبیگانگی را که جزء لاینفک یادگیری زبان مادری خود است به همراه می‌آورد. همین عبارتی که برای آن استفاده می‌کنیم، یعنی «زبان مادری»،  نشان دهنده این واقعیت است که اولا این زبانِ یک دیگری  است، زبان مادری (به مثابه دیگری) و درصحبت از تجربه کودکی، اغلب لکان تقریبا دیگری را با مادر یکی می‌گیرد.

منبع : متن بالا ترجمه بخشی از فصل اول کتاب «سوژه لکانی» نوشته بروس فینک است. ترجمه: مهدی هاتف

Fink,Bruce (1995) The Lacanian Subject, Princeton University Press.

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها