دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

خودتمایز یافتگی در نظریه بوئن

bowen and family diagram

خودتمایز یافتگی

اگر چه اصطلاح خودتمایز یافتگی  Differentiation of self  مربوط به بوئن است ، اما برداشت مفهومی از این اصطلاح به روانشناسان قبل از او بر می گردد. فروید اولین فردی است که فرایند جدایی درونی را مطرح نمود. فرد با احیای تضاد اودیپوس کمتر بر طبق فرافکنی های والدین عمل می کند و تمایل بیشتری برای ارتباط برقرار کردن با سایرین دارد.

ماهلر اولین نظریه پردازی است که اصطلاح فردیت  Individuation  را در مدل شناختی خود بکار برد. ماهلر و همکاران وی شخصیت را همانطور که کودک رشد می یابد ، این گونه تعریف کردند : جنبش از فردیت ( وابستگی جسمی و روانی به مادر ) تا فردیت ( دوری و جدایی از مادر ) است . اریکسون در نظریه رشد خود ذکر کرد که تلاش بزرگسال برای کسب هویت موجب ارزیابی های درونی وی از خصوصیات دوران کودکی اش و دوری جسمی از خانواده مبدا می باشد. در مقایسه رابطه نظریه ارکسون ، نظریه سیتمی خانواده ، فردیت را به عنوان یک فرایند درون فردی و میان فردی شناختند که موجب استقلال در بین خانواده می شود ، بدون این که توسط روابط خانوادگی آسیب زده شود .( کاظمیان ، ۱۳۸۷)  

متمایز کردن فرایند عقلانی و احساسی به معنای شدت عینی گرا بودن و توقف اظهارات عاطفی  نیست، بلکه منظور این است که افراد نباید تحت تاثیر احساساتی قرار بگیرند که به درستی درکشان نمی کنند . هدف تمایز یافتگی ، برقراری تعادل بین احساسات و شناخت است . در تئوری سیستم های خانواده کلید سلامت روان یک شخص در برخورداری او از هر دو حس یعنی حس تعلق به خانواده و تمایز یافتگی نهفته است.

 نظریه بوئن

بوئن مبدع نظریه نظام های خانواده است ، وی خانواده را یک واحد عاطفی و شبکه ای از روابط در هم تنیده ای می پندارد ، وقتی می توان آن را بهتر درک کرد که از چارچوب چند نسلی یا تاریخی آنرا تحلیل کرده باشیم. رویکرد نظری او و اقدامات درمانی همراه آن به مثابه پلی است ، بین رویکردهای روان پویشی که بر رشد و تحول خویشتن، مباحث بین نسلی، و اهمیت گذشته تاکید می ورزند و رویکرد های مبتنی بر نظریه سیستم ها که توجه خود را به تکوین کنونی واحد خانواده و تعامل های آن در حال حاضر محدود می سازند.بوئن دریافت که بسیاری از مفاهیم روانکاوی به قدری فردی هستند که نمی توان به سادگی به زبان خانواده برگرداند. او معتقد بود که نیروی محرکه زیربنای بسیاری از رفتارهای بشر منبعث از فراز و نشیب های زندگی خانوادگی، همزمان میان اعضای خانواده بر سر دوری از هم و در عین حال با هم بودن است (وایلی ۱۹۹۰، گلدنبرگ ۱۹۲۶).

موری بوئن از همان آغاز کار بالینی با بیماران اسکیزوفرنیایی و خانواده های آنها در کلینیک منینجر و همچنین در NIMH، بر اهمیت نظریه در پژوهش، اهداف آموزشی، و فراهم آوردن زمینه مقدماتی راهنما برای فعالیت های متخصص بالینی در خلال روان درمانی تاکید می کرد.بوون بواسطه آموزش قبلی خود، علاقه مفرطی به تاکیدات فردگرایانه داشت. او در آغاز کار تحت نظر منینجر، برای درمان اشخاصی که در اثر بیماری های شدید بستری شده بودند، رویکردهای روانکاوی خلاقانه بکار می برد. او علاقه خاصی به تاثیر احتمالی همزیستی مادر و فرزند در شکل گیری اسکیزوفرنی داشت. بوئن اظهار داشت که امکان دارد اسکیزوفرنی زاییده دلبستگی تکیه گاه حل نشده با مادری باشد که خودش ناپخته جلوه می کند و محتاج فرزند است تا نیازهای عاطفی خویش را ارضا کند ، او به کار با مادر و فرزند ، در کنار هم پرداخت . در این برنامه ، مادران به همراه فرزندان اسکیزوفرنی شان در کلبه های موجود در محوطه کلینیک چند ماه در کنار هم زندگی می کند. بوون دریافت شدت عاطفی تعامل مادر – فرزند نیرومند تر از آنی است که تصور می کرد. این شدت خصیصه کل روابط خانواده است. پدران و همشیرها نیز بعدها معلوم شد که نقشی کلیدی در ایجاد و تداوم مشکلات خانواده ایفا می کنند، چونکه دایماً میان مجموعه های مختلفی از اعضای خانواده ائتلاف های مثلثی شکل بوجود می آورد و از میان می رود. بوون توجه خود را معطوف به چیزی کرد که به نظام عاطفی خانواده مشهور بود ( گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۸)

 هشت مفهوم نظری به هم پیوسته بوون :

زیر بنای نظری همه ی این مفاهیم آن است که تصور می شود همیشه نوعی اضطراب مزمن در زندگی وجود دارد که بخش اجتناب ناپذیری از طبیعت به شمار می آید . پدیده ای زیستی که به اعتقاد بوئن وجه مشترک انسان با تمامی صورت های زندگی است. به نظر بوئن اضطراب مزمن از طریق نسل های قبل، منتقل می شود . بدین شکل که خانواده دایما در حال کشمکش بر سر متعادل سازی میان احساس با هم بودن و تفکیک خود اعضاست. اضطراب مزمن مبنای اصلی تمامی نشانه های بیمارگون است (گلدنبرگ،۱۹۲۶) . به عقیده وی کمتر از آنچه تصور می کنیم ، در زندگی  هیجانی خود ، خودمختاری داریم. اکثر ما بیشتر از آن که بخواهیم فکر کنیم ، به دیگری وابسته تر و واکنش پذیر تر هستیم. نظریه بوئن توصیف می کند چگونه یک خانواده ، به عنوان یک شبکه چند نسلی روابط ، کنش متقابل فردیت و باهم بودن را با استفاده از شش مفهوم به هم پیوسته شکل می دهد.(بوئن ، ۱۹۶۶) : تمایز خویشتن (خود تمایز یافتگی ) ، مثلث ها ، فرایند هیجانی خانواده هسته ای ، فرایند فرافکنی خانواده ، فرایند انتقال چند نسلی و جایگاه همشیر ها در سال های ۱۹۷۰ بوئن دو مفهوم دیگر را افزود: برش هیجانیemotional cutoff و فرایند هیجانی اجتماعی Societal emotional process (نیکولز ، شوارتز، دهستانی ، ۱۳۸۷)

در این قسمت به توضیح جامع خودتمایز یافتگی  در نظریه بوئن پرداخته و نگاهی گذرا برسایر مفاهیم این نظریه داریم:

 ۱ . خود تمایز یافتگی( تفکیک خویشتن):

شالوده نظریه بوئن ، هم یک مفهوم درون روانی و هم میان فردی است . تقریبا مشابه با قدرت ایگو ، خودتمایز یافتگی ، ظرفیت تفکر و انعکاس است  ، که بطور خود کار به فشار های هیجانی درونی یا بیرونی پاسخ ندهیم ( کر و بوئن ، ۱۹۸۸) . توانایی انعطاف پذیر بودن ، عاقلانه عمل کردن ، حتی در مواجهه با اضطراب .( نیکولز ، شواتز ، دهستانی ، ۱۳۸۷) . به نظر بوئن، درجه ظهور خود تمایز یافتگی در هر فرد بیانگر میزان توانایی او برای تمیز فرایند عقلی از فرایند احساسی (عاطفی) است که وی تجربه می کند. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند (مثلاً اشخاص اسکیزوفرنیایی و خانواده آنها) ضعیف ترین کارکرد را دارند. هدف اصلی تفکیک خویشتن، توازن میان احساس و شناخت است. تفکیک در معنای بوئنی آن، بیشتر یک فرایند است تا هدفی دست یافتنی. (گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۲)

بوئن مفهوم “ توده نامتمایز من خانواده ” را که برگرفته از مفاهیم روان کاوی است، برای توضیح مفهوم « به هم چسبیدگی» عاطفی خانواده ابداع کرد؛ وضعیتی که در آن «نوعی وحدت عاطفی مشترک در تمام سطوح وجود دارد». گاه نزدیکی عاطفی به قدری شدید است که اعضای خانواده احساس می کنند از احساسات، افکار، تخیل ها و رویاهای یکدیگر باخبرند؛ که البته این صمیمت می تواند به حالت ناخوشایند نزدیکی مفرط و در نهایت طرد متقابل بین دو عضو ختم شود ( گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۸)

بوئن، مفهومی را که در آغاز، به زبان روانکاوی، «توده نامتمایز من خانواده» نامید، بعدها به زبان نظریه ی سیستم ها تحت عنوان “امتزاج – تفکیک” تعریف کرد. هر دو اصطلاح موید این مطلب است که پختگی و تحقق فرد، نیازمند آن است که او از دلبستگی های عاطفی حل نشده ی خانواده ی اصلی اش رهایی یابد.

خویشتن مستحکم: کسانی که مفهوم نیرومندی از خویشتن در اختیار دارند. عقاید محکم و باورهای کاملاً مشخص را مطرح می سازند. چنین شخصیت هایی «خویشتن مستحکم» را به نمایش می گذارند.( گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۲) .آن ها  می توانند جهت زندگی خویش را انتخاب کنند و در موقعیت های شدید عاطفی که در بسیاری از افراد منجر به بروز رفتار های غیر اردای و گرفتن تصمیمات نا فرجام می شود ، کنترل خود را از دست ندهند و با در نظر گرفتن عقل و منطق تصمیم گیری کنند. افراد با تمایز یافتگی بالا به هیجات خود آگاهی دارند و قادر به سنجش متفکرانه موقعیت هستند . این افراد توانایی رشد “خود مستقل  Atonouma Self” را در روابط صمیمی دارند و می توانند در روابط عمیق ، آرامش و راحتی خود را حفظ کنند . بنابر این از هم جوشی عاطفی fusion  و یا جدایی عاطفی  emotional cutoff برای تعدیل نقش های درونی خود اجتناب می کنند.

افراد تمایز یافته لزومی نمی بینند اکه از لحاظ عاطفی از دیگران جدا شوند. این گونه افراد هویت مستحکمی دارند . افرادی که به خوبی به خودتمایز یافتگی رسیده اند  ذاتا خود رهبرند . افکار و احساسات خاص خود را دارند و اجباری در وقف دادن خود با انتظارات دیگران ندارند. افراد تمایز یافته تحت شرایط استرس آور ، منعطف ، منطبق با شرایط هستند نه به این دلیل که آن ها ذاتا باهوش هستند بلکه به این دلیل که این افراد تحت شرایط استرس زا ، قابلیت مدیریت هیجانات و انگیختگی خویش را بدست می گیرند. در نتیجه آن ها منابع شناختی غنی در دست دارند که به آن ها اجازه می دهد پاسخ های منطقی قابل انعطافی به شرایط زندگی بدهند ( نجفلویی ، ۱۳۸۵) .

شخص تمایز یافته قادر است میان فکر کردن و احساس کردن ، توازن برقرار کند : مستعد هیجان و خود انگیختگی قوی ، اما همچنین دارای توانایی مقاومت در مقابل کشش تکانه های هیجانی ناشی می شود. .در مقابل افراد تمایز یافته قادرند بر موضوعات موضع بگیرند چون آن ها قادرند راجع به چیز ها فکر کنند ، مشخص کنند به چه چیزی اعتقاد داند و سپس بر اساس آن باور ها عمل کنند.گوئرین تمایز را به عنوان فرایند آزاد سازی نسبی خود از هرج و مرج های هیجانی خانواده تعریف می کند. آزاد شدن ، مستلزم تحلیل نقش خویشتن به عنوان شرکت کننده ا ی فعال در نظام روابط است. به جای سرزنش دیگران در عوض خود ( گوئرین ، فی Fay ، باردن  Burden و کائوتو ، ۱۹۸۷) . گوئرین از مفهوم سطح انطباقی کارکرد برای توصیف توانایی واقع بین ماندن و منطقی رفتار کردن در مواجهه با فشار تحریک پذیری استفاده می کند.( نیکولز و شواتز ، دهستانی  ۱۳۸۷)

شبه خویشتن نامتمایز: این افرادهویت تعریف شده ای ندارند . در تنش ها و مسائل بین فردی موجود ، همراه با موج عاطفی خانواده حرکت می کنند و در نتیجه اضطراب مزمن بالایی را تجربه می کنند و مستعد مشکلات روانشناختی و بروز نشانه های بیماری هستند. افراد کمتر تمایز یافته یا به هم جوشی با دیگران متمایل اند و به این ترتیب  با جدایی از افراد مهم زندگی از پا در می آیند و یا به جدایی عاطفی تن می دهند  و بنابراین هنگام مواجه شدن با صمیمیت عاطفی ، واکنش اضطرابی نشان می دهند.( اسکوورن و دندی ، ۲۰۰۴،نجفلویی ، ۱۳۸۵)  

افراد تمایز نیافته در برابر واکنش عاطفی دیگران واکنش عاطفی نشان می دهند  ، بخش عمده انرژیشان را صرف تجربه ، بیان و تشدید عواطفشان می کنند. زمانی که تجربه های درونی یا تعاملات بین فردی بسیار تنش زا باشد ، افراد تمایز نایافته روی هم رفته در روابط صمیمانه با دیگران مستحیل یا آمیخته می شوند. این افراد از نظر عاطفی به دیگران وابسته اند و به دشواری می توانند برای خودشان فکر یا احساس و عمل کنند.( نجفلویی ، ۱۳۸۵)

این افراد عقل و عاطفه شان چنان در هم آمیخته است که زندگی شان تحت اختیار احساسات اطرافیانش قرار دارد. آن ها به خاطر آن که اشخاص ترسو و به لحاظ عاطفی نیازمند هستند، فردیت خود را فدای کسب اطمینان از سوی دیگران می کنند. به نظر بوئن آن ها نوعی شبه خوشتن نامتمایز را نشان می دهند. چون شخصیتشان چیزی نیست مگر عقاید و ارزشهای تعلق به دیگران.( گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۲) . افراد تمایز نیافته راحت تر هیجان زده می شوند . زندگی آن ها تحت تاثیر واکنش نشان دادن به اطرافیان است . در مقابل افراد تمایز نیافته ، معمولا بطور شتاب زده ، با فرمانبرداری یا نافرمانی نسب به سایر افراد واکنش نشان می دهند. آن ها حفظ خودمختاری خود را مشکل می یابند، بویژه حول موضوعات اضطرابی . وقتی از آن ها می پرسند چه فکر می کنند ، چیزی را که احساس می کنند ، بیان می نمایند ، وقتی می پرسید چه اعتقادی دارند ، آنچه را شنیده اند ، باز گو می کنند ، آن ها یا با هر چیزی که شما می گویید موافق اند ، یا بر سر همه چیز بحث می کنند( نیکولز ، شواتز ، دهستانی ، ۱۳۸۷).

زن و مردی که سطح تمایز یافتگی پایینی داشته باشند زمانی که ازدواج می کنند ، انتظار می رود بلوغ عاطفی کمتری را دارا و ظرفیت محدود برای صمیمیت و یکی شدن داشته باشند. این مسئله نیازمند این می شود که هر دو نفر برای پایداری ازدواجشان رشد و خود رهبری شان را قربانی ازدواج کنند. در مقابل در نظام های زناشویی تمایز یافته ، همسران به یکدیگر اجازه می دهند که نقشی نرمش پذیر تر ، رابطه ای صمیمانه تر داشته باشند و تفاوت عقاید یکدیگر را تحمل و واکنش های عاطفی  کمتری را تجربه کنند. به سخن دیگر برای این که مشکلات کمتری داشته باشند در پاسخ به عواطف دیگران آرامش خود را حفظ کنند. ( بوئن  ۱۹۸۸، نجفلویی ۱۳۸۵)

اشکال تمایز یافتگی :

بوئن ۱۹۷۸ تمایز یافتگی را به دو شکل تعریف می کند که در آن فرد قادر است بین عملکرد های هیجانی روابط صمیمانه و خود مختاری تعادل ایجاد کند. این مفهوم را می توان یک فرایند یا ویژگی شخصی بیان کرد ( مردانه ۱۳۹۲)

مفهوم شخصیتی تمایز یافتگی را می توان هم به عنوان یک ویژگی درونی و هم به عنوان یک ویژگی بین فردی طبقه بندی کرد:

شکل درون روانی ( بعد درون روانی ) : بعد درون فردی را می توان به عنوان توانایی فرد برای تشخیص و کاربرد احساسات و افکار تعریف کرد . این مهارت در طول دوره تنش یا موقعیت استرس زا مورد آزمایش قرار گرفته است. افرادی که قادرند در موقعیت من بمانند یا حتی از خود در خلال روابط عاطفی شدید مانند ازدواج محافظت نمایند را به عنوان کسانی قلمداد می کنند که سطح تمایز یافتگی بالایی دارند.

شکل بین فردی: سطح بین فردی تمایز یافتگی به روشی اشاره دارد که به وسیله آن ما صمیمیت را تجربه می کنیم و در صورتی که حالتی از خودمختاری نسبت به دیگران در جریان ارتباط را حفظ می کنیم. افرادی که از سطح بالای تمایز یافتگی برخوردارند خود واقعی با ثبات تری دارند و فاقد خود کاذب هستند. افرادی که تمایز یافتگی پایینی دارند کسانی اند که تمایل به تصمیم گیری براساس احساسات خود را دارند و به قوه تفکر اطلاعات واقعی اهمیت زیادی نمی دهند. ( بوئن ۱۹۷۸ ، حسینی خاتون آبادی ۱۳۹۰) .

برای تمایز یافتگی می توان چهار مولفه تعریف نمود:

  1. واکنش عاطفی ( ER) : حالتی است که در آن احساسات فرد بر عقل و منطقش غلبه دارد( اسکورن و دندی ، ۲۰۰۴) همچنین بیان کننده تمایل به پاسخ گویی محرک های محیطی بر اساس پاسخ های هیجانی خود کار و طغیان های هیجانی می باشد.( اسکورن و اسمیت ، ۲۰۰۳)
  2. جایگاه من ( IP) : این مقیاس به روشنی منعکس کننده احساس یکپارچه خود بوده و همین طور بیان کننده توانایی پیروی اندیشمندانه از اعتقادات شخصی خود با وجود اعتدال فشار از سوی دیگران است. ( اسکورن و اسمیت ، ۲۰۰۳)
  3. جدایی عاطفی ( EC): بر طبق نظر بوئن ( ۱۹۷۸) جدایی عاطفی با روش افراد در جدایی خودشان از گذشته به منظور شروع زندگی در نسل حاضر سر و کار دارد( اسکورن و اسمیت ، ۲۰۰۳) . کودکانی که در فرایند فرافکنی خانواده قرار می گیرند، بطور معمول در زمان بزرگسالی یا حتی قبل از آن از راهبرد های مختلفی برای فرار از بند پیوند های عاطفی حل نشده خانواده استفاده می کنند که این راهبرد ها می تواند فاصله گرفتن فیزیکی در خانواده و یا ایجاد موانع روانی مانند: صحبت نکردن با یکی از اعضای خانواده باشد.( اسکورن و دندی ، ۲۰۰۴) .
  4. هم جوشی با دیگران ( FO) : منعکس کننده در گیری زیاد با افراد مهم زندگی و وابستگی زیاد به والدین است. گرفتن ارزش ها ، باور ها ، انتظارات آن ها بدون این که به درستی یا نادرستی این اعتقادات و باور ها سوال شود. هم جوشی با دیگران از طریق نیاز قوی به جلب رضایت دیگران به منظور کسب امنیت عاطفی ، مرزهای ضعیف بین خود و دیگران و عملکرد امتزاج یافته فکری و هیجانی که موجب ارزیابی غیر واقع گرایانه از خود ودیگران می شود ، مشخص گردید. افراد امتزاج یافته هم چنین در مقابل استرس آسیب پذیر هستند.( اسکورن و اسمیت ۲۰۰۳ ، اکبری ، ۱۳۹۰)

bowen and family diagram

سطوح تمایز یافتگی

سطح پایه : تمایز یافتگی به دوسطح اشاره می کند که فرد باید آن ها را کسب کند. سطح پایه و سطح عملکردی. سطح پایه به سطح کلی تمایز یافتگی اشاره دارد و باعث ثبات داشتن در موقعیت ها می شود، اما سطح عملکردی ، سطح تمایز یافتگی را نشان می دهد که فرد در اینجا و اکنون عمل می کند و ممکن است برحسب شرایط متفاوت باشد. موقعیت یا روابط خاصی ممکن است موجب عملکرد فرد با سطح بالا یا سطح پایین تمایز یافتگی شود که در مقایسه باسطح پایه تمایز یافتگی فرد متفاوت است. سطح پایه تمایز یافتگی با موقعیت ها در فرد شکل می دهد. سطح پایه تمایزیافتگی بطور معنا دار در بزرگسالان تغییر نمی کند اما سطح عملکردی امکان تغییر دارد.( والش و هاریگان۲۰۰۳ ، مردانه ۱۳۹۲)

سطح عملکرد در تمایزیافتگی اشاره به تغییر در درجه هم آمیختگی میان سیستم عاطفی و عقلانی دارد که بر تغییر در سطح تجربه اضطراب فرد بنا شده است . برای نمونه شخصی که اضطراب زیادی دارد ، احتمال دارد که تغییری در جهت ادغام شدن تفکر عقلانی و عاطفی رخ دهد . تغییر در سطح عملکردی که سطح پایین تری از اساس تمایز یافتگی دارد فراوانتر می باشد. سطح عملکردی ممکن است به عنوان خود کاذب توصیف شود( اکرز و وودی ۲۰۰۳، مردانه ۱۳۹۳)

خصوصیات افراد تمایز یافته :

بطور کلی بوئن و کر درباره ضرورت خودتمایزیافته موارد زیر را بیان کردند:

  1. آن ها هدف مدار و اخلاق مدار هستند.
  2. کنترل درونی دارند .( هدایت درونی )
  3. همیشه مطمئن از باورها و اعتقاداتشان هستند.
  4. احترام به هویت دیگران بدون انتقاد یا واکنش عاطفی دارند.( پذیرش بدون قید و شرط دیگران)
  5. آن ها درگیر تلاش برای تغییر دیگران نمی شوند.
  6. قادرند تا مسئولیت خود را بپذیرند و از مسئولیت اضافی دیگران اجتناب می کنند.
  7. ذهن خود را در گیر سلسه مراتب نمی کنند.
  8. قادرند تا بالاترین استرس های خود را تطبیق دهند ، بدون این که نشانه های آسیب را در خود رشد دهند.
  9. داشتن ظرفیت درون نگری ، رغبت و توانایی شناخت ، مکاشفه احساسات خود و برقراری ارتباط با تجربه های مناسب و اثر بخش را دارند.
  10. توانایی تحمل رنج و ناراحتی برای رشد را دارند.
  11. داشتن احساس هماهنگی و یکپارچگی شخصیتی را دارند.
  12. کمک به افراد برای شناخت نقاط قوت خود و دیگران و تمرگز بر این نقاط را دارند.
  13. تواناییی به تاخیر انداختن لذت را دارند( فیشر ۲۰۰۶، احمد پور خرمی ۱۳۹۴)

خصوصیات افراد تمایز نیافته

  1. فرد تمایز نیافته بیشتر متاثر از ویژگی های خود ساختگی است.
  2. این افراد توانایی کمی برای تحمل اضطراب مزمن در روابط سیستمی را دارا هستند و درصدد این هستند تا از طریق آمیختگی با دیگران و یا گسلش عاطفی مانع اضطراب شوند.
  3. افراد تمایز نیافته بویژه در موقعیت های استرس زا قادر نیستند بین حقیقت و درستی تمایز قایل شوند و به احتمال زیاد تصمیماتی را بر مبنای آن چه که احساس می کنند درست است ، می گیرند.
  4. ارزیابی غیر واقع بینانه از خود دارند.
  5. توانایی آگاه بودن از احساسات و بیان آن ها مختل است.
  6. فرد برای بر عهده گرفتن مسولیت بهزیستی و رفاه دیگران احساس اجبار می کند.
  7. فرد انتظار دارد که دیگران مسئولیت رفاه و بهزیستی او را بر عهده بگیرند. ( احمد پور خرمی ۱۳۹۴)

 ۲. مثلث ها

سنگ بنای اصلی در نظام عاطفی خانواده به نظر بوئن عبارت است از مثلث. مثلث خانوادگی، عامل متعادل کننده ی یک سیستم عاطفی است. در خلال دوره های مختلف زندگی خانواده، زمانی که سطح اضطراب پایین و شرایط بیرونی آرام است، سیستم دو نفره یا « واحد دوتایی» می تواند به تبادل متقابل و آسوده احساسات مبادرت ورزد. اما وقتی اضطراب به دلیل فشارهای روانی درونی یا بیرونی در یک سیستم دوتایی به سطح معینی می رسد، شخص سومی ( که به طور معمول نسبت به سایر افراد آسیب پذیر است) وارد رابطه می شود و بدین ترتیب نقش، از رابطه ی دوتایی به رابطه ی سه تایی منتقل می شود. مثلث ها در خانواده تهدیدی جدی برای تمایز یافتگی اعضا محسوب می شوند.

بوون مثلث را کوچکترین نظام ارتباطی می داند. نظام دو نفره نظامی بی ثبات است و در شرایط فشار روانی یعنی زمانی که هر یک از طرفین می کوشد برای کاهش این تنش رو به فزونی در روابط خویش یک مثلث خلق کند، نظام دو نفره تبدیل به نظامی سه نفره می شود. البته مثلث سازی همیشه هم به کاهش تنش نمی انجامد.(گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۸)

نتایج مثلث سازی

  • در اثر اضافه شدن شخص ثالث، نظام ثابت ممکن است دچار نا استواری شود
  • نظام دو نفره با ثبات در اثر حذف شخص ثالث دچار نا استواری می شود.
  • نظام دونفره بی ثبات به واسطه اظافه شدن شخصی ثالث به ثبات می رسد.
  • نظام دو نفره بی ثبات در اثر حذف شخص ثالث به ثبات برسد

۳.نظام عاطفی خانواده هسته ای:

به نظر بوئن مردان و زنان کسی را به عنوان همسر خویش برمی گزینند که سطح تفکیک شدگی او مشابه سطح تفکیک شدگی خودشان باشد. در نتیجه خانواده هم به عنوان یک نظام – یعنی نظام عاطفی خانواده هسته ای- تا وقتی اعضایش به خوبی تفکیک نشوند بی ثبات خواهد ماند. هرچه امتزاج خانواده ی هسته ای بیشتر باشد، احتمال اضطراب و بی ثباتی بیشتر خواهد بود

 ۴. فرافکنی خانوادگی:

والدین به همه فرزندان به یک شیوه ی واحد پاسخ نمی دهند. کودکانی که کانون توجه والدین قرار می گیرند، گرایش دارند که نسبت به همشیرهایشان امتزاج بیشتری با خانواده داشته باشند و در نتیجه، آسیب پذیری آنان در برابر فشارهای عاطفی درون خانواده بیشتر می شود. تفکیک شدگی اندک طرفین باعث می شود فشار روانی خویش را به فرزندانشان فرافکنی کنند. فرایند فرافکنی خانواده وسیله است که والدین از آن برای انتقال سطوح پایین تفکیک خویش به مستعدترین فرزند استفاده می کنند.

فرایند فرافکنی در درون مثلث مادر – پدر – فرزند عمل می کند. شدت فرایند فرافکنی خانواده به دو عامل بستگی دارد : ۱- درجه ناپختگی یا عدم تمایز والدین ۲- سطح فشار روانی یا اضطرابی که خانواده با آن روبروست

۵. گسلش عاطفی:

فرزندان وقتی بر اثر درگیری شدید، با مشکلات خانواده، فشار روانی شدیدی را متحمل می شوند برش هیجانی خود را از خانواده جدا می کنند. بوون این احساس فرضی آزادی را گسلش عاطفی می نامد. یعنی فرار از بند پیوندهای عاطفی حل نشده اما نه یک رهایی حقیقی .

کر(۱۹۸۱) اظهار می دارد که گسلش:

  1. بیانگر یک مشکل باشد. ( امتزاج زیر بنایی بین نسل ها)
  2. حلال یک مشکل باشد. ( کاهش اضطراب از برقراری تماس)
  3. آفریننده یک مشکل است. ( منزوی ساختن کسی که می تواند از تماس های صمیمی سود ببرد)

کسلش ها در خانواده هایی رخ می دهد که سطح بالایی از اضطراب و وابستگی عاطفی در آنها به چشم می خورد.

۶. فرایند انتقال چند نسلی: 

در این فرایند تصور می رود که بدکاری شدید نتیجه عملکرد هیجانی خانواده در طی چند نسل باشد

۷. جایگاه همشیرها:

بوئن می دانست که الگوهای تعاملی میان زوجین می تواند با جایگاه هر یک از طرفین در خانواده مبدا خودش ارتباط داشته باشد، چرا که ترتیب تولد در بسیاری از موارد می تواند کارکردهای موجود در نظام عاطفی خانواده ی فرد را پیش بینی کنند.

۸. واپس روی اجتماعی:

بوئن مدل نظام خانوادگی خود را به کارکرد اجتماعی گسترش می دهد و عقیده دارد که وقتی جوامع تحت فشار هستند به سوی عدم تفکیک حرکت می کنند.

منابع:

  1.  احمد پور خرمی ، عبدالرضا ( ۱۳۹۴) ، مقایسه هوش هیجانی و تمایز یافتگی در نوجوانان وابسته به مصرف مواد و نوجوانان عادی ، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مشاوره توانبخشی ،  دانشگاه آزاد واحد مرودشت دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی
  2. سلیمی اکبری ، ۱۳۹۰ ، مقایسه ویژگی های شخصیتی ، خود تمایز یافتگی و خطر جویی در بین دانش آموزان مقطع متوسطه تهران، کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی ، واحد علوم تحقیقات تهران.
  3.  مردانه ، سارا ( ۱۳۹۲) ، مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه و تمایز یافتگی در دانشجویان دارا و فاقد رابطه با جنس مخالف ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه روانشناسی
  4. مایلکل پی .نیکولز ،ریچارد سی  شوارتز ، دهقانی و گنجوی و نجاریان و رسولی و علی زاده محمدی و طهماسیان ، خانواده درمانی : مفاهیم و روش ها . تهران ، انتشارات دانژه ۱۳۹۱
  5. نجفلوئی ، فاطمه ( ۱۳۸۵) ، نقش تمایز خود  در رابطه زناشویی اندیشه های نوین تربیتی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه الزهرا ، دوره دوم ، شماره ۳ و۴.
  6. گلدنبرگ ، ایرنه ، گلدنبرگ ، هربرت . حسین شاهی برواتی و همکاران ، خانواده درمانی،تهران: روان۱۳۸۸

 

۴.۲ ۱۶ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

7 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sahar
۱۳۹۶/۰۲/۰۹ ۱۵:۳۰

پس چرا بوئن خودش منبع نداره؟؟؟

میرزایی
۱۳۹۶/۰۵/۲۹ ۲۱:۲۸

سلام مطلب بسیار جامع و کامل بود
فقط سوالی دارم امکانش هست سطوح تمایز که پایه و کارکردی می باشد واضح تر و با مثال توضیح دهید

sepide nasri
۱۳۹۸/۰۳/۰۶ ۰۰:۲۳

چرا کپی نمیشه؟

ابوالفضل سعادتی
۱۳۹۸/۰۹/۲۷ ۰۱:۲۷

درود. وقتی مطلبی را از خود می نویسید می توانید جلو کپی شدنش رو بگیرید ولی وقتی از کتب مختلف نقل می کنید که خودش می تونه کار غلطی باشه دیگه جلو کپی شدنش رو گرفتن چه توجیهی داره؟

علیرضا نوربخش
مدیر سایت
پاسخ به  ابوالفضل سعادتی
۱۳۹۸/۰۹/۲۷ ۰۸:۴۳

درود. شما می توانید نسخه pdf از صفحات سایت تهیه کرده و سپس کپی کنید.

یاسر دهقان
پاسخ به  علیرضا نوربخش
۱۴۰۰/۰۳/۱۲ ۱۶:۳۸

از کدوم قسمت ؟؟؟

یاسر دهقان
۱۴۰۰/۰۳/۱۲ ۱۶:۰۹

سلام . من همیشه از سایت شما استفاده می کنم ولی مشکلی که وجود داره نمی تونم نکات رو هایلایت کنم . اگر امکان داره یا مطالب رو به صورت فایل های قابل دانلود دربیارید فایل های پی دی اف یا دسترسی جهت کپی مطالب در ورد رو بدین. ممنون