اضطراب از نظر هورنای
در هنگام ترس وجود انسان یک کیفیت دفاعی پرتحرک مثبت و فعال پیدا می کند ولی در حالت اضطراب یک کیفیت روانی مایوس بی دفاع و بی تحرک و ناتوان در او ایجاد می شود. شخص عصبی با زبان بی زبانی به خود می گوید بگذار رنج بکشم ولی نسبت به مسائل خود آگاهی پیدا نکنم زیرا اگر از مسائل خود آگاهی پیدا کنم مجبورم شخصیت خود را تغییر بدهم، و چنین کاری از توان من بیچاره خارج است پس حداکثر تلاش خود را بکار می برد تا نسبت به اضطراب درونی خود ناآگاه بماند یا از آن فرار کند و برای این کار به مکانیسم های دفاعی زیر متوسل می شود :
۱) منطق تراشی
هر وقت شخصی می کوشد تا رفتار و حالت های غیر منطقی خود را موجه جلوه دهد یا اصولا با سماجت و اصرار از موضوعی دفاع می کند محققا آن حالت یا موضوع برایش یک نقش دفاعی بسیار مهم بر عهده دارد. برای شخص عصبی که یک انسان واقعا ضعیف و ناتوان است منطق تراشی و ماست مالی و روتوش مسائل آسانتر از ریشه کن ساختن واقعی آنهاست.
۲) انکار
وقتی شخصی اضطراب خود را در ضمیر ناآگاه نگه می دارد و از ورود آن به قسمت هشیار ذهن جلوگیری می کند، در این صورت اضطراب او به ظاهر نمایان نیست ولی از عوارض فرعی آن مثل لرزش دست، عرق کردن، تپش قلب، حرف زدن نا ارام و هیجانی، حالت تهوع، ازدیاد ترشحات ادراری و احساس کلافگی و بی قراری و گاهی حالت غش و حمله. البته این تاکتیک یک تاکتیک ناآگاهانه است ولی گاهی شخص آگاهانه سعی می کند اضطراب را در خود انکار کند مثلا سربازی که دچار ترس است برای غلبه بر ترس خود دست به کارهای متهورانه و قهرمانانه می زند. و یا دختری که دچار اضطراب شدیدی است شبها در اتاق تاریک تنها می خوابد یا شب تنهائی در باغ قدم می زند و یا خواب هایش حکایت از همین موضوع دارد. این کارها در حقیقت ماست مالی موضوع اضطراب است.
۳) تخدیر
پناه بردن به الکل و مواد مخدر یا غرق شدن در فعالیت ها و مشغولیات اجتماعی یا غرق شدن در کار برای کاهش درد اضطراب، مکانیسم دیگری است و همینطور ممکن است فرد عصبی برای فرار از اضطراب به خواب زیاد پناه ببرد تا حالت هیجان خود را به نوعی ارضاء کند و اگر در مسیر طبیعی نتواند آن را ارضاء کند یا به راه انحرافی کشیده شده یا دچار حالت بی قراری شدید می شود.
۴) اجتناب
شخص عصبی آگاهانه یا ناآگاه از هر موقعیت یا فکر و احساسی که موجب اضطراب در او می شود پرهیز می کند و درگیر ترمز های روانی زیادی می شود. لذا شخصیتش در بسیاری زمینه ها یک کیفیت بسته و محدود پیدا می کند و نمی تواند خیلی از چیزها را حس و احساس کند یا درباره بعضی چیزها فکر کند و لذا بر مقدار زیادی از احساسات و افکار و تمایلات و احتیاجات و حتی امکانات خود ترمز می گذارد. مثلا در امور جنسی دچار سردی و ناتوانی می شود و یا ممکن است قدرت تمرکز را از دست بدهد و یا از هر نوع ابراز عقیده و انتقاد عاجز گردد و یا در زمینه روابط انسانی دیرجوش بوده و نتواند به راحتی ارتباط برقرار کند.
این ترمز روانی که در خیلی از موارد ناآگاه است نه تنها از انجام برخی کارها جلوگیری می کند بلکه حتی باعث می شود برخی کارها هم بدون رغبت و شوق و با درد و رنج و اضطراب و دلشوره بسیاری و با کیفیت پائینی به انجام برسد. البته بهتر است بدانیم چون مقدار اضطراب بالاست شخص لذت نمی برد ولی مقداری اضطراب خفیف باعث می شود شخص نوعی هیجان همراه با شور و لذت فراوان و هیجان را تجربه کند.
اضطراب همیشه از دو خصوصیت اصلی برخوردار است: اول احساس مواجه شدن با یک عامل خطرناک دوم احساس ناتوانی و درماندگی و بی دفاعی در مقابل آن خطر.
به عقیده فروید در وجود هر انسانی تمایلات و غرایز شهوانی وجود دارد که با شدت فوق العاده ای احتیاج به ارضا شدن دارند اما منهیات اخلاقی اجتماع مانع ارضاء ازادانه آن می گردد همین حالت تعارض شدید درونی در انسان موجب اضطراب برای او می شود.
منبع: شخصیت عصبی زمانه ما / کارن هورنای / ترجمه محمد جعفر مصفا