دنیای پدیدار شناختی از دیدگاه راجرز
درمان فردمدار، ارتباط زیادی با نظریه پدیدارشناسی دارد.
ادراک ما از یک پدیده حاصل تجارب گذشته ما و ذهنیت ماست، این ویژگی یعنی درک شخصی فرد از اشیاء و پدیده ها و افراد، مرکز اصلی رویکردهای پدیدار شناسی است.
کارل راجرز می گوید هر شخصی در یک دنیای تجربه ای زندگی می کند که همواره در تغییر بوده و او کانون آن است. هیچ کس نمی تواند دنیای خصوصی یک نفر را همانند او درک کند اما ما بطور کامل نسبت به تجربه خصوصی دیگران منع نشده ایم؛ همدلی موهبت و وسیله ای است که ما را قادر می سازد تا دیگران را درک کنیم.
درمان مراجع محور ارتباطی با نظریه پدیدارشناسی دارد. پدیدار شناسی Phenomenology)) اساس مشاوره و روان درمانی مراجع محور است. پدیدار شناسی عبارت است از اینکه هر پدیده ای اعم از اینکه شی باشد یا شخص یا ماده، یک واقعیت عینی و قابل مشاهده دارد که از طریق حواس انسان قابل احساس و درک است. زمانی که چنین شی یا چنین پدیده ای توسط یکی از حواس ما احساس می شود، با تفکر و نگرش خود آن را درک می کنیم. بعد از درک، آن شی را تعبیر و تفسیر کرده و به آن معنی می دهیم. بنابراین ادراک ما از یک پدیده حاصل تجارب گذشته ما و ذهنیت ما از شی یا ماده است، این ویژگی یعنی درک(شناخت) شخصی فرد از اشیاء و پدیده ها و افراد، مرکز اصلی رویکردهای پدیدار شناسی است.
در پدیدارشناسی گفته میشود که رفتار به طور کامل توسط میدان پدیداری شخص تعیین میشود. میدان پدیداری هم عبارت است از تمامی چیزهایی که یک نفر در هر لحظه معین تجربه میکند. پس برای فهمیدن رفتار انسانها باید میدان پدیداری آنها را بشناسیم؛ یعنی باید بفهمیم دنیا را چطور میبینند. زیرا جهان واقعیتهای هر شخص بسیار خصوصی است و به طور کامل تنها به وسیله خود فرد درک میشود. درک یک فرد از واقعیت، ممکن است با واقعیت عینی منطبق باشد یا نباشد.
جهان پدیداری یک شخص نه فقط شامل تجربههای بی واسطه و کنونی اوست که بر آنها اشراف دارد، بلکه همچنین شامل همه محرکهایی است که او از آنها آگاهی ندارد(از قبیل فشار وارده از سوی صندلی به بدن شما هنگامی که در حال مطالعه هستید) و همچنین خاطرات گذشته، تا حدی که این خاطرهها فعالانه ادراکهای شخص را در آن لحظه هدایت کنند.
هنگامی که تمایل به شکوفایی نوزاد، او را به سطوح بالاتر رشد هدایت میکند، جهان تجربی (پدیداری) او نیز گستردهتر میشود. نوزاد، در معرض منابع محرک بیشتر و بیشتر قرار میگیرد و رفتار او همیشه با توجه به این محرکها به گونهای که درک میشوند، است. تجربهها برای ساختن میدان تجربی ما ترکیب میشوند و به صورت دیدگاه شخصی فرد از جهان به هم می پیوندند. بنابراین، تجربههای شخص، از اهمیت برجستهای برخوردار میشوند.
هنگامی که نوزاد در نتیجه تعاملهای بیشتر با دیگران، میدان پدیداری پیچیدهتری پیدا میکنند، یک بخش از تجربه او از بقیه متمایز میشود. این بخش تازه و مجزا به وسیله واژههایی چون «من» یا «خودم» تعریف میشود.
خود یعنی آن بخش از میدان پدیداری که شخص آن را به صورت «من فاعلی» تجربه میکند. این بخش همان خود یا خودپنداره است و شامل تمایز بین آن چیزی است که مستقیما و بلاواسطه بخشی از خود او را تشکیل میدهد و چیزی که از خود فرد جداست. خودپنداره، تصویر یا برداشت شخص از آن چیزی است که هست یا باید باشد یا ممکن است بخواهد باشد.
اشخاص سازگار کسانی هستند که بتوانند هر نوع تجربهای را در میدان پدیداری خود جای بدهند نه فقط تجربههایی را که با خودپنداره آنان همخوانی فوری دارند. ناسازگاریها معلول تهدید شدن خود پدیداری هستند. اصولا هر کسی وقتی تهدید میشود که خود پدیداریاش را در خطر ببیند.
خود، موارد زیر را شامل میشود:
- ارزشها
- ادراک ها
- خاطرات و تصورات
- الگوهای رفتاری
- تجربههای کنونی
خود جنبه ای از شخصیت است که ادراک ها و ارزش های شخص را در بر می گیرد. دو نوع ارزش وجود دارد :
- ۱- ارزش هایی که از تجربه خود ذهنی فرد کسب شده اند
- ۲- ارزش هایی که شاید از طریق خود کلامی-زبانی، درون فکنی شده یا از دیگران بدست امده است.
ارزشهایی که از تجربه ناشی می شوند عمدتا به رشد و اگاهی شخصی کمک می کنند، ولی از طرف دیگر ارزش هایی که درون فکنی شده اند، می توانند منبع سردرگمی باشند، زیرا انها اغلب نیازمند آنند که فرد برای پیروی کردن از خواسته های دیگران احساس های خودش را نادیده بگیرد. مثلا وقتی به کودکان گفته می شود عصبانی شدن نسبت به خواهر و برادر بد است، انها به تدریج ممکن است از عصبانیت نامیدن احساسهایشان نسبت به خواهر یا برادرشان اجتناب کنند، تا از این راه محبت والدین را از دست ندهند. خود ذهنی انها ممکن است با خود کلامی-زبانی انها هماهنگ نباشد و موجب تنش یا تعارض شود.
پس طبق نگاه راجرز، خود شخص بهترین منبع اطلاعاتی در مورد خودش است. این دیدگاه باعث شد که طرفدران دیدگاه مراجعه محوری، اتکای زیادی به خودسنجیها کنند و اطلاعت حاصل از آزمونها یا مشاهدات را منبع اصلی اطلاعت در نظر نگیرند. چون مردم، همان گونه واکنش نشان می دهند که میدان ادراکی را تجربه می کنند. واقعیت همان میدان ادراکی آنان است. بنابراین برای پیش بینی رفتار، فقط شناخت دقیق محرکها کافی نیست. متخصص بالینی باید شناختی هم در مورد آگاهی فرد از این محرکها داشته باشد. طرفداران این جنبش، دنیای تجارب درونی افراد را بر روانشناسی عینیت ترجیح می دهند.
منبع : شفیع آبادی،ناصری ،عبدالله،غلامرضا. (۱۳۸۹). نظریه های مشاوره و روان درمانی. مرکز نشر دانشگاهی