سیستم های دفاعی خود در برابر ترس
آنافروید (دختر زیگموند فروید) یافته های فروید را پیرامون روانشناسی خود و نظام پویای “سیستم های دفاعی” ارتقاء داده و سیستم های دفاعی ” خود ” را در سه گروه عمده طبقه بندی کرد، که این طبقه بندی هنوز به قدرت خود باقی است. بنابر نظریات آنا فروید کل ” سیستم های دفاعی ” را می توان در این سه گروه متجلی دانست :
الف ) عملکرد دفاعی به صورت پناه بردن به خیالات
ب ) منطقی جلوه دادن ترسها به صورت دلیل تراشی برای آنها
ج ) تداعی کردن خود با آدم های مستبد
ساده ترین و اولین نوع ” سیستم های دفاعی ” که ” خود ” اختیار می کند تا بر ترس فائق آید این است که گریختن از موقعیت ترس زا را می دهد . اما احساس ترس می تواند چنان قوتی داشته باشد که ” اجتناب کردن ” به عنوان یک ” سیستم دفاعی ” به نوبۀ خود موجب اختلالات عصبی متعددی گردد . در این نکته تفاوت میان سیستم دفاعی ( به عنوان پدیده ای طبیعی ، عمومی و وسیع ) و نوع بیمارگونه تظاهرات آن در موارد هراسی ( که علائمی مختل کننده ثبات روانی را در بردارد ) مشخص می گردد . ” اجتناب کردن ” به عنوان نوعی از ” سیستم دفاعی ” تنها در محدوده ای معین می تواند عمل کند . یعنی تنها هنگامی که دامنه ترس وسیع نباشد . اگر سائق های ترس زا در فرد با افکار ، با اعتقادات و یا احساسات مختلفی مترداف گردند در این صورت تحمل شرایط ترس زا غیرممکن میگردد و هم از این روی ” اجتناب کردن ” عملی غیرممکن خواهد بود . در چنین حالتی ” خود ” از “سیستم دفاعی” دیگری استفاده می کند که در ادبیات روانکاوی با نام ” انکارگرائی ” مشخص شده است . بدین معنی که فرد خطراتی را که وی را تهدید می کند انکار می نماید و از طریق انکار عوامل ترس زا ثبات روانی خود را جستجو می کند : ” این خطر ممکن است دیگران را تهدید کند ولی من را هرگز تهدید نمی کند ” .
حائز ذکر است که ” سیستم های دفاعی ” مانند ” اجتناب کردن ” و یا ” انکارگرائی ” به صورت ناآگاه عمل می کنند . یعنی هر حادثه ای ، هر احساس و هر خاطره ای که موجب ترس می شود و حتی خود احساس ترس برای شخص آگاه نیستند و فرد در این حالت تنها بر احساس ناخشنودی خود ، عدم سرزندگی ، بسته و محدود بودن توانایی های خود و در یک کلام بر احساس فلج بودن خود واقف است . چنین موقعیتی را که در آن فرد نسبت به ترس خود ناآگاه است فروید ” پس زدن ” نامید . براساس تئوریهای فروید خاطره ترس زا به سرعت و یا حتی همزمان با موقعیت ترس زای تولید کنندۀ آن خاطره به قسمت ناخودآگاه رانده می شود ، حتی اگر تمام حواس فرد متوجه آن موقعیت بوده باشد .
ناخودآگاه به قسمت بزرگی از ساختمان روانی اطلاق میگردد که محتویات آن بر فرد آشکار نیست و این محتویات تنها توسط تلاش آگاهانه ای که فرد برای آگاهی یافتن بر پاره ای از محتویات آن در یک زمان معین صورت می دهد ، می توانند به قسمت آگاه راه بیابند . بنابراین احساس ترس علیرغم اینکه در : ناخودآگاه ” فرد جای گرفته است هنوز فعال است و می تواند در شرایط متعدد که شاید با شرایط ترس زا نیز شباهتی نداشته باشند ، به قسمت آگاه راه یافته و موجب برانگیخته شدن هراس در شخص بشود . در این حال فرد دیگر از علل ترس خود آگاه نبوده و فقط احساس اضطراب و هراس دارد .
اما مسأله به همین جا ختم نمی شود ، بلکه احساس ترسی که در ناخودآگاه خانه کرده است بر کلیه جوانب زندگی فرد اعم از تفکرات او ، توانایی ها و خواسته ایش و حتی در کلیه رفتار وی تأثیر گذارده و زندگی را بر وی تلخ می گرداند . بغرنجی این مسأله در این است که علت این ترس و حتی اینکه این احساس ناخوشایند ناشی از ترس است بر فرد مشخص نیست و یا بهتر بگوییم فرد بر علت اضطراب خود ناآگاه است . همچنین اگر تفاوت بین “خود واقعی فرد” و “خود ایده آل وی” زیاد باشد ، در آن صورت این تفاوت قابلیت ان را داراست که فرد را از خود ناراضی کرده و تکامل ناسالم شخصیت وی را باعث گردد .
برای این که ترس ناشی از وجود این تفاوت زیاد در خفا بماند ” سیستم دفاعی ” روانی فرد به مکانیسم دفاعی ای روی می آورد که فروید از ان با نام ” فرافکنی ” یاد می کند . ” فرافکنی ” عبارت است از نسبت دادن نمودهای شخصیت، افکار، عقاید، احساسات خود به افراد دیگر . بدین معنی که شخص در این حالت کلیه خصوصیات ناپسند خود را ( که خود وی وجود آنها را در خود به عنوان نکاتی منفی تلقی می کند ) به دیگران نسبت می دهد و می گوید : ” این من نیستم که این طور هستم و چنین عمل می کنم ، بلکه دیگران دارای چنین خصوصیاتی هستند ” و یا اینکه در ترسیم خصوصیات دیگران نکاتی را در شخصیبت آنان برجسته می کند که ابتدا به ساکن خصوصیات فردی و منفی خود او هستند .
نوع دیگری از ” مکانیسم های دفاعی روانی ” که فرد مضطرب اتخاذ می کند تا از احساس هراس خود بگریزد و از آگاهی از ترسهای خود جلوگیری کند عبارت است از ” برگشت ” و یا ” واپس روی ” که در این حالت شخص مضطرب تمایل شدیدی به بازگشت به مراحل قبلی تکامل خود را در رفتارها و افکارش نشان می دهد . صفت مشخصه ” برگشت ” عبارت است از عدم مسئولیت پذیری و متکی بودن به دیگران است ، یعنی فازی از تکامل فرد که به دوران کودکی و نوجوانی باز میگردد . ممکن است فرد هراس دار برای غلبه بر حالت ترس خویش تظاهر سائقهای ناپسند خویش را مانند ” خصومت ” را به خاطر جلوگیری از مورد تنبیه و سرزنش واقع شدن ، در خود سرکوب کند . در این نوع خاص از ” مکانیسم دفاعی روانی ” که به نام ” واکنش وارونه ” شناخته شده است ، فرد پرخاشگری خود را ناآگاهانه مورد سرکوب قرار داده و در این حال در ساختمان روانی وی ” خود ” توسط ” فراخود ” برانگیخته می شود که حالت خلاف پرخاشگری را رو به بیرون نشان می دهد . بدین صورت این فرد به جای نشان دادن رفتار خشم آلود ، وجود عشق ، محبت و تمایلات دوستانه را در روابط پیرامون خود تظاهر می کند ، یعنی احساساتی را از خود بروز می دهد که از طرف محیط فرد در برابر پرخاشگری مورد تأیید هستند . یک مثال بارز و نوع عمیق تر این نمونه رفتار را در افراد اسکینروفرن پارانواید مشاهده می کنیم که می گویند : ” عاشق آن کسانی هستم که به من زندگی داده اند ” ( این را همه می دانیم که در این حالت از بیماری روانی نه خود بیمار و نه دیگر افراد هم رابطه با وی برای بیمار موضوع عشق نیستند ) .
یکی از مهمترین و شایع ترین انواع مکانیسم های دفاعی ناخودآگاه ” تصعید ” است . در این حالت ارضاء سائق های غریزی ” ضمیر ” ، خود را در حالت رفتارهای دیگر فرد که اساساً وجه اشتراکی را نمی توان بین آن غرایز و اینگونه رفتارها به راحتی یافت ، ارضاء می کنند . مثالی که فروید در این باره می آورد این است که فرد در این حالت خود را غرق در فعالیتهای روشنفکرانه می سازد و با انحراف و تبدیل انرژیهای ویرانگر به انرژی برای فعالیتهای فکری ، خود را وقف کارهای خلاقانه می سازد ، که به هر حال نشان دهندۀ روانپریشی ( نوروز ) در فرد است
منبع :
ترس از دیدگاه روانکاوی و نقش آن در شکل گیری شخصیت فردی و اجتماعی انسان/نویسنده : هامبورگ یولای /مترجم :محمد راه درخشان