نظریه دلبستگی جان بالبی
مراحل دلبستگی از نظر بالبی
از نظر بالبی، کودک ۴ مرحله از دلبستگی را پشت سر خواهد گذاشت : ۱- پیش دلبستگی ۲- دلبستگی در حال انجام ۳- دلبستگی واضح ۴- تشکیل رابطه
جان بالبی در سال ۱۹۰۷ در لندن به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۰ از دنیا رفت. وی در پزشکی و روانکاوی تحصیل کرد. او متوجه شد کودکانی که در مراکز نگهداری از کودک و یتیم خانه ها بزرگ شده اند غالباً دارای انواعی از مشکلات عاطفی از جمله ناتوانی در ایجاد ارتباط صمیمانه و طولانی مدت با دیگران هستند . جان بالبی تصور می کرد که کودکان به این علت نمی توانند عشق بورزند که در اوایل زندگی , فرصت ایجاد یک دلبستگی محکم به مادر نماد را از دست داده اند. وی پس از بررسی های متعدد به این نتیجه رسید که نمی توان رشد را بدون توجه دقیق به پیوند های مادر و نوزاد درک کرد .
جان بالبی اولین کسی بود که در خصوص اثرات بالقوه جدایی از والدین هشدار داد.
نظریه دلبستگی جان بالبی
جان بالبی اعتقاد داشت که رفتار انسان را تنها از طریق بررسی محیط انطباقی آن، یعنی محیط بنیادی که این رفتار در آن محیط تکامل یافته است، می توانیم درک کنیم. دلبستگی کودک بدین ترتیب به وجود می آید. در آغاز پاسخدهی اجتماعی کودک تصادفی است. به هر چهره آشنا لبخند می زنند و با رفتن هرکس گریه می کنند. بین ۳ و ۶ ماهگی کودکان پاسخدهی خود را به چند اشنا محدود می کنند و فرد خاصی را اشکارا ترجیح می دهند. حضور غریبه ها آنها را نگران می کند.
در طول تاریخ انسان ها مانند حیوانات به صورت گروهی از محیطی به محیط دیگر برای جستجوی غذا می رفتند و غالباً در معرض خطر شکارچیان بزرگ قرار می گرفته اند. زمانی که شکارچی حمله می کند ، انسان ها مانند سایر حیوانات از بچه های خود مراقبت و حمایت به عمل می آورند، کودکان برای بهره مند شدن از این حمایت ، باید در نزدیک بزرگسالان بمانند .اگر کودکی از بزرگسالان جدا می شد ، ممکن بود کشته شود. بنابراین کودک احتمالاً رفتارهای دلبستگی، یعنی حرکات و علائمی که نزدیکی و مجاورت آن ها را با مراقبان حفظ می کند و افزایش می دهد را در خود بوجود می آورد .
از جمله رفتارهای دلبستگی کودک گریه است، گریه به والدین هشدار می دهد طفل درد می کشد و یا مشکل دارد ، بنابراین باید به سراغ او برای کمک رفت. لبخند زدن ، چنگ زدن ، مکیدن و تعقیب کردن از جمله رفتارهای دلبستگی هستند. جان بالبی معتقد بود دلبستگی کودک به صورت رفتارهای فوق به وجود می آید .
برای مثال : آن ها به هر چهره لبخند می زنند و با رفتن هر کس گریه می کنند، بین ۳ و ۶ ماهگی ، کودکان پاسخدهی خود را به چند آشنا محدود می کنند. اندک زمانی بعد ، تحرک بیشتری را پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری را ایفا می کنند، کودکان مراقب هستند که والد کجاست و هر علامتی مبنی بر جدا شدن ناگهانی والد ، پاسخ دنباله روی آن ها را راه اندازی می کند. کل این فرآیند یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست ، کودکان آدمی از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند.
مراحل دلبستگی جان بالبی
کودکان از همان روزهای اول زندگی به دیگران واکنش نشان میدهند. در سن یک ماهگی کودکان به صداها واکنش نشان میدهند و به چهره افراد توجه میکنند. بین دو تا سه ماهگی «لبخند اجتماعی» میزنند. این رفتار غالباً اولین علامت آشکار واکنش اجتماعی است که والدین به آن توجه میکنند. تا کمی بعد از چهارماهگی کودکان به همه واکنش نشان میدهند و معمولاً بین غریبهها و آشنا تمایزی قایل نیستند.
در شش ماه دوم زندگی، در کودکان کم کم نشانههایی از دلبستگی به افراد خاص در اطرافشان دیده میشود. شخصی که معمولاً کودک به آن دلبسته میشود (تکیهگاه دلبستگی) نامیده میشود. اولین تکیهگاه کودک معمولاً مادر است. یک یا دو ماه پس از آن که اولین علایم دلبستگی ظاهر شد غالب کودکان به تکیهگاههای متعددی دلبستگی نشان میدهند معمولاً به پدر، برادران و خواهران و یا مادربزرگ یا پدربزرگ (ماسن و همکاران؛ ترجمه پاسایی؛ ۱۳۸۰).
اساسا آنچه که بالبی میگوید این است که تکلیف اصلی در سه سال اول زندگی برای نوباوه شکلگیری یک دلبستگی به حداقل یک شخص دیگر است. فرایند ایجاد این دلبستگی از یک دوره چهار مرحلهای میگذرد که نوباوه بیشتر بر روی یک نگاره یا یک شخص در محیط (معمولاً مادر یا جانشین مادر) تمرکز میکند. اگر این فرایند صورت نگیرد؛ یعنی قبل از این که این فرایند دلبستگی شکل بگیرد، کودک از مادر یا از مراقبش جدا شود، شخص ممکن است مشکلات شخصیتی فاحشی را در ارتباط با دیگران برای اتکای زندگیش تجربه کند؛ لذا چگونگی دلبسته شده یک شخص به مادرش بر چگونگی دلبسته شدن او به دیگر افراد در طول عمرش تاثیر میگذارد (لوگو و هرشی، ۱۹۷۴).
به طور طبیعی، یک کودک چهار مرحله از گسترش دلبستگی را پشت سر خواهد گذاشت که به این گونه است:
1- مرحله پیش دلبستگی (تولد تا سه ماهگی) «پاسخدهی نامتمایز به انسانها» :
در طول این دوره نوباوه از نظامهای رفتاری ذاتی و داخلی خود جهت تامین عناصر سازنده برای گسترش دلبستگی بعدی استفاده میکند. اینها شامل واکنشهای موقع تولد، نظیر، گریه کردن، مکیدن و جهتگیری است. چند هفته بعد واکنشهایی مانند خندیدن و غان غون کردن و چند ماه بعد واکنشهایی نظیر خزیدن و راه رفتن میباشد.
در دیدگاه بالبی، لبخند باعث پیشبرد دلبستگی میشود؛ زیرا که موجب تداوم در زندگی پرستار کودک به او میگردد و هنگامی که کودک میخندد مراقب وی از بودن با کودک لذت میبرد، او هم در مقابل به کودک لبخند میزند، با او گفتگو میکند و او را ناز و نوازش میکند و شاید هم وی را از زمین بردارد و در آغوش بگیرد. لبخند، خود یک آزاد کننده و آشکار کننده زیست- شناختی است که باعث پیشبرد عشق و پرستاری میشود؛ یعنی رفتاری که شانس کودک را برای تندرستی و بقاء میافزاید.
در مرحله اول اگرچه نوزاد به محرکها به صورت واکنش عمل میکند؛ اما در کل از تشخیص یک شخص از دیگری ناتوان است. درباره نور و صورت از هر شخص، او ممکن است خودش را به سمت او برگرداند، در ظاهر او را دنبال کرده به او میرسد و به او میچسبد یا میخندد و به او غان و غون میکند. چنین رفتاری یک کیفیت تعاملی دارد؛ یعنی این واکنشها معمولاً تضمین میکند که شخص در دسترس خواهد ماند و بیشتر با او تعامل خواهد کرد و نوزاد هم با اطمینان بیشتر به سمت او گرایش خواهد داشت.
به طور خلاصه میتوان گفت که مرحله اول فرایند شکلگیری دلبستگی شامل بازتابها و واکنشهای غیر انتخابی بوده و کودکان به روشهای کاملاً مشابه نسبت به بیشتر مردم واکنش نشان داده و در پیگیری منابع تحریکی بازتابهای خود میباشند؛ چرا که این بازتابها ماهیت انطباقی داشته و موجب نزدیکی وی به پرستار خود شده و رشد دلبستگی را در بردارد.
۲- مرحله دلبستگی در حال انجام (سه تا شش ماهگی)، «تمرکز بر آشنایان»:
در طول این دوره رفتار نوزاد هنوز با دیگر اشخاص به صورت دوستانه است؛ اما به تدریج و بیشتر و بیشتر به سوی مادر یا جانشین مادرش واکنش نشان میدهد. از سوی دیگر بسیاری از بازتابها از جمله بازتابهای مورو، گرفتن و جستجوی منبع ناپدید میشود. در این مرحله آنچه برای بالبی مهم است انتخابیتر شدن واکنشهای اجتماعی کودک است. به نظر میرسد کودکان، نیرومندترین دلبستگی را به شخصی پیدا میکنند که برای واکنش به نشانههای آنان گوش به زنگ بوده است و یا روابط خشنود کننده دوسویه را با آنان داشته است.
3- مرحله دلبستگی واضح (شش ماهگی تا سه سالگی) «دلبستگی شدید و نزدیکی جویی فعال»:
در این مرحله کودک به منبع دلبستگی توجه عمیق و ویژهای میکند و آمد و شد او را تحت نظر قرار میدهد؛ به طوری که غیبت این منبع آنان را منقلب میکند. همچنین در این مرحله کودک به یک سری تواناییها از جمله خزیدن دست مییابد تا این که بتواند در مواقع لزوم خود را یا به مادر یا مراقب خویش برساند.
کودک وقتی که مادرش اتاق را ترک میکند، او را دنبال میکند، مادرش را هنگام بازگشت استقبال کرده و از او به عنوان پایگاه ایمنی جهت اکتشاف مکانها یا اشخاص غریبه استفاده میکند که به این پدیده «سیستم تصحیح شونده هدف» اطلاق میگردد، یعنی کودکان حضور و غیاب والد را کنترل میکنند و اگر والد شروع به ترک یا رفتن نماید آنان بیدرنگ شروع به تعقیب وی مینمایند و حرکات خود را تصحیح و تنظیم مینمایند تا اینکه به تقرب دوباره دست یابند. زمانی که دوباره نزدیک والد خود شوند به طور تیپیک بازوهای خود را بلند کرده و ژستی به خود میگیرند و چون آنان را در بربگیرند دوباره آرام میشوند.
در جریان این مرحله، دلبستگی به صورت فزایندهای شدید و انحصاری میشود. اضطراب جدایی نیز در این مرحله ظاهر میگردد؛ یعنی در این مرحله کودک به دلیل رفتن مادر یا مراقب شروع به گریه میکند. او در کل شروع به ادراک مادر به عنوان یک شیء مستقلی که میرود و میآید، میکند.
4- مرحله تشکیل رابطه متقابل (سه سالگی تا پایان کودکی)، «رفتار مشارکتی»:
در طول این مرحله، کودک به تدریج قادر میشود تا به طور شناختی برخی علل و تاثیر توالی رفتاری را در ارتباط با مادرش استنباط بکند. به تدریج بینش وی به چگونگی این که مادرش ممکن است چه احساسی داشته باشد یا چرا در موقعیت مخصوصی این گونه رفتار کرد گسترش پیدا میکند. این مرحله به اعتقاد بالبی آغاز یک مرحله مشارکتی صمیمی است.
درست است که فرایند آغاز دلبستگی و شکلگیری آن دارای چهار مرحله است ولی باید قبول کنیم که فرایند دلبستگی صرفاً به این چند مرحله محدود نمیشود و تاثیراتش را در مراحل بعدی زندگی خود و در بسیاری از ابعاد زندگی وی خواهد گذاشت. برای مثال درست است که نوجوانان سلطه والدین را میگسلند؛ اما دلبستگیها با جانشینان و تجسمهای والدی تشکیل میدهند. یا افراد میانسال میاندیشند که مستقل هستند؛ اما در زمانهای بحرانی در جستجوی تقرب عزیزان و محبوبان خود برمیآیند و افراد مسن در مییابند که آنان به گونهای فزاینده به نسل جوانتر تکیه کنند.
تاثیرات جدایی
به نظر بالبی و رابرتسون تاثیرات جدایی معمولا به شکل زیر ظاهر می شود (مراحل واکنش های کودک به هنگام جدایی از مادر):
- ۱- اعتراض (protest): کودک گریه و زاری می کند و هیچ نوع مراقبت و جانشین را نمی پذیرد.
- ۲- ناامیدی : کودک ساکت، غیر فعال و گوشه گیر می شود و به نظر می رسد که در یک حالت عمیق سوگواری و ماتم(mourning) است.
- ۳- گسلش یا بریدگی(detachment): کودک بشاش تر می شود و ممکن است مراقبت پرستاران و سایر افراد را بپذیرد. ممکن است تصور کنید کودک بهبود یافته اما یک جای کار درست نیست. هنگامی که مادر بر می گردد به نظر می رسد کودک او را نمی شناسد.
جدایی بین ۶ ماهگی تا ۱ سالگی یعنی درست پس از آن که کودک دلبستگی برقرار کرده است، مخرب تر می باشد. برعکس پس از سن ۳ یا ۴ سالگی، ممکن است کمتر موجب ضایعه شود و این زمانی است که کودک بهتر قادر به تحمل غیاب مادر است و می تواند دلایل آن را درک کند (اینسورث،۱۹۷۳).
منبع : نظریه های رشد / ویلیام کرین / خویی نژاد و رجایی / نشر رشد / فصل ۳