هیجان های اصلی
هدف هیجان برقراری تعادل و حفظ موجودیت ارگانیسم است.
هیجان یک حالت پیچیده روانشناختی است که شامل سه جزء است: ۱- تجربه ذهنی ۲- پاسخ فیزیولوژیک ۳- واکنشهای رفتاری.
هیجان یعنی واکنش کلی، شدید و کوتاه ارگانیسم به یک موقعیت غیره منتظره، همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند. از نظر ریشه لغت، Emotion یعنی عاملی که ارگانیسم را به حرکت در می آورد. مثلا، خشم عاملی است که فرد را از خود بی خود می کند.
هیجان ها را می توان در سطح کلی، مانند مجموعه یا نمونه اصلی (مثل خشم) یا در سطح ویژه موقعیت (مثل خصومت، رشک، ناکامی) در نظر گرفت. هیجان هایی که اصلی محسوب می شوند، ملاک های زیر را برآورده می سازند:
- ۱- به جای اینکه اکتسابی شده یا از طریق تجربه یا جامعه پذیری آموخته شده باشند، فطری هستند.
- ۲- در تمام افراد از شرایط یکسانی به وجود می آیند.
- ۳- به صورت منحصر به فرد و متمایز ابراز می شوند.
- ۴- پاسخ فیزیولوژیکی متمایز و بسیار قابل پیش بینی را فراخوانی می کنند.
برخی از هیجانات لذت بخش، خوشایند و تقویت کننده هستند، بطوری که فرد برای رسیدن به آن حالت خاص، ممکن است تقلا و تلاش هم بکند؛ ولی برخی دیگر بیشتر جنبه آزاردهنده را دارند و شاید فرد تلاش برای اجتناب از رسیدن به آنها داشته باشد یا اگر در آن حالات قرار گیرند، تلاش کند خود را از آن نوع هیجان رهایی دهد. به این ترتیب هیجانات از لحاظ میزان خوشایندی یا ناخوشایندی به ۲ دسته تقسیم میشوند: هیجانات مثبت و منفی. در کل، هر یک از هیجانات اهمیت و نقش مهمی در زندگی دارند و کارکرد خاصی برای هر یک وجود دارد.
هیجان های اصلی عبارت اند از:
- ترس fear
- خشم anger
- غم sadness
- شادی happiness
- نفرت(انزجار) disgust
- تعجب surprise
- علاقه Interest
ترس : ترس واکنشی هیجانی است و از تعبیر انسان که موقعیت، خطرناک و تهدیدی برای سلامتی اوست، ناشی می شود. درک مخاطرات و تهدیدها می تواند روانی یا جسمانی باشد. ترس دفاع را برمی انگیزد. ترس به عنوان یک علامت هشدار دهنده برای صدمه جسمانی یا روانی قریب الوقوع عمل می کند، و به صورت انگیختگی سیستم عصبی خود مختار آشکار می شود.
ترس را می توان به عنوان یکی از علل اختلالات عصبی معرفی کرد؛ اما ترس همیشه ایجاد کننده ناراحتی و مشکل نیست. شکسپیر میگوید: از میان همه تمایلات و هیجانات بد، ترس منفورترین آنهاست.
علائم ترس عبارتند از لرزیدن بدن، سفید شدن پوست، غدد عرقی فعال میشوند، مو بر بدن راست میشود، ترشحات دستگاه گوارش و کلیهها زیاد میشود. میزان تنفس زیاد میشود، قلب به تندی و شدت میزند. قوای ذهنی به مقدار زیادی مختل میشود. این علائم حتی در چهارپایان مثل سگ و گربه و میمونها نیز دیده میشود. فردی که دچار ترس شده است در آغاز مثل یک مجسمه از حرکت باز میایستد، یا اینکه قوز میکند و دولا میشود، بطوری که گویی میخواهد خود را از دیدهها پنهان کند.
خشم : خشم هیجانی فراگیر است. هنگامی که افراد جدیدترین تجربه هیجانی خود را توصیف می کنند، خشم هیجانی است که بیشتر به ذهن می آید. خشم از مانع به وجود می آید، مثل زمانی که فرد برداشت می کند که نیروهای بیرونی، در برنامه ها، هدف ها، یا سلامتی او اختلال ایجاد می کنند. خشم پرشورترین هیجان است؛ همچنین خطرناکترین هیجان نیز هست، به طوری که هدف آن نابود کردن موانع در محیط است.
علائم خشم عبارت است از سرخ شدن صورت، منبسط شدن رگهای پیشانی و گردن، سرخ شدن چشمها، کوچک شدن مردمک چشم، کشیده شدن لبها و آشکار شدن دندانها، ابروان در هم کشیده، دندان های قفل شده و در حال سایش.
غم : غم منفی ترین و آزارنده ترین هیجان است. غم اصولاً از تجربیات جدایی یا شکست ناشی می شود. جدایی از دست دادن فردی عزیز از طریق مرگ، طلاق، شرایط (مثل مسافرت)، مشاجره ناراحت کننده است. جدایی از وطن، شغل یا مقام دلخواه نیز ما را غمگین می کند. شکست نیز به غم می انجامد. چون غم خیلی ناخوشایند احساس می شود، فرد را با انگیزه می کند تا قبل از وقوع دوباره آن، هر کار لازم را برای کاهش دادن شرایط غم انگیز، انجام دهد. یکی از جنبه های مثبت غم این است که به صورت غیر مستقیم به انسجام گروه های اجتماعی کمک می کند.
بی تحرکی، کاهش گردش خون، رنگ پریدگی صورت، سست شدن عضلات، پلکهای پایین افتاده از علائم غم هستند. لب ها، گونهها و آروارهها همه از حالت طبیعی خارج میشوند و به طرف پایین رها میشوند؛ تنفس کند و ضعیف میشود. بی اشتهایی و عدم تمایل به غذا خوردن نیز در هیجان غم دیده میشود.
شادی : رویدادهای شادی آور، پیامدهای خوشایند را شامل می شوند، مانند موفقیت در یک کار، پیشرفت شخصی، پیش روی به سمت هدف، به دست آوردن چیزی که می خواهیم، جلب احترام، مورد محبت و لطف قرار گرفتن، دریافت خبری خوشحال کننده، یا تجربه کردن احساسهای لذت بخش. شادی وظیفه ای دوگانه دارد. اولاً به ما کمک می کند که برای انجام دادن فعالیت های اجتماعی اشتیاق داشته باشیم ثانیاً راهی برای خنثی کردن تأثیرات غم انگیز هیجان های ناخوشایند است.
حالات چهرهای خنده مثل کشیده شدن لبها، چشم های براق و گاه اشک آلود، تکلم زیاد از علائم شادی هستند. رقص و پایکوبی، بالا و پایین پریدن و خوشحالی شدید و جیغ زدن از علائم شادی هستند.
نفرت(انزجار) : نفرت عبارت است بیزاری از چیزی و خلاص شدن از شر چیزی آلوده و فاسد. اینکه آن چیز چیست، به رشد و فرهنگ بستگی دارد. در کودکی، واکنش های نفرت به صورت روان شناختی اکتساب می شود و به طور کلی از چیزی که تهوع آور باشد، گسترش می یابد. در بزرگسالی، نفرت از برخوردهای ما با هر چیزی که معتقدیم به طریقی آلوده است ایجاد می شود، مثل آلودگی بدن، آلودگی های میان فردی و آلودگی های اخلاقی. وظیفه نفرت، رد کردن است. چون نفرت از لحاظ پدیدارشناختی آزارنده است، نقش انگیزشی مثبتی را در زندگی ما ایفا می کند، به صورتی که میل به پرهیز کردن از چیزهای نفرت انگیز، ما را با انگیزه می کند تا رفتارهای مقابله ای لازم را برای برخورد با شرایطی که نفرت انگیز هستند، یاد بگیریم.
تنفر شدید به صورت حرکاتی در اطراف دهان بروز می کند که درست شبیه حرکات دهان قبل از استفراغ کردن است. در این حالت نیمه بسته شدن پلک ها و به عقب برگشتن صورت یا تمامی بدن نیز رخ می دهد. تف کردن نشانهای عمومی برای تنفر و انزجار است.
تعجب : موجودات زنده در جریان زندگی خود با محرکهای جدید و نو ظهور مواجه میشوند. در برخورد با چنین محرکهایی الگوی واکنش را میتوان تکان هیجانی یا تعجب نامید. این واکنشها فقط در مواقعی بروز میکنند که محرکهای شناخته نشده، مبهم، شدید و ناگهانی وارد عمل میشوند. برانگیخته شدن بینایی و شنوایی، باز شدن دهان و چشمها و ابروان بالا کشیده، تولید صدای ناگهانی از دهان و از جا پریدن، علائم اساسی تعجب هستند.
علاقه : علاقه شایعترین هیجان در عملکرد روزمره است. مقداری علاقه همیشه وجود دارد، به همین خاطر، افزایش و کاهش علاقه معمولاً جابه جا شدن علاقه از یک رویداد، فکر، یا عمل به رویداد، فکر، یا عملی دیگر را شامل می شود. به عبارت دیگر، معمولاً علاقه ما متوقف یا شروع نمی شود، بلکه آن را از یک موضوع یا رویداد به دیگری جابه جا می کنیم.
هیجانها با ما چه میکنند؟
- خشم : به ما احساس قدرت میدهد
- ترس : به ما احساس امنیت میدهد
- غم : ارتباط ما را با دنیا و مردم میسر میسازد
هیجان های مرکب
این هیجانات از ترکیب هیجانات ساده بوجود میآیند، بطوری که در هر یک از آنها رگههایی از احساسات مربوط به هیجاناتی را که از آنها ترکیب شدهاند میتوان یافت.
- غرور = خشم + شادی
- ناامیدی = ترس + غم
- تاسف = غم + تنفر
- شرم = ترس + تنفر
- احساس گناه = شادی + ترس
- حسد = غم + خشم
نظریه های هیجان
نظریه جیمز-لانگه (James–Lange theory) : فرض کنید شما و دوستتان برای تفریح از شهر بیرون زده اید. ناگهان گاو نری به طرف شما می آید. چرا می ترسید؟ دو نظریه مشهور هیجان به این سؤال جواب داده اند. تلقی متعارف این است که چون ترسیده اید، می لرزید و پا به فرار می گذارید. ولی ویلیام جیمز و کارل لانگه، می گفتند قضیه هیجان، برعکس است. طبق نظریه جیمز-لانگه هیجان ناشی از حالات فیزیولوژیکی است که محرک های محیطی، آنها را ایجاد می کنند. هیجان پس از واکنش های فیزیولوژیک رخ می دهد.
نظریه جیمز – لانگه : هیجان ⟶ واکنش های فیزیولوژیک ⟶ محرک
نظریه کنون – بارد (Cannon–Bard theory) : والتر کنون، از مفروضه نظریه جیمز – لانگه که هر هیجانی، مجموعه تغییرات فیزیولوژیک خاص خودش را دارد، ایراد گرفت. او می گفت هیجانات می توانند تغییرات فیزیولوژیک مشابهی ایجاد کنند، چون پاسخ های دستگاه عصبی خود مختار، خیلی پراکنده تر و کندتر از آن هستند که بتوانند پاسخ های هیجانی سریع و متمایز را توجیه کنند. فیلیپ بارد، این نظریه را پذیرفت و به همین دلیل، این نظریه به نام نظریه کنون – بارد مشهور شد؛ نظریه ای که می گوید، هیجان و واکنش های فیزیولوژیک به صورت همزمان رخ می دهند. نقش بدن در نظریه کنون – بارد از نقش آن در نظریه جیمز – لانگه کم اهمیت تر است. نظریه کنون و بارد پیشنهاد می کند که تجربه فیزیکی و روانی هیجانات همزمان اتفاق می افتد و یکی باعث دیگری نمیشود.
نظریه شاختر و سینگر بر این باورند که ارزیابی فرد از موقعیت هیجان انگیز، عامل تعیین کننده مهمی در پاسخ هیجانی است. به عبارت دیگر، هیجانی که ما احساس می کنیم ناشی از تعبیر یک حالت بر انگیختگی است. بنابراین، هیجان ها به کنش متقابل بین عوامل شناختی و حالت انگیختگی زیستی بستگی دارند. نظریه شاختر-سینگر که به عنوان نظریه دو عاملی هیجان نیز شناخته می شود، نمونهای از نظریه شناختی هیجان است. این تئوری بیان میکند که ابتدا برانگیختگی فیزیولوژیکی رخ میدهد و سپس فرد باید دلیل این برانگیختگی را شناسایی کند تا آن را تجربه کند و آن را یک هیجان بداند. یک محرک منجر به یک پاسخ فیزیولوژیکی میشود که به صورت شناختی تفسیر و برچسب گذاری میشود و در نتیجه یک هیجان ایجاد میشود.
نظریه ارزیابانه ریچارد لازاروس(Lazarus)، هیجان نتیجه ارزیابی اطلاعات از موقعیت محیطی و از درون بدن است.
لازاروس سه نوع ارزیابی را معرفی میکند:
- ارزیابی اولیه: به رویداد و موقعیت محیطی مربوط میشود.
- ارزیابی ثانویه: منابعی که فرد برای مقابله با شرایط در اختیار دارد.
- ارزیابی مجدد: موقعیت برانگیزاننده و مهارتهای مقابلهای را شامل میشود و در صورت لزوم ارزیابی اولیه و ثانویه اصلاح میگردند.
برداشت لازاروس از هیجان، برداشتی انگیزشی است که فرد انگیزههای شخصی خود را وارد موقعیت میکند و وقتی انگیزههای او در خطر باشند، هیجانها را در پی دارند. کل فرایند هیجان به صورت خطی وقایع زندگی-ارزیابی-هیجان توصیف نمیشود و با تغییر در وضعیت انگیزههای شخصی فرد مشخص میگردد. پس اساس هیجان، انگیزههای شخصی فرد هستند و دربارهی انگیزهها، ارزیابی اولیه یا ثانویه میکند.(ریو،۱۳۹۸)
لازاروس، نظریهی هیجان خود را نظریهی شناختی-انگیزشی-ارتباطی میداند. بعد شناختی به اهمیت ارزیابی و بعد انگیزشی به اهمیت اهداف و سلامت شخصی اشاره دارد و بعد ارتباطی یعنی هیجانها در ارتباط فرد با محیط شکل میگیرند. در نطریه لازاروس هیجان خشم به صورت نیمه هشیار تجلی پیدا می کند.
منبع : انگیزش و هیجان / جان مارشال ریو / یحیی سیدمحمدی (مترجم) / نشر ویرایش .