سازمان شخصیت مرزی از دید کرنبرگ
این سازمان با سردرگمی هویت و دفاع های بدوی مشخص می شود.
در تیپ منشی مرزی، بازنمایی بد بر بازنمایی خوب قالب است. این بازنمایی آنها را مجبور میکند که عشق و روابط جنسی را به صورت متفاوتی درک نمایند.
مشخصه بارز تیپ منشی مرزی، ناپایداری خلق، حالات عاطفی، رابطه با واقعیت و خودانگاره است. به نظر میرسد، این افراد همیشه در بحران به سر میبرند. چرخشهای سریع خلق، رفتارهای غیر قابل پیش بینی، خودزنیهای مکرر، همزمان بودن احساس خصومت و وابستگی، و روابط بین فردی آشفته و به هم ریخته از خصوصیات بارز این نوع شخصیت است. همچنین، تکانشی بودن، احساس مزمن پوچی و فقدان احساس هویت، دوپارهسازی در روابط بینفردی، و خودکشی از دیگر ویژگیهای آنهاست.
اتو کرنبرگ اصطلاح سازمان شخصیت(Personality Organization) را برای مشخص کردن شدت اختلالهای روانی ارائه داد. او سه سطح برای سازمان شخصیت در نظر گرفت که از سالم تا به شدت بیمار را نشان میدهند:
- اولین سطح سازمان شخصیت، نوروتیک یا سالم است که با واقعیت سنجی سالم و درک کامل از خود و دیگران مشخص می شود.
- دومین سطح سازمان شخصیت، مرزی است که با شکل گیری هویت پاتولوژیک(آشفتگی هویت) و عملیات دفاعی ابتدایی و کاهش ظرفیت ارزیابی فرایندهای بین فردی به ویژه در روابط صمیمانه، مشخص می شود.
- سومین سطح سازمان شخصیت، سایکوتیک است که با واقعیتسنجی مختل و درک مختل از خود و دیگران همراه است.
سازمان شخصیت مرزی در مرز نوروز و سایکوز قرار دارد. این سطح تعدادی از اختلالات شخصیت مانند خودشیفتگی، خودشیفتگی وخیم، شخصیت نمایشی، سادومازوخیستیک و ضد اجتماعی و… را در خود جای میدهد. با توجه به اینکه افراد این سطح با مشکلات مختلفی در شغل و روابط بین فردی روبرو هستند، ارائه اطلاعاتی درمورد این افراد، حائز اهمیت است.
۳ عامل برای ارزیابی سطح سازمان شخصیت:
- واقعیت سنجی: بدین معنی است که آیا فرد میتواند بین آنچه واقعی است و آنچه واقعی نیست، تمایز قایل شود. وقتی واقعیت سنجی در شخصی مختل میشود، تمایز آنچه از ذهنش نشات میگیرد از رویدادهایی که در محیط پیرامونش اتفاق میافتد، برای فرد دشوار میشود. از دست دادن واقعیت سنجی با توهم و هذیان مشخص میشود.
- ادراک منسجم و سالم از خود و دیگران در طول دوران کودکی از طریق تعامل با مراقبان شکل میگیرد. در حالت ایده آل، این تعاملهای اولیه ذهن ما را قادر به شکل دادن یک درک دقیق و متعادل از خودمان و دیگران و روابطمان با دیگران میکند.
- سطح بلوغ مکانیزمهای دفاعی: مکانیزمهای دفاعی از لحاظ سطح پختگی با یکدیگر تفاوت دارند. مکانیزمهای دفاعی پخته، پیچیدهتر و انعطاف پذیرتر هستند. مکانیزمهای ناپختهتر، سادهتر هستند و انعطافپذیری کمتری دارند و در عملکرد فرد اختلال ایجاد میکنند.
بر اساس مدل روابط ابژه، شخصیت کودک در طی روابط اولیهاش با مراقبین خود(معمولاً والدینش) شکل میگیرد. بنابراین این روابط میتوانند زمینهساز شکلگیری شخصیت سالم و یا شخصیت دارای مشکل شوند. شخصیت شکلگرفته نیز میتواند تأثیر خود را تا دوران بزرگسالی حفظ کند و بر رابطه فرد با دیگران در حوزههای مختلف از جمله عاطفی و شغلی، اثرگذار باشد.
خود در افراد سالم و مرزی
خود(self) در طی روابط اولیه فرد با مراقبش(معمولاً مادر) شکل میگیرد. بر اساس مدل ملانی کلاین، نوزاد در ابتدا مادر را بر اساس ارضا کننده بودن یا نبودنش، یا خوب میداند و یا بد. یعنی زمانی که مادر خوشایند، پاداشدهنده و ارضا کننده تجارب است، او را کاملاً خوب میداند اما زمانی که ناخوشایند و تنبیهکننده است و ارضا کننده نیازهای او (از جمله نیاز به غذا) نیست، او را کاملاً بد میداند. یعنی مادر را ۲ بعد جدا میداند متشکل از بخش خوب و بخش بد و نمیتواند او را به صورت کل ببیند. اتفاقی که پس از آن میافتد بستگی به پاسخ مادر دارد. اگر محیطی باثبات وجود داشته باشد و شرایط ژنتیکی نرمالی وجود داشته باشد، کودک دیگر مادر را به صورت سیاه و سفید نمیبیند بلکه او را یک فرد کامل میبیند که میتواند متشکل از ویژگیهای خوب و بد باشد.
اما اگر شرایط محیطی ناکامکننده و بیثبات باشد، مثلاً کودک در شرایطی مثل غفلت یا سوء استفاده رشد کند، در مرحله قبل باقی میماند. یعنی نمیتواند مراقبش را فردی کامل با ویژگیهای خوب و بد بداند و دفاع دوپارهسازی غالب است. از آنجا که فرد این روابط را به صورت درونی بازنمایی میکند هم خود و هم دیگران را به صورت ناقص و با تفکر سیاه و سفید درونیشده درک میکند. یعنی همان اتفاقی که در افراد با سازمان شخصیت مرزی رخ میدهد.
ارتباط خود و دیگران در سازمان شخصیت مرزی
خود (self) میتواند از طریق عواطف بر درک فرد از دیگران، تأثیر بگذارد. مثلاً وقتی خود ناکارآمد در فرد شکل گرفته و هیجان ترس بر او غالب شده، او دیگری را انتقادگر میبیند؛ یا زمانی که خود آزار دیده در فرد شکل گرفته و هیجان خشم در او ایجاد شده، دیگری را استثمارگر میبیند. یا زمانی که خود موفق در فرد شکل گرفته و هیجان غرور بر او غالب شده، دیگری را به عنوان فردی تحسینکننده ادراک میکند.
۳ مرحله رشدی از دید کرنبرگ
کودک در دوران رشدی خود مجبور است که احساس عشق و نفرت را یکپارچه نماید. برای انجام این مهم کرنبرگ سه مرحله رشدی را با توجه به دو نیم سازی متمایز میکند؛
مرحله اول : کودک خود و موضوع را به عنوان نهاد و ذات خوب و بد تجربه نمیکند.
مرحله دوم : کودک خوب و بد را به این دلیل که متفاوت از هم هستند، تجربه میکند اما به این علت که مرزهای بین خود و دیگران هنوز تشکیل نشدهاند، افراد دیگر به عنوان اشخاصی کاملا خوب یا کاملا بد انگاشته میشوند. البته با توجه به عملکرد خاص این افراد این تفکر که دیگری بد است متضمن بد انگاشته شدن خود نیز میباشد. در نتیجه بهتر است که در مورد مراقب به عنوان دیگری خوب اندیشید تا خود هم خوب دیده شود.
مرحله سوم : دو نیم سازی به این صورت حل و فصل میشود که خود و دیگری میتوانند همزمان کیفیات خوب و بد را دارا باشند و داشتن افکار تنفرآمیز درباره دیگری به این معنی نیست که کل خود تنفرآمیز است و کل دیگری نیز تنفرآمیز است، بلکه بخش هایی از آنها نفرتآور میباشند (سگال ، ۲۰۰۶ ).
حال اگر فردی در تکمیل این سه مرحله رشدی شکست بخورد اینجاست که آسیب شناسی شخصیت مرزی شکل خواهد گرفت و توسعه مییابد.
شخصیت مرزی از یکپارچه کردن تصویر خوب و بد در هر دو مورد خود و دیگری ناتوان است. کرنبرگ همچنین شرح میدهد که در افرادی که از اختلال شخصیت مرزی رنج میبرند بازنمایی بد بر بازنمایی خوب چیره گشته است و این چیرگی بازنمایی بد بر خوب آنها را مجبور میکند که عشق و روابط جنسی را به صورتی متفاوت و به خطا درک نمایند.
این افراد از روابط صمیمی و محبتآمیز دچار اضطراب شدید میشوند چرا که مرزهای بین خود و دیگری شکل نگرفته و لحظات صمیمانه و محبتآمیز بین خود و دیگری به معنی ناپدید شدن و در واقع بلعیده شدن خود توسط دیگری میباشد، که این موضوع به عنوان ماشه چکان و راه انداز اضطراب بسیار شدید در این افراد است.
برای غلبه بر این اضطراب تحمل ناپذیر، دیگری باید تبدیل به شخص بدی شود تا به عنوان مسئول ایجاد اضطراب شناخته شود، اما اگر دیگری بد باشد، ناگزیر خود نیز بد خواهد بود. خود را به عنوان شخص بد انگاشتن، بسیار تحمل ناپذیر و سخت است. این چرخه معیوب و لاینحل مدام تکرار میشود(سگال ، ۲۰۰۶ ).
مکانیزم های دفاعی در سازمان شخصیت مرزی
سردرگمی هویت، نشانهای از اختلالات مرزی در نظر گرفته میشود. در واقع آسیب هویتی به دلیل استفاده غالب این افراد از دفاعهای اولیه (از جمله دوپارهسازی) اتفاق میافتد. این دفاعها خارج از آگاهی رخ میدهند و باعث حفظ جدایی بین تجارب مثبت و منفی از خود و دیگران میشوند.
تیپ مرزی غالبا از ساز و کارهای دفاعی ابتدایی و بدوی استفاده میکنند. در روان درمانی روانپویشی نیز در حین انتقال، همان دفاعها و الگوهای ارتباطی دوباره به کار میافتند. ساز و کارهای دفاعی مهم در بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی بدین شرح میباشد:
۱- دوپاره سازی: در این سازوکار دفاعی فرد اطرافیان خود را به دو گروه عمده خیلی خوب و خیلی بد تقسیم بندی میکند؛ و همه چیز را سیاه و سفید میبیند. از قانون همه یا هیچ استفاده میکند. اما این دو گروه مدام جای خود را به یکدیگر میدهند. یعنی فردی که صبح خیلی بد بوده ناگهان عصر همان روز در گروه خیلی خوب قرار میگیرد. علت آن عدم توانایی فرد در کنار آمدن با احساسات دوسوگرا میباشد.
در این دفاع فرد در لحظهای از دیگران بت می سازد(آرمانیسازی) و در لحظه دیگر، با یک کار اشتباه از جانب همان شخص، آن بت برایش کاملاً فرو میریزد و آن فرد برایش بیارزش میشود(ناارزنده سازی). همچنین این دوپارهسازی باعث ناپایداری خلقی میشود. در یک لحظه، شاد و سرحال و زندگی بر وفق مراد اوست و در لحظه دیگر، غمگین است و دنیا برایش هیچ معنایی ندارد.
دوپاره سازی طبق نظر کرنبرگ، هم فعالیت دفاعی به شمار می رود و هم کارکردی بهنجار دارد که طی رشد رخ می دهد. از طریق این کارکرد، ایگو تمایزات درون خود و درون موضوع و یا تمایزات میان خود و موضوع های خود را درک می کند. دوپاره سازی به منزله مکانیزم دفاعی، نوعی خیال پردازی ناهشیار است که به واسطه آن، ایگو جنبه های نامطلوب خود را جدا می سازد و یا موضوع های تهدید کننده را به اجزایی قابل مهار تجزیه می کند.
۲- انکار: اجتناب از پی بردن به یک واقعیت دردناک و یا پذیرش آن. فردی که این دفاع را به کار می گیرد از پذیرش یک واقعیت خارجی سرباز می زند.
۳- بی ارزش نمایی : کوچک شمردن و طرد چیزی یا کسی، همراه با تحقیر .
۴- آرمان سازی بدوی : با این دفاع، افراد خود و دیگران را آرمانی سازی می کنند و از آن ها یا خود، بت می سازند.
۵- همه کار توانی : غلو و مبالغه در قدرت. فرد در برخورد با تعارض های هیجانی یا فشارهای روانی درونی یا بیرونی به گونه ای عمل می کند که گویی از نیروها و توانمندی های خاصی برخوردار است و برتر از دیگران است.
۶- فرافکنی : منتسب کردن تکانه های متعارض خود به فردی دیگر. فرد به کمک این دفاع ویژگی های فکری، احساسی و اضطراب خود را به دیگران نسبت می دهد.
۷- همانندسازی فرافکنانه : نوعی فرافکنی به کسی که بیمار می خواهد با این کار بر او سلطه (کنترل) داشته باشد. همانندسازی فرافکن، همان مکانیسم دفاعی فرافکنی است، با این تفاوت که فرد افکار، احساسات، یا رفتارهای خود را روی دیگری طوری فرافکنی میکند که دیگری، دقیقاً همان افکار، احساسات، یا رفتارهایی که فرد فرافکنی کرده است را تجربه کند.
منابع :
- ارزیابی اختلالات شخصیت بر اساس راهنمای تشخیصی روان پویشی(PDM). ترجمه و تالیف محمد امین شریفی. نشر نیوند.
- سنت کلر. درآمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود. ترجمه طهماسب و علی آقایی. نشر نی
- خلاصه روانپزشکی: علوم رفتاری. کاپلان و سادوک. ترجمه فرزین رضاعی