دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

عطش گرفتن دکترا در ایران

عطش گرفتن دکترا در ایران

مدرک گرایی از آفات بزرگی است که نه تنها برای نظام آموزشی بلکه برای کل جامعه یک آسیب جدی محسوب می‌شود. تب مدرک گرایی پس از چند سال از لیسانس به فوق لیسانس رسید و اکنون فوق لیسانس هم از بورس افتاده و اکثر دانشجویان عشق مدرک به دنبال قبولی در دکترا هستند. بیراه نیست اگر بگوییم اکنون تب دکترا در جامعه فراگیر شده است. یک دلیل این مدعا این است که هر سال به تعداد متقاضیان شرکت در آزمون دکترا اضافه می‌شود.

بسیاری از افراد جامعه ما ادامه تحصیل را نه به سبب کسب دانش واقعی، بلکه برای به دست آوردن عنوان و لفظ دکترا پیش از اسم خودشان انتخاب کرده اند و این یک بیماری عمومی است. به هر حال از دید این افراد جایگاه و منزلت اجتماعی آنها با کسب عنوان دکترا افزایش می‌یابد. ضمن اینکه کلام و سخن افرادی که این عنوان را دارند در جامعه پذیرش و مقبولیت بیشتری نسبت به سایر افراد دارد.

چند سالی است که تب گرفتن مدرک دکترا در ایران بوجود آمده و از دانشگاه های دولتی تا ازاد و مکاتبه ای داخلی و خارجی همه سعی می کنند که تحصیلات دکترا ارائه دهند و گویی مشکلات مملکت با گرفتن دکترا و دکتر شدن همه حل می شود.
در کانادا یا امریکا گرفتن دکترا و یا تیتر دکتر اصلا یک مزیت عمده نیست و حتی مهندسین از نظر کار و حقوق به مراتب ارزش بیشتری دارند تا کسانی که دکترا دارند. داشتن لقب و عنوان دکترا یک شاخص مدیریتی یا کسب مقام نیست و فقط کسانی به دنبال گرفتن دکترا می روند که علاقه به ادامه تحصیل، تحقیق و یا تدریس در دانشگاه دارند.
 
متاسفانه در ایران بیش از انکه هدف پرورش مغز و استعداد برای تحقیق باشد، هدف گرفتن تیتر دکترا برای ژست و خودنمایی تبلیغاتی می باشد. با اینچنین طرز تفکری نه تنها مشکلاتمان حل نمی شود، بلکه ادم هایی بوجود می اید که فقط خواهان تیتر دکترا برای گرفتن مقام ها و مناصب و بر طرف کردن کمبودهای روحی خود هستند و نه تفکر عمیق داشتن برای حل مشکلات در دراز مدت و ارائه راه حل های درست مبتنی بر اصول علمی.
عطش گرفتن دکترا
عطش گرفتن دکترا
عقده دکتر شدن

روزگاری، هر کس می توانست دیپلم بگیرد، شهره شهر می شد، مدرکش را قاب می گرفت و به نشانه افتخار به دیوار اتاق خانه یا محل کارش می زد. مردم نیز آنها را به عنوان افرادی باسواد به رسمیت می شناختند و برایشان احترام زیادی قائل می شدند.

بعدها با گسترش آموزش های عمومی، آن وضعیت فرو ریخت و گذراندن رتبه های آموزش عالی اعم از فوق دیپلم و لیسانس، افتخار آفرین شد و سپس با شکل گیری شرایط جدید، دارا بودن مدرک لیسانس و حتی فوق لیسانس نیز رفته رفته عادی گشت.

اینکه آموزش عالی گسترش یابد و تعداد بیشتری از مردم بتوانند به کسب علم و مهارت بپردازند، فی نفسه امری است مطلوب. بدیهی است جامعه ای که درصد باسوادان و تحصیل کردگان دانشگاهی اش بالا باشد، از معضلات جوامع کم دانش مصون خواهد ماند و راه رشد را بهتر و سریع تر خواهد پیمود. از این رو، اصل گسترش آموزش های عالی، رویکردی قابل دفاع و منطقی به شمار می رود.

اما آنچه باعث شده است انتقادات موجود به شکل کنونی در میان مردم به ویژه نخبگان شکل بگیرد، این سوال راهبردی است که آیا به طور مثال دانش آموخته مقطع کارشناسی امروز، به اندازه لیسانس ۴۰ سال پیش باسواد و کار بلد هستند یا خیر؟ البته پاسخ به این پرسش، می تواند فرد به فرد و دانشگاه به دانشگاه متفاوت باشد ولی در کلیت امر نیز می توان یک پاسخ عمومی بدان داد و تکلیف را مشخص کرد.

اکنون، معضل بسیار بزرگتری آموزش عالی و اعتبار مدارک و مدارج علمی را تهدید می کند و آن عبارت است اعطای مدارک دانشگاهی به برخی افراد که فاقد شایستگی های علمی هستند و جالب اینکه در این پروسه، آقایان به کمتر از دکترا هم راضی نیستند و دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از افراد ذی نفوذ و بعضا صاحب منصب، در طول سالهای گذشته، بناگاه ، “آقای دکتر” شده اند و این در حالی است که اکثر آنها حتی از خواندن یک متن ساده انگلیسی هم عاجزند و کسی هم نیست به آنها بگوید: آقای دکتر! شما چطور دکتری هستی که حتی نمی توانی متن انگلیسی کتاب درسی دبیرستان را هم بخوانی؟!

این، یک واقعیت در جهان امروز است که کارکرد تعدادی دانشگاه های درجه چندم دنیا، فروش مدرک به اتباع کشورهای جهان سوم است. آنها، از این طریق، هم درآمدهای کلان و بادآورده ای را کسب می کنند و از سوی دیگر، جهان سوم را انباشته از دکترهای بی سوادی می کنند که عمری را با مدرک بی پشتوانه شان، وبال جامعه کشور خویش خواهند شد و بدین ترتیب، “توسعه نیافتگی” در این کشورها درست از نقطه ای که مرکز اصلی توسعه است(مراکز علمی) نهادینه می شود!

تب گرفتن مدرک دکترا و عوارض آن

امروز تب دکترازدگی گریبانگیر جامعه فرهنگی شده است. مساله ای که باید به آن توجه کرد نیاز بازار کار است. یکی از مشکلات اساسی در افزایش بیکاران تحصیل کرده، ضعف فرهنگ کار در این قشر است، یعنی در ایران درس می خوانیم که کار نکنیم و شغل را فقط در پشت میز نشینی ارزیابی می کنیم. بنابراین تورم فارغ‌ التحصیلان لیسانس و بالاتر از یک طرف و بالا بودن حضور نیروی انسانی یعنی تورم نیرو در سازمانها از طرف دیگر باعث شده بسیاری از ادارات و سازمان های دولتی و حتی غیردولتی دچار تورم نیروی انسانی شوند، که این رخداد خود عامل بروز دو آسیب است؛

۱) به کارگیری فارغ‌التحصیلان رشته های مختلف در مشاغل غیرمرتبط یعنی از روی اجبار، لیسانس جغرافی در موزه کار می کند و لیسانس زبان در بیمارستان،

۲) افت ارزش مدرک تحصیلی و تضعیف آن و عدم کسب تجربه مرتبط با مدرک تحصیلی.

همین عوارض برای مدرک تحصیلی دکترا با ضریب و شدت بیشتر پیش بینی می شود. از سویی دارنده مدرک دکترا توقعات بیشتری از نظر اشتغال و عزت اجتماعی دارد و از سوی دیگر خطاب کردن عنوان دکترا به اشخاص دارای بار فرهنگی بوده و جامعه از اینگونه افراد توقع سواد علمی و تخصص عالی را دارد. بنابراین با افزایش ظرفیت پذیرش دانشجویان دکترا علاوه بر نکات گفته شده فوق، عوارض فرهنگی و رفتاری و ایجاد الگوهای منفی علمی و اجتماعی، باید در انتظار بیکار ماندن فارغ التحصیلان این مقطع باشیم، یا از وجود آنان که با هزینه و تلاش زیاد موفق به دریافت درجه دکترا شده‌اند در مشاغل و مسوولیت هایی پایین تر از حد حرفه‌ای بهره مند شویم.

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

4 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
م
۱۳۹۶/۰۴/۰۹ ۱۳:۰۷

اشکال از کل سیستم آموزشی هم هست. وجود کنکور خودش یه نکته منفیه. وقتی یکی دو سال تلاش می کنی سد کنکور رو بشکنی تا تو رشته ای که علاقه داری ادامه تحصیل بدی و بعد موفق نمیشی و دلت نمیاد این همه وقت و هزینه رو دور بریزی و بخاطر خانوادت مجبور میشی یه رشته بی ربط به صرف قبولی رو میخونی که علاقه ای بهش نداری دیگه بهتر از این نمیشه. من دلم می خواد روانشناسی بالینی بشم ولی علاقه ای ندارم کنکور لیسانس بدم و دوباره چهار سال درگیر درسهای بی ربطی مثل انقلاب و معارف و وصایا و تربیت بدنی بشم! اگر ارشد بخونم (تازه اگر قبول شم) مجبورم تا دکترا پیش برم چون لیسانسم غیرمرتبطه! و برای اینکه بتونم کار کنم شنیدم باید دو تا مدرک مرتبط داشته باشم و صرفا فوق لیسانس کافی نیست. نظر شما چیه؟ راهنمایی می فرمایید؟ ممنون

Elham Shirazi
۱۳۹۶/۰۴/۰۹ ۱۸:۰۳

واقعا جای تاسف داره …

Starsof Humans
۱۳۹۶/۰۵/۲۰ ۱۸:۰۹

تمام این مشکلات ، از ایدئولوژی و فقر فرهنگی ملّت ماست . زیرا ملّتی هستیم که جویای حقایق نیستیم و حقیقت را به صرف گفته ها و شنیده های دیگران و یا دیدگان های آنان ساده لوحانه باور می کنیم ، بدون آنکه اندکی بیندیشیم. متاسفانه بر خلاف آن چیزی که موسسات آماری دولتی یا غیر دولتی یا خصولتی آمار می دهند که رشد علمی ایران بالاترین است در جهان ، و یا اینکه می گویند ، ایرانیان افراد باهوشی در دنیا هستند و جزو رده های باهوش دنیا به شمار می روند صرفاً یک دروغ محض است زیرا اگر به اسکولار نگاهی بیندازیم و آمار واقعی بگیریم از کیفیت سایتیشن مقالات ISI ژورنالهای معتبر جهان ، یا اگر به سلامت فرهنگی و سلامت اجتماعی و سلامت روحی و زندگی استاندارد و عواملی چون میزان باهوش بودن میانگین افراد جامعه در کشورهای مختلف جهان نگاهی بیندازیم ، خواهیم دید که ما ایرانیان چندان باهوش هم نیستیم.

باهوش بودن افراد یک جامعه را در وهله اول می بایست در میزان خوشبختی و سلامتی و موفقیت اعضای جامعه آن کشور استخراج کرد ، زیرا اگر فرضاً ایرانیان باهوش ترین جوامع دنیا می بودند ، وضع مملکت اینگونه نبود و می توانست معضلات خود را مدیریت و برطرف نماید که عدم بر طرف نمودن مشکلات جامعه بیمار زده ما ، نماینگر عدم وجود هوش کافی ، درست نیندیشیدن ، فقر فرهنگی و چه بسا هزاران معضل وابسته به ایدئولوژی های بسیار بسیار غلط قرون وسطایی دانست که ملّت ما را تبدیل به مصرف کننده گانی کرده که زندگی کردن را بدون تفکر و کشف حقیقت پیوسته تجربه می کنند.

در حالیکه کشورها و ملل موفقی چون کشورهای حوزه اسکاندیناوی و شمال اروپا ، آلمان ، کره جنوبی ، ژاپن ، استرالیا جزو باهوش ترین جوامع دنیا هستند ، میزان هوش میانگین درصد افراد این جوامع بالای ۹۵ می باشد در حالیکه بنا به منابع موجود در دانش نامه آزاد ویکی پدیا ، میانگین هوش ایرانی ها ، حدود کمی بالاتر از ۸۵ می باشد. البته معیارهای بسیار زیادی را باید جستجو کرد و ریسرچ کرد و به نتایجی علمی دست یافت که خود نیازمند زحمت دادن به قدرت تفکر می باشد.

اصولاً و قاعدتاً اگر ایرانیان مردمانی باهوش می بودند خروجی حاصل از این هوش جمعی ، مسلماً مطلوب بود و رنگ خود را در زندگی اجتماعی و علمی و فرهنگی ایران نشان می داد . اصولاً هر ایده باطل و هر ایدئولوژی فقیر قرون وسطایی و ما قبل آن، که بشر را به عدم تفکر و پذیرفتن موردی بدون مشاهده اثر آن ، وادار سازد ، مطرود است.

علم همیشه پیروز است ، عالم را نه با خود نمایی بلکه باید با آثارش جست ، در علم و تفکر و جویای حقیقت بودن ، هیچ حد و مرزی مشخص نیست و متصور نمی باشد ، در علم و دانش ، آن چه که بسیار مهم است ، میزان ارجاعات و با کیفیت بودن اثر پژوهشی می باشد طوری که میزان ارجاعات از سوی عالمان و متخصصان واقعی آن حوزه به پژوهش مورد نظر ، فارغ از هر گونه محدودیتی به صورت آزاد ، ملاک و معیار است .