امنیت روانی
وقتی درباره امنیت روانی فکر میکنیم، باید بر آنچه درون فرد و خانوادهاش میگذرد توجه کنیم؛ چرا که حالت درونی فرد بشدت از روابطش با والدین، خواهر و برادر و دیگران تاثیر میپذیرد. اصولا ارکان اساسی و مهم امنیت روانی در سالهای اولیه رشد پایهریزی میشود.
اگر این پایهها درست بنا نشوند، به احتمال زیاد کودک در سالهای رشد با مشکلات گوناگونی مواجه میشود، بنابراین اگر شالودهای محکم و استوار بنا شود، رشد عاطفی حال و آینده و امنیت درونی فرد بر اساس آن شکل میگیرد. زمانیکه کودک از همدلی اعضای خانواده برخوردار نباشد و به نیازهای پرورشی او رسیدگی نشود، احساس ناامنی میکند. اما پاسخ دادن به نیازهای کودک و راه همدلی با او چگونه است؟
حتی کودکی که ظاهرا شخصیت مستقلی دارد و دانشآموز موفقی است و دوستان زیادی دارد، اگر نتواند به پدر و مادرش تکیه کند در اعماق وجودش احساس ناامنی خواهد کرد، اما کودک بظاهر وابستهای که نیمهشب با نگرانی به اتاق خواب والدینش میرود یا در نبود آنها مرتب سراغشان را میگیرد، اگر بداند در مواقع نیاز میتواند به آنها تکیه کند، از درون احساس امنیت خواهد کرد. چنین کودکی نیازهای خود را براحتی ابراز میکند؛ زیرا میداند والدینش به او پاسخ خواهند داد. یکی از اولین نیازهای طفل وجود شرایط خانوادگی آرام و آسوده است تا او بتواند به اشخاص، اشیا، صحنهها، بوها و کلا اطراف خود توجه کند.
کودک باید در ۴ ماهگی بتواند بیآنکه کنترل خود را از دست دهد بر چیزهایی که میبیند، میشنود یا لمس میکند، تمرکز داشته باشد. اگر طفل قدرت تمرکز و در عالم خود آرامش داشته باشد، میتوان گفت که اولین سنگ بنای امنیت روانی او گذاشته شده است. کودکی که تمرکز خود را بسرعت از دست میدهد، زود عصبی میشود و بدخلق میشود. وقتی بزرگتر میشود، اگر کفشش اذیتش کند یا نقاشیای که برایش میکشید مطابق میل وی نباشد، سر و صدا راه میاندازد. اگر کودک از روابط گرم و رسیدگی لازم برخوردار باشد نهتنها در تنشها، سختیها و گرفتاریها از آن مدد میگیرد، بلکه پیوسته از درون احساس امنیت میکند و احساس امنیت ناشی از این امر است که کودکان این روابط را درونی میکنند. کودکانی که نمیتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند و به آنها اعتماد داشته باشند، در اعماق وجود خود احساس ناامنی میکنند.
بنابراین ارتباط یکی از ارکان اصلی امنیت کودک است. همچنین اگر روابط، پیوسته یا عمیق نباشد باز هم در ایجاد حس ناامنی او موثر است. اصولا کودکان بین ۶ تا ۱۸ ماهگی از طریق لبخند زدن، اخم کردن، غان و غون کردن و گریستن کمکم ارتباط غیرکلامی را یاد میگیرند. هنگامی که کودک در مییابد میتواند بر اطرافیان تاثیر بگذارد، جزء مهمی از امنیت درونی را به دست آورده است. کودکان در ۱۸ ماهگی علائم غیرکلامی یا به عبارتی، حالات چهره دیگران را بخوبی درک میکنند. کودک متوجه حالت درونی والدینش میشود و مطابق با وضعیت آنها رفتار میکند. بیتردید شناخت و استفاده از نشانههای غیرکلامی و کلمات برای حل مشکلات سهمی بسزا در تامین امنیت درونی دارد.
وقتی کودکی دست پدرش را میگیرد و او را به طرف قفسه اسباببازی میبرد و با حرکات دست و صورت به او میفهماند که او را بلند کند تا اسباببازیاش را بردارد، در واقع سعی میکند مشکلش را حل کند. برعکس، کودکی که با گریه رفتاری تحکمآمیز در پیش میگیرد و چیزی میخواهد که پدرش هم خوب متوجه نمیشود، در نهایت پدر را عصبی میکند و خود نیز خشمگین و آزرده میشود و بیآنکه پاداشی تشویق کننده دریافت کند، کنار میکشد.
روشن است که چنین توانی نقش زیادی در امنیت درونی کودک دارد. توان تعامل با دیگران برای رسیدن به خواستهها به کودک اعتماد میدهد تا در دنیایی پیچیده فعالیت کند، در حالیکه ناتوانی در انجام این کار ناامنی فوقالعادهای در او ایجاد میکند.
امنیت روانی کودکان چگونه تامین می شود؟
احساس امنیت یکی از نیازهای اصلی انسان است. انسان از اوایل تولد برای اینکه از رشد جسمی و روانی خوبی برخوردار شود باید از یک سلسله روابط عاطفی و محبت آمیز برخوردار باشد.
آغوش مادر اولین پناهگاه طفل است. او در آغوش مادر از آرامش خاصی برخوردار است. نوزاد در حدود شش ماهگی با دنیای اطرافش ارتباط قابل توجهی پیدا می کند که بیشتر آن به رابطه اش با مادر مربوط می شود، به طوری که در فقدان مادر دچار اضطراب و هیجان می شود. طفل این هیجانات را با تنش عضلات شکم و اندام ها بروز می دهد. در حالی که روی سینه مادر با شنیدن صدای قلب او آرامش خود را باز می یابد. کودک ابتدا با مادر ، سپس با پدر و سایر اطرافیان احساس امنیت می کند.
برای اینکه کودکی به احساس امنیت برسد بایستی از مهر و محبت مادر و خانواده برخوردار باشد. تمام افراد خانواده باید بدانند که دوستی و محبت نسبت به کودک، حتی از نیاز وی به غذا مهمتر و اساسی تر است.
به طور کلی هر انسانی بر اساس غریزه دوست دارد که کارهایش مورد توجه دیگران قرار گیرد و در این مورد کودکان از موقعیت ویژه ای برخوردار هستند. کودک شما علاقه مند است که بازی کردن، لباس پوشیدن ، غذا خوردن، نقاشی و حتی خطوط کج و معوجی که روی کاغذ می کشد، مورد توجه شما قرار گیرد. او دوست دارد که به کارهایش بعنوان یک فرد نگاه شود، نه بعنوان یک بازیچه، نباید به اعمال کودک فقط بعنوان سرگرمی بنگریم، چرا که او در حال جستجو و کنجکاوی و شناخت قابلیت های خود و محیط اطرافش هست.
برخورد مناسب با ذهنیات و تخیلات کودک باعث می شود که او از نابسامانی های روانی و در نتیجه از رفتارهای ناهنجار اجتماعی در امان باشد. گفتنی است که مجاز نیستیم تمام اعمال کودک را تایید و تشویق کنیم، اما اینکه کدام یک از اعمال باید مورد تشویق قرار بگیرد، موضوع بسیار مهمی است که ساختار روانی آینده کودکان را تشکیل می دهد.
متاسفانه برداشتی که پدر و مادر از موضوع تنبیه دارند ، ایجاد رعب و وحشت در دل کودکی کم سن و سال است که بدترین شکل آن کتک زدن و تنبیه بدنی است و با کمال تاسف همین شیوه نادرست توسط معلمین و ناظمین مدارس گاهی ادامه می یابد! و ما شاهد اثرات مخرب روانی-رفتاری آن بر کودکان هستیم که سرانجام، به انزجار و تنفر کودکان از محیط خانه و مدرسه منجر می شود. ریشه بسیاری از اختلالات و ناهنجاری های روانی از همین جا سرچشمه می گیرد. شاید با ذکر یک مثال ، بهتر بتوانیم نمونه ای از تنبیه مخرب و سازنده کودک را بیان کنیم. مادر هر روز صبح غذای کودکش را آماده می کند، اما کودک از خوردن غذا طفره می رود. ما در می یابیم که او قصد جلب توجه و اصرار مادر را دارد. در اینجا برخورد نادرست این است که به او اصرار کنیم که غذایش را بخورد و برای اینکار به وعده و وعیدهای راست و دروغ توسل جوییم یا خشمناک شویم و با تهدید و کتک او را مجبور به خوردن کنیم. نتیجه اینکه این رفتار نادرست در آینده منجر به بروز ناهنجاریهای رفتاری کودک می شود. برخورد درست آن است که بعد از اینکه سفره غذا را آماده کردیم، او را نیز همچون سایرین برای صرف صبحانه دعوت کنیم. اگر امتناع کرد به او کمی فرصت دهیم و دوباره به او یادآوری کنیم که اگر غذایش را نخورد، سفره را جمع می کنیم. پس از اتمام فرصت داده شده، سفره غذا را جمع می کنیم. این کار باید ادامه یابد تا آنجا که کودک مشتاقانه و با رغبت بر سر سفره حاضر شود.
آنچه که کودک از عملکرد پدر و مادر خود در قالب ابراز محبت و تشویق یا تنبیه نسبت به خودش درک می کند، نوعی آموزش و پرورش است که در آینده بر رفتار و اعمالش منعکس می شود. کودک از ابراز محبت و دوست داشتن می آموزد که چگونه دوست بدارد و به چه چیزی محبت بورزد، و از تشویق و تنبیه نتیجه می گیرد که نظم و دقت و صداقت پاداش دارد و بی نظمی و نادرستی کیفر دارد.
در هر حال، آنچه که شما به عنوان پدر و مادر کودک باید بدان توجه کنید، استمرار و تداوم برخوردهای سازنده و پرهیز از چندگانگی در برخوردهاست که در غیر این صورت فرزندانتان دچار تعارض روانی می شوند. او در حال تمرین الگوهای رفتاری و همانند سازی است. کودک باید آموزش ببیند که به علت انجام اعمال خوب مورد تشویق قرار می گیرد و هدیه ای هم دریافت می کند. بنابر این ، انجام اینگونه اعمال برایش آرام بخش و اطمینان آور است و موجب سلامت روح و روان او می شود. برعکس ، به خاطر انجام برخی از کارها نتنها مورد تشویق قرار نمی گیرد، بلکه گاه با ناراحتی پدر و مادر روبرو می شود که برای وی حکم تنبیه را دارد.
او می آموزد که اگر بخواهد در جمع خانواده و اجتماع، مورد قبول و تایید دیگران باشد و تشویق گردد، باید به فکر انجام بعضی کارها نباشد. به طور کلی، کودک می آموزد که بخاطر خودش نیست که مورد تشویق یا تنبیه قرار می گیرد، بلکه بخاطر کارهایش مورد تشویق یا تنبیه قرار می گیرد.
۴ اصل زیربنایی در امنیت کودکان
۱- با هم بودن اعضای خانواده :
اولین اصل در ایجاد امنیت این است که اعضای خانواده اوقاتی را کنار هم بگذرانند. به عبارت دیگر امنیت ما در درجه اول از همنشینی با افرادی حاصل میشود که بتوانیم در ارتباطی صمیمانه به آنها اعتماد و از زندگی با آنها احساس کنیم که در دنیایی امن و قابل اطمینان به سر می بریم.
۲- ابراز احساسات :
والدین باید به فرزند خود کمک کنند تا احساسات، نگرانیها و خواستههای خود را ابراز کنند و به این منظور باید به او فرصت دهند، با او همدلی و از او حمایت کنند. دلگرمی و اطمینان دادن سریع و شتابزده، به کودک فرصت لازم را برای بیان همه احساساتش نمیدهد. والدین و مربیان باید شنونده خوبی برای کودک باشند، با او همدلی و یاریاش کنند تا نگرانی ها و خواستههای درونیاش را بازگو کند.
۳- دلگرمی و اطمینان دادن به کودک :
گام سوم در ایجاد امنیت عاطفی کودک دلگرم کردن اوست. کودکان میخواهند بدانند شما در مقام مادر و پدر برای محافظت از آنها چه میکنید. یعنی لازم است اقداماتی را که در منزل برای حفاظت و امنیت آنها انجام میدهید، توضیح دهید، البته بیان مطالب باید متناسب با درک عقلی کودک باشد.
۴- کمک به دیگران :
سرانجام اینکه کودکان نیز مانند بزرگسالان از یاری رساندن به افراد نیازمند و کمک کردن به دیگران احساس رضایت و امنیت میکنند. وقتی کودکان به طور مستقیم وارد عمل میشوند و نقش مثبت و سازنده خود را در کمک به مشکلات دیگران مشاهده میکنند، اعتماد به نفس و نیروی بیشتری کسب میکنند. این چهار اصل در سنین مختلف تاثیری بسزا بر کودکان دارند، بویژه بر کودکان مبتلا به مشکلات خاص مانند عقب افتادگی ذهنی و رشدی.
روشهای تقویت امنیت درونی کودک
یکی از روشهای تقویت امنیت درونی کودکان، بازی با کودک است. زمان بازی راهکاری است که طی آن، طبق شرایط فرزندتان با او وارد تعامل میشوید و به او کمک میکنید تا با دیگران ارتباط برقرار کند. اصل مهمی که هنگام بازی با کودک باید رعایت شود، این است که پدر یا مادر، خود را در حد کودک پایین میآورد و کاری میکند که کودک ریاست بازی را به عهده بگیرد. زمان بازی، زمان آموزش و کنترل کودک نیست، بلکه فرصتی است که فرزندتان را تشویق میکند تا با شما درآمیزد، ابتکار عمل را به دست گیرد و محکمتر عمل کند. کودک در زمان بازی تقریبا تمام زمینههای شگفتانگیز و گوناگون زندگی را جستجو میکند: نزدیکی و وابستگی، ابتکار و کنجکاوی، صحبت و خشونت و ترس و شادمانی.
علاوه بر جریان طبیعی و سرگرمکننده بازی، میتوانید فرصتی ایجاد کنید که در آن همراه فرزندتان مسالهای را حل کنید، برای این کار علاوه بر مسائلی که کودک در خانه یا مهدکودک با آن روبهرو میشود، مشکلات بزرگ خود کودک را هم میتوان در نظر گرفت، مانند شببیداری، توالت رفتن، کتک زدن کودکان دیگر، خشمگین شدن یا بدرفتاری با خواهر و برادر. وقتی موضوعی را مطرح کردید، با دقت به صحبتهای فرزندتان گوش دهید و با او همدلی کنید.
از دیگر گامهای مهم در تامین امنیت درونی کودک تعیین حدود و مقررات است. کودکی که با این مقررات بزرگ میشود احساس امنیت بیشتری میکند چون اطمینان دارد که دنیای او قابل پیشبینی و نظامدار است. مقررات را باید آموزش دهید نه این که دیکته کنید. در این مورد باید به این نکته توجه داشته باشید که یادگیری درسهای تازه برای کودک مشکل است. در اینجا سعی کنید تا برای تخلف از مقررات مجازاتهایی را برای کودک تعیین کنید که به رشد سالم او لطمه نزند.
به طور کلی کلید احساس امنیت در کودکان این است که مهارتهای اساسی را به آنها بیاموزیم. مانند آرام گرفتن و کنترل خود در ناراحتیها، بیان احساسات، توجه و درک علائم عاطفی در رفتار دیگران، استفاده از حرکات دست و صورت و تصورات برای حل مشکلات و تفکر منطقی. همچنین؛ به جای آن که کودک را در مقابل فشارهای روحی و احساس ناامنی تنها بگذاریم تا دچار خشم شود، گوشهگیری یا بدخلقی کند، باید به او کمک کنیم تا راههای بهتری برای کنار آمدن با ترس و اضطراب خود پیدا کند.
بدون داشتن خانوادهای امن نمیتوانیم فرزندی ایمن داشته باشیم و اما ساختن خانواده امن نیز نیازمند جامعهای امن و جامعه امن بخشی از دنیای ایمن است.