بی اشتهایی روانی و پرخوری مرضی
اگر در مدت زمانی کوتاه، بیشتر از حد طبیعی غذا مصرف کرده و احساس میکنید هیچ مقاومتی در مقابل این میل اجباری و زودگذر ندارید،احتمالا به اختلال پرخوری مبتلا هستید.
هر چند چاقی شایع ترین مشکل غذایی است، مشکلی درست نقطه مقابل آن بهصورت بیاشتهایی روانی(anorexia nervosa) و پرخوری دورهای (bulimia) هم وجود دارد که هر دو ریشه در میل بیمارگون به پرهیز از افزایش وزن دارند.
اختلال پرخوری چیست؟
اختلال پرخوری (BED: Binge Eating Disorder) به صورت خوردن مداوم و اجباری و اغلب سریع مقادیر زیاد غذا، تا جایی که درد یا ناراحتی ناشی از پر شدن بیش از حد شکم ایجاد شود، تعریف می گردد. این اختلال بیشتر از ۳.۵ درصد زنان و ۲ درصد مردان ایالات متحده را درگیر کرده و تبدیل به دومین اختلال رایج خوردن در کشورها شده است. درحالی که دیگر اختلالات خوردن معمولا در زنان دو برابر شایع تر است، در BED حدود ۴۰ درصد مبتلایان مرد هستند.
همه افراد دچار BED، اضافه وزن ندارند. عاملی که BED را از زیاده روی عادی و گهگاه در خوردن، متمایز می کند، احساس عدم کنترل بر روی عادت های غذایی خود است. شما ممکن است بیش از حد و با سرعت زیاد، زمانی که گرسنه نیستید، غذا بخورید و حتی بعد از سیر شدن تا جایی که به درد و ناراحتی بیانجامد، به خوردن ادامه دهید. ممکن است سعی کنید به تنهایی یا به طور پنهانی غذا بخورید تا مقدار غذای خود را مخفی کنید و احساس گناه یا خجالت کنید.
به عبارت ساده تر از جمله علائم شایع اختلال پرخوری، خوردن غذا و تنقلات به طور غیر ارادی، سریع غذا خوردن، تنها غذا خوردن به دلیل آنکه این افراد به سبب پرخوری ترس از سرزنش از سایر اطرافیان را دارند، همچنین حس افسردگی، گناه و عذاب وجدان بعد از غذا خوردن به شدت به سراغ این افراد می آید.
اختلال پرخوری عصبی چیست؟
پر اشتهایی عصبی (Bulimia nervosa) یا بولیمیا نوعی پرخوری عصبی است. در این بیماری فرد ابتدا مقدار زیادی غذا میخورد و سپس با ایجاد استفراغ عمدی یا مصرف ملین میکوشد از افزایش وزن خود جلوگیری کند. شیوع این بیماری در زنان جوان بیشتر است. معمولا بیماران تسلطی بر غذا خوردن ندارند و غذاهایی را که کالری بالایی دارند، بدون کنترل می خورند و سپس استفراغ میکنند.
در بولیمیا، فرد مبتلا احساس گرسنگی شدیدی میکند و در پی تنشهای روحی در بازه زمانی کوتاهی، مقادیر زیادی غذا مصرف میکند که بهدلیل این کنترل نداشتن در غذا خوردن برای جلوگیری از افزایش وزن به رفتارهای جبرانی دست میزند. نظیر استفراغ کردن، ناشتا ماندن (غذا نخوردن) و یا ورزش مفرط. پر اشتهایی عصبی اختلالیست که فرد مبتلا، رفتارهای مکرر مصرف افراطی غذا و بعد رفتارهای جبرانی نامناسب برای جلوگیری از افزایش وزن را نشان می دهد.
پرخوری عصبی با دوره های مکرر پرخوری که مشخصه آن خوردن بدون کنترل حجمی زیاد از غذا در زمانی کوتاه است و در شرایطی که شخص حس می کند کنترلی بر خوردن خود ندارد، قابل شناسایی است. برخلاف بیاشتهایی روانی که تنها به خانوادههای مرفه محدود میگردد، پرخوری عصبی در تمامی گروههای نژادی، قومی، اجتماعی ـ اقتصادی جامعه دیده میشود.
معیارهای تشخیصی مورد استفاده توسط DSM-5 شامل دوره های تکراری پرخوری (یک حمله پرخوری است که در طی آن فرد احساس می کند خوردن از کنترل خارج است) که با اقدامات بیش از حد یا نامناسب برای جلوگیری از افزایش وزن جبران می شود. همچنین برای تشخیص لازم است که دوره های رفتارهای جبرانی و پرخوری حداقل یک بار در هفته و برای مدت زمان ثابت ۳ ماه اتفاق بیفتد.
بررسی زنان مبتلا به پرخوری عصبی نشان میدهد که بیشتر آنان دست کمک یکبار در روز (معمولاً عصرها) پرخوری میکنند و غذاهای صرف شده در هر نوبت (که غالباً کربوهیدراتهای نمکدار یا شیرین هستند) بهطور متوسط حاوی ۴۸۰۰ کالری است. بهعلت تخلیه معده پس از پرخوری، وزن بیمار ممکن است نسبتاً طبیعی باقی بماند و این بهوی امکان دهد که اختلال خود را پنهان نگهدارد. با وجود این، چنین رفتاری میتواند از حیث فیزیولوژیایی برای بیمار بسیار گران تمام شود: استفراغ کردن و خوردن مسهل ممکن است تعادل الکترولیت پتاسیم را در بدن مختل کند و منجر به مشکلاتی نظیر از دست رفتن آب بدن، بینظمی ضربان قلب، و عفونتهای ادراری شود.
علل احتمالی پرخوری عصبی
درمانگرانی که با مبتلایان به پرخوری عصبی سر و کار دارند، اکثر این افراد را فاقد احساس هویت شخصی و عزتنفس میدانند. در همین راستا، بهنظر میآید افسردگی در مبتلایان به پرخوری دورهای نسبتاً همهگیر است (جانسون و لارسون،۱۹۸۲). این افراد احتمالاً عمل خوردن را همچون وسیلهای برای ارضای آرزوها و پر کردن خلاء درونی خویش بهکار میگیرند. پژوهشگرانی که به عوامل زیستی علاقمند هستند متوجه رابطهٔ پرخوری دورهای با افسردگی شدهاند و معتقدند که آن دسته از عوامل شیمیائی که علت برخی از افسردگیها هستند احتمالاً در برخی از موارد پرخوری دورهای نیز نقش اساسی دارند.
ممکن است کمبود پیک عصبی سروتونین، هم عامل افسردگی باشد و هم عامل بیماری پرخوری عصبی(براچ، ۱۹۷۳). گاهی نیز پرخوری دورهای با تغییراتی در فرایندهای فیزیولوژیایی گرسنگی همراه است. برای نمونه، گزارش شده که میزان کولهسیستوکینین(cholecystokinin)، هورمونی که به ایجاد احساس سیری پس از خوردن غذا کمک میکند، در خون افراد مبتلا به پرخوری دورهای کمتر از افراد عادی است (پیرکه و همکاران، ۱۹۹۴).
در مورد تأثیر عوامل اجتماعی، تصور بر این است که این مشکل ناشی از توجه بیش از حد جوامع امروزی به زنان لاغر اندام است. در واقع برخی از زنان مبتلا به پرخوری دورهای به صراحت میگویند که اختلال آنها راهحلی برای این مشکل است که چگونه هرقدر دلشان بخواهد غذای پر کالری بخورند و در عین حال، مطابق هنجارهای جامعه، لاغر اندام بمانند.(گارفینکل و گارنر، ۱۹۸۲).
پرخوری عصبی چگونه و تحت چه شرایطی در شخص ایجاد می شود؟
آنچه مشخص است سهم ژنتیک در ایجاد این اختلال کمتر از دیگر اختلالات روانپزشکی شایع چون اختلال خلقی است؛ به طور کلی باید گفت که در اختلالات خوردن و پرخوری عصبی، اختلالی در رفتار خوردن فرد وجود دارد که طی زمان در اثر عوامل مختلف روان شناختی، اجتماعی و زیستی تقویت شده و ادامه می یابد. تصاویر رسانه ای از شکل بدن ایده آل به طور گسترده ای عامل موثر در پرخوری قلمداد می شود.
هنگام کاوش در علت شناسی پرخوری عصبی از طریق یک دیدگاه فرهنگی اجتماعی، “درونی سازی هیکل لاغر ایده ال” به طور قابل توجهی مسئول است. درونی سازی هیکل لاغر ایده ال، میزان انطباق افراد با ایده آل های جذابیت اجتماعی است.
نشانه های اصلی پرخوری عصبی
بیماران مبتلا به اختلال خوردن دارای اختلال در تصور صحیح از بدن خود هستند، یعنی خود را چاق تر از آنچه هستند، تصور می کنند. به همین دلیل پرخوری در آنها با رفتارهای جبرانی برای پیشگیری از افزایش وزن توام می شود و برخلاف بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی که وزن کمی دارند، تعادلی که میان خوردن و پرهیز از خوردن در این افراد رخ می دهد به وزنی تقریبا طبیعی در آنها منجر می شود. به بیان دیگر، دوره های پرخوری در این بیماران با وجود ترس از چاقی رخ می دهد، یعنی فرد به دنبال تنش و استرسی که تجربه می کند با خوردن از اضطراب و گاهی غمی که دارد، می کاهد و از آن سو به دنبال این کاهش، دچار احساس گناه و اضطراب می شود.
پرخوری عصبی همراه با رفتارهای وسواس گونه
اصولا شیوع اختلالات روانپزشکی چون اختلالات خلقی، اضطرابی و وسواس در بیماران مبتلا به اختلالات خوردن، بیش از جمعیت عمومی است. به بیان دیگر، وسواس و صفات شخصیت وسواسی چون کمال گرایی به طور رایج تری در میان مبتلایان به اختلال بی اشتهایی عصبی دیده می شود.
شباهتهای مبتلایان به اختلال پرخوری و پر اشتهایی عصبی
صرف میزانی از غذا در یک دوره زمانی کمتر از دو ساعت، که مشخصا بیشتر از مقداری است که اکثر مردم می توانند طی همین مدت و تحت شرایط مشابه بخورند. خوردن سریع تر از حالت طبیعی، خوردن مقدار زیاد غذا در زمانی که فرد از لحاظ جسمی گرسنه نیست، خوردن در تنهایی به دلیل احساس شرم از مقدار غذای خورده شده و احساس تنفر از خود یا احساس گناه شدید پس از پرخوری از نشانه های دوره پرخوری است. این دوره لزوما به یک موقعیت محدود نمی شود مثلا فردی ممکن است پرخوری را در رستوران آغاز و آن را در بازگشت به منزل ادامه دهد.
تفاوت بین BED و بولیمیا (پر اشتهایی عصبی) چیست؟
بولیمیا به صورت پرخوری و تخلیه دستگاه گوارش یا تلاش برای خلاص شدن از کالری های زیاد مصرف شده از طریق استفراغ، مصرف مسهل ها یا ورزش بیش ار حد، تعریف می شود. اگر شما BED داشته باشید، به طور معمول از هیچ کدام از این روش ها برای خنثی کردن افزایش وزن ناشی از پرخوری خود استفاده نمی کنید. شما می توانید BED داشته باشید ولی به علت ساختار ژنی منحصر به فرد یا متابولیسم بسیار سریع خود، اضافه وزن نداشته باشید.
تفاوت اساسی دیگر این دو اختلال در این است که در پرخوری عصبی فرد پس از غذا خوردن افراطی سعی در جبران می کند که این عمل با اقدامات خطرناکی از جمله استفراغ عمدی، روزه گرفتن افراطی، ورزش افراطی و همچنین استفاده از ملین ها همراه است. در واقع تفاوت این دو نوع اختلال در تخلیه و پاکسازی است، که در اختلال پرخوری وجود ندارد اما در پرخوری عصبی وجود دارد.
اختلال بیاشتهایی عصبی
وجه مشخصه بیاشتهایی روانی(Anorexia)، کاهش شدید وزن به خواست خود شخص است. بر اساس معیارهای انجمن روانپزشکی آمریکا، تشخیص بیاشتهایی روانی موکول به این است که وزن شخص لااقل ۱۵ درصد کمتر از حداقل وزن طبیعی او باشد. در واقع برخی از مبتلایان به این بیماری وزنشان حتی به کمتر از ۵۰ درصد وزن طبیعی میرسد. در مورد زنان وقتی از این برچسب تشخیصی استفاده میشود که علاوه بر کاهش وزن، قاعدگی نیز در آنها قطع شده باشد. کاهش وزن میتواند به عوارض جانبی خطرناکی از قبیل لاغری مرضی(emaciation)، ابتلا به بیماریهای عفونی و دیگر نشانههای کمغذایی منجر شود، و در موارد شدید، به مرگ بینجامد.
بیاشتهایی روانی، بیماری نسبتا نادری است. شیوع آن در ایالات متحده حدود یک درصد است، اما از دههی ۱۹۶۰ تاکنون بیش از دو برابر شده و هنوز هم احتمالا رو به افزایش است (مکهیو، ۱۹۹۰). احتمال بروز آنان در زنان ۲۰ برابر مردان است، خصوصاً در زنان جوانی که بین دههٔ دوم و چهارم زندگی هستند. علاوه بر این، بیشتر افراد مبتلا به این بیماری، سفیدپوست و از طبقات بالا یا قشرهای مرفه طبقات متوسط هستند. نوعا، تمام توجه مبتلایان به بیاشتهایی روانی به غذاست و میزان کالری هر غذایی را که میخواهند بخورند، بهدقت محاسبه میکنند. گاهی این دلمشغولی به حد وسواس میرسد. مثلاً یکی از بیماران به درمانگر خود گفته است: البته که صبحانه خوردهام، یک فنجان قهوه. اشتغال فکر به غذا و امکان افزایش وزن، برخی از مبتلایان به بیاشتهائی روانی را وادار به ورزشهای تحمیلی میکند طوریکه هر روز ساعتها به ورزشهای سنگین میپردازند(لوگ، ۱۹۹۱).
تحریف تصویر بدنی (body image)
جالب اینجاست که به رغم کاهش شدید وزن و مشکلات ناشی از آن، اغلب مبتلایان به بیاشتهایی روانی منکر داشتن هرگونه مشکلی هستند و از افزایش وزن خود روی گردانند. در واقع این افراد غالباً تصور میکنند که بسیار چاق به نظر میآیندـ این بیماران تصویر ذهنی تحریف شدهای از بدن خود دارند و خود را سنگینتر از آنچه هستند، میپندارند.
شواهد آزمایشی نیز وجود چنین تحریفی را تأیید میکند. به دو گروه آزمودنی (گروه مبتلایان به بیاشتهائی و گروه گواه) دستگاهی داده شد که با آن میتوانستند در تصویری پهنای بدن شخص را از ۲۰- درصد تا ۲۰+ درصد پهنای واقعی او کم یا زیاد کنند. افراد گروه آزمایش بیش از گروه گواه تصویر خود را طوری تغییر دادند که پهنای آن بزرگتر از اندازهٔ پهنای واقعی آن شد، اما هیچ گرایشی به تحریف اندازههای بدن دیگران نشان ندادند (گارفینکل و گارنر، ۱۹۸۲).
نتایج فوق نشان میدهد که امتناع از غذا خوردن در افراد مبتلا به بیاشتهایی روانی احتمالا به دلیل تصویر بسیار چاقی است که از بدن خود در ذهن دارند. این نوع تحریف تصویر بدنی را تا حدودی میتوان در بسیاری از زنان آمریکایی که در سنین دانشگاهی هستند سراغ گرفت، که خود تبیینی است برای فزونی ابتلای افراد این گروه به بیاشتهایی روانی.
علل احتمالی بیاشتهایی عصبی
علل مختلفی برای بیاشتهایی روانی پیشنهاد شده که از آن جمله عوامل شخصیتی، هنجارهای اجتماعی، و فیزیولوژی مغز، می باشد. این واقعیت که مبتلایان به بیاشتهایی روانی معمولا به گروه خاصی از زنان (جوان، سفیدپوست و متعلق به خانوادههایی با تحرک اجتماعی و پیشرفتگرا) تعلق دارند حاکی از تأثیر عوامل شخصیتی است. چنین زمینهای ممکن است به توقعات و انتظارات تنشزای خانواده از فرزند منجر شود و در چنین جوی، خودداری زن جوان از غذا خوردن، راهی برای مسلط بودن بر اوضاع باشد. عامل محتمل دیگر این است که بیاشتهایی روانی، نوعی انکار جنسیت است. دخترانی که شدیداً کموزن هستند، گذشته از قطع قاعدگی، از خصوصیات جنسیتی دیگری از قبیل هیکل واقعاً زنانه نیز بیبهرهاند(براچ، ۱۹۷۳).
بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی معتقدند که عوامل اجتماعی نقش مهمی در بیاشتهایی روانی ایفا میکنند، بهویژه اینکه در برخی جوامع تأکید بر قلمی بودن اندام است. این تأکید که طی ۴۰ سال گذشته، شدیدتر هم شده، با ادعای افزایش شیوع بیاشتهایی روانی در همین دوره هم خوانی دارد. نشانه این تغییر اجتماعی، تغییر تصویر مردم از اندام آرمانی است. تصاویر مردان از هیکل آرمانی احتمالا تأثیر نیرومندی بر تصور زنان از هیکل آرمانی دارد، برای مثال ممکن است زنان احساس کنند اندامشان بسیار چاقتر از حد آرمانی است(لوگ، ۱۹۹۱).
پژوهشگران دیگر توجه خود را به عوامل محتمل زیستی معطوف کردهاند. در این زمینه یکی از فرضیهها این است که بیاشتهایی بر اثر اختلال کارکرد هیپوتالاموس پدید میآید. مهمترین شواهدی که به این فرض انجامیده است این است که گاهی قطع قاعدگی در مبتلایان به بیاشتهایی روانی را نمیتوان به کاهش وزن یا اثرهای جانبی آن نسبت داد. محتملترین عامل مؤثر هیپوتالاموس است، چون معلوم شده است هم در خوردن نقش دارد و هم در کارکردهای هورمونی(گارفینکل و گارنر، ۱۹۸۲).
هورمون های اشتها یا گرسنگی چیست؟
گرلین(ghrelin) و لپتین(Leptin) دو هورمونی هستند که اشتها و سیری را کنترل میکنند. آنها در شبکه وسیعی از مسیرهایی که وزن بدن شما را تنظیم میکنند، درگیر هستند. لپتین اشتهای شما را کاهش میدهد، در حالی که گرلین آن را افزایش میدهد. لپتین به مغز شما اجازه میدهد بفهمد چه زمانی انرژی کافی ذخیره شده و احساس سیری میکنید.
گرلین یا هورمون اشتها در معده ساخته میشود و هنگام گرسنگی به مغز شما سیگنال میدهد که حالا زمان غذا خوردن است. در واقع معده شما وقتی خالی است، گرلین ترشح میکند. گرلین معمولاً درست قبل از وعده غذایی بالاترین سطح را دارد؛ یعنی هنگامی که معده شما خالی است. این هورمون، محرک احساس گرسنگی بوده و از سلولهای طاق معده و سلولهای اپسیلون در پانکراس ترشح میشود.
لپتین هورمونی است که از سلول های چربی تجمع یافته در بافت چربی آزاد می شود و به هیپوتالاموس در مغز سیگنال می فرستد. این هورمون به تنظیم و تغییر طولانی مدت دریافت غذا و مصرف انرژی کمک می کند. دلیل اصلی وجود لپتین کمک به بدن برای حفظ وزن خود است. از آنجا که این هورمون از سلول های چربی منشا می گیرد، میزان لپتین مستقیما با میزان چربی بدن فرد مرتبط است. لپتین که گاهی اوقات به نام هورمون ”سیری” نامیده می شود به مهار گرسنگی و تنظیم تعادل انرژی کمک می کند.
منابع :
- زمینه روانشناسی هیلگارد، انتشارات رشد، فصل دهم
- خلاصه روان پزشکی کاپلان و سادوک بر اساس DSM-5
- آسیب شناسی روانی گنجی بر اساس DSM-5
سلام
در مورد پرخورى عصبی هم لطفا توضیح بدید