نگرش چیست؟
نگرش ها، بخش اصلی هویت انسان است.
نگرش عبارت است از ترکیبی از باورها و هیجانهایی که شخص را پیشاپیش آماده میکند تا به دیگران، اشیا و گروههای مختلف به شیوه مثبت یا منفی نگاه کند.
از دیدگاه گوردون آلپورت، نگرش(attitude) مفیدترین و مهمترین مفهوم روانشناسی اجتماعی است. وی نگرش را چنین تعریف کرده است: «نگرش یک حالت آمادگی ذهنی و عصبی است که از طریق تجربه سازمان مییابد و بر واکنش فرد نسبت به تمامی موضوعها و موقعیتهای وابسته به نگرش تأثیر مستقیم و پویا بر جای میگذارد». در این تعریف که عمدتا بر نظریه یادگیری استوار است، تأثیر تجارب گذشته بر سازمان دادن به نگرشها و همچنین نشان دادن واکنش به یک موقعیت مورد توجه قرار گرفته است.
از سویی کرچ و کراچفیلد(۱۹۴۸) که عمدتا دیدگاه شناختی داشتند، نگرش را اینگونه تعریف کردهاند: «نگرش عبارت است از سازمان پایدار فرایندهای انگیزشی، عاطفی، ادراکی و شناختی در ارتباط با برخی از جنبههای دنیای فرد». ملاحظه میشود که در این تعریف به خاستگاه نگرش اشاره ای نشده و در عوض تجربه ذهنی زمان حال مورد تأکید قرار گرفته است.
نگرشها عبارتند از پسندها و بیزاریها، دوست داشتن یا دوست نداشتن موقعیتها، اشیاء، اشخاص، گروهها و هر جنبه مشخصی از محیط،(از جمله اندیشههای انتزاعی و خطمشیهای اجتماعی). ما نگرشهای خود را غالباً بهصورت اظهار نظر بیان میکنیم: عاشق پرتقالم، یا نمیتوانم اصولگرایان را تحمل کنم. با اینکه نگرشها بیانگر احساسات هستند، با این حال با شناختهای ما و بهویژه با اعتقادات ما درباره اشیاء پیوند نزدیک دارند (پرتقال، ویتامین زیاد دارد، اصولگرایان برای اقتصاد کشور مضر هستند). بهعلاوه، نگرشها با اعمالی هم که ما در ارتباط با موضوع نگرشهای خود انجام میدهیم پیوند دارند: (هر روز صبح یک پرتقال میخورم، همیشه به اصلاح طلبان رأی میدهم).
بنابراین روانشناسان اجتماعی معمولاً نگرشها را بهعنوان یکی از اجزاء یک نظام سهجزئی مطالعه میکنند که اعتقادات جز شناختی، نگرشها جز عاطفی و اعمال جز رفتاری آن را تشکیل میدهند. تحقیق در زمینه نگرشها متوجه دو مسئلهٔ اصلی بوده است: مسئله اول مربوط به میزان همسازی بین اعتقادات، نگرشها، و رفتارهای یک شخص است؛ مسئلهٔ دوم با شیوههای تکوین و تغییر نگرشها سروکار دارد.
نگرشها نه تنها بر رفتار و دیگر نگرش ها تأثیر می گذارند، بلکه نحوه پردازش اطلاعات مربوط به موضوع نگرش را نیز تعیین می کنند. انسانها وقتی در برابر اطلاعاتی قرار می گیرند که نمی توانند از آن اجتناب کنند؛ طبق نگرشهای خود آنها را تعبیر و تفسیر می کنند.
نگرش دارای سه ویژگی است:
- نخست آنکه معطوف به یک شیء، شخص، رویداد یا موقعیت است
- دوم آنکه نگرش معمولا ارزشیابانه است
- سوم آنکه دارای ثبات و دوام قابل توجهی است.
عناصر موثر بر نگرش
- عنصر شناختی : شامل اعتقادات و باورهای شخص درباره یک شیء یا اندیشه است و شامل افکاری است که فرد در مورد آن موضوع نگرش خاص دارد و شامل حقایق، دانش و عقاید است. اگر ارزیابی فرد بیش از هر چیز مبتنی بر باور او در مورد خصوصیات موضوع نگرش باشد، نگرش فرد مبتنی بر شناخت است (ارنسون و همکاران،۱۳۸۵).
- عنصر عاطفی : معمولا نوعی احساس عاطفی با باورهای ما پیوند دارد و تمایل به آمادگی برای پاسخگویی به شیوه خاص اطلاق می شود. اگر نگرشی بیشتر مبتنی بر هیجانها و ارزشها باشد تا بر ارزشیابی عینی مزایا و معایب، نگرش مبتنی بر عواطف خوانده می شود. این عنصر، واکنشهای احساسی ما نسبت به پدیده هاست.
- عنصر رفتاری : شامل رفتار یک فرد در برابر یک اتفاق و رویداد است(کریمی، ۱۳۸۸) و چگونگی تمایل به عمل فرد است. بنا بر تئوری «ادراک خویشتن» تحت شرایط خاص فرد نمی داند چه احساسی نسبت به موضوعی دارد تا آنکه رفتار خود را نسبت به آن موضوع ببیند. افراد تحت شرایط خاص، نگرش خود را از رفتارهای خویش استنتاج می نمایند.
تصورات قالبی بهعنوان جز شناختی نگرش نسبت به یک گروه اجتماعی در نظر گرفته میشوند و شامل باورهایی درباره اینکه یک گروه خاص چگونه است، هستند. پیشداوری جز عاطفی نگرش محسوب شده و عبارت است از احساساتی که ما درباره یک گروه خاص داریم. تبعیض شامل جز رفتاری نگرش یا اعمال افتراقی انجام گرفته نسبت به اعضای یک گروه اجتماعی خاص است.
انواع نگرش
۱) نگرش منطقی: نگرشی است که حقانیت آن از نگرش مخالف خود، در مسیر یک مناظره و یا دادگاه وجدان به سلامت عبور کرده باشد. در کنار این اصل نیز نگرشی که به سلامت از مسیرهای گفته شده عبور نکند ولی بتواند در کنار نگرش مخالف یا زاویهدار با خود به صورت مسالمتآمیز و منعطفانه زندگی کند (و در عین حال بر هم زننده قوانین اجتماعی نباشد)، قابل احترام محسوب میشود.
نگرش مثبت : شکلی دیگر از نگرش منطقی و حتی مهمترین شکل آن است. در واقع هر نگرش، اعتقاد یا برداشت از هر موضوع یا رفتاری، حتی اگر با عقل و منطق عمومی تأیید نشود ولی پیام مثبتی داشته باشد، باید منطقی محسوب شود.
۲) نگرش شخصی : نگرشی است که از نگرش مخالف یا حتی با کمی زاویهدار با خود به سلامت عبور نکرده باشد و یا این نگرش را در کنار خود جای ندهد.
همسازی نگرشها
بهنظر میرسد برخی عقاید با یکدیگر همخوانی دارند. مثلاً افراد خواهان اصلاحات اجتماعی غالباً همانهایی هستند که از قوانین مربوط به کنترل اسلحه نیز حمایت میکنند، مخالف سانسور کتاب هستند، مخالف مجازات اعدام هستند و بیشتر از همه به خلع سلاح هستهای توجه دارند. به ظاهر بهنظر نمیرسد که این نگرشهای گوناگون منطقاً قابل استنباط از یکدیگر باشند، اما حقیقت این است که اگر بدانیم فرد معینی یکی از نگرشهای ذکر شده را دارد، غالباً میتوانیم وجود نگرشهای دیگر را با دقتی نسبی حدس بزنیم. به نظر میرسد که این کار چندان هم غیرمنطقی نیست. همه این نگرشها ظاهراً برخاسته از یک سلسله ارزشهای بههم پیوسته زیربنائی هستند که عنوان آزادی خواهانه (لیبرال) به آنها اطلاق میشود.
در مورد نگرشهای محافظهکارانه نیز منطق مشابهی در کار است. بسیاری از مردمانی که با قوانین لغو تبعیض نژادی یا قوانین مربوط به حمل اسلحه مخالفت میورزند، اساس عقاید خود را اعتقاد به ارزش آزادی فردی میدانند. حتی کسانی هم که با چنین عقایدی مخالف هستند، میتوانند منطق این عقاید را درک کنند. اما بسیاری از این دلباختگان آزادی در عین حال احساس میکنند که زنان باید در خانه بمانند، مجازاتهای استفاده از ماریجوآنا باید تشدید شود، و رفتار همجنسبازی بین دو فرد بزرگسال که با رضایت طرفین انجام میگیرد، باید غیرقانونی اعلام شود. هر چند منطق زیر بنایی این موارد چندان روشن نیست، اما در نهایت تعجب میبینیم که این عقاید نیز قابل پیشبینی هستند.
کوتاه سخن اینکه نگرشها واقعاً به شکلی منسجم سازمان یافته بهنظر میآیند، اما این سازمانیافتگی همیشه مبتنی بر نوعی منطق صوری دقیق نیست، بلکه در اینجا نوعی منطق روانی(psycho-logic) در کار است که روانشناسان اجتماعی آن را تحت عنوان همسازیشناختی (cognitive consistency) بررسی کردهاند. فرض بنیادی در نظریههای همسازیشناختی این است که همه میکوشیم باورها و نگرشها و رفتارهایمان از هماهنگی برخوردار باشد، و ناهمسازی آنها عامل محرکی است که ما را بر میانگیزد تا باورها، نگرشها، و رفتارهای خود را بهگونهای تغییر دهیم که بهصورت یک مجموعه منطقی یا لااقل منسجم درآیند. در این زمینه محققان به جستجوی همسازی میان باورها، میان نگرشها، بین باورها و نگرشها، و بین نگرشها و رفتارها برآمدهاند.
شواهد حاکی از غیر همسازی نگرش
گرچه شواهد حاکی از وجود همسازی بین باورها، نگرشها، و رفتار قابل توجه به نظر میآید، با این حال بسیاری از روانشناسان و متخصصان علوم سیاسی که افکار عمومی را در خارج از آزمایشگاه روانشناسی اجتماعی تحلیل کردهاند، بیشتر مجذوب شواهد حاکی از غیرهمسازی(non consistency) در این زمینه شدهاند. یک پژوهشگر افکار عمومی مینویسد:
بهعنوان افراد روشنفکر و محققان سیاست، ما بهعلت آموزش و نکتهسنجی خاص خود این آمادگی را داریم که عقاید سیاسی را جدی تلقی کنیم… به همین دلیل نیز طبعاً فراموش میکنیم که اکثر مردم این عقاید را کمتر از ما جدی میگیرند، کمتر به این مسائل توجه میکنند، بهندرت نگران همسازی عقاید خود میشوند، و وقت کمتری را صرف اندیشیدن درباره ارزشها، پیشفرضها، و مفاهیمی میکنند که جهتگیریهای مختلف سیاسی را از هم جدا میکند (مک کلاسکی، ۱۹۶۸).
برخلاف مفروضات نظریههای همسازی بسیاری از عقاید ما بخشی از یک نظام اعتقادی همساز نیستند، بلکه عناصری هستند مجزا که میتوان آنها را مولکولهای عقیدتی(opinion molecules) نامید. هر ملکول عقیدتی مرکب است از (۱) باور، (۲) نگرش، و (۳) تصوری از تأیید اجتماعی آن عقیده. بهعبارت دیگر، هر مولکول عقیدتی شامل یک واقعیت، یک احساس، و نوعی همرنگی (conformity) است (ابیلسون، ۱۹۶۸). برای مثال: این واقعیت دارد که وقتی عموی من ناراحتی کمر داشت یک متخصص ماساژ او را معالجه کرد (واقعیت)؛ احساس میکنم که ماساژ دهندهها به ناحق مورد تمسخر قرار گرفتهاند (احساس)؛ و من از گفتن این واقعیت خجل نیستم زیرا عقاید زیادی را میشناسم که آنها هم همین عقیده را دارند (همرنگی).
ملکولهای عقیدتی در نقش واحدهای مکالمه عمل میکنند، و هر وقت در مکالمات روزمره موضوع خاصی مطرح میشود ما به کمک این مولکولها مطالب منسجمی بیان میکنیم. این مولکولها در برابر بحث و جدل بسیار مقاوم هستند زیرا عمدتاً وسیلهای هستند برای توجیه موافقتهای سراسری ما با دوستان و همسایگان در مسائل مختلف. احتمالاً در زندگی روزمره، بسیاری از باورها و نگرشهای ما به همین صورت سازمان مییابند.
کارکردهای نگرش
طبق تئوری کتز (Katz) نگرش ها دارای چهار کارکرد دانشی، ارزشی، انتفاعی و تدافعی هستند. بارون (Baron) نیز در کتاب خود کارکردهای دانشی، هویتی (ابراز خویشتن)، خود دفاعی و انگیزشی را برای نگرش ها برشمرده است.
کارکرد انتفاعی(نفع شخصی) :
افراد می کوشند پاداش هایشان را حداکثر و تنبیه هایشان را از محیط حداقل کنند. آنها نگرش های مطلوب خود را به سمت موضوعاتی سوق می دهند که نیازهایشان را برطرف کند و نگرشهای نامطلوبشان به سمت موضوعاتی که نیازهایشان را بی پاسخ می گذارد، سوق می دهند. نگرشهایی که به جنبه خوب و بد و مطلوب و نامطلوب امور می پردازند و در حیطه شناختی قرار دارند، دارای کارکردی سودگرایانه و مبتنی بر نفع شخصی هستند.
کارکرد تدافعی(دفاع از خود):
افراد نگرش هایشان را بر اساس فشارهای محیطی و تجربیات گذشته به منظور حفاظت از خود توسعه می دهند. آنها ممکن است برای رفع تهدیدهای مربوط به عزت نفس شان نگرش های مثبت را به سمت محصولاتی مثل لوازم آرایش یا یک ماشین جذاب که تصویر ذهنی آنان را از خود بالا می برد، توسعه دهند.
کارکرد ارزشی:
به گفته کتز، نگرشهایی که در خود انگاره فرد نقش اصلی دارند و با بیان یا فعال کردن این نگرش، فرد ارزش های اصلی خود را تأیید می کند. مانند عزت نفس، هویت اجتماعی، مخالفت با تبعیض، اعتقاد به عدالت اجتماعی. بارون آن را کارکرد عزت نفسی نگرش نامیده و معتقد است، این کارکرد با نظریه مقایسه اجتماعی همخوانی دارد.
این کارکرد سه جنبه اصلی دارد: الف) به بیان ارزشهای محوری فرد و هویت او کمک می کند. ب) به افراد برای بیان عقیده شخصیشان و تسهیل پذیرش ارزشهای خرده فرهنگی آنها یاری می رساند. ج) به افراد کمک می کند تا ارزش های گروهی را که به آن پیوسته اند، پذیرفته و درونی کنند.
کارکرد دانشی :
افراد به برقراری یک ساختار پایدار و سازمان دهی شده و بامعنی از جهان برای ایجاد نظم و جلوگیری از هرج ومرج نیاز دارند. نگرش ها، استانداردها و قالب هایی را ایجاد می کنند که به وسیله آن درباره افراد، موضوع ها، رویدادها و نگرشها را قضاوت کرده و در افکار ما سازگاری ایجاد می کنند. این کارکرد در تعبیر و تفسیر اطلاعات جدید و تحت تأثیر قرار دادن پاسخ های گرایشی یا اجتنابی، کمک می کند.
منابع :
- زمینه روانشناسی هیلگارد. انتشارات رشد. فصل ۱۷
- روانشناسی اجتماعی: نظریهها، مفاهیم و کاربردها. یوسف کریمی. نشر ارسباران.
- روانشناسی اجتماعی. الیوت ارونسون. ترجمه حسین شکر کن. نشر رشد