روابط مادر زن و داماد در جوامع بشری
ممنوعیت زنا با محارم برای این پدید آمد تا احساس جنسی را به خارج از خانواده هدایت کند
تضاد میان داماد و مادر زن حاکی از وجود عواطف متضادی در روابط این دو نفر است. یعنی دو عاطفه مهر و کین با هم در آمیخته اند.
رابطه میان داماد و مادر زن در میان اقوام متمدن تیره و تاریک است. به نظر می رسد که تضاد میان داماد و مادرزن حاکی از وجود عواطف متضادی در روابط این دو نفر است. یعنی دو عاطفه ملاطفت آمیز(مهر) و دیگری خصمانه(کین) با هم در آمیخته اند (دوگانگی عواطف).
در ایران آن قدر که مادر شوهر مورد نفرت است، مادر زن مورد نفرت نیست. حسادت مادر شوهر بر اثر از دست دادن پسر خود معمولا به مراتب بیشتر از حسادت مادر زن است.
دوگانگی عواطف مادر زن نسبت به داماد :
مادر زن از چند لحاظ نسبت به داماد، کین و نفرت ورزیده و نسبت به او احساس خصومت و دشمنی میکند. میدانیم که تمامی زنان پس از اینکه صاحب فرزند میشوند، قسمتی از تمایلات خودشان را به سمت کودک منتقل میکنند و سعی میکنند بخشی از امیال خودشان را به وسیلهی کودک ارضا نمایند. اما زمانی که دختر به خانهی شوهر میرود، اساس حس تملک در مادر متزلزل میشود؛ در نتیجه اولین دلیل برای دوست نداشتن و ابراز نفرت به داماد، خدشهدار شدن حس تملک در مادر زن میباشد.
در نتیجه مادرانی که حس تملک و کنترل بیشتری بر روی فرزند خود دارند، در رابطه با داماد در ناخودآگاه احساس نفرت بیشتری به وی دارند. در ابتدا مادر زن تلاش میکند تا این حس تملک را با ابراز قدرت بر روی داماد و سعی بر کنترل کردن او به عنوان یک فرد جدید، دوباره احیا نماید و اینجاست که در فرهنگ عامه، مفهوم دخالتهای مادر زن در زندگی معنا پیدا میکند.
در نتیجه، این دخالتهای مادر زن برای تصرف تملک و به کنترل در آوردن دوبارهی دختر و فرد جدید در خانواده است. اما در واقع نه تنها نمیتواند و موفق نخواهد شد تا داماد را کنترل نماید، بلکه کنترل دختر نیز رفته رفته بیشتر و بیشتر از دستش خارج خواهد شد. به همین دلیل در ناخودآگاه مادر، احساس تنفر نسبت به داماد بیشتر و بیشتر افزایش پیدا میکند.
دلیل دیگری که مادر زن در ناخودآگاه نسبت به داماد احساس نفرت و تنفر مینماید، شرم و اکراهی است که در هنگام ازدواج به وجود خواهد آمد. شرم از این زاویه که دختر خود را به بیگانهای سپرده است. مادر در ناخودآگاه خود احساس میکند که دختر بیگناه، معصوم و کوچک خود را به دست مرد غریبهای دادهام که هر چه میخواهد با او بکند. این احساس شرم و اکراه، دلیل دیگری برای میل به متنفر شدن از داماد میباشد.
به همین علت است که ما در تمامی فرهنگها میبینیم که مادر زنها برای از بین بردن این حس نفرت که ناشی از شرم است و برای خنثی نمودن این حس شرم و اکراه، سعی میکنند داماد را با واژههایی از قبیل پسرم و فرزندم بنامند و عموما به شوخی و جدی بعد از ازدواج بارها بیان میکنند که اگر من تا امروز یک پسر داشتم، اکنون دو پسر دارم. و در واقع سعی میکنند داماد را به مثابهی پسر ببینند، به این علت که اگر داماد را در جایگاه پسر بپذیرند، شرم از دادن دختر به یک غریبه کمتر شده و از بین میرود.
در واقع مادر زن بعد از ازدواج و بعد از آشنایی دختر با پسر، تلاش میکند تا این غریبگی و بیگانگی را به آشناییت و شناخت تغییر دهد. به همین علت است که در زبان روزمره، همواره سعی میکند داماد را پسر و فرزند بنامد. در واقع مشاهده میکنیم که دخترها هم بعد از ازدواج به صورت ناخودآگاه این شرم را درک میکنند و به همین خاطر است که شوهر خود را همیشه ترغیب میکنند تا مادر ما را «مادر» صدا کند و یا دخترها بعد از ازدواج میل دارند که شوهرشان، مادرشان را با اسم و یا فامیل صدا نکند و بیشتر به اسم «مادر» صدا کند.
اما رابطه مادر زن و داماد از نگاه مادر زن تنها کین و تنفر نیست. مادر زن در ناخودآگاه، نسبت به داماد، حس عشق را به این علت زنده میکند که خود را در قالب فرزند خویش میداند. در واقع همزاد پنداری که مادر با دختر خود میکند، ناخودآگاه را به این تصور میاندازد که «من خودم ازدواج کردهام» و در واقع، این دستاویزی بر این مطلب میشود که انگار من دوباره در حال سیر کردن دوران جوانی هستم و این، یکی از دلایل عشق ورزیدن به داماد میباشد.
دلیل دیگر آن است که مادر در کودک خود، شادی و سرخوشی دایمی را جستجو میکند و در واقع وقتی مشاهده میکند که کودک خود، به علت این ازدواج دچار شادی و سرخوشی شده است، احساس میکند که خودش نیز به شادی رسیده است و در واقع احساس میکند که خود او نیز به دوران شادی و خوشحالی همیشگی پای گذاشته است. به همین علت نسبت به داماد به عنوان کسی که شادی را برای دخترش به ارمغان آورده است، احساس خوبی خواهد داشت.
اما در اینجا یک اتفاق دیگری نیز به وقوع خواهد پیوست و آن این است که مادر زن چون خود را در آینهی کودک میبیند، در بعضی از مواقع احساس میکند که عاشق داماد شده است و چون در ناخودآگاه احساس میکند که این احساس، احساس درستی نیست و من نباید به دامادم عشق بورزم، همین احساس، تبدیل به یک شرم شده و آهسته آهسته برای مبارزه با این شرم، درصدد مبارزه با داماد خود برمیآید.
در نتیجه، این غریزهی عشق و محبت و نفرت و کینه در ناخودآگاه وی همواره در حال جنگ و گریز میباشد. بدین وسیله نسبت به داماد، علاوه بر داشتن احساس علاقه، حس نفرت نیز در ناخودآگاهش دارد.
دلایل روابط خصمانه مادر زن نسبت به داماد:
- از طرفی مادر زن باید از دختر محبوب خود چشم پوشی کند
- عدم اعتماد و شکاک بودن نسبت به یک عنصر بیگانه، یعنی داماد.
دوگانگی عواطف داماد نسبت به مادر زن :
داماد هم در ناخودآگاه خود، دلایلی برای داشتن رابطهای نامتعادل با مادر زن دارد. از نقطه نظر روانکاوی، اگر به ماهیت روانی داماد نگاه کنیم، میبینیم که داماد بعد از ازدواج به عنوان یک مرد، میل در حفظ آزادی خود دارد؛ اما احساس کنترل شدنی که از جانب خانوادهی عروس و به ویژه مادر زن به او منتقل میشود، آهسته آهسته در او ایجاد تنفر میکند.
از طرفی دیگر، او سعی میکند مادر زن را در جایگاه مادر خویش ببیند و به همین علت میتواند اندکی احساس عشق و علاقه را نسبت به مادر زن داشته باشد که در واقع تضاد بین عشق و نفرت از همینجا شروع میشود.
عامل دیگری که میتواند باعث ایجاد نفرت در ناخودآگاه مرد شود، حس دیدن معشوق در دوران پیری است. به این مفهوم که داماد زمانیکه به معشوقهی خود نگاه میکند، چهرهای جوان، شاداب و جذابی را میبیند. در واقع چهرهی معشوقی که مدتها به فکر او بوده، یاد آور پیروزی از رسیدن به کام و عشق گمشده است؛ اما زمانیکه مادرزن را میبیند، به صورت ناخودآگاه به علت شباهتی که بین مادر و دختر وجود دارد، این احساس را میکند که معشوق خود را در دوران پیری میبیند، در نتیجه دیدن معشوق در حالتی که هیچ جذابیت و زیبایی ندارد، او را دچار آسیب کرده و به احساساتش خدشه وارد میکند؛ زیرا تصور میکند در آینده این عروس زیبا و این معشوق جذاب قرار است به پیری و سالخوردگی مادرش تبدیل شود و او از اینکه معشوق زیبایش، زیبایی را از دست میدهد، آهسته آهسته احساس بدی میکند.
از طرفی دیگر، داماد به عنوان یک مرد نسبت به تمام کسانی که در گذشته نسبت به معشوق او احساساتی از روی عشق و احساساتی خوشایند داشتهاند، بیزار است. به همین علت نمیتواند مادرزن را در ناخودآگاه دوست بدارد، زیرا تصور میکند او در گذشته رقیب من بوده است و هنگامی که وابستگی معشوق خود را به مادر میبیند و میفهمد که معشوقش همواره به این فکر است که با مادرش در ارتباط باشد، احساس میکند تمامی قلب معشوق را فتح نکرده و باید با کسی که در این احساسات شریک شده، بجنگد.
اما داماد هم به عنوان یک انسان در ناخودآگاه دلایلی برای دوست داشتن مادر زن دارد که یکی از این دلایل، حس تقدیر و تشکر به علت بزرگ کردن معشوق و همچنین به دنیا آوردن اوست. دلیل دیگر، همزاد پنداری مادر زن خود با مادر خویش است، بصورتی که چون خود را فرزند او میداند، او را در جایگاه مادری دیده و در نتیجه علاقهای هم به او دارد. همین علاقه، به علت شباهت مادر زن با معشوق، تبدیل به نفرت هم میشود؛ زیرا در بسیاری از موارد این احساس در ناخودآگاه او شکل میگیرد که با مادر خود در حال معاشقه است و در نتیجه از این احساس در عین حالی که خوشایند است، فرار هم میکند.
به همین دلایل در داماد هم تضادی بین عشق و نفرت همواره وجود دارد.
دلایل روابط خصمانه داماد نسبت به مادر زن:
- یکی تصمیم وی که دیگر تحت سلطه و اختیار بیگانه قرار نگیرد و استقلال خود را حفظ کند.
- حسادت نسبت به کلیه کسانی که قبل از وی مورد لطف و محبت زن وی بوده اند.
گاهی ممکن است مادر زن عاشق مردی شود که دختر وی خواهان اوست. در این مورد در اثر تضاد عاطفی که عاشق داماد خود شده است، ممکن است در فرجام این مبارزه درونی به بیماری های سخت عصبی و روانی منتهی شود.
در اثر روابط ممنوع تحریم جنسی با محارم، مرد باید به ناچار از تمایل شدید خود نسبت به مادر و خواهر که محبوب ترین اشخاص دوران کودکی او هستند بکاهد تا متوجه و متمرکز بر روی شخص سوم بیگانه ای که شباهت و وجوه اشتراکی با آنها دارد، شود. داماد ملاحظه می کند مادر زن به وی نزدیک شده است و خواهان روابط جنسی با اوست. در واقع وجود مادر زن، خطر ایجاد وسوسه تجاوز جنسی به محارم را در نظر مرد مجسم می سازد.
از طرفی کم اتفاق نیفتاده است که مرد ابتدا به زنی که بعدها مادر زن وی می شود عشق ورزد، بدون اینکه هنوز تمایل او متوجه دختر وی شده باشد.
پژوهشهای فراوان درباره زندگی جنسی جانوران نشان داده است که در میان آنان اجتناب و اکراه از جفت گیری با هم خونان و محارم وجود دارد. روباه، غاز و یک نوع مرغابی وحشی از جفت گیری با خواهر خود اکراه دارند. حتی میمون های بزرگسال از گروهی که در آن زاده شده اند بیرون می روند. این مهاجرت به آنها کمک می کند تا فراوانی پیوندهای زناکارانه در میانشان کاهش یابد.
پرهیز انسانها از جفت گیری با خویشاوندان نزدیک، بیانگر یک گرایش عام در میان نخستین هاست. وحشت از این نزدیکی در انسان امری غریزی است و انسان اندیشه گر از جهت ژنتیکی به گونه ای برنامه ریزی شده است که گرایش به بیزاری از زنا با محارم را دارد.
تبعید، زندانی کردن، مجازات مرگ و تهدید به کیفر ما بعد طبیعی برخی از مجازات هایی هستند که برای این افراد در فرهنگ های متفاوت تعیین شده اند. انسانهای اولیه پی برده بودند از ازدواج خواهر و برادر بچه های عقب مانده زاده می شوند. جفت گیری برادر و خواهر طی چند نسل، باعث مرگ و میر و کاهش باروری می شود.
ممنوعیت زنا با محارم برای این پدید آمد تا احساس جنسی را به خارج از خانواده هدایت کند.
منبع : روانکاوی و تحریم زناشویی با محارم. زیگموند فروید. ترجمه ناصرالدین صاحب الزمانی.