نگاهی به سریال پاتریک ملروز
سریال به دو موضوع اصلی اشاره می کند: تجاوز و اعتیاد.
این سریال به ما می گوید، از روبهرو شدن با واقعیتهای زندگی، از هوشیار بودن و تحمل دردها نترسیم. پناه بردن به هر نوع اعتیاد برای رسیدن به بیحسی، دیگر بس است
سریال پاتریک ملروز، اقتباسی وفادارانه از رمان ۵ جلدی ادوارد سنت آبین(Edward St. Aubyn) است، که در واقع هر جلد کتاب به یکی از اپیزودهای سریال تبدیل شده و نام اپیزودها با نام کتابها یکی است. درونمایهی اصلی سریال به کودکی پاتریک مربوط می شود. سریال به دو موضوع اصلی اشاره می کند: تجاوز و اعتیاد.
داستان در سادهترین فرم روایت خود برشی ۳۰ ساله از زندگی پاتریک و مشکلاتش با زندگیاش است که بخش زیادی از این مشکلات ریشه در کودکی او دارد. ما در اپیزود اول پاتریک را میبینیم که شدیداً به هروئین و دیگر مواد اعتیاد دارد و برای انجامهای کارهای کفن و دفن پدرش باید به نیویورک سفر کند و از طرفی تصمیم به ترک هم دارد. در کنار مواجه شدنش با این ترک کردن، ما شاهد نفرت عجیب او از پدرش هستیم. در اپیزود ۲ که راجع به کودکی پاتریک است متوجه دلایل این نفرت میشویم. در اپیزود سوم با پاتریک بعد از ترک در یک مهمانی روبرو میشویم و اپیزودهای ۴ و ۵ هم پاتریک را در مقام یک همسر و یک پدر و البته یک فرزند برای مادرش می بینیم.
در اپیزود دوم، پاتریک ۸ ساله از جانب پدر خود مورد آزار جنسی قرار می گیرد و تهدید میشود که حق ندارد آن را به کسی بگوید. او همچنین از جانب مادر دائم الخمر خود مورد بی توجهی عاطفی قرار میگیرد. نه تنها حمایت لازم از والدین خود را دریافت نمی کند بلکه از جانب آنها آسیب میبیند. بنابراین در سالهای بعدی که نه پدری با او زندگی میکند که به او تعرض کند و نه مادری است که او را نادیده بگیرد و به او آسیب بزند، این بار خود اوست که نقش آسیب زننده را برای خویش ایفا میکند و با استفاده ی افراطی از مواد و الکل دست به باز آفرینی عاطفی همان تجربه دوران کودکی میزند.
طنز تلخ تاریخ، تکرار شرایط مشابه در دوره های مختلف زندگی است. ما تمایل داریم که دردها و رنج های دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم. فروید به این پدیده اجبار به تکرار می گفت.
پدر پاتریک، پزشکی ترسناک، نفرت انگیز، عصبانی و سادیستیکی است که حتی همسرش هم از او میترسد، با این حال ترس زیادی از تنهایی دارد و همین باعث شده با ترسی که در افراد ایجاد میکند همه را دور خودش جمع کند و هر چه میخواهد بگوید و انجام دهد و کسی هم به خودش جرات مخالفت با او را ندهد. در اپیزود دوم در حالیکه مادر پاتریک، او را با پدرش تنها گذاشته، میبینیم که چطور پدر پاتریک او را مورد آزار روحی و جسمی قرار میدهد و در نهایت به او تجاوز میکند. تجاوزی که فقط همین یکبار نبوده و ادامه داشته.
در واقع تمام مشکلات بزرگسالی پاتریک به خاطر اتفاقات کودکی و بهطور خاص آزارهای پدرش و در مقام دوم انفعال و ترس مادرش بوده است.
قربانیان تجاوز جنسی در کودکی، در بیشتر مواقع نمیتوانند به زندگی عادی خود ادامه دهند، حتی اگر شخصیتی به ظاهر موجه و وزین داشته باشند، حتی اگر ولخرجی کنند و به نظر فردی خوشگذران برسند. میبینیم که پاتریک شخصیتی افسار گسیخته دارد، پر از اشتباهاتی است که به نظر میرسد از بیباکی او سرچشمه میگیرند، اما او در واقع در حال فرار از اتفاق شومی است که پدرش برای او رقم زده است. اتفاقی که به نظر میرسد برای تعداد زیادی از افراد موجه هر جامعهای افتاده است.
مشکلات روانی عدیده پاتریک در بزرگسالی، ریشه در خانواده کاملا از هم پاشیده ای دارد که روابط بین آنها، محدود به آزار و اذیت است. پاتریک هیچ ایدهای از عشق و دوست داشتن ندارد و معدود افرادی که از وضعیت او آگاه بودند، تصمیم گرفتند تا ساکت باشند. پاتریک، یک قربانی است، با وجود اینکه با زنی ازدواج میکند که او را دوست دارد و صاحب بچه میشود، یا به بهترین دوستش اعتراف میکند که چه بلایی به سرش آمده است تا کمی از این بار سنگین روی دوشش کم شود، اما متوجه میشود این زخم، عمیقتر از چیزی است که با حرف زدن التیام پیدا کند. او تا ابد اسیر گذشته است و تنها میتواند با آن کنار بیاید.
در سکانس پایانی که پاتریک کوچک در دستشویی است و صدای فریاد پدر را میشنود، این بار پاتریک آسیب دیده نه به عنوان یک قربانی بلکه به عنوان یک فرد بالغ وارد صحنه میشود و شرایط را مدیریت میکند. او با شجاعت به پدر خود که درخواست غیر منصفانه ی خود را از او دارد «نه» می گوید. او از طریق تصویر سازی ذهنی وارد همان تجربه ی آسیب زا شده است. با اقتدار به پدرش می گوید: «هیچ کس حق ندارد این رفتار را با دیگری داشته باشد». از طریق این تجربه بازسازی شده، بار منفی عاطفی که برای او زجرآور و نابود کننده است، کاهش میابد.
برنده اصلی این سریال، خانواده است. اگرچه پاتریک به خاطر خانوادهای که در آن زاده شده، تا سر حد مرگ میرود و خود را تخریب میکند، اما خانوادهای که بر میگزیند، او را نجات میدهد. پاتریک حتی در میانسالی شباهتهای زیادی به پدرش پیدا میکند و به شکلی متفاوت، خانواده خود را تا مرز فروپاشی میبرد. اعتیاد او به الکل، موضوعی است که از چشم پسرانش پنهان نمیماند و همسرش، ماری، برخلاف النور، حاضر نیست قربانی رفتار پرخطر او باشد. اگرچه در اپیزود آخر متوجه میشویم که ماری از پاتریک جدا شده، اما پاتریک با این زنگ خطر، خود را اصلاح میکند چون اکنون افرادی را در زندگی خود دارد که به او اهمیت میدهند.
این سریال به ما می گوید، از روبهرو شدن با واقعیتهای زندگی، از هوشیار بودن و تحمل دردها و سختیها نترسیم. پناه بردن به هر نوع اعتیاد برای رسیدن به بیحسی، دیگر بس است. پاتریک ملروز با صداقت و نترسی خود حباب زندگی اشرافی را میشکند تا ذات واقعی آن را نمایان کند. پاتریک ملروز به ما می گوید، خیالات را کنار بگذاریم و سعی کنیم بر نکاتی تمرکز کنیم که از ما انسان بهتری بسازد.
این سریال را میتوان سفری قهرمانانه در نظر گرفت. مردی که سفرش را با یک تجربه ی دردناک و زخم عمیق روانی(تروما) آغاز میکند. این زخم، روی سالهای بعدی زندگی او سایه می اندازد. این تروما به حدی مخرب بوده است که او را تا سر حد اعمال خود ویرانگری (مواد مخدر، الکل و قرص) میکشاند. ولی در نهایت، مرد از روی خاکسترهای زندگی گذشته می گذرد و به سمت باز آفرینی و بازسازی زندگی و شروعی دوباره گام بر می دارد.
این سریال نوید این را می دهد که تجربه های دردناک دوران کودکی، قابل جبران و بازسازی هستند.
دانلود سریال Patrick Melrose