نظریه های هیجان
چه چیزی موجب هیجان می شود؟
هیجان ها پدیده های کم دوامی هستند که به ما کمک می کنند با فرصت ها و چالش هایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم، سازگار شویم
رابطه هیجان با انگیزش :
هیجان ها پدیده های کم دوامی هستند که به ما کمک می کنند با فرصت ها و چالش هایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم ، سازگار شویم . هیجان ها یک نوع انگیزه هستند که رفتار را نیرومند و هدایت می کنند . مثلاً خشم به عنوان یک هیجان منابع ذهنی ، فیزیولوژیکی ، هورمونی و عضلانی بدن را بسیج می کند تا شخص به هدف خاصی ، مانند غلبه کردن بر موانع یا رفع بی عدالتی برسد (نیرومند کردن و هدایت رفتار) . هیجان ها در واقع مثل یک سیستم نمایش نشان می دهد که سازگاری فرد چقدر خوب یا بد پیش می رود .
هیجان به عنوان انگیزش :
اغلب پژوهشگران معتقدند که هیجان ها به صورت نوعی انگیزه عمل می کنند . اما برخی از پژوهشگران از هیجان ها به عنوان سیستم انگیزشی نخستین ، همتای سایق های فیزیولوژیکی ( گرسنگی ، تشنگی ، خواب ، میل جنسی ، درد) ، یاد می کنند. به عنوان مثال: فقدان هوا——> ایجاد سایق فیزیولوژیکی ( ۱- توجه فرد ۲- نیرومندی عمل ۳- رفتار هدفمند ) ——–> اقدامات لازم جهت بدست آوردن هوا برای برگرداندن تعادل حیاتی .
تامکینز معتقد است که فقدان هوا ، ایجاد ترس یا وحشت (هیجان) می کند که انگیزش عمل کردن را ایجاد می کند .
هیجان به عنوان سیستم نمایش :
هیجان های مثبت ، هنگام فعال کردن و ارضاء کردن انگیزه های فرد ( علاقه ، شادی ) به صورت استعاره ، چراغ سبزی را برای ادامه دادن رفتار روشن می کنند . در حالیکه هیجان های منفی ، هنگام فعال کردن و ارضاء کردن انگیزه های فرد ( نفرت ، گناه ) ، چراغ قرمزی را برای متوقف کردن رفتار روشن می کنند .
چه چیزی موجب هیجان می شود؟
رویدادهایی که در موقعیت های مختلف اتفاق می افتد ، ذهن و بدن را به صورت هیجان وارد کار می کند . یعنی مواجه شدن با رویدادی مهم ، فرایند های شناختی و زیستی را فعال می کند که جمعاً عناصر مهم هیجان یعنی احساس ها ، انگیختگی بدن ، رفتارهدفمند و بیانگری را فعال می سازند .
دیدگاه های شناختی و زیستی با هم، تصویر جامعی از فرایند هیجان در اختیار می گذارند. طرفداران نظریه شناختی معتقدند که ارزیابی رویداد، موجب هیجان می شود اما طرفداران عوامل زیستی معتقدند که واکنش های هیجانی لزوماً به ارزیابی های شناختی نیازی ندارند. آنها معتقدند که هیجان ها می توانند بدون رویداد شناختی قبل از آن روی دهند ولی نمی توانند بدون رویداد زیستی قبل از آن، روی دهند.
نمایندگان دیدگاه زیستی برای اثبات اهمیت عوامل زیستی موارد زیر را بیان می کنند:
۱- پاسخ هیجانی اطفال به برخی رویدادها به رغم کمبود های شناختی آنها. مثلا یک بچه دو ماهه در پاسخ به درد، خشم نشان می دهد. (ایزارد)
۲- شروع سریع هیجان، کوتاه مدت بودن آنها و خودکار و غیر ارادی بودن آنها . (اکمن)
۳-هیجان ها از مدارهای عصبی مغز که فعالیت مغز را تنظیم می کنند، ناشی می شوند. (پنکسپ)
نمایندگان دیدگاه شناختی برای اثبات اهمیت عوامل شناختی موارد زیر را بیان می کنند:
۱- ارزیابی شناختی فرد از معنی یک رویداد نه آن رویداد به تنهایی، زمینه را برای تجربه هیجانی آماده می سازد. (لازاروس)
۲- برخی تجربه های زندگی موجب هیجان می شوند در حالی که تجربیات دیگر موجب آن نمی شوند. (شرر)
۳- در تحلیل انتسابی هیجان، روی پردازش اطلاعات که بعد از وقوع پیامدهای زندگی صورت می گیرند تمرکز می کند. یعنی نظریه انتساب روی تفکر و تامل بعد از موفقیت ها و شکست ها، تاکید دارد. (وینر)
دیدگاه دو سیستمی :
در مقابل این دو دیدگاه ، دیدگاهی معتقد است که انسان ها دو سیستم همزمان دارند که هیجان را فعال و تنظیم می کنند،(باک). یک سیستم، سیستم فطری، خودانگیخته و فیزیولوژیکی است که به صورت غیر ارادی به محرک های هیجانی واکنش نشان می دهد و سیستم دیگر ، سیستم شناختی مبتنی بر تجربه است که به صورت تعبیری و اجتماعی واکنش نشان می دهد .
منشاء سیستم زیستی به تاریخ تکامل باستانی گونه برمی گردد که اطلاعات حسی به سرعت ، خودکار و به صورت ناهوشیار توسط ساختارها و گذرگاه های زیر قشری مغز (لیمبیک) پردازش می شود. سیستم دوّم (شناختی) به تاریخچه فرهنگی و اجتماعی منحصر به فرد انسان بستگی دارد . این دو سیستم مکمل هم هستند نه رقیب هم و برای فعال کردن و تنظیم کردن تجربۀ هیجان، با هم کار می کنند (باک ، ۱۹۸۴).
رابرت لیونسون (۱۹۹۴) معتقد است این سیستم به جای اینکه موازی هم باشند ، بر یکدیگر تأثیر می گذارند. پنکسپ معتقد است که برخی هیجان ها مثل ترس و خشم عمدتاً از سیستم زیستی به وجود می آیند و هیجان های دیگر عمدتاً از سیستم شناختی ناشی می شوند .
حلقه بازخورد در هیجان :
پلاچیک (۱۹۸۵) معتقد است که هیجان یک فرایند است. زنجیرۀ رویدادهایی شامل: شناخت ، انگیختگی، احساس ها، آمادگی برای عمل، جلوه های بیانگر و فعالیت های رفتاری که در حلقۀ بازخورد هیجان جمع شده اند. طبق این نظریه ، شناخت ها مستقیماً موجب هیجان ها نمی شوند ، کما اینکه رویدادهای زیستی هم مستقیماً آنها را به وجود نمی آورند . شناخت ، انگیختگی، آمادگی برای عمل، احساس ها، جلوه های بیانگر و فعالیت رفتاری آشکار با هم تجربه ای را تشکیل می دهند که موجب هیجان می شود، بر آن تأثیر می گذارد و آن را تنظیم می کند .
چند تا هیجان وجود دارد :
اما در مورد تعداد هیجان ها نیز دید گاه های مختلف، نظریات متفاوتی را ارائه می دهند. دیدگاه زیستی معمولاً روی چند هیجان اصلی تأکید می کند که حداقل دو یا سه و حداکثر ده تا هستند. مثل: خشم ، ترس ، غم ، شادی ، نفرت ، تعجب ، شرم ، گناه ، علاقه و حقارت . همه پژوهشگران دیدگاه زیستی معتقدند که : ۱- تعداد کمی هیجان اصلی وجود دارد. ۲- هیجان های اصلی در تمام انسان ها و حیوانات مشترک هستند. ۳- هیجان های اصلی ثمره زیست شناسی و تکامل هستند .
پژوهشگران دیدگاه شناختی قاطعانه تأکید دارند که انسان ها خیلی بیشتر از ۲ تا ۱۰ هیجان را تجربه می کنند . آنها معتقدند که تعداد محدودی مدار عصبی ، جلوه های صورت ، واکنش های بدنی وجود دارند اما چند هیجان مختلف می توانند از یک واکنش زیستی ایجاد شوند .
همه نظریه پردازان معتقد هستند که دهها هیجان وجود دارد. اکمن و دیویدسون (۱۹۹۴) معتقدند که برخی هیجان ها اصلی تر از هیجان های دیگر هستند و اکمن معتقد است که هر هیجان اصلی فقط یک هیجان نیست بلکه مجموعه ای از هیجان های مرتبط است. مثلاً خشم یک هیجان اصلی است که شامل مجموعۀ خصومت ، غضب ، غیظ ، برآشفتگی ، دلخوری ، بیزاری ، رشک و ناکامی نیز است .
هیجان های اصلی :
هیجان های اصلی دارای ملاک های مشخصی هستند :
۱- فطری هستند نه اکتسابی ۲- در تمام افراد از شرایط یکسانی بوجود می آید ۳- به صورت منحصر به فرد و متمایز ابراز می شوند. ۴- پاسخ فیزیولوژیکی متمایز و بسیار قابل پیش بینی را فراخوانی می کنند. با توجه به اینکه برخی از پژوهشگران با مفهوم هیجان های اصلی مخالف هستند اما در کل در تمام فهرست ها هیجان های اصلی عبارتند از : ترس ، خشم ، نفرت ، غم ، شادی و علاقه.
هیجان ها چه فایده ای دارند؟
هیجان ها حداقل هشت وظیفه مجزا دارند : محافظت ، نابودی ، تولید مثل ، اتحاد ، پیوندجویی ، طرد ، کاوش و جهت گیری .
انسان ها برای هر تکلیف عمدۀ زندگی ، واکنش هیجانی مناسب و سازگارانه ای را پرورش داده اند. بنابراین وظیفه هیجان آماده کردن برای پاسخ خودکار ، بسیار سریع و از لحاظ تاریخی موفقیت آمیز به تکالیف اساسی زندگی است .
همۀ هیجان ها مفید هستند زیرا توجه و رفتار را به سمت جایی که لازم است ، با توجه به موقعیتی که فرد مواجه شده هدایت می کنند. هیجان ها گردانندگان مثبت ، کارکردی ، هدفمند و انطباقی رفتار هستند .
هیجان ها علاوه بر وظایف کنار آمدن ، وظایف اجتماعی هم دارند :
۱- احساسات ما را به دیگران منتقل می کنند
۲- بر نحوه ای که دیگران با ما تعامل می کنند تأثیر می گذارند
۳- به تعامل اجتماعی کمک می کنند .
۴- روابط را ایجاد ، حفظ و قطع می کنند
منبع : انگیزش و هیجان / جان مارشال ریو / یحیی سیدمحمدی (مترجم) / نشر ویرایش .