دانشنامه روانشناسی مردمی
خانه ای برای رشد فردی و خودشناسی

تجربه و هویت جنسی

جنسیت یک برساخت روانی - اجتماعی است.

جنسیت

جنسیت در سطوح بیولوژیکی، روانی و اجتماعی شکل می‌گیرد و معنایی چندوجهی دارد. جنسیت شامل نقش‌های اجتماعی و رفتارهایی است که فرهنگ و جامعه برای جنس ها قائل می‌شود.

توجه اخلاقی: بازنشر یا استفاده از مقالات سایت، بدون ذکر منبع و گرفتن اجازه صاحب اثر از لحاظ اخلاقی و حقوقی صحیح نیست.

یافته‌های کلیدی نشان می‌دهند که با حرکت از پستانداران رده‌پایین به سمت نخستی‌ها و انسان، نقش عوامل ژنتیکی و هورمونی در تعیین رفتار جنسی کاهش یافته و اهمیت تعاملات روانی-اجتماعی، به‌ویژه در دوران نوزادی، به شکل چشمگیری افزایش می‌یابد.

چهار مؤلفه اصلی تجربه جنسی انسان:

  • ۱. هویت جنسیتی اصلی: احساس درونی فرد از مرد یا زن بودن که عمدتاً توسط جنسیت نسبت‌داده‌شده توسط مراقبین در سال‌های اولیه زندگی شکل می‌گیرد و به عوامل بیولوژیکی ربطی ندارد.
  • ۲. نقش جنسیتی: الگوهای رفتاری که در یک جامعه خاص، مردانه یا زنانه تلقی می‌شوند. این هویت تحت تأثیر ترکیبی از عوامل بیولوژیکی (مانند تأثیر هورمون‌ها بر پرخاشگری) و عوامل فرهنگی و اجتماعی قدرتمند است.
  • ۳. انتخاب ابژه جنسی: هدف میل جنسی فرد که به شدت تحت تأثیر تجربیات روانی-اجتماعی اولیه، به‌ویژه از طریق فرآیندهای همانندسازی با روابط اولیه با والدین، قرار دارد.
  • ۴. شدت میل جنسی: اگرچه وجود آندروژن‌ها برای پاسخ جنسی ضروری است، اما در انسان، عوامل شناختی-عاطفی (مانند خیال‌پردازی‌ها و خاطرات) تعیین‌کننده اصلی شدت میل جنسی هستند و نقش هورمون‌ها در مقایسه با محرک‌های روانی-اجتماعی کمتر است.

هویت جنسیتی (Gender Identity) در انسان، یعنی این‌که فرد احساس زنانگی می کند یا مردانگی؛ این مسئله به ارتباط مراقبان در ۴ سال اول زندگی وابسته است. همچنین، نقش جنسیتی، یعنی همسان‌سازی فرد با رفتارهایی که در یک جامعه به‌طور معمول برای مردان یا زنان متداول شناخته می‌شوند، نیز به‌شدت تحت تأثیر عوامل روانی-اجتماعی است. بررسی روان‌کاوانه نیز نشان داده که انتخاب موضوع جنسی، یعنی اینکه میل جنسی به چه کسی یا چه چیزی معطوف شود، نیز بسیار تحت تأثیر تجربیات اولیه روانشناختی قرار دارد.

مفاهیم مهم مرتبط با جنس و جنسیت

  • مفهوم جنس(SEX) مربوط به آرایش بیولوژیکی بدن است و شامل اندام‌های جنسی و تولیدمثلی فرد می‌شود. تفاوت بیولوژیکی، نقش اصلی را در تفاوت جنس‌ها بازی می‌کند؛ هورمون‌ها، کروموزوم‌ها و اندام‌های داخلی و خارجی جنسی.
  • جنسیت (GENDER) از جنس(SEX) بسیار متفاوت است. در واقع جنسیت شامل نقش‌های اجتماعی و رفتارهایی است که فرهنگ و جامعه برای جنس ها قائل می‌شود. این نقش‌ها دامنه انتظارات رفتاری از جنس‌های (مرد و زن) را مشخص می‌کند.
  • نقش جنسیتی (Gender role) مجموعه‌ای است از رفتارها و کلیشه‌های جنسی که جامعه و فرهنگ از هر جنس انتظار دارد. این نقش‌ها می‌تواند در فرهنگ‌های مختلف متفاوت باشد. بطور مثال زنانگی و مردانگی از جمله این نقش‌های جنسیتی است. بر اساس این کلیشه‌ها، افراد با اندام جنسی مردانه، مرد هستند و باید رفتارهای مردانه (قدرت، خشونت، مقاومت و…) داشته باشند و افراد با اندام جنسی زنانه زن هستند و باید رفتارهای زنانه (مهربانی، لطافت، سلیقه و…) داشته باشند.
  • هویت جنسیتی (Gender Identity) به معنای تصوری است که شخص از خود و گرایش جنسی‌اش دارد و خود را آن‌گونه می‌پندارد. این هویت ممکن است با اندام جنسی و یا خصوصیات فیزیکی او یکی نباشد. به افرادی که هویت جنسیتی و اندام جنسی‌شان متفاوت است، «ترسجندر» یا تراجنسیتی می‌گویند. تراجنسیتی فردی است که جنس بیولوژیکی او با هویت جنسیتی‌اش همراه نباشد. بعنوان مثال فردی که دارای اندام جنسی مردانه است اما هویت جنسی زن دارد.
  • گرایش جنسی یا جهت‌گیری جنسی (sexual orientation) الگوی پایداری از تمایل جنسی و عاطفی (و یا هر دو) است که شخص نسبت به افرادی از جنس مخالف، همجنس، هر دو جنس، یا بیش از یک جنس از خود نشان می‌دهد. گرایش جنسی در برگیرنده خیال پردازی‌ها، علایق و امیال درونی است. ترکیبی از عوامل ژنتیکی، هورمونی و اجتماعی در تعیین گرایش جنسی افراد نقش دارد.
  • رفتار جنسی (Sexual behavior) به این معناست که شخص علی‌رغم گرایش یا هویت جنسی‌اش، در عمل با چه شخص یا اشخاصی رابطه جنسی برقرار می‌کند.

به طور معمول تعیین جنسیت به واسطه عوامل ظاهری و بیرونی مانند شکل بدن، مو، صدا، رفتار، پوشش و آرایش انجام می‌گیرد. البته همین عوامل نسبی بوده و در دوره‌های تاریخی و فرهنگ‌های مختلف تغییر کرده‌اند. به طور نمونه، مردان اروپایی در دوران باروک کفش پاشنه‌ بلند و دامن می‌پوشیدند و می‌کوشیدند هر چه ظریف‌تر جلوه کنند. اما در لایه‌های عمیق‌تر، توانایی در تولید مثل نشانه زن یا مرد بودن واقعی‌ تلقی می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ضرب‌المثلی روسی می‌گوید: زن تا مادر نشده کامل نیست. 

فروید کوه و صخره را نماد مردانگی و چشم‌اندازهایی شامل جنگل و آب را نماد زنانگی می‌نامید و معتقد بود که زن‌ها به دلیل نداشتن آلت نرینه و فرو رفته بودن آلت جنسی خود، دچار عقده نرینگی(رشک آلت) هستند. کارل گوستاو یونگ، روانکاو و متفکر سوییسی اصطلاحات آنیما و آنیموس را وارد فرهنگ لغات کرد. یونگ می‌گفت، در ضمیر ناهشیار هر مرد یا زن، شخصیت متضاد درونی زنانه یا مردانه دیگری نهفته است. یونگ اعتقاد داشت که هر انسان، جنبه‌های توامان “زنانگی” و “مردانگی” را در خود دارد و سلامت شخصیتی فرد را در گرو بروز هر دو جنبه می‌دانست.

جنس و جنسیتجنسیت بیولوژیک

از منظر علمی تعیین جنسیت با منطق باینری(صفر یا یک) امر دشواری‌ است زیرا این مفهوم در مراحل مختلف بیولوژیک و فرهنگی شکل می‌گیرد و نتیجه نهایی را نمی‌توان با قطعیت در دو گروه خلاصه کرد. اما جبر حقوقی و قانونی، درج جنسیت در شناسنامه را ملزم به تعیین آن می‌کند. واقعیت آن است که تخمک بارور شده تا پنج هفته اول، کاملا فاقد جنسیت است و در این مدت، تنها دستگاه‌های مهم حیاتی مانند نخاع، قلب، مغز، شش، دستگاه‌های عصبی و گوارشی شکل می‌گیرند. تازه در مرحله حساس هفته هفتم به بعد است که دستگاه‌های جنسی شکل می‌گیرند. جنین می‌تواند با وجود ترکیب کرموزومی “XY” یا “XX”، نه پسر باشد، نه دختر و به عبارت دیگر ترکیبی از علایم اولیه و ثانویه زنانه و مردانه را داشته باشد.

ریشه‌های بیولوژیکی تجربه و رفتار جنسی

اساس تجربه جنسی انسان، ماتریسی بیولوژیکی است که جنبه‌های روان‌شناختی در آن توسعه می‌یابند. در مراحل اولیه رشد، جنین پستانداران پتانسیل تبدیل شدن به نر یا ماده را دارد. تمایز غدد جنسی اولیه به بیضه یا تخمدان به کد ژنتیکی (الگوی کروموزومی XY برای مردان و XX برای زنان) بستگی دارد.

  • مسیر مردانه: در حدود هفته ششم بارداری، تحت تأثیر کد ژنتیکی مردانه، هورمون‌های بیضه‌ای ترشح می‌شوند. هورمون مهارکننده مجرای مولرین (MIH)، اثری زن‌زدایانه بر ساختار غدد جنسی دارد. همچنین تستوسترون رشد اندام‌های داخلی و خارجی مردانه را تقویت می‌کند.
  • مسیر زنانه: در صورت وجود کد ژنتیکی زنانه، تمایز تخمدانی در هفته دوازدهم بارداری آغاز می‌شود. تمایز جنسی همیشه در جهت زنانه رخ می‌دهد، مگر اینکه سطح کافی از تستوسترون وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، حتی در صورت وجود کد ژنتیکی مردانه، مقدار ناکافی تستوسترون منجر به رشد ویژگی‌های جنسی زنانه خواهد شد (اصل تقدم زنانگی).

مغز نیز مانند اندام‌های تناسلی، در ابتدا پتانسیل دوگانه (ambitypic) دارد و در آن نیز رشد ویژگی‌های زنانه غالب است، مگر اینکه سطح کافی از آندروژن‌های در گردش وجود داشته باشد. این تمایز هورمونی در مغز که در سه ماهه سوم بارداری و احتمالاً در سه ماهه اول پس از تولد رخ می‌دهد، عملکردهای خاص هیپوتالاموس و هیپوفیز را تعیین می‌کند که در زنان به صورت چرخه‌ای و در مردان به صورت غیرچرخه‌ای خواهند بود.

ویژگی‌های جنسی ثانویه (توزیع چربی و موی بدن، تغییر صدا، رشد سینه‌ها و اندام‌های تناسلی) در دوران بلوغ تحت تأثیر افزایش چشمگیر آندروژن‌ها یا استروژن‌ها ظاهر می‌شوند. با این حال، تأثیر نوسانات هورمونی بر میل و رفتار جنسی در انسان‌ها پیچیده و محدود است. در مردان، کمبود آندروژن‌های در گردش، شدت میل جنسی را کاهش می‌دهد. در زنان، اگرچه برخی مطالعات افزایش میل جنسی را درست قبل و بعد از چرخه قاعدگی نشان می‌دهند، اما وابستگی میل جنسی به نوسانات هورمونی در مقایسه با محرک‌های روانی-اجتماعی ناچیز است. در واقع، میل جنسی زنان ممکن است حتی بیشتر از مردان تحت تأثیر عوامل روانی-اجتماعی باشد.

این وضعیت در تضاد کامل با پستانداران رده‌پایین مانند جوندگان است که در آنها رفتار جفت‌گیری صرفاً توسط وضعیت هورمونی کنترل می‌شود. در نخستی‌ها، این کنترل تا حدی توسط محرک‌های روانی-اجتماعی تعدیل می‌شود، اما در انسان، عوامل روانی-اجتماعی نقش غالب را ایفا می‌کنند.

جنسیت روانی-اجتماعی

جنسیت افراد، مجموعه انتظارها، عادت‌ها و نقش‌های قالبی‌ است که فرهنگ مسلط هر جامعه برای افراد، چه در حوزه اجتماعی و چه در حوزه خصوصی تعیین می‌کند. شکل‌گیری هویت جنسی افراد به عواملی چون جنسیت کروموزومی، غدد درون‌ریز، رشد اعضای جنسی بیرونی و درونی متکی است. تشخیص هویت جنسی از کودکی شروع می‌شود، در نوجوانی تقویت می‌شود و چند سال بعد به ثبات می‌رسد.

انسان‌ها در رفتار روزانه‌شان، با زبان بدن و اشاره، دائما پیام می‌ر‌سانند که به چه جنسیتی تعلق دارند. هر فردی مسئول نمایش درست این امر و موظف به یادگیری اصولی ا‌ست که این نمایش را طبیعی جلوه دهد. اما هر انسانی علاوه بر هویت جنسی بیولوژیک، هویت جنسی اجتماعی یا هویت جنسی روانی نیز دارد. هویت جنسی بیولوژیک و هویت جنسی روانی افراد لزوما یکی نیست. یک زن یا یک مرد ممکن است با وجود هویت بیولوژیکی زن یا مرد، تصویری درونی و کاملا شخصی از هویت جنسی خود داشته باشد.

ممکن است رفتار بیرونی فرد با اندام‌های جنسی زمان تولدش سازگار و یکسان نباشد. البته این سازگاری نیز نسبی است و رابطه نزدیکی با فرهنگ جامعه مورد نظر دارد. ممکن است رفتاری در یک فرهنگ زنانه تلقی شود و در جامعه‌ای دیگر مردانه باشد.

هویت هر فرد بر اساس جنسیت، خاستگاه، سن و جهان‌بینی‌اش شکل می‌گیرد. بنیان هویت جنسیتی هر انسان بر این اساس است که فرد چه تصوری از خود دارد و دیگران او را چگونه می‌بینند. هویت جنسی علاوه بر جنسیت بیولوژیک و جنسیت اجتماعی، جهت‌گیری جنسی را هم در بر می‌گیرد. این جهت‌گیری می‌تواند به یک “دگرجنس” باشد یا یک “هم‌جنس” یا به هر دو جنس.

هویت جنسیتی

شواهد بسیاری نشان داده‌اند که والدین فکر می کنند، نوزاد پسر و دختر را یکسان تربیت می‌کنند، اما در عمل رفتار متفاوتی با آن‌ها دارند. اگرچه تفاوت‌های زیستی، مانند تاریخچه هورمونی قبل از تولد وجود دارد، اما این تفاوت‌ها به‌تنهایی رفتارهای جنسیتی پس از تولد را تعیین نمی‌کنند. همچنین اختلالات هورمونی در مردان و زنان معمولاً بیشتر بر نقش جنسی اثر می‌گذارند تا بر هویت جنسیتی.

مثلاً: سطح بالای آندروژن‌ها در دوران جنینی دختر ممکن است منجر به تمایلات پسرانه (مثل بازی‌های پرتحرک یا رفتارهای پرخاشگرانه) شود. سطح پایین آندروژن در جنین پسر ممکن است به رفتار منفعلانه‌تری منجر شود، اما هویت او را به‌عنوان مرد تغییر نمی‌دهد. حتی کودکان دوجنسه (هرمافرودیت) که به‌صورت قطعی به‌عنوان پسر یا دختر تربیت می‌شوند، فارغ از ژنتیک، تولید هورمون و حتی ظاهر اندام جنسیشان، معمولاً هویتی ثابت به‌عنوان مرد یا زن پیدا می‌کنند.

استولر و دیگران بررسی کرده‌اند که اختلال در رابطه اولیه‌ی کودک-والد (به‌ویژه مادر) می‌تواند در شکل‌گیری هویت جنسیتی نقش داشته باشد. ترنس‌سکشوالیسم (هویت جنسیتی مغایر با وضعیت زیستی فرد) معمولاً با مشکلات جدی در تعاملات اولیه با والدین همراه است، نه با مشکلات هورمونی یا ژنتیکی.

مثلاً: در مردان ترنس‌سکشوال، معمولاً مادری وجود دارد که مقتدر و سلطه‌گر است، همسرش منفعل یا غایب است، و پسر را بیش از حد در آغوش می‌کشد تا نیازهای خود را برآورده کند. در نتیجه، کودک با مادر همسان‌سازی شدید می‌کند و نقش مردانه پدر را رد می‌کند. در زنان ترنس‌سکشوال، معمولاً مادر رفتار طردکننده‌ای دارد و پدر نیز غایب یا غیرقابل‌دسترسی است. دختر برای جلب توجه و حمایت، خود را جایگزین پسر می‌کند و رفتارهای مردانه را بروز می‌دهد.

رفتار اولیه والدین(به‌ویژه مادر) در شکل‌گیری هویت جنسیتی و رفتارهای جنسی، حتی در حیوانات هم اثر دارد. مطالعات هارلو و همسرش روی میمون‌ها نشان داد که تماس بدنی امن و نزدیک با مادر(دلبستگی ایمن) برای رشد طبیعی پاسخ جنسی در بزرگسالی حیاتی است.

فروید معتقد بود که انسان‌ها در آغاز دو‌جنس‌گرا (bisexual) هستند و هویت جنسی اولیه در هر دو جنس مردانه است. او معتقد بود دختران ابتدا با مادر همسان‌سازی می‌کنند ولی بعد، به‌خاطر نداشتن آلت تناسلی، به پدر گرایش پیدا می‌کنند تا با فرزند پدر، این کمبود را به‌طور نمادین جبران کنند. اما استولر معتقد بود که هم پسر و هم دختر، ابتدا با مادر همسان‌سازی می‌کنند(هویت اولیه زنانه است)، و در پسرها به‌تدریج هویت مردانه شکل می‌گیرد.

هویت جنسیتی اصلی که کودک به خود می‌گیرد، مبنایی برای نقش جنسیتی او در جامعه می‌شود. هر انسان، به‌طور ناخودآگاه با هر دو والد همسان‌سازی می‌کند و این باعث می‌شود زمینه‌ای برای دو‌جنس‌گرایی روانی وجود داشته باشد. هویت جنسیتی بخش اصلی هویت روانی (ایگو) انسان است.

نقش جنسیتی

در مطالعه‌ای کلاسیک، مک‌کابی و ژاکلین (۱۹۷۴) به این نتیجه رسیدند که بسیاری از باورها درباره‌ی تفاوت‌های جنسیتی بی‌پایه هستند؛ برخی از این تفاوت‌ها معتبرند، برخی مشکوک یا مبهم.

باورهای بی‌اساس عبارت‌اند از:

  • دختران اجتماعی‌تر و تأثیرپذیرتر از پسران‌اند.
  • دختران اعتمادبه‌نفس کمتری دارند، انگیزه‌ی پیشرفتشان پایین‌تر است، و در انجام کارهای تکراری بهترند.
  • پسران در کارهایی که نیاز به پردازش شناختی بالایی دارد، برترند و تحلیلی‌ترند.
  • دختران بیشتر تحت تأثیر ژنتیک‌اند، پسران از محیط تاثیر می گیرند.
  • دختران شنیداری‌تر، پسران دیداری‌ترند.

تفاوت‌های تأیید شده:

  • دختران توانایی زبانی بالاتری دارند.
  • پسران در توانایی‌های فضایی-دیداری و ریاضی بهترند.
  • پسران پرخاشگرترند.

ریچارد گرین (۱۹۷۶) در پژوهشی دریافت که عوامل اصلی در بروز رفتارهای زنانه در پسران عبارت‌اند از:

  • بی‌تفاوتی یا تشویق والدین به رفتارهای دخترانه
  • پوشاندن لباس زنانه به کودک توسط مادر
  • محافظت افراطی مادر، نبود یا طرد پدر، زیبایی کودک و نداشتن دوستان پسر.

تا ۷۵٪ این پسران در بزرگسالی تمایلات دوجنس‌گرا یا همجنس‌گرا خواهند داشت؛ اما رفتارهایی زنانه در پسران یا مردانه در دختران همیشه به همجنس‌گرایی منتهی نمی‌شود. برخی کودکان ممکن است به دلیل همانندسازی با والد جنس مخالف، نقش‌های جنسیتی متضاد را بپذیرند که ممکن است زمینه‌ساز همجنس‌گرایی شود.

انتخاب موضوع جنسی (جذب جنسی)

مانی(۱۹۸۰) معتقد است، نقشه‌های عشق(love-maps) از طرح‌های اولیه‌ای در مغز شکل می‌گیرند و با ورودی‌های محیطی قبل از سن ۸ سالگی کامل می‌شوند. با این حال، پژوهش چندانی درباره‌ی تجربیات جنسی کودکان وجود ندارد، برخلاف پژوهش‌های گسترده درباره‌ی نقش و هویت جنسیتی. علت آن، تابوی فرهنگی درباره‌ جنسیّت کودکان است؛ موضوعی که فروید برای نخستین بار مطرح کرد.

مطالعات رفتاری در مهد کودک‌ها نشان دادند(گلنسون و روفی):

  • پسران از ۶ تا ۷ ماهگی، و دختران از ۱۰ تا ۱۱ ماهگی، بازی جنسی(لمس ناحیه تناسلی) را آغاز می‌کنند.
  • خودارضایی در حدود ۱۶ ماهگی دیده می‌شود.
  • کودکان طبقه‌ی کارگر بیش از طبقه‌ی متوسط خودارضایی می‌کنند.

بر اساس نظریه‌ی روابط موضوعی و نظریه‌ی عقده‌ی ادیپ فروید، شکل‌گیری هویت از رابطه‌ی اولیه‌ی نوزاد با مادر ناشی می‌شود. نوزاد تحت شرایط هیجانی (لذت یا رنج)، طرح‌های ذهنی از خود و مادر شکل می‌دهد. این طرح‌ها بعداً به صورت دوگانه‌های «خود-دیگری خوب» یا «خود-دیگری بد» تثبیت و سپس در هویت ادغام می‌شوند.

پسربچه، که خودش را به‌عنوان پسر محبوب مادر تجربه می‌کند، با هر دو نقش پدر و مادر همانندسازی می‌کند. در آینده، ممکن است یا نقش مردانه را حفظ کند و به زنان علاقه‌مند شود (ناخودآگاه در جستجوی مادر)، یا با نقش مادر همانندسازی کند و به مردان گرایش یابد. دختربچه نیز می تواند با نقش مادر یا پدر همانندسازی کند.

ریشه دوجنس‌گرایی روانی: این نظریه، دوجنس‌گرایی ذاتی انسان را توضیح می‌دهد. پسربچه هم با نقش خود به عنوان “پسرِ دوست‌داشته‌شده توسط مادر” و هم با نقش مادر به عنوان “مادرِ دوست‌دارنده” همانندسازی می‌کند. این همانندسازی دوگانه، ظرفیت بالقوه برای جهت‌گیری دگرجنس‌گرا (با فرافکنی بازنمایی مادر بر زنان دیگر) و همجنس‌گرا (با فرافکنی بازنمایی خود بر مردان دیگر) را ایجاد می‌کند. بنابراین، دوجنس‌گرایی روانی از تجربیات اولیه ناشی می‌شود.

شدت میل جنسی

به‌طور خلاصه، سطح کافی هورمون‌های آندروژن در گردش خون، پیش‌شرط توانایی انسان برای پاسخ جنسی به شمار می‌رود و بر میل جنسی هم در مردان و هم در زنان تأثیر دارد. در انسان، عامل اصلی تعیین‌کننده شدت میل جنسی، عامل شناختی-عاطفی است. یعنی آگاهی از علاقه جنسی که در قالب خیالات، خاطرات و حساسیت به محرک‌های جنسی بروز می‌یابد. البته این تجربه صرفاً شناختی نیست؛ بلکه عنصر عاطفی قوی‌ای در آن نهفته است. در حقیقت، تجربه جنسی پیش از هر چیز یک تجربه شناختی – هیجانی است.

از دیدگاه فیزیولوژیکی، حافظه هیجانی با سیستم لیمبیک مغز مرتبط است. سیستمی که زیربنای عصبی عملکردهای جنسی (و سایر انگیزش‌ها مانند گرسنگی) محسوب می‌شود (مک‌لین، ۱۹۷۶). هیجان جنسی یک هیجان خاص است که ویژگی‌های کامل ساختارهای عاطفی را دارد و بلوک سازندهٔ اصلی میل جنسی (لیبیدو) به‌عنوان یک سیستم انگیزشی کلی محسوب می‌شود.

جنسیتواژه‌نامه اصطلاحات کلیدی

اصطلاح
تعریف
آندروژن‌ها (Androgens)
گروهی از هورمون‌ها، از جمله تستوسترون و دی‌هیدروتستوسترون، که در دوره حساس تمایز، رشد اندام‌های جنسی مردانه را تحریک می‌کنند. سطح کافی آندروژن برای ظرفیت پاسخ جنسی در انسان ضروری است.
برانگیختگی جنسی (Sexual Arousal)
این حالت شامل خیال‌پردازی‌ها، خاطرات و تمایلات جنسی خاص فرد است و می‌تواند بدون فعال شدن پاسخ‌های تناسلی خاص رخ دهد.
تراجنسیتی (Transsexualism)
تثبیت یک هویت جنسیتی اصلی که مغایر با جنسیت بیولوژیکی فرد است. شواهد نشان می‌دهد که این پدیده بیشتر با آسیب‌شناسی شدید در تعاملات روانی-اجتماعی اولیه مرتبط است تا ناهنجاری‌های ژنتیکی یا هورمونی.
تستوسترون (Testosterone)
هورمون مردانه‌ای که توسط بیضه‌ها ترشح می‌شود و رشد اندام‌های داخلی و خارجی مردانه را تقویت می‌کند. وجود سطح کافی از آن برای جلوگیری از زنانه شدن جنین ضروری است.
تمایل شهوانی (Erotic Desire)
یک پدیده روانی پیچیده که در آن «هیجان جنسی» با یک رابطه عاطفی با یک ابژه خاص پیوند می‌خورد.
شدت میل جنسی (Intensity of Sexual Desire)
در تسلط خیال‌پردازی جنسی، تمایل به رفتار جنسی و هیجان فیزیولوژیکی اندام‌های تناسلی منعکس می‌شود. در انسان، این عامل عمدتاً شناختی است.
مجرای مولرین (Müllerian duct)
سیستمی در جنین اولیه که در صورت عدم وجود هورمون مهارکننده مجرای مولرین (MIH)، به رحم، لوله‌های فالوپ و واژن تبدیل می‌شود. این مجرا در جنین‌های مذکر تحلیل می‌رود.
مجرای ولفین (Wolffian duct)
سیستمی در جنین اولیه که در حضور تستوسترون، به مجاری وابران، کیسه‌های منی و مجاری انزالی تبدیل می‌شود. این مجرا در جنین‌های مؤنث تحلیل می‌رود.
نقشه‌های عشق (Lovemaps)
اصطلاحی که توسط مانی (Money) برای توصیف فرآیند رشدی انتخاب ابژه‌های جنسی به کار رفته است. این نقشه‌ها از طرح‌واره‌هایی که قبل از هشت سالگی در مغز کاشته شده و با ورودی‌های محیطی تکمیل می‌شوند، به دست می‌آیند.
هیجان تناسلی (Genital Excitement)
پاسخ کامل دستگاه تناسلی، شامل احتقان عروقی و تورم که منجر به نعوظ در مردان و فرآیندهای نعوظی و روان‌سازی واژن در زنان می‌شود.
هیجان جنسی (Sexual Excitement)
یک پاسخ کلی که شامل جنبه‌های شناختی خاص برانگیختگی جنسی و ارگاسم است. این هیجان به عنوان عاطفه اصلی یک سیستم انگیزشی پیچیده‌تر به نام «میل شهوانی» در نظر گرفته می‌شود.
هویت جنسیتی اصلی (Core Gender Identity)
حس درونی و بنیادین فرد از مرد یا زن بودن. این هویت توسط عوامل بیولوژیکی تعیین نمی‌شود، بلکه توسط جنسیتی که مراقبان در دو تا چهار سال اول زندگی به کودک نسبت می‌دهند، شکل می‌گیرد.
نقش جنسیتی (Gender-Role Identity)
نگرش‌های روانی و رفتارهای بین فردی خاصی که در یک جامعه معین برای مردان یا زنان مشخص می‌شود و آنها را از یکدیگر متمایز می‌کند.

منبع : Otto Kernberg . Love Relations: Normality and Pathology (1995)

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸
۲.۸ ۵ رای ها
رأی دهی به مقاله

3 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها