نظریه پلی واگال
نظریه پُلی واگال (PVT) مجموعهای از نظریه های پیشنهادی در مورد ساختارهای تکاملی، عصبشناختی و روانشناختی است که به نقش عصب واگ در تنظیم هیجان، ارتباط اجتماعی و پاسخ به ترس میپردازد.
نظریه پلی واگال توسط دکتر استیون پورجیز(Stephen Porges) مطرح شده و به بررسی چگونگی تأثیر سیستم عصبی خودکار بر رفتارها، احساسات و ارتباطات اجتماعی میپردازد. این نظریه بر نقش عصب واگ در تنظیم واکنشهای روانی و فیزیولوژیکی انسان تاکید دارد. اساس این نظریه مشاهدات داروین بود و اکتشافات علمی ۱۴۰ سال اخیر نیز بر بینش های اولیه داروین می افزود.
پلی واگال به شاخه های متعدد عصب واگ یا همان عصب پنوموگاستریک داروین اطلاق می شود که اندام های زیادی از جمله مغز، ششها، قلب، شکم و روده را به هم پیوند می دهد. این نظریه نشان می دهد که چرا چهره ای مهربان یا صدایی آرامش بخش می تواند احساس ما را عمیقاً تغییر دهد. این نظریه دلیل حس آرامشی را برایمان شرح داد که وقتی می فهمیم آدم های مهم زندگی مان ما را می بینند و به حرفهایمان گوش می دهند، به دست می آوریم و همین طور علت بروز واکنش های خشونت آمیز یا فروپاشی روانی را در پی نادیده انگاشته شدن و جدی گرفته نشدن روشن کرد.
به اختصار نظریه پورجیز نگاهمان را از تأثیرات جنگ یا گریز فراتر برد و روابط اجتماعی را در مرکزیت درک ما از تروما قرار داد. بشر به طرز حیرت آوری با تغییرات هیجانی ظریفی در افراد و حیوانات پیرامونی اش هماهنگ است. اندک تغییری در کشیدگی پیشانی، چروک های دور چشم، انحنای لب ها، و زاویه گردن سریعاً به ما می گوید که طرف مقابل چقدر آسوده، مشکوک، آرام یا ترسیده است. عصب های آینه ای تجربه درونی او را ثبت می کنند و بدنمان جرح و تعدیل های کوچکی را در آنچه می بیند اعمال می کند. دقیقاً به همین نحو دیگران هم می توانند از شکل عضلات صورت ما بفهمند چقدر آرام یا هیجان زده ایم، آیا قلبمان می تپد یا آرام است یا اینکه آماده ایم به آنها یورش ببریم یا می خواهیم فرار کنیم. اگر در روابطمان خوش اقبال باشیم با نگاه به چهره و چشمان فرد مقابل احساس می کنیم غنی شده ایم، حمایت و احیا شده ایم.
طبق نظریه پورجیز، دستگاه عصبی خود مختار سه حالت فیزیولوژیکی اساسی را تنظیم می کند. سطح امنیت محیط تعیین می کند در یک زمان خاص کدامشان فعال شود. هرگاه احساس می کنیم چیزی تهدیدمان می کند، به سطح اول رجوع می کنیم،(تعامل اجتماعی). از آدم های اطرافمان درخواست کمک، پشتیبانی و همدردی می کنیم؛ اما اگر کسی به کمکمان نیاید یا در خطری فوری باشیم، ارگانیسم بدن برای بقا به شیوه ابتدایی تری روی می آورد، یعنی جنگ یا گریز. با مهاجم مبارزه می کنیم یا به سمت محلی امن فرار می کنیم. با این حال اگر این کار هم جواب ندهد یعنی نتوانیم فرار کنیم، جلویمان را بگیرند یا به دام بیفتیم ارگانیسم سعی می کند با خاموش شدن و صرف حداقل انرژی خودش را حفظ کند. در چنین صورتی در حالت بهت یا فروپاشی هستیم.
اینجاست که عصب چند شاخه ای واگ وارد می شود. سیستم تعامل اجتماعی به عصب هایی وابسته است که از مراکز تنظیم ساقه مغز سرچشمه می گیرند؛ به ویژه از واگ موسوم به عصب دهم جمجمه ای و عصب های پیرامونی آن که عضلات صورت، گلو، گوش میانی و حنجره را به حرکت در می آورند. هنگامی که مجموعه واگ جلویی کنترل را در دست دارد، با لبخند دیگران لبخند می زنیم، به نشانه موافقت سر تکان می دهیم و وقتی دوستانمان از بدبیاری هایشان می گویند، اخم می کنیم. وقتی عصب واگ جلویی درگیر است، سیگنال هایی را نیز به قلب و شش هایمان می فرستد و ضربان قلب را کاهش و عمق تنفس را افزایش می دهد. در نتیجه احساس آرامش و راحتی می کنیم، متمرکز هستیم یا انگیختگی لذت بخشی داریم.
نظریه پلی واگال، تحت تأثیر یک مسیر عصبی به نام عصب واگ، شامل سه زیرسیستم است:
-
سیستم تعامل اجتماعی یا عصب واگ جلویی (Ventral Vagal Complex): مرتبط با احساس امنیت و آرامش، این سیستم به تعاملات اجتماعی و تنظیم عواطف کمک میکند.
-
سیستم سمپاتیک (جنگ یا گریز): مسئول واکنشهای جنگ و گریز است که در مواجهه با تهدیدها فعال میشود و انرژی بدن را برای عمل افزایش میدهد.
-
فروپاشی یا عصب واگ پشتی (Dorsal Vagal Complex): در موقعیتهای استرس شدید یا ضعف فعال میشود و به نوعی موجب انقباض یا خاموشی بدن میشود. بدن پیام شکست را مخابره میکند و تسلیم می شود.
هر چیزی که امنیت و پیوندهای اجتماعی ما را تهدید کند، سبب تحریک تغییراتی در نواحی متصل به عصب واگ جلویی می شود. وقتی اتفاق اندوه باری رخ می دهد، به طور خودکار ناراحتی مان را در حالات چهره و آهنگ صدایمان نشان می دهیم تا بقیه را برای کمک به خود فرا بخوانیم. با این حال، اگر کسی به درخواست کمکمان پاسخ ندهد، تهدید افزایش می یابد و مغز قدیمی تر لیمبیک وارد معرکه می شود. دستگاه عصبی سمپاتیک کنترل را به دست می گیرد و ماهیچه ها، قلب و شش ها را برای واکنش جنگ یا گریز به حرکت وا می دارد. صدایمان سریع تر و گوش خراش تر می شود و قلب نیز تندتر خون را پمپاژ می کند. اگر سگی در اتاق باشد، تحریک می شود و خُرخُر می کند؛ چون می تواند فعال سازی غدد عرقی ما را بو بکشد.
نهایتاً اگر راه فراری نباشد و کاری برای دفع امر اجتناب ناپذیر از دستمان برنیاید، سیستم نهایی اضطراری را فعال می کنیم: مجموعه واگ پشتی. این سیستم از زیر دیافراگم به معده، کلیه ها و روده ها می رسد و سوخت و ساز بدن را به شدت کاهش می دهد. ضربان قلب افت می کند، احساس می کنیم قلبمان می افتد، نمی توانیم نفس بکشیم و شکممان از کار می افتد یا خالی می شود؛ فرو می پاشیم و بهت زده می شویم.
منبع : بدن فراموش نمی کند. بسل ون در کولک