دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

اصول نظریه اریک اریکسون

مهمترین مفهوم نظریه اریکسون، هویت ایگو(Ego Identity) هست.

شخصیت محصول تعامل زیست‌شناسی (آناتومی) و طرح درونی رشد (سرنوشت) با فرهنگ و جامعه است.

اریکسون

اریک اریکسون (‎۱۹۰۲ -۱۹۹۴ ، Erik Erikson) در حالی که در اردوگاه فروید قرار داشت در همان حال به بررسی اثر عوامل اجتماعی بر تکامل فردی در هر مرحله از مراحل رشد پرداخت. نظریات وی تا حدودی تحت تأثیر مطالعاتی است که به اتفاق مردم شناسان بر روی سرخ پوستان سیو انجام داد. او نه تنها به مطالعه تفاوتهای فرهنگ جامعه متمدن و سرخ پوستان پرداخت بلکه به اثر تغییراتی که در یک جامعه خاص در طول زمان رخ می دهد نیز توجه نشان داد. اثر اریکسون بر تکامل روانشناسی ایگو را نباید دست کم گرفت.

اصل اپی‌ژنتیک چیست؟

اصل اپی‌ژنتیک (Epigenetic Principle) به این معناست که رشد تدریجی و مرحله‌ای بر اساس یک طرح از پیش تعیین‌شده است. واژه‌ی Epigenesis از جنین‌شناسی میاد و به معنای «رشد تدریجی و مرحله‌ای بر اساس یک طرح درونی» هست. هنری موری (Henry Murray)، اولین کسی بود که این اصطلاح رو از جنین‌شناسی وارد روان‌شناسی شخصیت کرد. وی معتقد بود که شخصیت مثل یک ارگانیسم زنده است که طبق یک نقشه‌ درونی رشد می‌کند، اما در تعامل با محیط آشکار می‌شود.

اریکسون معتقد بود که رشد شخصیت انسان مانند رشد اندام‌های بدن است. هر مرحله بر اساس یک طرح کلی درونی آشکار می‌شود. هر مرحله بر مرحله‌های قبلی بنا می‌شود. مراحل باید به ترتیب طبیعی خود طی شوند و نمی‌توان آن‌ها را جا به جا کرد. به عبارتی ۸ مرحله رشد اریکسون را ژنتیک و محیط تعیین می کنند.

سه ویژگی اصل اپی‌ژنتیک

  • توالی ثابت: همه انسان‌ها مراحل هشت‌گانه رشد روانی ـ اجتماعی را به همان ترتیب طی می‌کنند. مثلاً هویت‌یابی نوجوانی نمی‌تواند پیش از اعتماد دوران شیرخوارگی به‌طور کامل شکل بگیرد.
  • تأثیر متقابل مراحل: هر مرحله نه‌تنها به رشد خودش نیاز دارد، بلکه تحت تأثیر حل تعارض‌های مراحل قبل است. اگر مرحله‌ای به‌درستی حل نشود، مشکلاتش به مرحله بعد منتقل می‌شود (مثلاً بی‌اعتمادی نوزادی در روابط بزرگسالی نمود پیدا می‌کند).
  • ترکیب زیست‌شناسی و فرهنگ: طرح درونی رشد در همه انسان‌ها مشترک است (جهانی بودن مراحل). اما شکل تحقق هر مرحله به فرهنگ و محیط اجتماعی بستگی دارد. مثل رشد یک گیاه؛ دانه طرحی درونی دارد(DNA) که مشخص می‌کند چه گل یا درختی خواهد شد. اما اینکه چقدر رشد کند و چه کیفیتی داشته باشد، به خاک، آب و نور (محیط و فرهنگ) بستگی دارد.

روانشناسی ایگو

از دید فروید، ایگو (Ego) بیشتر یک میانجی بود بین نهاد (Id)، فرامن (Superego) و واقعیت. نقشش بیشتر دفاعی بود (مثلاً با مکانیزم‌های دفاعی). ولی از دید اریکسون، ایگو فقط نقش دفاعی ندارد؛ بلکه یک نیروی مثبت، خلاق و سازمان‌دهنده است که می‌تواند رشد کند و توانایی‌های تازه به دست بیاورد. به همین دلیل اریکسون نظریه‌اش را در چارچوب ایگو سایکولوژی مطرح کرد.

اصول ایگو سایکولوژی در نظریه اریکسون

  • ایگو یک نیروی مستقل و سازنده است، نه فقط خادم نهاد و فرامن. ایگو می‌تواند با محیط سازگار شود، تعارض‌ها را حل کند و هویت فردی را بسازد.
  • رشد ایگو مادام‌العمر است. برخلاف فروید که رشد شخصیت را محدود به کودکی می‌دانست، اریکسون معتقد بود ایگو در طول کل زندگی (از تولد تا سالمندی) رشد می‌کند.
  • ایگو از طریق بحران‌های روانی ـ اجتماعی رشد می‌کند. در هر مرحله زندگی یک بحران یا تعارض اساسی وجود دارد. حل متعادل این بحران باعث تقویت نیروی بنیادین ایگو (مثل امید، اراده، وفاداری، خرد) می‌شود.
  • ایگو نقش اصلی در شکل‌گیری هویت شخصی و اجتماعی دارد.
پست های مرتبط

اریک اریکسون

شخصیت سالم از دید اریکسون

اگر نظر هارتمن در مورد تولد نوزاد با آمادگی برای تطابق با یک محیط قابل انتظار صحیح باشد باید بپذیریم که تنها یک تعامل اجتماعی پایدار و یک سازمان دهی مداوم سنت هاست که می تواند هر نسل جدید نوزادان را که وارد دنیا می شوند در رویارویی با محیط یاری کند. اساس یک شخصیت سالم از دیدگاه اریکسون رسیدن به هویت فردی است، الگوهایی باید در اطراف فرد موجود باشند که به وی امکان همانند سازی و ساختن این هویت را بدهند.

در جامعه ای که اهداف و ارزشها مشخص و سازمان یافته است این همانند سازی راحت تر صورت می گیرد. در چنین جوامعی نسل کهن باید به طور مداوم این ارزشها را برای نسل بعدی بازآفرینی و تعبیر کند. بنابراین تطابق روانی مناسب به تعامل سالم میان بچه و والدین بستگی داشته و والدین در این میان به عنوان عوامل اجتماعی عمل می کنند.

با استفاده از اصطلاحات خاص خود و در عین حال نگه داشتن چارچوب روانی-جنسی فروید، اریکسون به توضیح هر مرحله از مراحل تکاملی هویت فردی دست زد. در هر مرحله اثر مثبت روانی-اجتماعی به این بستگی دارد که والدین چگونه با سرخوردگی های اجتناب ناپذیری که بیانگر بحران های هر مرحله تکاملی هستند روبرو شوند.

هر بحران طبق اصل اپی‌ژنتیک، سه مرحله دارد :

  1. مرحله ورود (Immature) : بحران به صورت طبیعی و در زمان خاص خودش در طول رشد ظاهر می‌شود. مثل دانه‌ای که وقتش برسد جوانه می‌زند. مثلا در نوجوانی، بحران هویت به صورت طبیعی سر برمی‌آورد.
  2. مرحله بحرانی (Critical) : نقطهٔ اوج تعارض است؛ فرد بین دو قطب مثبت و منفی گیر می‌کند. تصمیم‌ها، تجربه‌ها و حمایت‌های محیطی در این مرحله تعیین می‌کنند که فرد بیشتر به سمت «نیروی بنیادین» برود یا به سمت «ضعف بنیادین». مثلا نوجوانی که بین وفاداری به ارزش‌های خانوادگی یا سردرگمی در نقش اجتماعی مردد است.
  3. مرحله حل‌وفصل (Resolution) : بحران به‌طور نسبی حل می‌شود و نتیجه آن در ایگو تثبیت می‌گردد. اگر تعادل برقرار باشد، نیروی بنیادین مثبت به دست می‌آید. اگر تعادل نباشد، ضعف بنیادین (ناسازگاری یا بدخیمی) شکل می‌گیرد. مثلا نوجوانی که بحران هویت را متعادل حل می‌کند → «وفاداری» به دست می‌آورد؛ اگر نه → دچار تعصب یا سردرگمی هویت می‌شود.

ریتوآلیزاسیون (Ritualization) و ریتوآلیسم (Ritualism)

اریکسون معتقد بود انسان در هر مرحله رشد، برای اینکه هویت و روابط اجتماعی‌اش شکل بگیره، به الگوهای رفتاری تکراری و نمادین نیاز داره. این الگوها هم فرد رو به جامعه وصل می‌کنن، هم انسجام ایگو رو تقویت می‌کنن. مثلا در کودکی، لبخند متقابل کودک و مادر یک نوع ریتوآلیزاسیون اولیه است. در نوجوانی، جشن‌ها یا آیین‌های گروهی (مثل فارغ‌التحصیلی) به هویت اجتماعی معنا می‌دهند و یک نوع ریتوآلیزاسیون است. در بزرگسالی، ازدواج یک ریتوآلیزاسیون مهم برای تعهد و صمیمیت است.

وقتی این الگوهای تکراری و نمادین از تعادل خارج بشن یا خشک و افراطی بشن، به شکل منفی درمیاد. یعنی به‌جای اینکه به انسجام ایگو کمک کنن، باعث تحریف و محدودیت می‌شن. به این حالت منفی و ناسازگار ، ریتوآلیسم می گویند.

ویژگی ریتوآلیزاسیون (سالم) ریتوآلیسم (ناسالم)
ماهیت الگوهای نمادین مثبت و پذیرفته‌شده در فرهنگ شکل افراطی یا تحریف‌شده همان الگوها
تأثیر بر ایگو تقویت ایگو، ایجاد انسجام، هویت سالم محدودیت ایگو، تحریف هویت، تعصب یا وابستگی خشک
مثال‌ها آیین‌های خانوادگی، جشن‌ها، ازدواج، سلام و احوال پرسی خرافه‌پرستی، فرقه‌گرایی، مناسک نمایشی

مراحل رشد روانی-اجتماعی در نظریه اریکسون

در مرحله اول، بحران(Crisis) زمانی بروز می کند که نوزاد گاهی خود را تنها و بی پشت و پناه و بدون حامی می یابد بی آنکه راهی برای غلبه بر این احساس در اختیار داشته باشد. توجه مرتب از جانب والدین در این لحظات این عدم اعتماد و اطمینان را به اعتماد بدل می کند که خود را به صورت «اولین موفقیت اجتماعی نوزاد» نشان می دهد؛ یعنی این مطلب که بتواند بدون احساس اضطراب یا خشم، دوری مادر را بپذیرد و عمل کند.

از زمانی که نوزاد شروع به درآوردن دندان می کند، اولین احساس وی از بدی شکل می گیرد، چرا که موجب می شود منبع آسایش و اطمینان خاطر خود را وقتی که با دندانهای سخت او مواجه می شود به طور ناگهانی از دست بدهد. با انتقال کانون توجه و علاقه وی به ناحیه مقعدی، نگه داشتن و دفع مدفوع تبدیل به روشهای ارتباطی عمده با دیگران می گردند. ثبات قدم عاقلانه والدین در این زمان به کودک کمک می کند تا به خودمختاری برسد، در غیر این صورت او در دنیایی از شرم و شک رها می شود.

در مرحله فالیک، رفتار کودک به صورت مشخص کنجکاوانه بوده که نه تنها در رابطه با ناحیه تناسلی بلکه در ارتباط با سایر اشیاء و موضوع ها نیز نمود می یابد. این مرحله، مرحله اودیپی است و مهارت والدین در این زمان تضمین کننده این مطلب است که کودک تا چه حدی در این زمان به حس مسئولیت، مشارکت و ابتکار رسیده یا اینکه همواره احساس گناه با وی باقی باشد. یک سوپراگو سخت گیر و انعطاف ناپذیر که در این زمان شکل گیرد اثرات عمیقی بر تمام مراحل بعدی زندگی باقی می گذارد.

در زمان نهفتگی در کودک مهارتها و دانش هایی شکل می گیرد که در ساختن و قوام پیدا کردن هویت وی نقش مهمی دارند. نه تنها در گروه خانواده بلکه در میان همسن و سالان خویش وضعیت و حالت کودک به مقدار زیادی بسته به تعداد و انواع اعمالی است که وی می تواند انجام دهد. فعالیت های وی کمتر تصادفی و بیشتر هدفدار می شود. هرگاه کودک از این مرحله با موفقیت نگذرد باور دیرپایی از احساس عدم کفایت در او شکل می گیرد.

در دوران بلوغ، ایگوی فرد به طور طبیعی به نظم بخشی استعدادها و نقش هایی که وی باید ایفا کند و پایه های آن در مراحل قبلی شکل گرفته اند دست می زند و به هویتی می رسد که با آنچه دیگران راجع به وی فکر می کنند مشابهت دارد. در مقابل اگر مراحل قبلی به خوبی طی نشده باشند فرد جایگاه خود را در جامعه گم کرده و نمی داند به کجا تعلق دارد که در این مرحله به طور عمده به صورت عدم توانایی در رسیدن به یک هویت شغلی نمایان می شود ولی می تواند در سایر جنبه ها مثل هویت جنسی نیز نمود پیدا کند.

در مرحله اولیه بزرگسالی که به دنبال دوران بلوغ می آید فردی که قادر به یافتن نقش خویش نبوده قادر به برقراری ارتباط دوستانه یا عاشقانه نمی گردد. یک هویت شکننده نمی تواند این خطر را بپذیرد که در یک ارتباط نزدیک که در آن هویت ها در هم گره می خورند درگیر شود. رشته ای از ارتباطات سطحی، شکست های مکرر در کوشش برای برقراری یک ارتباط عاشقانه و یا انتخاب یک شریک نامناسب، از علائم این ناپایداری و شکنندگی هستند.

در مرحله میانسالی فرد سالم تمایل به آفرینش و خلاقیت داشته و از باروری زندگی خود راضی است (برعکس آن حالت عقیم بودن و بی ثمری است)

و بالاخره مرحله پایانی، مرحله اوج زندگی است که خود را به شکل انسجام شخصیتی و یا سرخوردگی نشان می دهد. پذیرش راهی که تا این زمان طی کرده و آمادگی برای قبول مرگ از ویژگی های شخصیت سالم است.

از دید اریکسون «آناتومی یعنی سرنوشت»، یعنی بدن ما (ویژگی‌های زیستی و جنسی) نه‌تنها مسیر رشد روانیمان را شکل می‌دهد، بلکه تعیین می‌کند ما در فرهنگ و جامعه چه نقشی پیدا کنیم و هویتمان چطور ساخته شود.

منابع :

  • نظریه های شخصیت. دوان پی شولتز، سیدنی الن شولتز. ترجمه یحیی سید محمدی
  • روانکاوی در گذر زمان. علی فیروز آبادی
  • نظریه های شخصیت. فیست و فیست
۵ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها