میل اروتیک یک انگیزه ساده و مستقیم نیست، بلکه ترکیبی پیچیده و متناقض از عشق و پرخاشگری، صمیمیت و فاصله، لذت و درد است که همگی ریشه در اولین تجربیات زندگی ما دارند.
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا به فردی خاص جذب میشوید؟ چه چیزی باعث میشود که یک ارتباط ساده به یک کشش اروتیک عمیق تبدیل شود؟ ما اغلب جاذبه جنسی را یک پدیده ساده و غریزی میدانیم، اما روانکاوی دیدگاهی کاملاً متفاوت ارائه میدهد. طبق این دیدگاه، آنچه ما به عنوان کشش جنسی تجربه میکنیم، در واقع تجربهای عمیقاً پیچیده است که ریشه در اولین سالهای زندگی و ذهن ناخودآگاه ما دارد.
اینکه چه کسی را میخواهیم و چگونه او را میخواهیم، تحت تأثیر نیروهایی است که به ندرت از آنها آگاه هستیم. این نیروها شامل خاطرات فراموششده از روابط اولیه ما با مراقبان، تعارضات درونی حلنشده و آرزوهای پنهان هستند.
تمایز میان برانگیختگی جنسی و میل اروتیک
درک دقیق پویاییهای روانی عشق، مستلزم تمایز میان دو مفهوم کلیدی برانگیختگی جنسی (sexual excitement) و میل شهوانی (erotic desire) است. این تمایز، که در نگاه نخست ممکن است تصنعی به نظر برسد، اهمیتی استراتژیک در نظریه روانکاوی دارد، زیرا به ما امکان میدهد تا لایههای مختلف تجربه جنسی را از ریشههای بیولوژیک تا پیچیدهترین تظاهرات آن در روابط انسانی بکاویم. برانگیختگی جنسی را میتوان به عنوان یک حالت بنیادین و ریشهدار در کارکردهای بیولوژیکی در نظر گرفت؛ حالتی که با تجربیات لذتبخش در سراسر بدن مرتبط است. در مقابل، میل اروتیک یعنی آرزوی یک رابطه جنسی با یک ابژه خاص (a particular object).
خاستگاه تحولی برانگیختگی جنسی به نخستین تجربیات لذتبخش در رابطه نوزاد-مراقب (infant-caregiver) بازمیگردد. تحریکپذیری پوست در رفتار دلبستگی اولیه و کیفیات برانگیزاننده «مناطق شهوتزا» (erotogenic zones) که فروید توصیف کرده است، به تدریج با عوامل شناختی و خیالپردازیهای ناهشیار پیوند میخورد. این فرآیند از طفولیت به بعد، در نهایت به تجربه شناختی-عاطفی خاص برانگیختگی جنسی منجر میشود. در این مراحل اولیه، ابژه برانگیختگی جنسی یک ابژه جزئی (part-object) بدوی است که به طور ناهشیار، بازتابدهنده «تجربیات آمیختگی» (fusional experiences) در همزیستی اولیه و «آرزوهای ادغام» (merger wishes) مربوط به مراحل اولیه جدایی-تفرد است.
در مقابل، میل اروتیک از نظر عاطفی و شناختی پیچیده تر است و به ابژه ادیپی (oedipal object) پیوند می خورد. این میل، دربرگیرنده آرزوی آمیختگی با ابژه ادیپی در چارچوب یک وصال جنسی است. در یک فرد بالغ و بهنجار، این دو عاطفه به طور طبیعی در هم ادغام میشوند و برانگیختگی جنسی در بستر میل اروتیک فعال میشود. اما در شرایط آسیبشناختی، مانند آسیبشناسی شدید خودشیفتگی (severe narcissistic pathology)، فروپاشی دنیای درونی روابط ابژه میتواند به ناتوانی در تجربه میل اروتیک منجر شود. در چنین حالتی، برانگیختگی جنسی به شکلی پراکنده، غیرانتخابی و ارضانشدنی بروز میکند، یا حتی ممکن است ظرفیت تجربه آن به کلی از بین برود.
این تمایز، ما را به مفهوم عشق جنسی بالغ (mature sexual love) رهنمون می کند که در آن، میل اروتیک به رابطهای با یک شخص خاص گسترش مییابد که در آن تعهد در حوزههای جنسی، عاطفی و ارزشی وجود دارد. اما این تعریف، پرسش بنیادینی را مطرح میکند: آیا برانگیختگی جنسی و میل اروتیک، پیامد ثانویه تحول روابط ابژه هستند یا این بلوغ تدریجی دستگاه بیولوژیکی است که سازماندهنده این روابط است؟ پاسخ به این پرسش نیازمند کاوش در قلمرو نظری روابط میان غرایز بیولوژیکی، سایقهای روانی و روابط ابژه درونیشده است.
غرایز، سائقها، عواطف و روابط ابژه
برای درک عمیقتر ماهیت میل اروتیک، ضروری است که مفاهیم بنیادین روانکاوی را مورد بررسی قرار دهیم. این مفاهیم عبارتند از غرایز، سایقها(drives)، عواطف و روابط ابژه. این چارچوب نظری، دیدگاهی منسجم برای فهم چگونگی تبدیل تجربیات زیستی اولیه به انگیزههای روانی پیچیده ارائه میدهد.
تمایز فروید میان غریزه و سایق
فروید به روشنی میان «غرایز» (instincts) و «سائقها» (drives) تمایز قائل بود. از دیدگاه او، غرایز پدیدههایی بیولوژیکی و موروثی هستند که توسط عوامل فیزیولوژیک یا محیطی فعال میشوند؛ در حالی که سایقها انگیزههایی روانشناختی و ثابت هستند. برای روشن شدن این تفاوت، میتوان «گرسنگی» (hunger) را یک غریزه و «لیبیدو» (libido) را یک سائق دانست. فروید معتقد بود که سایقها از طریق «بازنماییهای روانی» (psychic representations) یا ایدهها و یک عاطفه متناظر، خود را متجلی میسازند. تعریف او از عواطف در طول زمان متحول شد؛ در ابتدا او عواطف را تقریباً معادل سائقها میدانست، سپس آنها را محصولات تخلیهای سائقها در نظر گرفت و در نهایت، عواطف را به عنوان کارکردهای ایگو (ego) توصیف کرد.
عواطف به عنوان سنگ بنای سائقها
استدلال اصلی این چارچوب نظری آن است که عواطف (affects) نیروهای انگیزشی اولیه و سنگ بنای سائقها هستند. بر اساس این دیدگاه، عواطف به مثابه «ساختارهای پلزننده» (bridging structures) میان غرایز بیولوژیکی و سایقهای روانشناختی عمل میکنند. این مفهومپردازی، برخی از مشکلات پایدار در نظریه روانکاوی را حل میکند. برای مثال، در حالی که فروید منابع سائق جنسی (لیبیدو) را به روشنی در تحریکپذیری مناطق شهوتزا مشخص کرده بود، منابعی انضمامی و مشخص برای پرخاشگری ارائه نداد. این دیدگاه با گسترش مفهوم «منبع» سائق، زمینهای برای پرخاشگری فراهم میآورد که فراتر از مناطق شهوتزاست. در این چارچوب، «اید» (id) به عنوان مخزن روابط ابژه درونیشده (internalized object relations) شدیداً پرخاشگرانه یا جنسیشده که سرکوب شدهاند، مفهومسازی میشود. عواطف، در واقع، هم سنگ بنای سایقها و هم پیامرسانهای آنها هستند که در لحظه فعال شدن یک سائق، خود را متجلی میسازند.
لیبیدو و پرخاشگری به عنوان سائقهای اصلی
بر اساس این نظریه، سائقها از ادغام سلسلهمراتبی عواطف اولیه شکل میگیرند. عواطف مثبت و پاداشدهنده (مانند سرخوشی و لذت) با یکدیگر یکپارچه شده و «لیبیدو» را تشکیل میدهند. به همین ترتیب، عواطف منفی و آزارنده (مانند خشم، نفرت و انزجار) با هم ادغام شده و سائق پرخاشگری (aggressive drive) را میسازند. خشم را میتوان عاطفه محوری و بهنجار پرخاشگری دانست، اما در آسیبشناسی پرخاشگری، این نفرت (hatred) است که نقش غالب را ایفا میکند؛ نفرتی که خشمی پایدار، ساختاریافته و ابژهمحور است. این فرمولبندی، ضمن حفظ نظریه دوگانه سائقهای فروید، آن را با نظریه غریزه معاصر و مشاهدات تحولی دوران کودکی پیوند میدهد و زمینهای را برای درک کاربرد بالینی این مفاهیم در تحلیل میل اروتیک فراهم میکند.
جنبههای بالینی و تکاملی میل جنسی
برای دستیابی به درکی عملی از پدیده روانی پیچیده «میل اروتیک»، میتوان آن را به مؤلفههای بالینی قابل مشاهدهاش تجزیه کرد. این مؤلفهها، که در جریان کاوش روانکاوانه آشکار میشوند، ابعاد گوناگون این تجربه انسانی را از جستجوی لذت گرفته تا غلبه بر ممنوعیتها، روشن میسازند.
۱. جستجوی لذت و آمیختگی (The Search for Pleasure and Fusion): میل اروتیک همواره معطوف به دیگری است؛ اشتیاقی برای نزدیکی، درهمآمیختگی و یکی شدن با ابژه. این میل با خیالپردازیهای ناهشیار تهاجم (invasion) و نفوذ (penetration) همراه است. این خیالپردازیها به روابط میان برآمدگیهای بدن اشاره دارند: آلت مردانه، نوک پستان، زبان و انگشت در جایگاه نفوذکننده یا تهاجمی؛ و واژن، دهان و مقعد در جایگاه پذیرنده یا دربرگیرنده. این پویایی به نقشهای جنسیتی یا فعال و منفعل محدود نمیشود؛ میل اروتیک هم شامل خیالپردازی نفوذ کردن فعالانه و هم دربرگرفته شدن منفعلانه است. در این معنا، دوجنسگرایی روانشناختی (psychological bisexuality) به عنوان همانندسازی با خود و ابژه در تعامل جنسی، یک ویژگی جهانشمول برای زنان و مردان است.
۲. همانندسازی با شریک جنسی (Identification with the Partner): یکی دیگر از ویژگیهای میل اروتیک، لذت بردن از برانگیختگی و ارگاسم شریک جنسی است. این همذاتپنداری، تجربه آمیختگی در خلسه را مضاعف میکند و به فرد امکان میدهد تا به طور نمادین بر موانع میان دو جنس غلبه کند. در این تجربه، فرد هم خود باقی میماند و هم دیگری میشود و به نوعی تعالی بیناذهنی دست مییابد.
۳. احساس تخطی و قانونشکنی (A Sense of Transgression): میل اروتیک با حسی از قانونشکنی و غلبه بر ممنوعیتها همراه است؛ ممنوعیتهایی که ریشه در ساختار ادیپی (oedipal structuring) زندگی جنسی دارند. این تخطی شامل نقض ممنوعیتهای ادیپی و در نتیجه، سرپیچی و پیروزی بر رقیب ادیپی است. اما تخطی بُعد دومی نیز دارد: تخطی علیه خود ابژه جنسی که به صورت بازی دادن اغواگرانه و دریغ کردن تجربه میشود. میل اروتیک این حس را در بر دارد که ابژه هم خود را عرضه میکند و هم دریغ میدارد؛ عمل نفوذ یا در برگرفتن ابژه، نوعی تجاوز به مرزهای دیگری است. این حس، خود یکی از مؤلفههای برانگیزاننده میل است.
۴. آمیختگی پرخاشگری و عشق (The Integration of Aggression and Love): تلاش برای فراتر رفتن از مرزهای خود دارای جنبههای خلسهآور و در عین حال پرخاشگرانه است. در این چارچوب، درد میتواند به برانگیختگی اروتیک تبدیل شود. «سادیسم اروتیک» (erotic sadism) (لذت بردن از درد دیگری) و «مازوخیسم اروتیک» (erotic masochism) (لذت بردن از درد خود) بیانگر این آمیختگی پیچیده هستند. این پرخاشگری توسط یک رابطه عاشقانه، مهار شده و ایمن میشود.
۵. ایدهآلسازی بدن دیگری (Idealization of the Other’s Body): ایدهآلسازی بدن شریک جنسی، هم یک مکانیسم دفاعی (برای مثال، در برابر اضطراب اختگی) و هم جنبهای حیاتی از یکپارچهسازی گرایشهای لطیف و اروتیک است. این فرآیند ریشه در «تعارض زیباشناختی» (aesthetic conflict) اولیهای دارد که ملتزر و ویلیامز توصیف کردهاند: عشق نوزاد به مادر از طریق ایدهآلسازی بدن او و پرخاشگریاش از طریق خیالپردازی تهاجم به درون بدن او ابراز میشود.
۶. نقش بازی دادن و بازی خوردن (The Role of Teasing): میل به بازی دادن و بازی خوردن، جنبهای محوری در میل اروتیک است. بازی دادن، ترکیبی از وعده و دریغ کردن است که برانگیختگی را تشدید میکند. این پویایی با نمایشگری (exhibitionism) (که با سادیسم مرتبط است) و چشمچرانی (voyeurism) ارتباط نزدیکی دارد؛ چشمچرانی به منزله نفوذ سادیستی به ابژهای است که خود را دریغ میکند.
۷. نوسان میان صمیمیت و گسست (Oscillation Between Intimacy and Discontinuity): میل اروتیک تنها در پیوستگی و آمیختگی خلاصه نمیشود. گسست (discontinuity) در درگیری جنسی و فاصله گرفتن از صمیمیت، مکملی ضروری برای جنبههای آمیختگی میل است. رابطهای که در آن این گسست از بین برود و زندگی جنسی با زندگی روزمره یکی شود، در معرض خطر انباشت پرخاشگری و تهدید کل رابطه قرار میگیرد.
۸. مثلثسازی روابط جنسی (Triangulation of Sexual Relations): این پویایی به نوسان میان آرزوی انحصار و پیروزی بر رقیب ادیپی از یک سو، و میل به درگیر شدن با دو شریک از سوی دیگر اشاره دارد. این خیالپردازیها که ریشه در دینامیکهای ادیپی دارند، بازتابدهنده دوسوگرایی بنیادین در روابط صمیمی هستند و میل به درگیر شدن با دو شریک، اغلب به قصد انتقامجویی از والد ادیپی ناکامکننده، بازیدهنده و دریغکننده صورت میگیرد.
این ویژگیهای بالینی، خود محصول مسیرهای تحولی پیچیدهای هستند که از نخستین سالهای زندگی آغاز میشوند و هویت جنسی و اروتیک فرد را شکل میدهند.
|
ویژگی
|
توضیحات
|
|
جستجوی همآمیزی
|
میل شهوانی شامل آرزوی نزدیکی، درآمیختگی و یکی شدن با دیگری است. این آرزو با عبور قهرآمیز از یک مانع و یکی شدن با ابژه همراه است. فانتزیهای جنسی حول مفاهیم نفوذ، تهاجم، و تصاحب میچرخند.
|
|
همانندسازی
|
این ویژگی به معنای همذاتپنداری با هیجان و ارگاسم شریک جنسی برای لذت بردن از تجربه درآمیختگی است. فرد به طور موقت بر مانع بین جنسیتها غلبه میکند و حس کامل شدن را تجربه میکند.
|
|
احساس تخطی و قانونشکنی
|
میل شهوانی همیشه حسی از غلبه بر ممنوعیت را در خود دارد که از ساختار ادیپالی زندگی جنسی نشأت میگیرد. این تخطی شامل نقض ممنوعیتهای ادیپالی، سرپیچی و پیروزی بر رقیب ادیپالی و همچنین تجاوز به مرزهای خود ابژه جنسی است.
|
|
ادغام پرخاشگری در عشق
|
این میل شامل توانایی تبدیل درد به هیجان شهوانی است. سادیسم و مازوخیسم شهوانی (که توسط عشق مهار میشوند) در خدمت عشق قرار میگیرند و به تجربه وجد و تعالی از مرزهای خود کمک میکنند.
|
|
آرمانسازی بدن دیگری
|
آرمانسازی آناتومی شریک جنسی، جنبهای حیاتی از ادغام تمایلات لطیف و شهوانی است. این امر ریشه در آرمانسازی اولیه سطح بدن مادر دارد و به عنوان دفاعی در برابر پرخاشگری عمل میکند.
|
|
تمایل به تحریک کردن و تحریک شدن
|
این میل شامل ترکیبی از وعده و دریغ، اغواگری و ناکامی است. نمایشگری و چشمچرانی جنبههایی از این ویژگی هستند که در آن غلبه بر شرم (و نه تحقیر) نقشی اساسی دارد.
|
|
نوسان میان صمیمیت و گسست
|
میل شهوانی با نوسانی میان آرزوی خلوت، صمیمیت و انحصار از یک سو، و آرزوی دور شدن و گسست پس از ارضای جنسی از سوی دیگر مشخص میشود. از بین رفتن این گسست میتواند به انباشت پرخاشگری منجر شود.
|
|
مثلثسازی ادیپالی
|
فانتزیهای ناخودآگاه همراه با میل شهوانی، بازتابدهنده دینامیکهای ادیپالی هستند: آرزوی بودن ابژه منحصر به فرد و پیروز در برابر رقیب ادیپالی.
|
نظریه براونشوایگ و فاین
برای درک ریشههای عمیقتر تظاهرات بالینی میل اروتیک، میتوان به نظریات تحولی رجوع کرد که مسیرهای شکلگیری آن را در مردان و زنان ترسیم میکنند. نظریه «براونشوایگ و فاین» (Braunschweig and Fain) دیدگاهی جذاب در این زمینه ارائه میدهد که بر اساس رابطه نوزاد با مادر بنا شده است. به گفته آنها، رابطه اولیه نوزاد (اعم از پسر و دختر) با مادر، ظرفیت بعدی کودک را برای برانگیختگی جنسی و میل اروتیک را تعیین میکند. با این حال، مسیر تحولی برای دو جنس متفاوت است.
برای نوزاد پسر، مراقبتهای مادر و لذتی که او از تحریک فیزیکی بدن نوزاد ابراز میکند، میل اروتیک را در او پرورش میدهد. نقطه عطف، لحظهای است که مادر به لحاظ روانی از نوزاد روی برمیگرداند تا به عنوان یک زن جنسی به سوی پدر بازگردد. در این لحظه، نوزاد پسر با این ناکامی مواجه شده و به طور همزمان با مادر (به عنوان منبع تحریک و ناکامی) و زوج جنسی (مادر و پدر) همانندسازی میکند. این فرآیند، چارچوب بنیادین دوجنسگرایی روانی و موقعیت مثلثی را در ناهشیار کودک تثبیت میکند. در نهایت، این ناکامی و سانسور ضمنی میل اروتیک به مادر، باعث میشود که تحریک جنسی او به سمت خیالپردازی و فعالیت خودارضایی سوق داده شود، که شامل میل به جایگزینی پدر و، در یک خیالپردازی نمادین بدوی، میل به تبدیل شدن به آلت پدر و ابژه میل مادر است.
مسیر تحولی برای نوزاد دختر متفاوت است. طرد ناهشیار برانگیختگی جنسی دختر توسط مادر (که در مورد پسر آن را آزادانه تجربه میکند)، به تدریج آگاهی مستقیم دختر از دستگاه تناسلی واژینال خود را مهار میکند. در نتیجه، او کمتر از تکانههای جنسی خود آگاه میشود. تغییر ابژه از مادر به پدر، گامی حیاتی در این مسیر است. این تغییر به دختر امکان میدهد تا ظرفیت خود را برای تعهد عاطفی در یک رابطه عمیق با پدری که دوستش دارد اما از او فاصله دارد، پرورش دهد. این تحول، ظرفیت دختر را برای ایجاد یک رابطه عاشقانه متعهدانه تقویت میکند و آزادی بیان جنسیتش را به آینده و رابطهای بالغانه موکول میسازد.
پیامد کلیدی نظریه براونشوایگ و فاین این است که مردان و زنان، ظرفیت خود را برای لذت جنسی کامل و برای یک رابطه ابژه عمیق، معکوس یکدیگر رشد میدهند. زنان ابتدا ظرفیت یک رابطه عاشقانه عمیق را توسعه میدهند و سپس در بستر آن به یک رابطه جنسی کامل دست مییابند. در مقابل، مردان به دلیل تداوم رابطه با ابژه اولیه (مادر) در روابط بعدی با زنان، در یکپارچهسازی نیازهای جنسی و عاطفی خود با دشواری بیشتری روبرو هستند و این ظرفیت را دیرتر کسب میکنند.
مسیر تکوینی در مردان:
- لذت مادر از تحریک فیزیکی بدن نوزاد پسر، میل شهوانی او را تقویت میکند.
- رویگردانی روانشناختی مادر از نوزاد برای بازگشت به پدر (به عنوان یک زن جنسی)، باعث ناکامی نوزاد و همانندسازی او با زوج جنسی (مادر و پدر) میشود.
- این فرآیند، میل شهوانی او را به سمت فانتزی و فعالیت خودارضایی سوق میدهد.
- از آنجا که ابژه عشق او، از مادر به شرکای زن، تداوم دارد، مردان در مدیریت دوسوگرایی (ambivalence) نسبت به زنان با دشواری بیشتری روبرو هستند.
- ترتیب تکامل: مردان ابتدا به ظرفیت لذت کامل جنسی دست مییابند و سپس ظرفیت یک رابطه عمیق را توسعه میدهند.
مسیر تکوینی در زنان:
- طرد ناخودآگاه برانگیختگی جنسی دختربچه توسط مادر، به تدریج آگاهی مستقیم او از تمایلات تناسلیاش را مهار میکند.
- تغییر ابژه از مادر به پدر، ظرفیت دختربچه را برای ایجاد یک رابطه عمیق با ابژهای که از نظر فیزیکی کمتر در دسترس است، تقویت میکند.
- این تغییر ابژه به او کمک میکند تا از تعارضات پیش ادیپالی و دوسوگرایی نسبت به مادر بگریزد.
- ترتیب تکامل: زنان ابتدا ظرفیت تعهد عاطفی و یک رابطه عمیق را توسعه میدهند و سپس در بستر چنین رابطهای به ظرفیت یک رابطه تناسلی کامل دست مییابند.
منبع : Otto Kernberg . Love Relations: Normality and Pathology (1995)
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.