دانشنامه روانشناسی مردمی
روانکاوی، خودشناسی و رشد فردی با علیرضا نوربخش

برانگیختگی جنسی و میل اروتیک

درک دقیق پویایی‌های روانی عشق و تمنا، مستلزم تمایز میان دو مفهوم کلیدی است: برانگیختگی جنسی (sexual excitement) و حالت ابژه‌محور «میل اروتیک» (erotic desire). این تمایز، که در نگاه نخست ممکن است تصنعی به نظر برسد، اهمیتی استراتژیک در نظریه روانکاوی دارد، زیرا به ما امکان می‌دهد تا لایه‌های مختلف تجربه جنسی را از ریشه‌های بیولوژیک تا پیچیده‌ترین تظاهرات آن در روابط انسانی بکاویم. برانگیختگی جنسی را می‌توان به عنوان یک حالت بنیادین و ریشه‌دار در کارکردهای بیولوژیکی در نظر گرفت؛ حالتی که با تجربیات لذت‌بخش در سراسر بدن مرتبط است. در مقابل، میل اروتیک به صورتی مشخص‌تر تعریف می‌شود: «آرزوی یک رابطه جنسی با یک ابژه خاص» (a particular object).
خاستگاه تحولی برانگیختگی جنسی به نخستین تجربیات لذت‌بخش در رابطه نوزاد-مراقب (infant-caregiver) بازمی‌گردد. تحریک‌پذیری پراکنده پوست در رفتار دلبستگی اولیه و کیفیات برانگیزاننده «مناطق شهوت‌زا» (erotogenic zones) که فروید توصیف کرده است، به تدریج با نقوش شناختی و خیال‌پردازی‌های ناهشیار پیوند می‌خورد. این فرآیند از طفولیت به بعد، در نهایت به تجربه شناختی-عاطفی خاص برانگیختگی جنسی منجر می‌شود. در این مراحل اولیه، ابژه برانگیختگی جنسی یک «ابژه جزئی» (part-object) بدوی است که به طور ناهشیار، بازتاب‌دهنده «تجربیات آمیختگی» (fusional experiences) در همزیستی اولیه و «آرزوهای ادغام» (merger wishes) مربوط به مراحل اولیه جدایی-تفرد است.
در مقابل، میل اروتیک عاطفه‌ای پرورده‌تر و از نظر شناختی متمایزتر است که مشخصاً به «ابژه ادیپی» (oedipal object) پیوند خورده است. این میل، دربرگیرنده آرزوی آمیختگی همزیستانه با ابژه ادیپی در چارچوب یک وصال جنسی است. در یک فرد بالغ و بهنجار، این دو عاطفه به طور طبیعی در هم ادغام می‌شوند و برانگیختگی جنسی در بستر میل اروتیک فعال می‌شود. اما در شرایط آسیب‌شناختی، مانند «آسیب‌شناسی شدید خودشیفتگی» (severe narcissistic pathology)، فروپاشی دنیای درونی روابط ابژه می‌تواند به ناتوانی در تجربه میل اروتیک منجر شود. در چنین حالتی، برانگیختگی جنسی به شکلی پراکنده، غیرانتخابی و همواره ارضاناشدنی بروز می‌کند یا حتی ممکن است ظرفیت تجربه آن به کلی از بین برود.
این تمایز، ما را به مفهوم «عشق جنسی بالغ» (mature sexual love) رهنمون می‌شود که در آن، میل اروتیک به رابطه‌ای با یک شخص خاص گسترش می‌یابد. اما این تعریف، پرسش بنیادینی را مطرح می‌کند: آیا برانگیختگی جنسی و میل اروتیک، پیامد ثانویه تحول روابط ابژه هستند یا این بلوغ تدریجی دستگاه بیولوژیکی است که سازمان‌دهنده این روابط است؟ پاسخ به این پرسش نیازمند کاوش در قلمرو نظری روابط میان غرایز بیولوژیکی، سایق‌های روانی و روابط ابژه درونی‌شده است.

۲. چارچوب نظری: غرایز، سایق‌ها، عواطف و روابط ابژه
برای درک عمیق‌تر ماهیت میل اروتیک، ضروری است که مفاهیم بنیادین روانکاوی را که زیربنای تز اصلی نویسنده درباره «سایق‌ها» (drives) را تشکیل می‌دههند، مورد بررسی قرار دهیم. این مفاهیم عبارتند از غرایز، سایق‌ها، عواطف و روابط ابژه. این چارچوب نظری، دیدگاهی منسجم برای فهم چگونگی تبدیل تجربیات زیستی اولیه به انگیزه‌های روانی پیچیده ارائه می‌دهد.
۲.۱. تمایز فروید میان غریزه و سایق
فروید به روشنی میان «غرایز» (instincts) و «سایق‌ها» (drives) تمایز قائل بود. از دیدگاه او، غرایز پدیده‌هایی بیولوژیکی، موروثی و متناوب هستند که توسط عوامل فیزیولوژیک یا محیطی فعال می‌شوند؛ در حالی که سایق‌ها انگیزه‌هایی روانشناختی و ثابت هستند. برای روشن شدن این تفاوت، می‌توان «گرسنگی» (hunger) را یک غریزه و «لیبیدو» (libido) را یک سایق دانست. فروید معتقد بود که سایق‌ها از طریق «بازنمایی‌های روانی» (psychic representations) یا ایده‌ها و یک «عاطفه» (affect) متناظر، خود را متجلی می‌سازند. تعریف او از عواطف در طول زمان متحول شد: در ابتدا او عواطف را تقریباً معادل سایق‌ها می‌دانست، سپس آن‌ها را محصولات تخلیه‌ای سایق‌ها در نظر گرفت و در نهایت، عواطف را به عنوان کارکردهای پیام‌رسان «ایگو» (ego) توصیف کرد.
۲.۲. عواطف به عنوان سنگ بنای سایق‌ها
استدلال اصلی این چارچوب نظری آن است که «عواطف» (affects) نیروهای انگیزشی اولیه و «سنگ بنای» (building blocks) سایق‌ها هستند. بر اساس این دیدگاه، عواطف به مثابه «ساختارهای پل‌زننده» (bridging structures) میان غرایز بیولوژیکی و سایق‌های روانشناختی عمل می‌کنند. این مفهوم‌پردازی، برخی از مشکلات پایدار در نظریه روانکاوی را حل می‌کند. برای مثال، در حالی که فروید منابع سایق جنسی (لیبیدو) را به روشنی در تحریک‌پذیری مناطق شهوت‌زا مشخص کرده بود، منابعی انضمامی و مشخص برای پرخاشگری ارائه نداد. این دیدگاه با گسترش مفهوم «منبع» سایق، زمینه‌ای برای پرخاشگری فراهم می‌آورد که فراتر از مناطق شهوت‌زا است و شامل کارکرد «منطقه‌ای» (zonal) طرد پرخاشگرانه بلع دهانی، کنترل مقعدی، و کشمکش‌های مستقیم قدرت جسمانی مرتبط با کج‌خلقی‌ها (temper tantrums) می‌شود.
در این چارچوب، «اید» (id) به عنوان مخزن «روابط ابژه درونی‌شده» (internalized object relations) شدیداً پرخاشگرانه یا جنسی‌شده که سرکوب شده‌اند، مفهوم‌سازی می‌شود. عواطف، در واقع، هم سنگ بنای سایق‌ها و هم پیام‌رسان‌های آن‌ها هستند که در لحظه فعال شدن یک سایق، خود را متجلی می‌سازند.
۲.۳. لیبیدو و پرخاشگری به عنوان سایق‌های اصلی
بر اساس این نظریه، سایق‌ها از ادغام سلسله‌مراتبی عواطف اولیه شکل می‌گیرند. عواطف مثبت و پاداش‌دهنده (مانند سرخوشی و لذت) با یکدیگر یکپارچه شده و «لیبیدو» را تشکیل می‌دهند. به همین ترتیب، عواطف منفی و آزارنده (مانند خشم، نفرت و انزجار) با هم ادغام شده و «سایق پرخاشگری» (aggressive drive) را می‌سازند. خشم را می‌توان عاطفه محوری پرخاشگری دانست، اما در آسیب‌شناسی پرخاشگری، این «نفرت» (hatred) است که نقش غالب را ایفا می‌کند؛ نفرتی که خشمی پایدار، ساختاریافته و ابژه‌محور است. این فرمول‌بندی، ضمن حفظ نظریه دوگانه سایق‌های فروید، آن را با نظریه غریزه معاصر و مشاهدات تحولی دوران کودکی پیوند می‌دهد و زمینه‌ای را برای درک کاربرد بالینی این مفاهیم در تحلیل میل اروتیک فراهم می‌کند.

۳. جنبه‌های بالینی و تکوینی میل اروتیک
برای دستیابی به درکی عملی از پدیده روانی پیچیده «میل اروتیک»، می‌توان آن را به مؤلفه‌های بالینی قابل مشاهده‌اش تجزیه کرد. این مؤلفه‌ها، که در جریان کاوش روانکاوانه آشکار می‌شوند، ابعاد گوناگون این تجربه انسانی را از جستجوی لذت گرفته تا غلبه بر ممنوعیت‌ها، روشن می‌سازند.
1. جستجوی لذت و آمیختگی (The Search for Pleasure and Fusion): میل اروتیک همواره معطوف به دیگری است؛ اشتیاقی برای نزدیکی، درهم‌آمیختگی و یکی شدن با ابژه. این میل با خیال‌پردازی‌های ناهشیار «تهاجم» (invasion) و «نفوذ» (penetration) همراه است. این خیال‌پردازی‌ها به روابط میان برآمدگی‌ها و گشودگی‌های بدن اشاره دارند: آلت مردانه، نوک پستان، زبان، انگشت و مدفوع در جایگاه نفوذکننده یا تهاجمی، و واژن، دهان و مقعد در جایگاه پذیرنده یا دربرگیرنده. این پویایی به نقش‌های جنسیتی یا فعال و منفعل محدود نمی‌شود؛ میل اروتیک هم شامل خیال‌پردازی نفوذ کردن فعالانه و هم دربرگرفته شدن منفعلانه است. در این معنا، «دوجنس‌گرایی روانشناختی» (psychological bisexuality) به عنوان همذات‌پنداری با خود و ابژه در تعامل جنسی، یک ویژگی جهان‌شمول برای زنان و مردان است.
2. همذات‌پنداری با شریک جنسی (Identification with the Partner): یکی دیگر از ویژگی‌های میل اروتیک، لذت بردن از برانگیختگی و ارگاسم شریک جنسی است. این همذات‌پنداری، تجربه آمیختگی در خلسه را مضاعف می‌کند و به فرد امکان می‌دهد تا به طور نمادین بر موانع میان دو جنس غلبه کند. در این تجربه، فرد هم خود باقی می‌ماند و هم دیگری می‌شود و به نوعی تعالی بیناذهنی دست می‌یابد.
3. احساس تخطی و قانون‌شکنی (A Sense of Transgression): میل اروتیک با حسی از قانون‌شکنی و غلبه بر ممنوعیت‌ها همراه است؛ ممنوعیت‌هایی که ریشه در «ساختار ادیپی» (oedipal structuring) زندگی جنسی دارند. این تخطی شامل نقض ممنوعیت‌های ادیپی و در نتیجه، سرپیچی و پیروزی بر رقیب ادیپی است. اما تخطی بُعد دومی نیز دارد: تخطی علیه خود ابژه جنسی که به صورت بازی دادن اغواگرانه و دریغ کردن تجربه می‌شود. میل اروتیک این حس را در بر دارد که ابژه هم خود را عرضه می‌کند و هم دریغ می‌دارد، و عمل نفوذ یا دربرگرفتن ابژه، نوعی تجاوز به مرزهای دیگری است. این حس، خود یکی از مؤلفه‌های برانگیزاننده میل است.
4. آمیختگی پرخاشگری و عشق (The Integration of Aggression and Love): تلاش برای فراتر رفتن از مرزهای خود دارای جنبه‌های خلسه‌آور و در عین حال پرخاشگرانه است. در این چارچوب، درد می‌تواند به برانگیختگی اروتیک تبدیل شود. «سادیسم اروتیک» (erotic sadism) (لذت بردن از درد دیگری) و «مازوخیسم اروتیک» (erotic masochism) (لذت بردن از درد خود) بیانگر این آمیختگی پیچیده هستند. این پرخاشگری توسط یک رابطه عاشقانه مهار شده و ایمن می‌شود.
5. ایده‌آل‌سازی بدن دیگری (Idealization of the Other’s Body): ایده‌آل‌سازی بدن شریک جنسی، هم یک مکانیسم دفاعی (برای مثال، در برابر اضطراب اختگی) و هم جنبه‌ای حیاتی از یکپارچه‌سازی گرایش‌های لطیف و اروتیک است. این فرآیند ریشه در «تعارض زیباشناختی» (aesthetic conflict) اولیه‌ای دارد که ملتزر و ویلیامز توصیف کرده‌اند: عشق نوزاد به مادر از طریق ایده‌آل‌سازی سطح بدن او و پرخاشگری‌اش از طریق خیال‌پردازی تهاجم به درون بدن او ابراز می‌شود.
6. نقش بازی دادن و بازی خوردن (The Role of Teasing): میل به «بازی دادن» (teasing) و بازی خوردن، جنبه‌ای محوری در میل اروتیک است. بازی دادن، ترکیبی از وعده و دریغ کردن است که برانگیختگی را تشدید می‌کند. این پویایی با «نمایشگری» (exhibitionism) (که با سادیسم مرتبط است) و «چشم‌چرانی» (voyeurism) ارتباط نزدیکی دارد؛ چشم‌چرانی به منزله نفوذ سادیستی به ابژه‌ای است که خود را دریغ می‌کند.
7. نوسان میان صمیمیت و گسست (Oscillation Between Intimacy and Discontinuity): میل اروتیک تنها در پیوستگی و آمیختگی خلاصه نمی‌شود. «گسست» (discontinuity) در درگیری جنسی و فاصله گرفتن از صمیمیت، مکملی ضروری برای جنبه‌های آمیختگی میل است. رابطه‌ای که در آن این گسست از بین برود و زندگی جنسی با زندگی روزمره یکی شود، در معرض خطر انباشت پرخاشگری و تهدید کل رابطه قرار می‌گیرد.
8. مثلث‌سازی روابط جنسی (Triangulation of Sexual Relations): این پویایی به نوسان میان آرزوی انحصار و پیروزی بر رقیب ادیپی از یک سو، و میل به درگیر شدن با دو شریک از سوی دیگر اشاره دارد. این خیال‌پردازی‌ها که ریشه در دینامیک‌های ادیپی دارند، بازتاب‌دهنده دوسوگرایی بنیادین در روابط صمیمی هستند و میل به درگیر شدن با دو شریک، اغلب به قصد انتقام‌جویی از والد ادیپی ناکام‌کننده، بازی‌دهنده و دریغ‌کننده صورت می‌گیرد.
این ویژگی‌های بالینی، خود محصول مسیرهای تحولی پیچیده‌ای هستند که از نخستین سال‌های زندگی آغاز می‌شوند و هویت جنسی و اروتیک فرد را شکل می‌دهند.

۴. ریشه‌های تکوینی میل اروتیک: نظریه براونشوایگ و فان
برای درک ریشه‌های عمیق‌تر تظاهرات بالینی میل اروتیک، می‌توان به نظریات تحولی رجوع کرد که مسیرهای شکل‌گیری آن را در مردان و زنان ترسیم می‌کنند. نظریه «براونشوایگ و فان» (Braunschweig and Fain) دیدگاهی جذاب در این زمینه ارائه می‌دهد که بر اساس رابطه نوزاد با مادر بنا شده است. به گفته آن‌ها، رابطه اولیه نوزاد (اعم از پسر و دختر) با مادر، ظرفیت بعدی کودک را برای برانگیختگی جنسی و میل اروتیک تعیین می‌کند. با این حال، مسیر تحولی برای دو جنس متفاوت است.
برای نوزاد پسر، مراقبت‌های مادر و لذتی که او از تحریک فیزیکی بدن نوزاد ابراز می‌کند، میل اروتیک را در او پرورش می‌دهد. نقطه عطف، لحظه‌ای است که مادر به لحاظ روانی از نوزاد روی برمی‌گرداند تا به عنوان یک زن جنسی به سوی پدر بازگردد. در این لحظه، نوزاد پسر با این ناکامی مواجه شده و به طور همزمان با مادر (به عنوان منبع تحریک و ناکامی) و زوج جنسی (مادر و پدر) همذات‌پنداری می‌کند. این فرآیند، چارچوب بنیادین دوجنس‌گرایی روانی و موقعیت مثلثی را در ناهشیار کودک تثبیت می‌کند. در نهایت، این ناکامی و سانسور ضمنی میل اروتیک به مادر، باعث می‌شود که تحریک جنسی او به سمت خیال‌پردازی و فعالیت خودارضایی سوق داده شود، که شامل میل به جایگزینی پدر و، در یک خیال‌پردازی نمادین بدوی، میل به تبدیل شدن به آلت پدر و ابژه میل مادر است.
مسیر تحولی برای نوزاد دختر متفاوت است. طرد ظریف و ناهشیار برانگیختگی جنسی دختر توسط مادر (که در مورد پسر آن را آزادانه تجربه می‌کند)، به تدریج آگاهی مستقیم دختر از دستگاه تناسلی واژینال خود را مهار می‌کند. در نتیجه، او کمتر از تکانه‌های جنسی خود آگاه می‌شود. تغییر ابژه از مادر به پدر، گامی حیاتی در این مسیر است. این تغییر به دختر امکان می‌دهد تا ظرفیت خود را برای تعهد عاطفی در یک رابطه ابژه عمیق با پدری که دوستش دارد اما از او فاصله دارد، پرورش دهد. این تحول، ظرفیت دختر را برای ایجاد یک رابطه عاشقانه متعهدانه تقویت می‌کند و آزادی بیان جنسیتش را به آینده و رابطه‌ای بالغانه موکول می‌سازد.
پیامد کلیدی نظریه براونشوایگ و فان این است که مردان و زنان، ظرفیت خود را برای لذت جنسی کامل و برای یک رابطه ابژه عمیق، به ترتیب معکوس یکدیگر رشد می‌دهند. زنان ابتدا ظرفیت یک رابطه عاشقانه عمیق را توسعه می‌دهند و سپس در بستر آن به یک رابطه جنسی کامل دست می‌یابند. در مقابل، مردان به دلیل تداوم رابطه با ابژه اولیه (مادر) در روابط بعدی با زنان، در یکپارچه‌سازی نیازهای جنسی و عاطفی خود با دشواری بیشتری روبرو هستند و این ظرفیت را دیرتر کسب می‌کنند.

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها