دانشنامه روانشناسی مردمی
خانه ای برای رشد فردی و خودشناسی

بازی کردن و فرآیند درمان

بازی کردن خود یک درمان است

روان درمانی بازگشتی است به یک ظرفیت بنیادین انسانی یعنی بازی کردن؛ هنر درمانگر، ایجاد فضایی است که در آن مراجع خلاق باشد و راهی به سوی رشد و سلامت بیابد.

بازی و فرآیند درمان

این مقاله استدلال می‌کند که روان‌درمانی اساساً در فضای هم‌پوشانیِ دو حوزه‌ی بازی‌کردن، یعنی حوزه‌ی بیمار و حوزه‌ی درمانگر، رخ می‌دهد. بازی کردن، یک تجربه جهانی، خلاقانه و بنیادین برای زندگی سالم است که در یک فضای بالقوه بین واقعیت درونی (ذهنی) و واقعیت بیرونی (عینی) رخ می‌دهد. این فضا که ریشه در پدیده‌های انتقالی و اعتماد اولیه بین نوزاد و مادر دارد، مکانی برای تجربه کردن و خلاقیت است. خودِ عمل بازی کردن، فی‌نفسه خاصیت درمانی دارد. تفسیرهای درمانی تنها زمانی مؤثر هستند که در چارچوب بازی مشترک و خودجوش بین بیمار و درمانگر ارائه شوند؛ در غیر این صورت به تلقین و تمکین منجر می‌شوند. لحظه مهم درمانی، نه تفسیر هوشمندانه درمانگر، بلکه لحظه‌ای است که بیمار خود را شگفت‌زده می‌کند.

بازی به مثابه بنیان روان‌درمانی

درک استراتژیک تمایز میان «بازی کردن» (playing) به عنوان یک فرآیند خلاق و پویا، و «محتوای بازی» (play) به عنوان مجموعه‌ای از نمادها برای تفسیر، برای هر درمانگری که از بازی به عنوان ابزار درمانی استفاده می‌کند، ضروری است. رویکرد وینیکات استدلال می‌کند که ارزش درمانی بازی، بیش از آنکه در رمزگشایی محتوای آن نهفته باشد، در خودِ تجربه غرق شدن در یک فعالیت خلاقانه و معنادار ریشه دارد. این مبانی نظری، چارچوبی را برای به‌کارگیری مؤثر تکنیک‌های بازی‌درمانی فراهم می‌کنند.

بازی‌کردن (Playing)
بازی (Play)
تجربه و فرآیند: این واژه به خودِ تجربه اشاره دارد؛ یک حالت غرق‌شدگی و تمرکز، یک فرآیند خلاقانه و یک شکل اساسی از زندگی. تمرکز اصلی وینیکات بر همین جنبه است.
محتوا و مصالح: این واژه به محتوای بازی‌کردن اشاره دارد، مانند اسباب‌بازی‌ها یا قوانین یک بازی خاص. از نظر تاریخی، روانکاوان بیش از حد بر تفسیر این محتوا تمرکز کرده‌اند و اهمیت خودِ «عمل بازی‌کردن» را نادیده گرفته‌اند.

تمایز میان «بازی کردن» و «محتوای بازی»

وینیکات با ظرافت، روانکاوی سنتی را به چالش می‌کشد که عمدتاً بر «محتوای بازی» به عنوان وسیله‌ای برای دسترسی به ارتباطات ناخودآگاه کودک تمرکز داشت. او معتقد بود رویکردهایی مانند رویکرد ملانی کلاین، با تمرکز بیش از حد بر استفاده ابزاری از بازی برای تفسیر، جنبه حیاتی‌تر آن را نادیده گرفته‌اند: خودِ عمل «بازی کردن». از دیدگاه وینیکات، «بازی کردن» یک تجربه جهانی، سالم و خلاق است که به خودی خود تسهیل‌کننده رشد است. تمرکز صرف بر «محتوای بازی» این خطر را در پی دارد که جلسه درمانی را به یک تمرین فکری بدل کند که عملاً مانع از دستیابی بیمار به تجربه هیجانی بنیادین «بازی کردن» می‌شود.

فضای بالقوه: مکان و زمان بازی

مفهوم «فضای بالقوه» (potential space) یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم در نظریه وینیکات است. این فضا، یک ناحیه واسط است که در ابتدا بین نوزاد و مادر شکل می‌گیرد و بعدها در رابطه درمانی بین بیمار و درمانگر بازآفرینی می‌شود. این فضا به معنای دقیق کلمه، نه در درون واقعیت روانی فرد قرار دارد و نه کاملاً در دنیای بیرونی و عینی. «فضای بالقوه» مکانی برای تجربه، خلاقیت، بازی و در نهایت، شکل‌گیری فرهنگ است. این همان «زمین بازی» روانی است که در آن، فرد می‌تواند بدون فشار انطباق با واقعیت بیرونی یا غرق شدن در دنیای درونی، به کشف و ساخت معنا بپردازد.

پدیده‌های انتقالی و ریشه‌های بازی

ظرفیت فرد برای بازی کردن، ارتباطی مستقیم با تجربیات اولیه او در حوزه «پدیده‌های انتقالی» (transitional phenomena) دارد. اشیاء انتقالی (مانند پتو یا عروسک محبوب یک کودک) اولین مایملک «نه-من» هستند که نه کاملاً بخشی از دنیای درونی کودک‌اند و نه کاملاً متعلق به دنیای بیرون. این پدیده‌ها به کودک اجازه می‌دهند تا با اضطراب جدایی کنار بیاید و پلی بین دنیای ذهنی و واقعیت عینی بسازد. این تجربه اولیه، زمینه را برای ایجاد اعتماد در فضای بالقوه فراهم می‌کند؛ اعتمادی که برای رها کردن خود در یک تجربه خلاقانه و بازی کردن ضروری است.

ماهیت و ویژگی‌های بازی کردن

تجربه بازی کردن دارای ویژگی‌های منحصربه‌فردی است که آن را به یک ابزار درمانی قدرتمند تبدیل می‌کند. این ویژگی‌ها که مستقیماً از نظریه وینیکات استخراج شده‌اند، عبارتند از:

  • ۱. حالت کناره‌گیری: کودک هنگام بازی عمیقاً درگیر و متمرکز می‌شود، حالتی شبیه به کناره‌گیری از دنیای بیرون که به او اجازه می‌دهد در فضای بازی خود غرق شود. این تمرکز عمیق، امکان پردازش تجربیات درونی را فراهم می‌کند.
  • ۲. خلاقیت و واقعیت: در بازی، کودک اشیاء و پدیده‌های دنیای خارج را انتخاب کرده و آن‌ها را در خدمت یک نمونه از واقعیت درونی خود به کار می‌گیرد. او بدون آنکه دچار توهم شود، به اشیاء خارجی معنا و احساسی رویایی می‌بخشد.
  • ۳. هیجان و مخاطره‌آمیز بودن: وینیکات استدلال می‌کند که هیجان بازی، در درجه اول از برانگیختگی غریزی ناشی نمی‌شود. بلکه، این هیجان از «مخاطره‌آمیز بودن تعامل بین واقعیت روانی شخصی و تجربه کنترل اشیاء واقعی» سرچشمه می‌گیرد. این تعامل شکننده بین ذهنیت و عینیت، ماهیت هیجان‌انگیز بازی است. بنابراین، وظیفه درمانگر حذف این مخاطره نیست، بلکه حصول اطمینان از این است که این «شکنندگی» برای بیمار قابل تحمل باشد تا خلاقیت بدون فروپاشی در اضطرابی طاقت‌فرسا ممکن گردد.
  • ۴. نقش اعتماد: بازی کردن مستلزم وجود اعتماد در فضای بالقوه است. این اعتماد در ابتدا در رابطه قابل اتکای نوزاد و مادر شکل می‌گیرد و به کودک این اطمینان را می‌دهد که می‌تواند بدون ترس از رها شدن یا مورد تجاوز قرار گرفتن، به کاوش در این فضای میانی بپردازد.

مراحل تکاملی بازی کردن

وینیکات یک فرآیند تکاملی منجر به بازی را نشان می‌دهد:

مرحله
شرح
A. ادغام
نوزاد و ابژه (مادر) با یکدیگر ادغام شده‌اند. دیدگاه نوزاد نسبت به ابژه، ذهنی است و مادر خود را با آنچه نوزاد آماده یافتن آن است، منطبق می‌کند.
B. طرد و درک عینی
ابژه طرد، دوباره پذیرفته و به صورت عینی درک می‌شود. این فرآیند پیچیده به حضور مادری نیاز دارد که آماده مشارکت باشد. در این مرحله، نوزاد «کنترل جادویی» را تجربه می‌کند و «زمین بازی» در فضای بالقوه بین مادر و نوزاد شکل می‌گیرد.
C. تنها بودن در حضور دیگری
کودک بر این اساس بازی می‌کند که فردی دوست‌داشتنی و قابل اعتماد در دسترس است، حتی اگر موقتاً فراموش شود. این فرد، آنچه را در بازی اتفاق می‌افتد، بازتاب می‌دهد.
D. بازی مشترک
کودک برای همپوشانی دو حوزه بازی آماده می‌شود. ابتدا مادر با فعالیت‌های بازی کودک هماهنگ می‌شود، اما به تدریج بازی خود را نیز معرفی می‌کند و راه را برای بازی کردن با یکدیگر در یک رابطه هموار می‌سازد.

مطالعات موردی: بازی در عمل

مطالعه موردی اول: ادموند (۲.۵ ساله) – بازی به مثابه ارتباط غیرکلامی

شرح مورد: ادموند، پسری ۲.۵ ساله با لکنت زبان و وابستگی شدید به مادر، همراه او در یک جلسه مشاوره که برای خودِ مادر ترتیب داده شده بود، حضور دارد. او پس از شروع لکنت، تقریباً صحبت کردن را کنار گذاشته و به مادرش بسیار چسبیده است. مادر نکته بالینی مهمی را ذکر می‌کند: «ادموند در غیرکلامی‌ترین حالت خود، بیشترین وابستگی را نشان می‌دهد»؛ جمله‌ای که به شکلی قدرتمند، سکوت او را به نیازهای دلبستگی‌اش پیوند می‌زند.

تحلیل بازی: در طول جلسه، ادموند به طور متمرکز با یک کلاف ریسمان بازی می‌کند. تحلیل دقیق بازی او، ارتباطات غیرکلامی عمیقی را آشکار می‌سازد. ریسمان به طور همزمان به «نماد جدایی و نماد اتحاد» تبدیل می‌شود. در این لحظه، ریسمان به یک پدیده انتقالی بدل می‌شود که اضطراب جدایی را مدیریت می‌کند. او گاهی یک سر ریسمان را به مادرش «وصل می‌کند» (plugged in) که نمادی از نیاز او به اتصال است. در لحظه‌ای دیگر، او ریسمان را در ته یک سطل قرار می‌دهد تا به بستری نرم برای اسباب‌بازی‌های دیگر تبدیل شود و فضایی امن و مادری را بازآفرینی کند.

ارزیابی بالینی: نکته قابل توجه در این مورد آن است که درمانگر هیچ تفسیری ارائه نمی‌دهد. بازی ادموند به تنهایی و بدون نیاز به کلمات، «فراز و نشیب حرکت او از وابستگی به سمت استقلال» را به نمایش گذاشت. این فرآیند، شاهدی قدرتمند بر ماهیت «خودشفابخش» (self-healing) بازی است. صرفاً با فراهم کردن یک فضای امن و حضور یک شاهد (درمانگر) که تجربه او را بازتاب می‌دهد، ادموند توانست تعارضات درونی خود را به شکلی نمادین به صحنه آورده و پردازش کند.

مطالعه موردی دوم: دایانا (۵ ساله) – بازی مشترک و پردازش تعارضات خانوادگی

شرح مورد: دایانا به همراه مادرش که به دلیل استرس ناشی از مراقبت از پسر بیمار و معلول ذهنی خود به شدت مضطرب است، به جلسه آمده است. دایانا به سرعت و از طریق عروسک تدی خود، با درمانگر ارتباط برقرار می‌کند. مادر بعداً اشاره می‌کند که دایانا پیش از آمدن، خود را برای جلسه آماده کرده بود: او اولین عروسک تدی و شیء انتقالی کنار گذاشته‌ شده‌اش را جمع کرده بود. این جزئیات عمیقاً نشانگر آن است که دایانا از پیش آماده بود تا از فضای درمانی برای یک بازی ترمیمی استفاده کند و این خود گواهی بر سائق ذاتی کودک به سوی بهبودی است.

تحلیل بازی: فرآیند بازی دایانا به شکلی پویا و چندلایه پیش می‌رود:

  • ۱. بارداری و زایمان: او عروسک‌ها را زیر لباس خود قرار داده و وانمود می‌کند که باردار است. او با قاطعیت تأکید می‌کند که «آن‌ها دوقلو نخواهند بود»، که احتمالاً راهی برای پردازش احساساتش نسبت به برادرش است.
  • ۲. مدیریت تعارض: پس از «زایمان»، او ابتدا عروسک‌ها را در دو سر مخالف یک تخت قرار می‌دهد تا «با هم دعوا نکنند» اما سپس، آن‌ها را با آرامش در کنار هم می‌خواباند که نشان‌دهنده حرکت به سمت یکپارچگی است.
  • ۳. مشارکت درمانگر: درمانگر نقش فعالی در بازی ایفا می‌کند. وقتی او می‌گوید «شنیدم چیزی گفت!» یا اسباب‌بازی‌های اطراف تخت را به «رویاهایی که می‌بینند» تشبیه می‌کند، این مشارکت بازیگوشانه، دقیقاً همان «هم‌پوشانی دو حوزه بازی» است. درمانگر با این کار، فضای بالقوه را گسترش می‌دهد و «جنبه خلاقانه تجربه بازی دایانا» را تقویت کرده و به او اجازه می‌دهد تا بازی خود را غنی‌تر و عمیق‌تر کند.

ارزیابی بالینی: بازی دایانا به او اجازه داد تا به طور همزمان به چند هدف دست یابد: او با اضطراب شدید مادرش کنار آمد، مسائل مربوط به حضور برادر بیمارش را به شیوه‌ای نمادین پردازش کرد و از طریق یک تجربه خلاقانه مشترک با درمانگر، به یک فرآیند «خودشفابخش» دست یافت.

مطالعه موردی سوم: نوزاد دختر – بازی به مثابه درمان اختلال سایکوسوماتیک

شرح مورد: این نوزاد دختر تاریخچه‌ای از تشنج‌های مکرر و گریه‌های مداوم دارد. هیچ علت فیزیکی برای تشنج‌ها یافت نشده است. کودک پیش از مداخله، «بی‌وقفه گریه می‌کرد… گویی واقعاً ناراضی بود». نکته بالینی کلیدی این است که مادر دریافته بود می‌تواند با «منحرف کردن توجه کودک» از وقوع تشنج جلوگیری کند، که نشان‌دهنده ماهیت روانی-جسمی (سایکوسوماتیک) این حملات است.

تحلیل : نقطه عطف زمانی رخ می‌دهد که درمانگر فضایی امن –فضای بالقوه ای بر روی زانوی خود– برای ابراز پرخاشگری و اکتشاف فراهم می‌کند. وینیکات می‌نویسد: «او دوباره بند انگشتم را به شدت گاز گرفت، این بار بدون نشان دادن احساس گناه، و سپس بازی گاز گرفتن و دور انداختن عروسک ها را انجام داد؛ در حالی که روی زانوی من بود، توانست از بازی لذت ببرد.» در ادامه، او با لمس کردن انگشتان پای خود به کشف مهمی دست یافت: در حالی که عروسک ها را می‌توان دور انداخت، انگشتان پا را نمی‌توان از بدن جدا کرد.

ارزیابی بالینی: این لحظه کشف، یک نقطه عطف شناختی و درمانی بود؛ لحظه‌ای که به تعبیر وینیکات، «کودک خودش را شگفت‌زده می‌کند». عامل اصلی بهبودی کامل و پایدار این نوزاد، نه یک تفسیر هوشمندانه از سوی درمانگر، بلکه کشف خودانگیخته‌ای بود که در بستر یک بازی امن و خلاقانه اتفاق افتاد. فرآیند خودشفابخشی در اینجا از طریق یکپارچگی تجربه روانی و جسمانی رخ داد: کودک دریافت که بدنش یک تمامیت منسجم است، برخلاف عروسک های دور ریختنی. این گذار از پریشانی تسلی‌ناپذیر به «ظرفیت لذت بردن از بازی»، نتیجه درمانی عمیق این مداخله است.

فراهم کردن شرایطی برای اینکه کودک بتواند بازی کند—یعنی ایجاد یک فضای امن، قابل اعتماد و بدون قضاوت—یک مداخله درمانی فوری و جهانی است. این رویکرد، درمانگر را از جایگاه مفسر دانای کل به جایگاه یک تسهیل‌گر و هم‌بازی تبدیل می‌کند که به فرآیندهای رشد ذاتی بیمار احترام می‌گذارد. کار ما به عنوان درمانگر باید بر این اصل استوار باشد که ما در حال کمک به بازیابی یک ظرفیت انسانی و جهانی هستیم.

بازی درمانی: از نظریه تا عمل

نقش دوگانه بازی: ارتباط و خودشفابخشی

همانطور که در مطالعات موردی مشاهده شد، بازی دو نقش حیاتی و در هم تنیده را ایفا می‌کند. از یک سو، بازی به عنوان یک کانال ارتباطی قدرتمند عمل می‌کند که از طریق آن، کودکان تعارضات، ترس‌ها و امیال ناخودآگاه خود را به نمایش می‌گذارند. از سوی دیگر، و مهم‌تر از آن، خودِ عملِ بازی کردن یک فرآیند درمانی ذاتی است. بازی دایانا برای مدیریت تعارض عروسک‌ها و لحظه کشف نوزاد دختر در مورد انگشتان پایش، نمونه‌هایی از فرآیند «خودشفابخشی» هستند که صرفاً با فراهم شدن شرایط بازی، صرف‌نظر از هرگونه تفسیر، به وقوع پیوستند.

 موضع درمانگر: از مشاهده تا مشارکت بازیگوشانه

این سه مطالعه موردی، طیفی از مواضع ممکن برای درمانگر را به تصویر می‌کشند که باید به شکلی انعطاف‌پذیر اتخاذ شود:

  • مشاهده‌گر و آینه‌مانند (ادموند): درمانگر صرفاً به عنوان یک شاهد حضور داشت که فضای امن را فراهم می‌کرد و تجربه کودک را بدون مداخله بازتاب می‌داد.
  • مشارکت‌کننده بازیگوش (دایانا): درمانگر فعالانه وارد بازی شد و با ایده‌های خود آن را غنی‌تر کرد. این مشارکت، فضای بالقوه را گسترش داد.
  • تسهیل‌گر کشف (نوزاد): نقش درمانگر فراهم کردن یک فضای فیزیکی و روانی امن (زانوی خود) بود تا کودک بتواند به تجربه و کشف خودانگیخته دست یابد.

بنابراین، به عنوان درمانگر، پرسش تشخیصی اصلی ما این نیست که «این بازی چه معنایی دارد؟»، بلکه این است که «این بیمار برای اینکه بتواند بازی کند، به چه چیزی از جانب من نیاز دارد؟».

 هنر تفسیر: زمان‌بندی و کارایی

وینیکات رویکردی محتاطانه و دقیق به تفسیر دارد. او معتقد است که تفسیر، اگرچه می‌تواند مفید باشد، اما اگر به درستی به کار گرفته نشود، می‌تواند مخرب باشد. اصول کلیدی او در این زمینه عبارتند از:

  • تفسیر زودرس به مثابه تلقین: وینیکات هشدار می‌دهد که «تفسیر خارج از محدوده آمادگی مطالب، تلقین است و باعث انطباق می‌شود». از منظر سوپرویژنی، این مهم‌ترین خطایی است که یک درمانگر تازه‌کار می‌تواند مرتکب شود. ارائه تفسیری درخشان که بیمار را به جای توانمندسازی، به انطباق وامی‌دارد.
  • تفسیر در فضای هم‌پوشانی بازی: تفسیر تنها زمانی مؤثر و مفید است که در «حوزه هم‌پوشانی بازی بیمار و تحلیلگر» ارائه شود. این بدان معناست که بیمار و درمانگر هر دو در یک فضای بازی مشترک قرار دارند.
  • طرفیت بازی کردن: مهم‌ترین اصل این است که اگر بیمار «ظرفیت بازی کردن را نداشته باشد، تفسیر صرفاً بی‌فایده است یا باعث سردرگمی می‌شود». اولویت اصلی ما به عنوان درمانگر باید این باشد که بیمار را به حالت «توانایی در بازی» سوق دهیم.

این اصول، درمانگران را به سوی یک درک عمیق‌تر و محترمانه‌تر از فرآیند درمانی هدایت می‌کنند.

روانکاوی، «شکلی بسیار تخصصی از بازی‌کردن» است و خودِ بازی‌کردن، بنیانی طبیعی و جهان‌شمول برای سلامت و رشد به شمار می‌رود. این فرآیند صرفاً فعالیتی کودکانه نیست، بلکه تجربه‌ای خلاقانه است که در تمام طول عمر ادامه دارد و اساس توانایی ما برای زندگی معنادار و ارتباط با دیگران را تشکیل می‌دهد.

واژه‌نامه اصطلاحات کلیدی

اصطلاح
تعریف بر اساس متن
بازی کردن (Playing)
یک تجربه خلاقانه، و تجربه‌ای در پیوستار فضا-زمان که شکلی اساسی از زندگی است. این عمل در یک فضای بالقوه بین مادر و نوزاد رخ می‌دهد و شامل دستکاری پدیده‌های بیرونی در خدمت رؤیا است.
روان‌درمانی (Psychotherapy)
فرآیندی که در همپوشانی دو حوزه بازی، یعنی حوزه بیمار و حوزه درمانگر، اتفاق می‌افتد. این فرآیند به بازی کردن دو نفر با یکدیگر مربوط می‌شود و هدف آن، در صورت لزوم، رساندن بیمار از ناتوانی در بازی به توانایی در بازی است.
فضای بالقوه (Potential Space)
فضایی بین نوزاد و مادر که در آن بازی آغاز می‌شود. این فضا نه دنیای درونی است و نه واقعیت بیرونی، بلکه یک زمین بازی میانی است که در آن تجربه کنترل جادویی (قدرت مطلق) برای نوزاد ممکن می‌شود.
پدیده‌های انتقالی (Transitional Phenomena)
پدیده‌هایی جهانی که از استفاده اولیه از یک ابژه انتقالی (مانند یک پتو یا اسباب‌بازی) توسط نوزاد آغاز شده و به ظرفیت نهایی انسان برای تجربه فرهنگی منتهی می‌شوند.
تفسیر (Interpretation)
در روان‌درمانی، زمانی مفید است که در حوزه همپوشانی بازی بیمار و تحلیلگر با هم ارائه شود. تفسیری که خارج از این حوزه باشد، تلقین محسوب شده و مقاومت ایجاد می‌کند. لحظه مهم، لحظه تفسیر هوشمندانه درمانگر نیست، بلکه لحظه‌ای است که کودک خود را شگفت‌زده می‌کند.
قدرت مطلق (Omnipotence)
تجربه‌ای از کنترل جادویی که نوزاد در یک رابطه قابل اعتماد با مادر به دست می‌آورد. این تجربه از پیوند قدرت مطلق فرآیندهای درون‌روانی با کنترل واقعی نوزاد بر اشیاء ناشی می‌شود.
حوزه بازی (Area of Playing)
حوزه‌ای که نه واقعیت روانی درونی و نه دنیای بیرونی است. کودک در این حوزه، اشیاء یا پدیده‌هایی از واقعیت بیرونی را گرد هم می‌آورد و از آن‌ها در خدمت واقعیت درونی یا شخصی استفاده می‌کند.

منبع : D. W. Winnicott – Playing and Reality

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها