احساس حقارت و جبران آن
احساس حقارت در کودکی آغاز میشود.
احساس حقارت به عنوان نیروی محرک در رفتار انسان وجود دارد. احساس حقارت در همه انسانها مشترک است و علامت ضعف یا نابهنجاری نیست.
کسانی که برای خودشان ارزشی قائل نیستند و فکر میکنند که دشمن های فرضی دارند تا آنها را از هر جایی که هستند پایین بکشند، دچار احساس حقارت هستند. آلفرد آدلر اولین کسی بود که به احساس حقارت(inferiority feelings) پرداخت. وی معتقد بود که احساس حقارت بهعنوان نیروی محرک در رفتار انسان وجود دارد. احساس حقارت در همه انسانها مشترک است و علامت ضعف یا نابهنجاری نیست.
آدلر معتقد بود: احساس حقارت منبع تمامی تکاپوی انسان و نیروی محرکه ای است که کل رفتار را بر می انگیزد. تمام پیشرفت، نمو و رشد فرد ناشی از تلاشی است که به منظور جبران حقارت های خویش انجام می دهد(خواه این حقارت ها واقعی باشند یا خیالی).
فرایند احساس حقارت در کودکی آغاز میشود. کودکان کوچک و درمانده هستند و کاملا به بزرگسالان وابستهاند. کودک در رابطه با افراد بزرگتر و قویتر پیرامون خود احساس حقارت را پرورش میدهد. این تجربه به صورت ژنتیکی تعیین نشده بلکه این شرایط درماندگی و وابستگی به بزرگسالان، حاصل محیط است که برای همه کودکان یکسان است.
ویژگی های فردی که احساس حقارت می کند :
۱- بی احترامی به خود و دیگران : آدم هایی که برای خودشان احترام قائل نیستند، به دیگران هم احترام نمی گذارند. آنها فکر می کنند چون خودشان، خودشان را قبول ندارند، پس نباید دیگری را هم قبول داشت.
۲- دهن بینی : آدم های خودکم بین با کوچک ترین توصیه دیگران، مسیر زندگیشان را عوض می کنند. کافی است که به این آدمها بگویی لباسشان زشت است، دیگر آن لباس را نمی پوشند.
۳- انزوا : کسانی که احساس حقارت دارند، فکر می کنند دیگران هم مثل خودشان، آنها را غیر جذاب و خستهکننده می دانند. به همین خاطر سعی می کنند تا جایی که میشود، توی چشم نباشند و با کسی دهان به دهان نشوند تا ضعف خیالی شان مشخص نشود.
۴- رقابت گریزی : آدم های خود کم بین با اینکه دلشان می خواهد همیشه برنده شوند، سعی می کنند تا جایی که می توانند وارد هیچ رقابتی نشوند. آنها خودشان فکر می کنند که بازنده خواهند بود و بازندگی هم یک فاجعه است.
۵- انتقادناپذیری : خودکم بین ها، هر نوع انتقاد سازنده یا ناسازنده ای را دشمنی تلقی می کنند. آنها دوست ندارند کسی ناتوانی های آنها را گوشزد کند.
واکنش به احساس حقارت
از نظر آدلر، اولین واکنش به حس حقارت، پرخاشگری است. تظاهرات این سائق به اشکال مختلف دیده می شود؛ همچون ضربه زدن، گاز گرفتن، جنگیدن و در شکل شدید آن سادیسم. به اشکال غیرمستقیم هم تظاهر می کند؛ همچون مسابقات رقابتی یا تعارض های مذهبی، اجتماعی، ملی، نژادی. گاهی این سائق به سمت درون برمی گردد. در اینجا فرد در مقابل دنیای خارج، تسلیم می شود و حقارت از خود نشان می دهد که می تواند سبب بروز مازوخیسم بشود. گاه این سایق به اشکال غیرمستقیم تظاهر می یابد؛ مثل مشارکت در امور خیریه و نوع دوستی.
آدلر معتقد بود افراد روان رنجور برای حفاظت از عقده برتری اغراق آمیزشان یعنی حفاظت کردن از عزت نفس متزلزل شان به پرخاشگری روی می آورند. محافظت کردن از طریق پرخاشگری می تواند شکل تحقیر، اتهام یا زجر خود بگیرد.
- تحقیر، گرایش به دست کم گرفتن موفقیت های دیگران و مبالغه کردن درباره موفقیت های خود است.
- اتهام، عبارت است از سرزنش کردن دیگران و انتقام جویی از آنها به خاطر شکست های خود فرد و از این راه، محافظت کردن از عزت نفس ضعیفش. گرایش محافظه کارانه است.
- زجر دادن به خود یا مازوخیسم، که می تواند به شکل افسردگی و خودکشی نشان داده شود. تدبیر محافظت از خود برای آزار دادن کسانی است که به فرد نزدیک هستند.
تفاوت احساس حقارت با عقده حقارت
احساس حقارت با عقده حقارت(inferiority complex) متفاوت است. انسان بودن یعنی احساس حقارت داشتن. همه انسان ها کم و بیش دارای احساس حقارت هستند و همین امر در طرز رفتار آنان تاثیر بسیاری می گذارد و باعث کوشش ها، جنب و جوش ها و پیشرفت ها می شود. احساس حقارت انسان را وا می دارد وضع خود را بهتر سازد.
کودک برخلاف آنچه تصور می شود، به خوبی آگاه است که قدرت او برای مخالفت با بزرگترها کافی نیست و به همین جهت احساس می کند مقام او پایین تر از آنان است. همین احساس باعث رشد و پیشرفت او می شود؛ اما در مواردی که رشد و پیشرفت کودک به علت تربیت نادرست با مانع روبرو شود، احساس حقارت می تواند عمیق تر شده، به عقده حقارت تبدیل گردد. عقده حقارت مانع موفقیت انسان در حل مسائل زندگی می شود.
در نظریه آلفرد آدلر، احساس حقارت یک احساس بهنجار در نظر گرفته می شود، اما عقده حقارت یکی از عوامل ایجاد کننده مشکلات روانشناختی و شخصیتی است. روانشناسان و سایر متخصصان سلامت روان معاصر، واژه عقده حقارت را کمتر به کار میبرند، آنها این واژه را معادل عزت نفس پایین در فرد در نظر می گیرند. در واقع، زمانی که فرد برای خودش ارزش قائل نباشد و تواناییهای خودش را دست کم بگیرد، درگیر همان عقده حقارت مطرحشده توسط آدلر شده است.
عقده حقارت معمولا به طور کامل یا ناقص، پدیدهای ناخودآگاه است. به این معنا که خود فرد معمولا از وجود آن و تأثیراتش بر رفتارش خبر ندارد. در واقع، اگر فرد احساس حقارتش را از طریق مکانیسم دفاعی سرکوب، از حیطه آگاهیش خارج کند، این احساس به عقده تبدیل میشود و شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
برخی علائم و نشانههای عقده حقارت
- فرد مکررا درگیر افکار ناراحت کننده است.
- احساس شرم، گناه یا خجالت ندارد. یا برعکس، احساس نقص درونی میکند.
- معمولا از همکاران، نزدیکان یا اعضای خانواده دوری میکند.
- با دیگران بد رفتاری میکند. او از این طریق، احساس انزوا و شکستش را منتقل میکند.
- ریسکپذیری کمی دارد
- از طریق نشان دادن علائم بیماری یا افسردگی، سعی در دریافت توجه از جانب دیگران دارد.
- از هر نوع رقابتی، اجتناب می کنند.
چگونه احساس حقارت تبدیل به عقده حقارت می شود
۱- نقص عضوی: زمانی که نقص عضوی در ما ایجاد شود باعث ایجاد احساس حقارت میشود. نقص عضو، باعث میشود که ما به این باور برسیم که توانایی انجام کاری را نداریم و همین امر احساس حقارت را به عقده حقارت تبدیل می کند.
۲- فقدان والدین: فقدان یکی از والدین یا هر دو، احساس کمبود و حقارت به وجود می آورد. گاهی کودک با وجود داشتن پدر و مادر، اما نداشتن روابط سالم عاطفی در خانواده، احساس حقارت میکند.
۳- غفلت والدین(Neglect): تحقیر بیش از اندازه ما باعث میشود که احساس کنیم که فرد نالایقی هستیم، باعث میشود که ما قبول کنیم، توانایی نداریم. بنابراین احساس حقارت ما تبدیل به عقده حقارت میشود. غفلت از کودک و نادیده گرفتن وی، باعث می شود که احساس بی ارزشی و خشم داشته باشد و به دیگران با دیده شک نگاه کند.
۴- ناز پروردگی والدین(pampering): لوس کردن فرزندان باعث ایجاد عقده حقارت میشود زیرا زمانی که ما تمام نیازهای فرزندانمان را بدون هیچ فوت وقتی انجام میدهیم این انتظار در آنها ایجاد میشود که دیگران هم تمام نیازهایشان را باید برطرف کنند. زمانی که به مدرسه و دانشگاه میرود، میبیند اطرافیان به خواستههای او جواب مثبت نمیدهند، این امر باعث ایجاد عقده حقارت می شود.
۵- پرخاش و سختگیری والدین: از جمله عواملی که گاه باعث احساس حقارت و خودکمبینی میشود، پرخاش و سختگیری والدین است. وقتی کودک در مقابل دیگران مخصوصا در مقابل همسالان و همبازیهای خود مورد پرخاش و اهانت قرار میگیرد و این کار تا جایی پیش میرود که اطرافیان هم کمکم همین رفتار را با او در پیش میگیرند، احساس حقارت در کودک شروع به جوانهزدن میکند.
وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده حقارت گردید، امکان اصلاح و تبدیل آن به یک قدرت سازنده مشکل است، همچنین به قدرت مخربی تبدیل می شود که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت و خودکشی سوق دهد.
ژان پیاژه معتقد بود که اشخاصی که از عقدۀ حقارت رنج میبرند، ممکن است کوشش کنند جنبههایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها میشود، از دیگران پنهان دارند و وانمود کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود هستند. اما از آنجا که واقعا به خودشان اعتماد ندارند، در این تظاهر مبالغه میکنند.
برای شخصی که دچار عقدۀ حقارت است، دنیا جای ستیز و دشمنی است. این فرد هرگز از روابط خود با دیگران راضی نخواهد بود و هر وقت که میخواهد به دیگران نزدیک شود، نسبت به وی همدلی نشان نمیدهند.
مکانیسم جبران (compensation)
مکانیسم جبران، از احساس حقارت سرچشمه می گیرد و از آن جا که هر فردی گهگاه احساس حقارت می کند، استفاده از این مکانیسم اجتناب ناپذیر است. بدون شک افرادی که احساس ناامنی می کنند به مراتب بیشتر از افراد دارای امنیت خاطر از این مکانیسم استفاده می کنند. مکانیسم جبران، در سازگاری افراد می تواند کمک ارزشمندی باشد؛ زیرا احساسات مضطربانه و پر تنش را کاهش می دهد و در بسیاری از موارد، سلامت روان فرد را تأمین می کند.
سازوکار جبرانی مورد استفاده در افراد مختلف متفاوت است. افراد از نظر جبران نقص خود به ۲ دسته تقسیم می شوند: دسته اول افرادی هستند که عمدتا نقیصه خود را از دیگران پنهان می کنند و دسته دوم آنهایی هستند که برای نظر دیگران اهمیت کمتری قائل هستند.
مکانیسم جبران میتواند هم به صورت مثبت و هم به صورت منفی ظاهر شود. صورت مثبت آن این است که وقتی فرد میبیند در یک موضوع نمیتواند موفق شود یا اینکه با شکست مواجه میشود، با تلاش در جنبهای دیگر موفقیتهایی بدست میآورد. اما جنبه منفی آن چنین است که وقتی فرد در جایی با عدم موفقیت روبرو میشود برای جبران دست به کارهای تخریبی میزند. مثلا برای جبران احساس حقارت خود از روش هایی مثل دروغ گویی یا مصرف مواد مخدر استفاده می کند.
از نظر نوع جبران افراد را می توان در دسته های زیر گنجاند:
۱- جبران در همان ناحیه: فرد سعی می کند در همان زمینه ای که مشکل دارد، خود را با شرایط انطباق دهد. مثلا چگونه با بازوی گچ گرفته کار کند و یا اگر نابیناست، چطور از عصا و یا سگ استفاده کند.
۲- جبران در ناحیه دیگر: همه افراد نیاز دارند تا احساس مهم بودن بکنند. برای رسیدن به این هدف، اگر در یک راه موفق نشوند، تلاش خود را به راه های دیگر معطوف می کنند. به طور مثال، پسری که به علت فلج شدن در دوره کودکی نمی تواند به فعالیت های ورزشی بپردازد، احتمالا در نویسندگی فرد برجسته ای می شود. و یا فردی، ضعف تحصیلی خود را در زمینه ورزشی جبران می کند.
۳- جبران افراطی: فرد با سخت کوشی نه تنها مشکل خود را جبران می کند، بلکه سعی می کند بهتر و بالاتر از دیگران قرار گیرد. مثلا کودکی که دارای نقص کلامی است، بر اثر کوشش زیاد، یک سخنران مشهور می شود.
منابع :
- نظریه های شخصیت، شولتز، ترجمه سیدمحمدی
- نظریه های شخصیت، فیست، ترجمه سید محمدی
- نظریه های شخصیت، گنجی
- احساس کهتری(به انضمام بررسی های بالینی آدلر -نظرهای بنیادی)، محمود منصور
- inferiority-complex