عقده حقارت
خودکم بینی یعنی اینکه شخص احساس ارزشمندی نمی کند.
انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن، چون این وضعیت مشترک همه انسان هاست بنابراین علامت ضعف نیست. احساس حقارت منبع تمام تلاشهای انسان هاست.
پیدایش صفات و ویژگی های رفتاری هر فرد در سنین بالاتر از رویدادهای عاطفی و تجارب دوران کودکی او مایه می گیرند. همین وقایع و تجارب دوران کودکی هستند که عامل بنیانی سلامت یا بیماری روان آدمی در سنین بعد بشمار می روند. به عبارتی سرشت و شخصیت هر فرد در نخستین سال های زندگی وی شکل می گیرد.
افرادی که از عقده حقارت یا خودکم بینی رنج می برند، اغلب خود را کوچک و ضعیف تر از آنچه که هستند، می بینند، حتی در مواردی گمان می کنند دیگران از آنها نفرت دارند. نمی توانند با آنچه هستند کنار بیایند. خود را ناتوان از حل مشکلات می پندارند. در واقع این افراد خودشان را دوست ندارند. عقده حقارت معمولا، پدیدهای ناخودآگاه است.
عقده حقارت اولین بار در سال ۱۹۰۷ توسط آلفرد آدلر مطرح گردید. آدلر این واژه را برای توضیح این مسأله استفاده کرد که چرا خیلی از افراد، انگیزهای برای عمل کردن طبق علایقشان و دنبال کردن اهدافشان ندارند. امروزه این واژه را معادل عزت نفس پایین در فرد میدانند. زمانی که فرد برای خودش ارزش قائل نباشد و تواناییهای خودش را دست کم بگیرد، درگیر عقده حقارت مطرحشده توسط آدلر شده است.
نخستین حس خودکم بینی در فرد، ابتدا نارضایتی از ظاهرش است. علایم ظاهری این گروه به این گونه است که هنگام گفت و گو ارتباط چشمی برقرار نمی کنند؛ در حال خجالت کشیدن هستند. به اصطلاح روان شناسان افرادی گشوده و باز نیستند؛ یعنی اینکه احساس راحتی و آزاد بودن ندارند. تُن صدایشان هنگام ارتباط برقرار کردن، خجالتی و آرام است و قاطعیت ندارند.
علائم روانی این افراد به این گونه است که با متلاشی شدن یک رابطه یا پیش آمدن مشکل، بلافاصله وارد بحران می شوند. این افراد نیاز به تایید دیگران دارند. به خواسته های خود چندان اهمیتی نمی دهند، آنها احساس ناتوانی از پیدا کردن راه حل دارند. در نهایت اعتماد به نفس و عزت نفس شان پایین است.
از دید آلفرد آدلر عقده حقارت از ۳ منبع در کودکی ناشی می شود:
- حقارت عضوی
- لوس کردن
- غفلت
دلایل عقده حقارت و خود کم بینی
دلایل عقده حقارت و احساس بی ارزشی را باید در تربیت و آموزش دوران کودکی جستجو کرد. محیط خانواده در علل شکل گیری خودکم بینی نقش اساسی و بسیار مهم دارد. احساس خودکم بینی در خانواده شکل می گیرد، اما جامعه می تواند به آن دامن بزند.
سه دسته از والدین هستند که در شکل گیری خودکم بینی در فرزندشان نقش عمده ای دارند:
- یک دسته از والدین کمال گرا و سختگیر هستند که همیشه از فرزندشان توقع بی غلط بودن، دارند.
- دسته دوم والدین مقایسه گر هستند. پدر و مادری که معمولا فرزند خود را با فرزندان دیگران مقایسه می کنند و از عبارت ای کاش، بسیار استفاده می کنند.
- دسته آخر والدین سرزنشگر هستند. هنگامی که کودک از والدین عزت نفس و خود دوست داری لازم را نمی گیرد و دائما مورد سرزنش واقع می شود، مسلما در آینده با این حقارت رشد می کند.
توهین و سختگیری والدین
وقتی کودک در مقابل دیگران مخصوصا در مقابل همسالان و همبازیهای خود مورد توهین و اهانت قرار میگیرد و این کار تا جایی پیش میرود که اطرافیان هم کمکم همین رفتار را با وی در پیش میگیرند، احساس حقارت در کودک شروع به جوانهزدن میکند.
نقص عضو یا غفلت والدین
بعضی از کودکان دارای نقایص جسمی هستند؛ همین نقیصه سبب میشود که در مقابل دیگران احساس حقارت کنند. بعضی دیگر به دلیل فقدان یکی از والدین یا هر دو احساس کمبود و حقارت میکنند. گاهی کودک با داشتن پدر و مادر، اما نداشتن روابط صحیح عاطفی در خانواده، احساس حقارت میکند.
کودکی که با بروز اعمال و رفتارهای گوناگون میخواهد برتریهایی از خود نشان دهد، کودکی است که احتمالا احساس حقارت دارد. باید بطور صحیح به این کودکان توجه شود و به آنها فهماند که آنها هم برتریهایی دارند و کارهایشان مورد توجه و علاقه است، تا در آنها اعتماد به نفس بوجود آید.
مقایسه کودک با دیگران
والدین نباید به هر نحو که شده از کودک بخواهند که مانند فرد دیگری باشد، یا حتی مثل کسی که خود آنها روزی دوست داشتهاند آنگونه باشند، اما به آن نرسیدهاند. با این روش کودک دچار ناامیدی می شود و خودش را حقیر و ناتوان از آنچه که از او خواسته شده میبیند و در نتیجه دچار خودکمبینی و عدم اعتماد به نفس میشود.
والدین باید با رفتاری کاملا محترمانه به کودکان خود شخصیت بدهند تا کودک احساس کند که به راستی دارای شخصیتی قابل قبول و مورد احترام است؛ آنگاه برای حفظ شخصیت مورد احترام خودش هم که شده سعی خواهد کرد همان چیزی باشد که شما میخواهید؛ چرا که پذیرش کودک از سوی خانواده، مخصوصا پدر و مادر بسیار حائز اهمیت است.
جنبه های مثبت و منفی حقارت
حقارت از جهت واکنشهای رفتاری دارای دو گونه مثبت و منفی است. احساس حقارت در اثر عوامل و انگیزههای گوناگون در روان انسان ها بوجود میآید. ژان پیاژه (Jean Piaget) میگوید: به نظر روانشناسان هیچ مرد یا زنی نمیتواند بطور کامل از عدم تعادلی که منجر به نشانههای روانی عقده حقارت میشود، فرار کند، ولی این عدم تعادل، گاهی موجب رسیدن به موفقیتهای بزرگ میشود. در واقع بعضی پیروزیها را نمی توان بدون محرک قوی احساس حقارت بدست آورد.
واکنش ما به احساس حقارت
- در حالت اول، تلاش میکنیم که بر ضعفهای خود غلبه کنیم. در نتیجه، انگیزهای برای بهتر عمل کردن و جبران حقارت خود پیدا میکنیم. بنابراین، نتیجهی چنین واکنشی پیشرفت است.
- در حالت دوم، ما در مورد ضعفها و نقصهایمان، مدام درگیر نشخوار فکری میشویم، احساس حقارت ما شدت بیشتری پیدا میکند، ریشهدارتر میشود و تمام انگیزهی ما برای انجام هر فعالیتی از بین میرود.
- در حالت سوم، وضعیت خیلی وخیم است و باعث حسادت ما به دیگران و زیر پا گذاشتن دیگران برای رسیدن به اهداف خودمان میشود. در نتیجهی چنین وضعیتی، ما همیشه دیگران را مسئول شکستها و اشتباهات خودمان میدانیم. در این حالت، احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل شده است.
تبدیل احساس حقارت به عقده حقارت
وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده گردید، علاوه بر اینکه امکان اصلاح و تبدیل آن به یک نیروی سازنده مشکل می شود، به قدرت مخربی تبدیل خواهد شد که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت و خیانت و خودکشی نیز سوق دهد.
در احساس حقارت، شخص را میتوان به سهولت به طرف پیشرفتها و پیروزیها راهنمایی کرد، ولی وقتی احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل شد، امکان هدایت و بهره برداری از آن از بین میرود. آدلر (Alfred Adler) میگوید: احساس حقارت ممکن است هم اشخاص سالم و هم آنهایی که دچار عقده حقارت هستند را وادار به فعالیت کند. برای اشخاص سالم رسیدن به هدف، احساس برتری بوجود میآورد، ولی کسی که دچار عقده حقارت است، هرگز موفق نمیگردد و حتی با رسیدن به هدفهایش نمیتواند بر احساس ناتوانی و بیکفایتی خود مسلط شود.
پیاژه معتقد است: اشخاصی که از عقده حقارت رنج میبرند، ممکن است کوشش کنند جنبههایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها میشود را از دیگران پنهان دارند و این احساس را از ذهن خود محو کنند. آنها وانمود می کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود و متعهد به نفس میباشند، اما از آنجا که واقعا به خودشان اعتماد ندارند، در این تظاهر مبالغه میکنند و دنیا را جایی برای ستیز و دشمنی می بینند.
خودشیفتگی و حقارت
اغلب افراد خودشیفته، احساس حقارت و خودکم بینی دارند. فرد خودشیفته جبران افراطی در احساس بی ارزشی خودش می کند. آنها احساس ارزشمندی واقعی ندارند، بنابراین به صورت اغراق آمیزی می خواهند به سایرین تفهیم کنند که ببینید چقدر ارزشمندم. در واقع این فرد می خواهد برای بالا بردن خود، سایرین را پایین آورد و آنها را کوچک کند. همه اینها نشان از آن دارد که این دسته از افراد عزت نفس ندارند.
افراد خودکم بین مستعد بیماری افسردگی هستند. این احتمال خیلی زیاد است، حتی اگر افسردگی آنها محرز نباشد، به صورت مزمن و پنهان است، چرا که افراد خودکم بین، احساس رضایتمندی ندارند، و نمی توانند به آرامش برسند. این مساله منجر به افسردگی می شود.
درمان عقده حقارت
- نگرش واقع بینانه به خود : هیچ انسانی تنها مجموعه ای از ضعف ها و نکات منفی نیست. باید دیدگاه خود را با واقعیت منطبق سازیم، واقعیتی که نکات مثبت ما را نیز می بیند.
- نیاز به تعلق گروهی : شخصی که درگیر حقارت است نمی تواند بر مشکل خود در انزوا و تنهایی غلبه یابد. او باید به جمعی متعلق باشد که در آن محبت و تشویق را تجربه کند. فضایی که در آن محبت و عشق سبب پذیرش دیگران و خودمان است.
- نیاز به مشاوره و روان درمانی : گاه نیاز داریم که با شخص آگاهی پیرامون حقارت خود سخن بگوییم و گره های دوران کودکی و یا تجارب ناگوار خود را برای او باز گوییم. مشاوره درست به ما کمک می کند تا به اصلاح اطلاعات غلط دریافتی خود بپردازیم و شروعی تازه را تجربه کنیم.
ریشه کنی و غلبه بر عقده حقارت، هرگز با پول جمع کردن، اقتدار(authority)، قدرت(power) و تایید اجتماعی(social approval) مقدور نمی گردد. هر گونه تلاش برای کسب خود-ارزشی(self-worth)، که صرفا بر اساس دستاوردهای مادی باشد، سریعا به از دست دادن آن ارزش منجر خواهد شد. برخی افراد برای خلاصی از شر عقده حقارت، به تصدیق و تایید شدن روی می آورند. مشکل تصدیق و تایید شدن در آن است که در فرد یک دروغ و خیال ایجاد می کند. تصدیق و تایید شدن، عقده حقارت را از بین نمی برد.
محبت و توجه بی قید و شرط بزرگترین پادزهر حقارت و درماندگی است.
نادیده گرفتن و انکار احساسات حقارت خود، دل مشغولی و سرگرم نگه داشتن خود، قطعا به افسردگی منجر می شود. افسردگی چیزی بیش از انکار و کتمان و نادیده گرفتن احساسات مهم نیست. تنها راه پیشگیری از افسردگی، مواجهه با احساس های حقارت است.
مواجهه با عقده حقارت
اول از همه باید علل حقارت را ریشه یابی و تعیین نمود. این ریشه ممکن است بسادگی یک تجربه بد دوران کودکی باشد، مانند طرد شدن، رها و تنها گذاشته شدن، خر و احمق نامیده شدن، مسخره شدن، یا چیزهای خیلی بدتر. هرچه سریعتر علت یابی شود، درمان هم زودتر شروع می شود.
باید سعی شود تا دوران کودکی به یاد آورده شود و تجارب بد شناسایی شود. بسیاری از تجارب بد ممکن است بطور خودکار فراموش شده و به ذهن ناخودآگاه سپرده شده باشند. علت فراموشی اولیه، دردناک بودن آنهاست، ولی از بین نرفته اند. در عمق ضمیر ناخودآگاه پوشانده شده اند. به سطح آوری، به خودآگاه آوری و به یادآوردی تجارب بد دردناک است، ولی چاره ای نیست، باید این طعم تلخ شربت یادآوردی را چشید.
پس از تعیین علت و ریشه یابی عقده حقارت، می توان از روش های زیر برای غلبه و دفع آنها استفاده نمود:
۱- حذف بدگویی ها نسبت به خود : تغییر افکار خود با حذف بدگویی و سرزنش و منفی بافی نسبت به خود.
جلوگیری از استفاده از عباراتی مانند:
- من می دانم که او من را نمی پذیرد.
- من زشت هستم.
- من چاقم، یا من لاغرم.
- من بد لباس پوش ترین فرد در این گروه هستم.
- من ناتوانم و ……
۲- حذف خود مقصربینی : جهل و نادانی و بی خبری دیگران تقصیر شما نیست. همیشه به خودتان یادآوری کنید که نباید خودتان را به خاطر ناآگاهی دیگری سرزنش و ملامت کنید. وقتی که شما یک کودک یا نوجوان بودید، و کسی یا کسانی شما را احمق و … می نامیدند، نشانه بی ارزشی شما نیست.
ارزش شما را فقط خودتان می توانید تعیین کنید. شما حق ندارید خود را بر اساس تجارب بد گذشته ملامت و سرزنش کنید. شما آن زمان یک کودک یا نوجوانی بودید که هیچ چیزی در مورد جهان نمی دانستید. اگر دیگران به دلیل فرودستی و عقده حقارت خودشان، شما را احمق و یا … می نامیدند، شما نمی بایست حرف های بیمارگون آنها را باور کنید.
۳- اصلاح تصویر ذهنی خود : هر فردی می تواند خودش را همانند سایرین، یک شخص دیگر و از بیرون بنگرد. هر شخص خودش را بر مبنای تصویر ذهنی ای که از خودش دارد، قضاوت می کند.
احساس حقارت بر اساس یک باور غلط ایجاد شده است. مانند تفکر احمق بودن، یا زشت بودن یا … بنابراین، اصلاح تصویر ذهنی از خود، قطعا به پایان احساس حقارت خواهد انجامید. هنگامی که خودتان را متقاعد کنید که فریب یک سری حرف های بیمارگونه را خورده اید، هنگامی که خودتان را متقاعد کنید که تا به حال یک باور نادرست داشته اید، قادر خواهید بود تا از شر عقده حقارت خود برهید.
۴- حذف برچسب ها : حذف برچسب ها از خودتان، روش موثر دیگری برای خلاص شدن از عقده حقارت است. برچسب ها، واژه های توصیفی بدی هستند، مانند: احمق، خرفت، خنگ، گیج، بزدل، ساده لوح، بازنده، بدبخت و بدشانس، بیچاره، پوچ، توخالی و … خلاصی از شر این برچسب ها، توان حرکت به جلو و غلبه بر احساس حقارت می دهد.
۵- باورهای جدید : کسب باورهای جدید در مورد خود، چه با استفاده از تکنیک های شناختی، و یا هیپنوتیزم(Hypnosis) و یا به روشهای دیگر مثل مطالعه و کسب آگاهی های بیشتر، روش بسیار قدرتمند دیگری برای مبارزه با عقده حقارت است.
۶- اعتماد به نفس : افزایش حرمت نفس(self esteem) و اعتماد به نفس(self confidence) کمک زیادی می کند. اعتماد به نفس مثبت و حقارت دو قطب متضاد هم هستند. با افزایش یکی، دیگری کاهش می یابد. افزایش اعتماد به نفس مثبت، قطعا به خودارزشی و در نتیجه غلبه بر احساس حقارت کمک می کند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب احساس کهتری، تالیف محمود منصور، نشر دانشگاه تهران مراجعه کنید.
چه مطلب خب و کاملی بود. خسته نباشید