دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

نظریه یادگیری پیاژه

فرایند انطباق موجب یادگیری در فرد می شود.

دستیابی به تفکر منطقی، حاصل یادگیری و تجارب فرد در هر یک از مراحل رشد است. طبق نظریه پیاژه، شکست دانش قبلی در جذب یک تجربه سبب انطباق و یادگیری می شود.

نظریه یادگیری پیاژه

یادگیری، اساس رفتار آدمی است. طبق نظریه یادگیری پیاژه، اکثر رفتارهای آدمی حاصل یادگیری است. انسان از طریق یادگیری روی محیط خود تاثیر می‌گذارد و از آن تاثیر می‌پذیرد. فرآیند یادگیری از آغاز تولد انسان شروع می‌شود و تا پایان عمر او ادامه دارد.

یکی از نظریه‌پردازان یادگیری، ژان پیاژه روان‌شناس، کودک‌شناس و فیلسوف فرانسوی است. وی موثرترین نظریه را در اواسط قرن بیستم درباره رشد کودک به وجود آورد. هر چند که پیاژه را از نظریه‌‌پردازان یادگیری به شمار نمی‌آورند، ولی تحقیقات و پژوهش‌های وی در رابطه با مراحل رشد و تکامل روانی کودک و نوجوان، او را در شمار روان‌شناسان یادگیری شناختی قرار داده است. نظریه او به “یادگیری رشدشناختی” و نیز شناخت‌شناسی تکوینی(Genetic Epistemology) معروف است.

در واقع هدف اصلی پژوهش های پیاژه معرفت شناسی یا دانش شناسی(epistemology) بوده است؛ که بدین منظور روانشناسی ژنتیک را به عنوان وسیله، انتخاب کرده تا منشاء و تکامل دانش را در نوع بشر بررسی کند. فرض پیاژه آن است که اگر بفهمد که چگونه دانش در نزد کودکان ساخته می شود، آنگاه خواهد فهمید که دانش چیست؛ زیرا ساختمان دانش ماهیت دانش را نشان می هد؛ درست همان طور که ساختمان یک صندلی، موادی را که صندلی از آن ساخته شده است را نشان می دهد (سیف، ۱۳۸۲).

نظریه یادگیری پیاژه، مانند تولمن و بندورا، متعلق به پارادایم شناختی است. این پارادایم را افلاطون ابداع کرد و از طریق دکارت و کانت به ما رسیده است. این پارادایم، ماهیت شناختی یادگیری را مورد تاکید قرار می‌دهد.

در هر حال روان‌شناسان پیرو فرضیه شناختی، اعتقاد دارند که یادگیری را نمی‌توان به شیوه رضایت‌بخشی بر حسب تداعی‌های شرطی تبیین کرد(به ‌ویژه در انسان). به نظر آن‌ها یادگیرنده در حافظه خود یک شناختی را تشکیل می‌دهد که سازمان‌دهنده اطلاعات مربوط به رویدادهای مختلفی است که در موقعیت یادگیری روی می‌دهد. 

شناخت‌گرایان به طور کلی بیشتر به اطلاعاتی که از ادراک، بینش و شناخت یادگیرنده حاصل می‌شوند تکیه می‌کنند. اما با این وجود، برخی معتقدند نظریه پیاژه، وجوه مشترک فراوانی با نظریات کارکردگرایانی چون ثورندایک، اسکینر و هال دارد؛ زیرا بیش از هر نظریه دیگری بر مبانی نظری داروینیسم متکی است و کارکردگرایان نیز به سبب تاکید بر رابطه بین یادگیری و سازگاری با محیط، منعکس کننده تاثیر داروینیسم هستند.

نظریه تعاملی یادگیری پیاژه

طبق نظریه یادگیری پیاژه، یادگیری بر اثر رشد و تکامل ذهنی و داد و ستد با محیط اجتماعی و مادی امکان پذیر می شود. پیاژه بر همین اساس رشد روانی و فکری یادگیرندگان را معلول چهار چیز می داند:

  1. رسش (رشد طبیعی و زیستی)
  2. تجربه در محیط مادی و فیزیکی
  3. تعاملات اجتماعی
  4. تعادل جویی

عاملی که موجب هماهنگی بقیه عوامل می شود، تعادل جویی است که به شکل تکوینی در همه انسانها وجود دارد. فرآیند میل به رفع نیاز که فرآیندی زیستی-روانی است را “تعادل” گویند. تعادل جویی نیروی محرکه رشد است و ابزار آن درون سازی و برون سازی(جذب و انطباق) می باشد.

از نظر پیاژه, رشد آدمی از ابتدای تولد تا بزرگسالی دو جریان موازی است که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارد این دو جریان عبارتند از :

  1. از خود به در آمدن (جدایی از خود محوری)
  2. سازگاری با واقعیت و جستجوی تعادل

پیاژه معتقد است زندگی، تعامل خلاقی است که بدون وقفه بین موجود زنده و محیط زندگی او جریان می یابد. این تعامل خلاق به دو صورت متفاوت اما مکمل یکدیگر انجام می گیرد. یکی، بیرونی است که سازگاری (Adaptation) نام دارد و دیگری، درونی است که سازمان (Organization) نامیده شده است.

سازش(سازگاری) عبارتست از ایجاد تعادل بین درون سازی و برون سازی، فرآیندی که موجب رهایی انسان از بی تعادلی و رسیدن به تعادل می شود. در اثر سازش، سازمان روانی شکل می گیرد و این سازمان خود به سازش می انجامد (رابطه تعاملی و دوطرفه).

فرایند انطباق

تعامل موجود زنده با محیط به دو صورت :

  1. برونی: سازگاری(Adaptation) : بیانگر استعداد موجود زنده برای رشد به صورت های مختلف در اوضاع و احوال محیطی است.
  2. درونی: سازمان(Organization) : انسان و حیوان می کوشند که رفتار و کردار خود را در شکل و قالب موثری عرضه کنند، این فرایند را سازماندهی می نامند.

سازگاری، جنبه برخورد و سازش با محیط را در تعامل بین فرد و محیط نشان می دهد. وقتی کودک می آموزد با محیط خود به طور موثر مقابله کند، گویند وی با محیط به سازگاری می پردازد. فرایند سازگاری به دو صورت جذب و انطباق انجام می گیرد.

جذب (Assimilation): مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شده. مثلا وقتی کودک پستانکی را می مکد آنرا به فعالیت مکیدن که از قبل می دانسته است جذب می کند. یا وقتی عروسکی کاغذی را در دهان می گذارد و می جود، آنرا به فعالیت جویدن جذب می کند. فرآیند پاسخ دادن ارگانیسم به محیط، متناسب با ساخت شناختی خود او، جذب(درون سازی) نامیده می شود. جذب به نوعی مطابقت بین ساخت های شناختی و محیط فیزیکی است.

جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد و آن را جزیی از خود سازد. کودک در جذب جنبه های واقعیت بیرونی را در ساخته های شناختی خود جذب می کند. مجموعه فرایند تغییر دادن ادراکات جدید، برای همخوان کردن آنها با ساخت شناختی فعلی، جذب نامیده می شود.

انطباق (Accommodation): فرآیندی است که از طریق آن ساخت شناختی تغییر می کند. وقتی که رفتار فعلی شخص برای مقابله با محیط کفاف نمی کند و نیاز به تغییر رفتار دارد، از انطباق استفاده می کند. در انطباق، فرد ساخته های شناختی خود را برای مقابله با فشارهای محیط تغییر می دهد. به عبارت دیگر انطباق، فرایند تغییر دادن ساخته های شناختی برای همخوان کردن آنها با ادراکات جدید است.

مثلا کودکی که به مکیدن پستانکی کوچک و گرد عادت کرده است، برای مکیدن پستانکی با شکل متفاوت، مثلا بلندتر از پستانک قبلی، لازم است هنگام مکیدن لبهای خود را، بر خلاف عادت معمول، تغییر دهد، در این صورت گویند کودک رفتار خود را با شکل و وضع پستانک جدید تطبیق داده است.

پیاژه معتقد است، تقلید خالص ترین نوع انطباق است و آنرا تغییر رفتار بنا به خواست محیط می داند.

ساخت ­های شناختی در نظریه پیاژه

ساخت(structure) عبارت است از ساختمان ذهن یا اندیشه فرد. واکنش های ارثی نوزاد از طریق تجارب او تغییر می یابد و به مکانیسم های تازه ای تبدیل می شود که ساخت های شناختی نام دارند.

به ساخت های شناختی دوران کودکی غالباً طرحواره (schema) یا روان بنه گفته می شود. ولی ساخت های شناختی دوره های بالاتر معمولاً عملیات(operation) ذهنی نامیده می شود (سیف، ۱۳۸۲).

طرحواره به یک الگوی رفتاری دارای نظم و هماهنگی گفته می شود مانند طرحواره مکیدن، طرحواره دیدن. طرحواره یک عده افکار و مفاهیمی است که در یک نقشه به طور منطقی به هم مربوط شده اند(شعاعی نژاد، ۱۳۷۵). طرحواره شیوه سازمان یافته معنی دادن به تجربه است که با افزایش سن تغییر می کند. 

از اجتماع طرحواره های مختلف ساخت های شناختی تشکیل می شوند؛ بنابراین جریان رشد شناختی از طرحواره های بازتابی (reflexive) آغاز می شود و به طرحواره های حسی- حرکتی و سرانجام به ساخت شناختی می انجامد. به عقیده پیاژه طرحواره ها انباشته می شود و طرحواره های جدید به کمک سازگاری ایجاد می شود.

تعداد طرحواره هایی که در هر زمان معین در دسترس ارگانیسم قرار دارند، ساخت شناختی (cognitive structure) او را تشکیل می دهد. ساخت شناختی موجود در ارگانیسم تعیین می کند که چگونه با محیطش تعامل برقرار نماید. در واقع طرحواره های مختلف ارگانیسم تعیین می کنند که چه مقدار از محیط را درک کند یا حتی به آن پاسخ دهد.

رویدادهایی که ارگانیسم برای آن ها طرحواره در اختیار دارد، به راحتی جذب می شوند؛ اما رویدادهایی که ارگانیسم برای آن ها طرحواره ای در اختیار ندارد انطباق را موجب می شوند (هرگنهان).

ترتیب تحول و ساخت های شناختی به صورت زیر است :

  1. طرحواره های بازتابی
  2. طرحواره های حسی و حرکتی
  3. ساخت شناختی

تعادل جویی در نظریه پیاژه

ممکن است سوال شود که نیروی کشاننده پشت رشد شناختی چیست. برای پیاژه جواب در مفهوم تعادل جویی(equilibration) نهفته است. پیاژه چنین فرض می کند که همه ارگانیسم ها یک تمایل ذاتی دارند تا یک رابطه هماهنگ بین خود و محیط شان برقرار نمایند. به سخن دیگر، همه جنبه های ارگانیسم در جهت سازگاری بهینه عمل می کنند.

تعادل یابی به تمایل ذاتی ارگانیسم برای سازمان دادن تجارب خود جهت کسب حداکثر سازگاری گفته می شود. به طور کلی، تعادل یابی را می توان به عنوان کشش مدام به سوی تعادل یا موازنه تعریف کرد. مفهوم تعادل یابی برای پیاژه همان هدفی را برآورده می سازد که مفهوم لذت جویی برای فروید یا مفهوم تحقق خویشتن برای مزلو یا یونگ. تعادل یابی مهمترین مفهوم انگیزشی پیاژه است که همراه با جذب و انطباق برای تبیین رشد ذهنی کودکان به کار می رود.

تعادل جویی منجر به سازگاری با واقعیت یا از خود به درآیی شناختی(رهایی از خودمحوری) می شود. منظور از خود محوری عدم توانایی ادراک دیدگاه دیگران است. بعنوان مثال کودک ۴ ساله با دیدن کتابی که روی جلد آن تصویری وجود دارد و پشت کتاب سفید و خالی از تصویر است، اگر تصویر را به سمت کودک گرفته و از او بپرسیم چه می بیند، تصویر را که می بیند توصیف می کند و اگر از او پرسیده شود من چه می بینم؟ بدون توجه به دیدگاه شخص مقابل که پشت کتاب را می بیند اظهار می دارد، شما هم همین تصویر را می بینید. در اینجا کودک توانایی درک دیدگاه دیگران را ندارد. به این پدیده خود محوری شناختی در دوره پیش عملیاتی، می گویند.

عملیات در نظریه پیاژه

زمانی که ساخت های شناختی تحول می یابند، در فرآیند سازگاری نقش فزاینده ای را ایفا می کنند. با درونی شدن تجارب بیشتر، تفکر به صورت ابزاری برای سازگاری با محیط در می اید. در اوایل دوران تحول، پاسخ سازگارانه کودک مستقیم و ساده و بدون تفکر هستند. پاسخ های سازگارانه اولیه کودک، عمدتاً آشکار هستند؛ اما با ادامه فرایند درونی سازی پاسخ های سازگارانه کودک بیشتر جنبه نا آشکار یا نهان به خود می گیرند؛ در این مرحله آن ها بیشتر شامل اعمال درونی هستند تا اعمال بیرونی.

پیاژه این اعمال درونی را عملیات (operation) می نامد و اصطلاح عملیات را می توان تقریباً معادل با تفکر به حساب آورد. حال کودک، به جای اینکه محیط را مستقیماً دستکاری کند، از طریق کاربرد عملیات این کار را به طور ذهنی انجام می دهد.

عملیات عبارت است از روش ذهنی جداسازی، ترکیب و یا تغییر دادن اطلاعات به ‌شیوهٔ منطقی. برای مثال، اگر آب از لیوان بلند و باریک به لیوان کوتاه و پهن ریخته شود، بزرگسالان می‌دانند که مقدار آب تغییر نکرده، زیرا می‌توانند این تغییر شکل را در ذهن خود وارونه کنند، یعنی می‌توانند در ذهن خود مجسم کنند که می‌توانند آب را از لیوان کوتاه به لیوان بلند، یعنی به وضعیت اولیه، بازگردانند.

ویژگی مهم همه این عملیات این است که بازگشت پذیر هستند. بازگشت پذیری یعنی وقتی عملیاتی انجام شد می توان عکس آن را نیز انجام داد. برای مثال، شخص می تواند ابتدا به طور ذهنی ۳ را با ۵ جمع کند و ۸ را به دست آورد و بعد می تواند ۳ را از ۸ کم کند و ۵ را به دست آورد.

استفاده های اولیه از عملیات به آن رویدادهایی که کودک می تواند مستقیماً تجربه کند وابسته است؛ یعنی کودک می تواند درباره چبزهایی که می بیند یا می شنود فکر کند. پیاژه این ها را عملیات عینی یا محسوس نام نهاده است، زیرا آن ها به رویدادهای عینی یا محسوس وابسته اند؛ اما بعدها عملیات به طور کامل از تجارب فیزیکی مستقل می شوند؛ و لذا به کودک امکان می دهند تا مسائل کاملاً فرضیه ای را حل کند. پیاژه این دسته عملیات را عملیات صوری (formal operation) نامیده است. در واقع، عملیات را می توان اعمال یا کنش های درونی شده دانست.

منابع : 

  1. نظریه های رشد ویلیام کرین
  2. نظریه های یادگیری هرگنهان
  3. ژنتیک منصور
  4. رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی
۴.۳ ۱۶ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بلال محمدی
۱۴۰۰/۱۰/۲۰ ۲۰:۴۷

بسیار عالی بود،تمام مطالب درخور توجه را داشت بسیار استفاده کردم ،درود بر شما✊

اسرا
۱۴۰۱/۰۱/۲۷ ۱۸:۲۸

عااااالی بود خیلی ممنونم ازتون…مفاهیمو خیییلی ساده، روان و قشنگ توضیح دادین💙