دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

سطوح شناخت پایه

شناخت پایه شامل احساس، توجه، ادراک و حافظه می شود

به فرایندهایی همچون احساس، توجه، ادراک و حافظه، «شناخت پایه» و به انواع تفکر و حل مسئله و قضاوت و تصمیم گیری، «شناخت عالی» می‌گویند.

سطوح شناخت

روان‌شناسی نوین، در تبیین موضوعات مورد مطالعه، با واژه شناخت(Cognition) بسیار سر و کار دارد. محیط ما لبریز از محرک‌های مختلف است. این محرک‌ها گیرنده‌های حسی همچون گوش و چشم را تحریک می‌کنند که به نتیجه آن احساس(Sensation) می‌گویند. به کمک توجه(Attention)، یک یا چند محرک احساس شده را انتخاب می‌کنیم؛ سپس محرک انتخاب‌شده را تعبیر و تفسیر می‌کنیم.

سطوح شناخت

به فرایند تفسیر محرکه‌ای انتخابی، ادراک(Perception) گفته می‌شود. در مرحله بعد، تفسیرهای خود را در محفظه‌ای نگهداری می‌کنیم که به آن حافظه(Memory) می‌گویند. اندیشمندان تمایل ندارند همانند لوح فشرده، حاوی اطلاعات خام باشند، بلکه سعی می‌کنند از اطلاعات موجود در حافظه، استنباط‌های زیادی داشته باشند؛ به‌ عبارت‌ دیگر سعی می‌کنند با بازنمایی آنچه در حافظه است به‌ مراتب بالاتر شناخت دست یابند.

فرایند بازنمایی اطلاعات موجود در حافظه، تفکر(Thought)  نام دارد. تفکر شامل استدلال، قضاوت، حل مسئله و تصمیم‌گیری است. تفکر به توجه، ادراک و حافظه نیاز دارد. لازمۀ تفکر آن است که از اطلاعات حافظه استنباط‌های زیادی داشته باشیم و با بازنمایی محتویات حافظه، به تفکر برسیم؛ بنابراین باید محتویات حافظه به کمک استدلال، قضاوت و حل مسئله و تصمیم گیری به تفکر منتهی شود.

متخصصان به فرایندهایی همچون توجه، ادراک و حافظه، «شناخت پایه» و به انواع تفکر، «شناخت عالی» می‌گویند. هرچه از شناخت پایه به‌سوی شناخت عالی پیش می‌رویم، عمل پردازش پیچیده‌تر می‌شود. «پردازش» به معنای دریافت و فهم بیشتر است. انسان‌ها در پردازش به یک شیوه عمل نمی‌کنند.

انواع پردازش

  1. پردازش ادراکی(Perceptual Processing) : برخی از پردازشگران، صرفاً بر ویژگی‌های حسی، همانند اندازه و شکل ظاهری محرک، تکیه‌ دارند؛ نوع پردازش در چنین حالتی، «پردازش ادراکی» است.
  2. پردازش مفهومی(Conceptual Processing) : برخی دیگر سعی می‌کنند به ویژگی‌های مشترک محرک‌های مختلف دسترسی داشته باشند؛ به ‌عبارت ‌دیگر به مفهوم می‌رسند. نوع پردازش این قبیل افراد، «پردازش مفهومی» است.

هرچه پردازش ما مفهومی‌تر باشد، شناخت شکل‌ گرفته، پایدارتر و کارآمدتر خواهد بود. عالی‌ترین مرتبه شناخت حل مسئله و تصمیم‌گیری است. حل مسئله و تصمیم‌گیری مبتنی بر پردازش مفهومی، کارآمدتر از تصمیم‌گیری مبتنی بر پردازش ادراکی است.

حواس مختلف

آبی آسمان، شیرینی شکر، داغی آتش، خوش بویی گل، صدای گوشنواز بلبل و لطافت پنبه را با حواس خود دریافت می‌کنیم. ما از بین دریافت‌های حسی فقط برخی از آن‌ها را انتخاب می‌کنیم. وقتی جسمی را انتخاب کردیم، می‌فهمیم که در کجاست، چقدر از ما دور است و چه اندازه‌ای دارد. به عبارت دیگر تحریک اندام‌های حسی موجب «احساس» محرک می‌شود. محرک هر چیزی است که گیرنده‌های حسی را تحریک می‌کند.

پست های مرتبط

از حواس، طبقه‌بندی مختلفی وجود دارد. مهم‌ترین حواس عبارت‌اند از: بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه. تحریک هر یک از گیرنده‌های حسی تابع شدت محرک است؛ یعنی تحریک حواس از سوی محرک باید به میزان خاصی برسد تا آن عضو حسی تحریک شود؛ مثلاٌ صدا باید به شدت خاصی برسد تا گوش ما آن را بشنود.

  1. بینایی : در بین حواس مختلف، بیشترین دریافت‌های حسی به وسیله چشم صورت می‌گیرد. برای دیدن اشیا به نور کافی نیاز داریم. تیزبینی ، توانایی مشاهده جزئیات است. برای مشاهده دقیق اشیا باید به طور مستقیم به آن‌ها نگاه کنیم. وقتی روشنایی، اندک است، تیزبینی کم است. یکی از دلایل بروز اغلب تصادفات رانندگی در شب یا اوایل صبح، کاهش تیزبینی به دلیل نور کم است.
  2. شنوایی : هر چیزی که مرتعش می‌شود، مولکول‌های هوا را جابه‌جا می‌کند. اگر این ارتعاش به میزان مشخصی برسد ما صدای آن را می‌شنویم.
  3. چشایی : برای اینکه مزه شکلاتی را احساس کنیم باید آن شکلات در آب یا بزاق دهان حل‌شده باشد. مزه‌ها در چهار گروه اصلی‌ ترشی، شوری، شیرینی و تلخی طبقه‌بندی می‌شوند.
  4. بویایی : بیشتر بوهایی که احساس می‌کنیم، حاصل ذرات گازی شکلی هستند که از هوا سنگین‌ترند. از آنجا که، بشر بر خلاف بیشتر پستانداران، روی دو پا می‌ایستد از درک اغلب بوها محروم می‌ماند. گیرنده‌های بویایی در انتهای حفره‌های بینی قرار دارند.
  5. لامسه : حس دیگری است که به واسطه آن برخی از دریافت‌های حسی را انجام می‌دهیم. با کمک حس لامسه، شکل، ابعاد، کناره‌ها، برجستگی‌ها، فرورفتگی‌ها، بافت، زبری و نرمی، وزن و انعطاف‌پذیری اشیا را احساس می‌کنیم.

حداقل انرژی لازم برای تحریک یک اندام حسی را آستانه مطلق(Absolute Threshold) گویند.

حس حداقل شدت محرک مورد نیاز (آستانه مطلق)
بینایی شعله یک شمع در فاصله حدود ۵۰ کیلومتری در یک شب تاریک و صاف
شنوایی تیک تاک ساعت مچی در فاصله ۶ متری در محیطی کاملاٌ ساکت
چشایی یک قاشق چای‌خوری شکر که در حدود ۸ لیتر آب حل شده است
بویایی یک قطره عطر که در فضای یک خانه سه خوابه پخش شده است
لامسه بال یک مگس که از فاصله یک سانتی‌متری روی گونه شما می‌افتد

حس شنوایی

منشا صوت، حرکت یا ارتعاش یک شی، است؛ مانند زمانی که باد، به سرعت از لابلای شاخه های درخت ها می گذرد. صوت هایی که موج سینوسی دارند صوت های خالص نامیده می شوند. صوت های خالص، در تحلیل شنوایی و سنجش شنوایی مهم اند؛ زیرا صوت های پیچیده تر را می توان به صوت های خالص یعنی به چند موج سینوسی متفاوت تجزیه کرد.

  • بسامد صوت : بسامد هر صوت عبارت است از تعداد چرخه ی آن در ثانیه (که هرتز نامیده می شود). این بسامد نماینده سرعت حرکت مولکول های هوا به جلو و عقب است. بسامد پایه ادراک زیر و بمی است که از بارزترین کیفیات صوت و حس شنوایی محسوب می شود.
  • دامنه یا شدت صوت : یعنی تفاوت فشار. ستیغ و پایه در نمودار تغییرات فشار برحسب زمان به شکل و مبنای احساس بلندی یا شدت صوت است. شدت صوت معمولا برحسب دسی بل بیان می شود. افزایش ۱۰ دسی بل، شدت صوت را ده برابر، و افزایش ۲۰ دسی بل شدت آن را صد برابر، و افزایش ۳۰ دسی بل هزار برابر می کند.
  • طنین صوت : آخرین خصوصیت صوت، طنین آن است؛ یعنی تجربه آدمی از پیچیدگی صوت و حس شنوایی.

محرومیت حسی

محرومیت حسی یعنی اینکه فرد در شرایطی قرار بگیرد که هیچ یک از گیرنده‌های حسی مثل چشم، گوش و… به وسیله محرک‌های بیرونی تحریک نشود. نتایج مطالعات نشان داد که داوطلبانی که حاضر شدند آزمایش محرومیت حسی بر روی آن‌ها انجام شود، با وجود قول دریافت پاداش، نتوانستند بیشتر از چند ساعت شرایط محرومیت حسی را تحمل کنند. محرومیت حسی به دلیل آزارنده بودن آن، نوعی شکنجه تلقی می‌شود. محرومیت از هر یک از حس‌ها، موجب اضطراب و بی‌قراری می‌شود.

از نظر تکاملی، احساس(حس کردن) محرک‌های بیرونی برای بقای موجود زنده حیاتی است. اگر احساس گرما نمی‌کردیم، به دنبال خنک کردن خودمان هم نبودیم؛ بنابراین، احساس، به حیات موجودات زنده کمک می‌کند. همچنان که محرومیت حسی آزارنده است، درگیری حواس مختلف با محرک‌های متنوع و مطلوب لذت‌بخش است.

جبران حسی

بر اساس نظریه جبران حسی می‌توان به زمینه‌های گوناگون کار با کودکان و نوجوانان نابینا از قبیل توانبخشی و بازپروری، پیشگیری و درمانگری و ایجاد تغییر در انگیزه‌های فردی و اجتماعی، اقدامات مفید به عمل آورد. می‌توان گفت اگر یکی از راه‌های حسی مثل بینایی، دچار نقص شود، حواس دیگر از طریق کاربرد بیشتر و به صورت خود به خود تقویت می‌شوند. بر اساس این نظریه، کودکان نابینا می‌توانند کمبودهای خود را در تصویرسازی ذهنی جبران کنند، زیرا تصویرسازی ذهنی در کودکان بینا و نابینا متفاوت است.

اگر یک موضوع را بتوان با چند حس دریافت کرد، دریافت ما قوی‌تر می‌شود؛ مثلا اگر مطلب شنیده شده را به صورت ترسیمی و نوشتاری تبدیل کنیم، یادگیری آن راحت‌تر خواهد بود. زمزمه مطالب هنگام خواندن، باعث درگیر شدن گوش و چشم می‌شود. مثلا در هنگام مطالعه علاوه بر تعقیب چشمی و بلندخوانی، اگر یادداشت برداری نیز بکنید، مؤثرتر بوده و با یادآوری بهتری همراه می‌باشد؛ زیرا حواس بیشتری را به کار می‌گیرد(بینایی، شنوایی و حرکتی).

توجه

انتخاب محرک خاص، از بین محرک‌های بی‌شمار پیرامون ما، «توجه» نام دارد. محیط ما پر از محرک‌های مختلف است. فرایند انتخاب یک محرک از بین محرک‌های حسی مختلف را توجه می‌نامند. توجه با تمرکز متفاوت است. اگر توجه مداوم و پایدار باشد در آن صورت با تمرکز مواجه هستیم. استمرار توجه در مدت لازم، تمرکز نامیده می‌شود. با تغییر جهت یافتن توجه، «تمرکز» فرد بر روی محرک خاص کاهش خواهد یافت.

منابع توجه

منابع توجه تحت تأثیر سه عامل است.

  • نخست حواس ما به وسیله محرک‌های بیرونی تحریک می‌شود.
  • عامل دوم، اطلاعات موجود در حافظه است. حافظه ما یکی از منابع مهم توجه است.
  • عامل سوم، سبک پردازش افراد و انتظارات آن‌هاست که باعث می‌شود تا محرک‌های خاصی انتخاب شود.

وقتی شما با یکی از دوستانتان قرار ملاقات دارید، هر فردی را از فاصله دور، آن دوست تلقی می‌کنید. فرض کنید یک استاد کار مکانیک، به صورت گذری، از یک بازارچه فروش کتاب می‌گذرد. چنین فردی در حافظه خودش، آن‌گونه که از ابزار و آلات مکانیکی اطلاعات دارد، از کتاب ندارد. اگر از همین فرد بپرسیم: آیا شما به هنگام طی مسیر، فلان انتشارات را دیدید؟ شاید به ما بگوید که مگر در مسیر من کتاب‌فروشی وجود داشت! چیزی که توجه مکانیک را به محرک‌هایی غیر از کتاب فروشی‌ها سوق داد اطلاعات موجود در حافظه وی بوده است. اگر در بین این همه کتاب‌فروشی، یک فروشگاه وسایل مکانیکی وجود می‌داشت قطعاٌ به آن توجه می‌کرد.

مثلا یک دندانپزشک بیشتر به دندان‌های افراد دقت می‌کند. آنچه توجه را به محرک‌هایی مرتبط با حرفه‌ی خود سوق می‌دهد اطلاعات موجود در حافظه است. یک طراح لباس و یک متخصص پوست به ترتیب به طرز لباس پوشیدن و پوست افراد توجه می‌کند.

ما به همه چیزهایی که در دامنه توجه ما قرار می‌گیرد آگاهی کامل نداریم. فرض کنید مشغول مطالعه عمیق کتابی هستید، در همین زمان مادر شما برای انجام کاری خواسته خود را بر زبان می‌آورد. صدای مادرتان را می‌شنوید ولی پاسخی نمی‌دهید. بعد از اتمام کار به مادرتان می‌گویید مثل اینکه مرا صدا زدید، کاری داشتید؟  در این مثال می‌دانید که مادرتان شما را صدا زد، ولی نمی‌دانید دقیق چه چیزی گفته و چه خواسته‌ای دارد؟ یعنی شما به محرک صوتی آگاهی نسبی داشته و آگاهی شما کامل نیست.

آماده سازی

فرض کنید از کتاب فروشی محله‌تان چند جلد کتاب می‌خرید. فروشنده، کتاب‌ها را در کیسه‌ای قرار می‌دهد که نام تجاری خودکار خاصی روی آن درج شده است. روزی دیگر وقتی می‌خواهید خودکار بخرید، میان آن‌همه خودکار در فروشگاه، خودکاری را انتخاب می‌کنید که قبلاٌ با نام تجاری آن آشنا شده‌اید. روان‌شناسان به این پدیده، آماده‌سازی(Priming) می‌گویند. آماده‌سازی، زمانی اتفاق می‌افتد که شناخت محرک معینی، تحت تأثیر ارائه پیشین همان محرک یا محرک شبیه آن قرار می‌گیرد. در پدیده آماده‌سازی، ارائه پیشین محرک، دریافت بعدی را آسان می‌کند. در مثال فوق نام تجاری خودکار بر روی کیسه باعث شده است تا موقع خرید، آن خودکار را انتخاب کنیم.

اگر قرار است صبح روز بعد کتابی را مطالعه کنید، اگر آن کتاب را بالای سرتان بگذارید و بخوابید، به هنگام صبح بهتر فرا می‌گیرید تا اینکه بخواهید دنبال کتاب بگردید. در این مثال، علت مطالعه ثمربخش این بوده که شما از شب قبل آماده مطالعه شده‌اید. یا مثلا تماشاگران برای مشاهده مسابقه فوتبال به استادیوم می‌روند. دور تا دور زمین فوتبال پر از تابلوهای تبلیغاتی است. هیچ یک از تماشاگران به قصد دیدن آن پیام‌های تبلیغاتی به استادیوم نمی‌آیند. ولی این تصاویر، زمینه ذهنی آن‌ها را برای خریدهای بعدی آماده می‌کند. این مثال، نمونه‌ای از آماده‌سازی است.

ادراک

تعبیر و تفسیر کردن و معنی و مفهوم و سازمان دادن به محرک‌های توجه شده «ادراک» نام دارد. فاصله زمانی بین احساس، توجه و ادراک آن‌قدر سریع است که ما آن را نادیده می‌گیریم. بعد از انتخاب دریافت‌های حسی، آن‌ها را تفسیر می‌کنیم. ادراک، فرایندی است که از طریق آن، محرک‌های مورد توجه را بازشناسی و به آن‌ها معنا می‌بخشیم.

همه آنچه را که احساس می‌کنیم، تفسیر نمی‌شوند. به عبارت دیگر بسیاری از محرک‌های حسی در همان حد تحریک گیرنده‌های حسی باقی مانده، وارد فضای ادراکی نمی‌شوند. از طرفی دیگر، گاهی چیزهایی را ادراک می‌کنیم که هیچ موقع احساس نکرده‌ایم. گاهی چیزی را ادراک می‌کنیم که احساس نشده است. روان‌شناسان به ادراک پدیده‌های بدون احساس(حس کردن)، توهم گویند.

در توهم، ادراک حسی غلط در ارتباط با محرک‌های خارجی غیر واقعی است؛ اما در خطای ادراکی، ادراک حسی غلط در ارتباط با محرک‌های خارجی واقعی می‌باشد. مواردی همچون شکل‌های آمده بیانگر خطای ادراکی است. وجود خطاهای ادراکی نشانگر این است که آنچه را حس می‌کنیم الزاماً چیزی نیست که در ذهن خود ادراکش می‌کنیم.

خطاهای ادراکی

در شکل الف، با اینکه طول دو خط وسط برابر است، خط بالایی را بلندتر ادراک می‌کنیم. همین‌طور در شکل ب با دو خط هم‌اندازه مواجه هستیم. یکی از این خطوط دارای پیکان واگرا و دیگری هم گرا است. معمولاً آزمایش شوندگان خط واگرا را بلندتر ادراک می‌کنند. به شکل الف خطای پونزو و به شکل ب خطای مولر – لایر گویند.

خطای بینایی: هر اندازه یک شئ بزرگ‌تر باشد، به همان اندازه انتظار داریم که سنگین‌تر باشد. از مطالب مربوط به خطای ادراکی، نتایج مختلفی به دست می‌آید. ۱- نتیجه اول: اینکه ادراک با احساس متفاوت است. ۲- هرچه تعداد خطاها بیشتر باشد، به عنوان یک «خطای شناختی» وارد نظام ذهنی فرد می‌شود. در آن صورت نتایج آن وخیم‌تر از خطاهای ادراکی همچون خطای مولر- لایر است.

حافظه 

یکی از شگفت‌آورترین پدیده‌های شناختی انسان، حافظه است. تصورات و ادراکات قبلی ما در حافظه ذخیره می‌شود. یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های انسان، قدرت تفکر اوست. اگر حافظه شکل نگیرد، تفکری هم نخواهد بود. حافظه ابزاری برای گذر از شناخت پایه (مثل توجه و ادراک) و ورود به شناخت عالی، یعنی تفکر است. اطلاعاتی که قبلاً به وسیله توجه و ادراک دریافت کرده‌ایم در حافظه ذخیره می‌شوند.

مراحل حافظه

مراحل حافظه

۳ مرحله حافظه عبارت است از:

  1. به حافظه سپردن یا رمزگردانی
  2. نگهداری اطلاعات ذخیره‌سازی یا اندوزش
  3. به خاطر آوردن اطلاعات ذخیره شده یا بازیابی

رمزگردانی

رمزگردانی به صورت‌های مختلف صورت می‌گیرد. کودکان به صورت جزء به جزء اطلاعات را رمزگردانی می‌کنند، در حالی که بزرگسالان به صورت کلی و خلاصه رمزگردانی می‌کنند. رمزگردانی جزء به جزء شامل جزئیات یک موضوع یا رویداد است. در حالی که رمزگردانی کلی در برگیرنده خلاصه موضوع است. در رمزگردانی جزء به جزء، امکان خطای بیشتری وجود دارد. به همین دلیل به حافظه کودکان نمی‌توان اعتماد کرد. رمزگردانی به انواع شنیداری، دیداری و معنایی تقسیم می‌شود.

  1. رمزگردانی شنیداری : چشم‌های خود را ببندید. دبیرتان یک عدد هشت رقمی را برای شما می‌خواند و از شما می‌خواهد بعد از شنیدن عدد، آن را به همان ترتیبی که خوانده شده بازگو کنید.
  2. رمزگردانی دیداری : معلم، شماره تلفنی را بر روی تابلو نوشته و بلافاصله پاک می‌کند و از دانش آموزان می‌خواهد که شماره مورد نظر را بیان کنند.
  3. رمزگردانی معنایی : معلم شماره دیگری را برای بچه‌ها خوانده و آن را روی تابلو یادداشت می‌کند. دانش آموزان با نگاه به اعداد سعی می‌کنند آن را به راحتی به یاد بیاورند. یکی از دانش آموزان در می‌یابد که اعداد شماره تلفن را می‌تواند به دو مجموعه چهارتایی که مربوط به دو واقعه تاریخی مهم است و از قبل آن را به‌ خوبی یاد گرفته تبدیل کند.

رمزگردانی معنایی، پایداری بیشتری دارد زیرا از هر دو حواس بینایی و شنیداری در این رمزگردانی استفاده شده است.

ذخیره‌سازی

زمان ذخیره‌سازی اطلاعات متفاوت است. برخی مربوط به اولین خاطرات عمر شما، برخی دیگر به چند سال گذشته و بعضی نیز به ساعت پیش بر می‌گردد؛ بنابراین، بر اساس زمان ذخیره‌سازی می‌توان خاطرات را درجه‌ بندی کرد. معمولاً قدیمی‌ترین خاطرات به سنین حدود ۳ الی ۴ سالگی بر می‌گردد. میانگین سن به یاد آوردن خاطره‌ها ۳.۵ سال است.

بازیابی

سومین مرحله حافظه، بازیابی نام دارد. در بازیابی اطلاعات از حافظه فراخوانده می‌شود. برخی، با اینکه رمزگردانی خوبی دارند و اطلاعات را برای مدت زمان طولانی در ذهن نگهداری می‌کنند، اما نمی‌توانند آن‌ها از حافظه بیرون بیاورند.

در «پدیده نوک زبانی» فرد می‌گوید من پاسخ این سؤال را میدانم، (اصطلاحاً در نوک زبان من است) ولی نمی‌توانم بگویم. اگر شما چنین وضعیتی را تجربه کرده‌اید، بدانید در مرحله بازیابی آن اطلاعات مشکل‌ دارید. در این حالت به فرد مقابل می‌گویید: لطفا اولین کلمه آن را بگویید؟ بعد از شنیدن اولین کلمه بلافاصله بقیه اطلاعات به خاطرتان می‌آید. بازیابی اطلاعات از حافظه، به نشانه‌های آن اطلاعات وابسته است. هرچه نشانه بیشتری داشته باشیم، بازیابی بهتری انجام می‌شود. در پدیده نوک زبانی، گفتن اولین کلمه یکی از نشانه‌های مرتبط به آن بوده است.

منابع :

۵ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها