سلسله مراتب لذت ها
در ذهن یک گرایش قوی به اصل لذت وجود دارد
سلسله مراتب لذت ها مطابق الگوی چهار لذت تایگر : ۱-لذت جسمانی ۲-لذت روانی ۳- لذت اجتماعی ۴- لذت ایده آل
لذت، طیف گستردهای از حالات ذهنی است که انسانها و حیوانات آن را به عنوان چیزی مثبت و با ارزش تجربه میکنند. لذت، شامل حالات ذهنی مشخصی چون شادی، خوشی، خلسه و رضامندی است.
سلسله مراتب لذت ها مطابق الگوی ۴ لذت تایگر (Lionel Tiger) :
- لذت جسمانی (Physio-pleasure)
- لذت روانی (Psycho-pleasure)
- لذت اجتماعی (Socio-pleasure)
- لذت ایده آل (Ideo-pleasure)
لذت جسمانی حالتی درونی است که از لمس کردن، بو کردن، شنیدن و چشیدن چیزی ناشی می شود. این لذات با حواس پنج گانه ما در ارتباط هستند. لذت جسمی با بدن انسان و بازخورد مثبت اندام های حسی مرتبط است. مانند لذت سیگار کشیدن، لذت رابطه جنسی، لذت خوردن یک غذای خوشمزه، لذت کشین مواد مخدر، لذت خوردن الکل و ……
نام دیگر این نوع لذت، لذت لیمبیکی است؛ زیرا سیستم مغزی درگیر در این نوع لذت، سیستم لیمبیک است. این نوع لذت بسیار ساده است و بیشتر در طبقه فرودست جامعه وجود دارد. با افزایش محرومیت در یک جامعه این نوع لذت نیز بیشتر می شود. در مقابل این نوع لذت، لذت با برنامه ریزی و منظم(discipline) وجود دارد؛ مثلا فردی یک سال تلاش می کند و خویشتن داری می کند تا در کنکور موفق شود. در این نوع لذات، تجربههای لذتبخش با تجارب اجتماعی همچون تجربه احساس فخر، سرشناسی و خدمت در ارتباط هستند.
لذت های روانشناختی، لذت هایی است که ناشی از شناخت و فهمیدن و دانستن است. این لذات با عقل ما در ارتباط هستند. لذت بردن از علم و دانش و نظریه ها از این دسته هستند. در واقع این لذات از ما، انسان خردمند ساخت.
لذت های اجتماعی، لذت هایی است که ناشی از روابط با دیگران، افراد، گروه ها و کل جامعه است. لذت های ناشی از تعلق های اجتماعی و فعالیت های اجتماعی است.
لذت های ایده آل، با ارزش ها و ایدئولوژی های مردم پیوند می خورند. این نوع لذات، از زیبایی شناسی تا ارزش های اخلاقی را شامل می شود.
اصل لذت از نظر فروید
فروید، هدف نهایی اصل لذت(Pleasure Principle) را اجتناب از درد یا تولید لذت می دانست. فرآیندهایی مانند گرسنگی یا نیاز جنسی در ذهن انسان مجموعه ای از تنش های فزاینده ای را بوجود می آورند. افزایش تنش با درد و رنج همراه است، در حالی که تخلیه ی هیجانی به لذت منجر می شود. در واقع درد و لذت(pleasure/unpleasure)، جدایی ناپذیرند.
فروید اظهار می کند رانه مرگ از نیازهای زیستی هر جانداری جهت بازگشت به حالت اولیه خودش ناشی می شود. این رانه مرگ(غریزه تخریب گر) با رانه زندگی(اروس) که لیبیدو بخشی از آن است در تعارض است. هنگامی که در این تعارض رانه مرگ غلبه می یابد، عنصر تخریب گر ذهن مسلط می شود، همانگونه که در خودآزاری و دیگر آزاری اتفاق می افتد؛ از سوی دیگر هنگامی که رانه زندگی قدرتمند تر است، عنصر تخریب گر خنثی می شود و پرخاشگری در خدمت من(ego) قرار می گیرد.
در مقابل اصل لذت، اصل واقعیت(reality principle) قرار دارد که فرد را قادر می سازد تا ارضا شدن را به تأخیر بیندازد. همچنین ذهن ما تمایل به ثبات دارد. اصل ثبات(Principle of constancy) بر فرآیندهای روانی حکم رانی می کند، هدف آن ثابت نگاه داشتن مقدار هیجان موجود در روان انسان در پائین ترین حد ممکن است.
در ذهن یک گرایش قوی به اصل لذت وجود دارد، ولی از سوی دیگر این گرایش با نیروها یا موقعیت های دیگری که در ذهن وجود دارند، در تضاد قرار می گیرد. اصل لذت و اجبار به تکرار رابطه ی نزدیکی با یکدیگر دارند. اجبار به تکرار، اصل لذت را باطل می کند. اجبار به تکرار باعث به خاطر آوردن تجاربی درد آور(Traumatic) از گذشته(کودکی) می شود، که هیچ گونه لذتی ندارند.
لذت در برابر ریاضت
بر اساس مبانی لذت گرایی، هر انچه دیده ببیند و دل کند یاد، باید کامروا شود؛ اما لذت گرایی به دلایل متعدد نه امکان پذیر و نه مفید است. نخست در دنیایی زندگی می کنیم که آنچه می خواهیم برابر آنچه در دسترس است نیست. حتی اگر فرزند یک خانواده ثروتمند هم که باشیم، باز هم با نه روبرو می شویم و همه خواسته هایمان کامروا نمی شود. دوم، لذت گرایی بر مبنای ساختمان عصب شناختی و ذهنی به گونه ای است که به ضد خود بدل می شود. همه ما می دانیم که گاز اول از بستنی دوم، تفاوت فاحشی با گاز اول از بستنی اول دارد. حال تجسم کن که گاز اول از بستنی سوم چگونه خواهد بود؛ بنابراین لذت از یک مرحله ای بدل به درد می شود، بشر راهی جز حفظ تعادل در حرکت به سوی لذت و لذت گرایی ندارد و این ماهیت ساختمان روانی و زندگی ماست.
رویکرد دیگری که در طول تاریخ و در سایه ادیان ظاهر شده است، ریاضت طلبی است. بر اساس این رویکرد، دنبال لذت گشتن بشر را به سعادت نمی رساند، زیرا نیاکان ما نیک دریافته بودند که بستنی تا یک جایی لذت می دهد و پس از آن نه تنها لذتی ندارد که به درد نیز می انجامد. به همین دلیل، سرکوبی احساسات و نیازهای همخوان با آنها، سرلوحه بشر برای رسیدن به سعادت شد. زهدگرایی تجلی چنین حرکتی است؛ اما پس از مدتی از دل زهد، خشم و شهوت بیرون می زند؛ همین فاجعه شوم به ما آموخت که بشر را گریزی از احترام به آدمیت و نیازهای او و احساسات همراه و همگام با آن نیست. از دید حافظ و نیچه، زهدگرایی در ذات خود ریا و فریب است، زیرا بشر را گریزی از غرایز، نیازها و احساساتش نیست. این غرایز و نیازها نه تنها بد نیستند بلکه مشخصه انسان بودن و لازمه رشدند.
منابع :
- Lionel Tiger’s Four Pleasure Model
- THE PLEASURE FACTOR IN THE ANTHROPIC ENVIRONMENT
- دانلود کتاب ورای اصل لذت (فروید)
- از خط تا مثلث تعارض. نیما قربانی