دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

کنترل ذهن شهربندان‌ در جوامع توتالیتر

در حکومت های دیکتاتوری، مردم تنها به خاطر ترس از پلیس و زندان سکوت می‌کنند و به حرف‌های حاکم سر تکان می‌دهند.

کنترل ذهن در جوامع توتالیتر

هانا آرنت با توجه به رخدادهای قرن بیستم بویژه جنگ جهانی دوم و روی کار آمدن هیتلر، نازیسم و فاشیسم؛ این دوران را عصر ظلمت می نامید و هم زمان معتقد بود ما در قرن بیستم وارد جهان مدرن نیز شده ایم. جهان جدیدی که قرن بیستم تولید کرده است تهی شدن معنای سیاست و بوجود آمدن پدیده جدیدی به نام توتالیتاریسم است که با خودکامگی، استبداد و دیکتاتوری فرق دارد. آرنت در توصیف توتالیتاریسم چهار عنصر را برجسته می شمارد:

  1. عنصر اول وجود یک ایدئولوژی است که می تواند کل تاریخ انسانی را توضیح بدهد و تمام اقدامات و سیاست هایی که یک رژیم توتالیتر در نظر می گیرد را توجیه کند.
  2. عنصر دوم حاکمیت ترس و وحشت مطلق به معنای از بین بردن هر نوع آزادی بیان، دگر اندیشی، فعالیت فکری و ارتباطی است.
  3. عنصر سوم ویران کردن پیوندها و امکان ارتباط طبیعی میان انسان ها با حمله به حوزه عمومی و از بین بردن حوزه خصوصی است.
  4. اتمیزه شدن جامعه و بی هویتی. عنصر چهارم حضور قوی حکومت بروکراتیک یا به تعبیر آرنت حکومت هیچ کس(government of nobody) است، که در آن انسان ها دیگر از خود اراده و شخصیتی ندارند و از هم جدا زندگی می کنند و به صورت توده عظیم و در عین حال تک افتاده و منزوی ارتباط سازنده و نقادی بین این توده مردم وجود ندارد؛ جامعه به صورت توده ای شدن و ذره ای شدن(اتمیزه شدن) در می آید. همچنین نیروی تبلیغات حکومت توتالیتر درهای واقعیت را به روی توده ها می بندد.(توتالیتاریسم، هانا آرنت).

کنترل ذهن شهربندان‌ در حکومت های توتالیتر

رابرت جی لیفتون(Robert Jay Lifton) متولد ۱۹۲۶، یک روانپزشک آمریکایی است که بواسطه‌ پژوهش‌هایش در زمینه‌ی علل و تأثیرات خشونت سیاسی و شست‌وشوی مغزی شناخته شده است. او در کتاب «اصلاح اندیشه و روان‌شناسی توتالیتاریسم: یک مطالعه درباره‌ی شست‌وشوی مغزی در چین» به ۸ ضابطه اشاره می‌کند که تحت آن‌ها حکومت‌های توتالیتر سعی می‌کنند ذهن شهربندان‌شان را تغییر دهند و آن‌ها را به شکل غیرمستقیم کنترل کنند.

هدف از کنترل شهربندان در حکومت‌های توتالیتر تسلط بر دنیای بیرونی و درونی مردم است. حکومت‌های توتالیتر می‌خواهند بر هر چه که شهربندان می‌خوانند، می‌نویسند، می‌بینند، می‌شنوند، تجربه می‌کنند، مصرف می‌کنند و… تسلط داشته باشند. علاوه بر این می‌خواهند بر ذهن و عاطفه‌ شهربندان مسلط باشند. شهربند به معنای زندانی و کسی است که در محاصره افتاده است. شهربند انسان گیر افتاده در حکومت توتالیتر است، ولی شهروند یک انسان آزاد در یک جامعه‌ آزاد است که دارای حقوق فردی و اجتماعی است.

۸ ضابطه‌ معرفی شده توسط لیفتون چنین‌اند:

۱کنترل محیط اجتماعی و فرهنگی(Milieu Control):
در کنترل محیط، ارتباطات شهربندان با جهان پیرامون و تبادل اطلاعات با آنها، محدود می‌شود و تحت نظارت قرار می‌گیرد. واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی باید همان‌گونه دریافت، فهم و تفسیر شود که حکومت‌گران می‌خواهند. این کنترل نهایتا شهربند را به یک فرد جدا افتاده و منزوی بدل می‌کند که در انزوای فکری و عاطفی به شدت آسیب‌پذیر است. این امر موجب بروز سبک زندگی اسکیزوئیدی می شود.

۲دستکاری تجربه‌ درونی فرد (Mystical Manipulation):
در این ضابطه، دنیای تجربه‌ درونی فرد به‌ گونه‌ای طراحی می‌شود، که شهربندان، جهان، تاریخ و اجتماع را به گونه‌ای بفهمند و تفسیر کنند که حکومت‌گران می‌خواهند. در این طراحی، رهبران نظام باید دارای نقش ویژه، استعداد فوق‌ طبیعی، برتری اخلاقی و معنوی و بینش عمیق، معرفی شوند. این برتری باید توسط بازتفسیر تاریخ، متون مقدس و پیش‌گویی‌ها تأیید و تقویت شود. هر روایت دیگری از تاریخ، متون مقدس و پیش‌گویی‌ها، به جز روایت رسمی، یک انحراف و اساسا غلط است.

۳دوپاره کردن جهان (Demand for Purity):
در این ضابطه به شهربندان القاء می‌شود که جهان دو شق است: خوب-بد، خیر-شر، ما-آن‌ها، خودی – غیرخودی. هر شهربندی باید تلاش کند خود را هر چه بیشتر با ایدئولوژی حاکم تطبیق دهد تا در زمره‌ نجات یافتگان باشد. القای حس گناه و شرم، یک ابزار قدرتمند برای تحقق این ضابطه است.

۴اعتراف به گناهان (Confession):
هیچ حریم خصوصی‌ای وجود ندارد و هر فردی که معیارهای ایدئولوژی حاکم را رعایت نکرده‌ است؛ گناه‌‌کار و منحرف است. او باید در حضور دیگران به گناهان و کج‌روی‌هایش اعتراف کند و بابت آن‌ها عذر بخواهد. گناه، فقط شامل رفتار نامنطبق با معیارهای ایدئولوژیک نیست، بلکه هر نگرش و فکر ناهمسو با ایدئولوژی نیز شکلی از گناه است. شک در درستی ایدئولوژی نیز خطایی بزرگ است.

پست های مرتبط

۵دانش مقدس (Sacred Science):
ایدئولوژی حاکم، دانش مقدس و یقین مطلق است. این دانش فراتر از شک، سؤال، خطا و اختلاف است. حقیقت مطلق و خالص، تنها در دایره‌ ایدئولوژی حاکم موجود است. دانش‌های بیرون از ایدئولوژی یا اساسا خطا هستند، یا آمیزه‌ای از خطا و حقیقت. تفسیر درست ایدئولوژی فقط برای رهبران برتر حزب ممکن است. آن‌ها سخن‌گویان خدایند و ورای خُرده‌ گیری‌ اند.

۶. تحمیل زبان (Loading the Language):
حکومت‌گران توتالیتر، جهان را از طریق واژه‌هایی تقلیل‌یافته برای شهربندان‌شان ساده می‌کنند. به‌کارگیری و ترویج چنین زبانی، ذهن شهربندان را نسبت به واقعیت بی‌حس می‌کند. آن‌ها جهان را از طریق یک الگوی زبانی کلیشه‌ای و تقلیل‌یافته می‌فهمند و تفسیر می‌کند؛ زبانی که تکلیف همه‌چیز در آن به سادگی روشن شده است. هدف از ابداع و ترویج چنین زبانی آن است که اندیشه‌ مستقل سرکوب گردد و شهربندان تنها با واژه‌ها و دسته‌بندی‌های مطلوب حکومت بیندیشند.

۷. چیرگی مکتب بر فرد (Doctrine over person):
تجربه‌های فکری افراد، فی‌نفسه اهمیتی ندارد مگر آنکه در راستای اصول ایدئولوژی حاکم باشند. هر گونه تجربه‌ای که متناسب با اصول ایدئولوژی حاکم نباشد؛ یا با آن اصول متضاد باشد، یا باید اساسا نفی شود، یا به طریقی تفسیر شود که مؤید اصول باشد. آنچه درست و واقعی است، ایدئولوژی است؛ و سایر چیزها باید درستی و واقعیت‌شان را در پیشگاه ایدئولوژی ثابت کنند، نه بالعکس.

۸. اعطای حیات(Dispensing of existence):
تنها افکار و افرادی حق حیات دارند که در دایره‌ ایدئولوژی فعالیت می‌کنند. آن‌ها که درون چنین دایره‌ای نیستند، یا منحرف و گمراهانی‌اند که نیاز به بیداری دارند، یا دشمنان و آشوبگرانند. گمراهان را باید بیدار و به حقانیت ایدئولوژی آگاه کرد. مغرضان، دشمنان و منتقدان را باید نفی و طرد کرد که موجب گمراهی سایرین نشوند. تنها راه حقیقت، راه ایدئولوژی است، سایر راه‌ها باید نابود شوند.

منبع : mardomsalari.ir

دستگاه تبلیغاتی در حکومت های توتالیتر

رهبران توتالیتر منابع زیادی را صرف کنترل رسانه‌ها و تبلیغات برای ایجاد شخصیت کاذب و جذاب از خود می‌نمایند. آن‌ها به خصوص به خبرنگاران و روشن‌فکران خارجی علاقه زیاد دارند تا تصویری دلنشین از آنان به عنوان رهبران مردم‌پسند، متفاوت و عمیق در بیرون ارائه نمایند که گویا برای نجات ملت خود از چنگ اسارت بیگانگان و وضعیت مصیبت‌بار اقتصادی و سیاسی به پا خاسته‌اند.

با این حال، مردم در کشورهای توتالیتر از وضعیت ناراضی‌اند. تصویر بی‌عیب و توصیفات اغراق‌آمیز از دستاوردهای دولت و حمایت مردم از رهبر هیچ رابطه‌ای با واقعیت زندگی مردم ندارد. دیکتاتورها به جای اصلاح وضعیت و اعتراف به اشتباهات سهمیگن خود، «توهم رضایت و حمایت عمومی» از رژیم را به واسطه دستگاه تبلیغات و سرکوب افکار عمومی خلق می‌کنند، ولی به همین اندازه نسبت به محبوبیت خود بی‌اعتمادند و نسبت به اطرافیان خود سوءظن دارند. دیکتاتورها هر از گاهی دستگاه قدرت را از پیروان و سرسپردگان خود پاک‌سازی می‌کنند. آن‌ها اطرافیان و وفاداران نظام را مجبور به دروغ‌گویی و ستایش‌های اغراق‌آمیز از خود می‌کنند. چون «وقتی همه دروغ بگویند، هیچ کسی نمی‌داند که چه کسی راست می‌گوید و به این ترتیب پیدا کردن هم‌دست و سازماندهی کودتا دشوار می‌شود.»

دروغ و تظاهر ویژگی عمومی نظام‌های استبدادی است. همه به خاطر حفظ جان و منافع خود در خیابان‌ها به ماموران حکومت لبخند می‌زنند، شعارهای رسمی سر می‌دهند و به رهبران خود درود می‌فرستند. آن که در این تئاتر بی‌آبرویی و ریاکاری شرکت نکند، از دست رفتن امتیازات، زندان و حتی مرگ خفت‌بار را باید انتظار بکشد. نکته جالب، مسئولیت‌گریزی رهبران مستبد است که دستاوردها را به خود نسبت می‌دهند و اشتباهات و ناکامی‌ها را به گردن زیردستان می‌اندازند. دستگاه تبلیغات رژیم‌های توتالیتر به مردم وانمود می‌کنند که اعمال خلاف و ضدمنافع عمومی بدون آگاهی «رهبر ملت» انجام می‌گیرد؛ اما وی در واقع پشت پرده تمام تصمیم‌های بزرگ و کوچک است. او نمی‌خواهد تصویرش به عنوان «رهبر خردمند و معصوم» خدشه‌دار شود.

منبع : کتاب توتالیتاریسم؛ نویسنده: هانا آرنت؛ مترجم: محسن ثلاثی؛ نشر ثالث

۴.۲ ۶ رای ها
رأی دهی به مقاله

* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه مقالات سایت، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام هماهنگ نمایید. *

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
۱۴۰۳/۰۴/۰۷ ۱۸:۱۶

عالی بود

علی
۱۴۰۳/۰۸/۱۱ ۲۰:۰۲

عالی بود