دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

روانشناسی نظام های توتالیتر

تأثیر و اهمیت نیروهای روان‌شناختی دخیل در شکل‌گیری نظام‌های توتالیتر

توتالیتاریسم سعی دارد علاوه بر عمل، تفکر را نیز تحت کنترل خود در آورد. در واقع، تفاوت بنیادی آن با سایر نظام‌های بشری در این است که اصولاً نظامی سیاسی نیست، بلکه کمر به نابودی انسان بسته است.

زن-زندگی-آزادی

طبق روانشناسی نظام های توتالیتر، در برخی کشورها، فرهنگ و سنت اغلب مردم، اطاعت و فرمانبری است و از مسئولیت و تصمیم‌گیری فردی خبری نیست؛ همچون یک کودک که امنیت خود را در وابستگی به والدین خود می‌بیند، متکی و وابسته به حاکمیت هستند. بدیهی است در چنین حکومت‌هایی برآورده کردن نیاز به امنیت مستلزم نفی فردیت شهروندان و جلوگیری از ابراز عقیده و آزادی بیان است. به وجود آمدن چنین فضایی موجب شکل‌گیری نوعی نفرت و خصومت نسبت به طبقه‌ حاکم می‌شود. نظام‌های توتالیتر برای گریز از چنین خصومت نهفته‌ای تلاش می‌کنند جهت این خصومت را به سوی دشمنان واقعی یا خیالی تغییر دهند. نمونه بارز چنین حرکتی را می‌توان در حکومت هیتلر نسبت به یهودیان و قتل عام آنها مشاهده کرد.

ویلفرد بیون (۱۹۶۱) معتقد است که در هر اجتماع انسانی می‌توان دو گروه متمایز را یافت که به طور هم‌زمان عمل می‌کنند. او یکی از این دو را «گروه کاری» می‌نامد. کارکرد آن عبارت است از هر آن چیزی که اعضای گروه برای تحقق آن گرد هم آمده‌اند؛ اعمال این بخش بر واقعیت متکی است. کارکرد آن مشابه چیزی است که فروید ایگو می‌نامید. گروه دیگر «گروه بنیادی» نام دارد. سه فرض بنیادی داریم و هر گروهی در عمل یکی از این فرض‌ها را در پیش می‌گیرد و سپس به سراغ فرض دیگری می‌رود. بیون ویژگی این گروه‌ها را با توصیف فرض‌های بنیادی شان مشخص می‌کند؛ یعنی با باورهایی که گروه بر حسب فعالیت‌های خود پذیرفته است.

اولین این‌ها گروه وابسته است؛ این گروه طوری عمل می‌کند که گویی هدفش دریافت تغذیه و مراقبت معنوی و مادی از جانب عضوی از گروه است که به عنوان رهبر برگزیده است. دومین دسته، گروه زوجی نام دارد؛ فرض بنیادین آن این است که افراد گرد هم آمده‌اند تا شاهد و حامی نتیجه‌ای حیرت‌آور باشند(گاهی به شکل نوعی آرمان‌شهر). سومین دسته، گروه جنگ-گریز خوانده می‌شود و طوری عمل می‌کند که گویی رهبر قرار است آن را در حمله به شرّی که گروه را مبتلا کرده، یا در گریز از آن شر، هدایت کند.

از نظر بیون، در هر مقطع از زمان فقط یک فرض بنیادی فعال است. فرض بنیادی فعال در گروه هرچه باشد، پدیده‌های رایج خاصی بروز می‌یابند که قابل استناد به همه گروه‌های فرض بنیادی است. یکی از آنها نفرت عمیق از ایده‌های نویی است که وضع موجود را تهدید می‌کنند و با آنها به منزلۀ کفرگویی برخورد می‌شود(مانند حجاب اجباری).

ویژگی دیگر گروه فرض بنیادی این است که فردیت را به شکلی یکدست سرکوب می‌سازد و صرفاً رفتاری را تاب می‌آورد که با فرض بنیادی‌اش همسو باشد. با هرگونه شواهدی از تفکر که از منظر فرض بنیادی مشروع نباشد در حکم تفکر کفرآمیز برخورد می‌شود. این برخورد شامل رهبر گروه های کوچکتر نیز می‌گردد؛ هر رهبری که وجنات و سکناتش از محدودۀ فرض بنیادی غالب تعدی کند، توسط گروه نادیده گرفته می‌شود. علاوه بر این، رهبر باید همان ایمانی را داشته باشد که اعضای گروه دارند. در نتیجه، رهبر مخلوق گروه است: رهبری وی به همنوایی او با امیال ناهشیار گروه بستگی دارد.

بیون همچنین از چیزی تحت عنوان «گروه کاری ویژه» یاد می‌کند. اینها گروه‌هایی هستند که در دل گروهی که به آن تعلق دارند جوانه می‌زنند، با این هدف خاص که فعالیت گروه فرض بنیادی را خنثی کرده و نگذارند این فعالیت مانع از عملکرد گروه کاریِ اصلی شود. دو نمونه از این گروه‌های ویژه در جوامع منسجم عبارتند از کلیسا(مساجد)، که پدیده‌های مربوط به گروه وابسته را تصرف می‌کند، و ارتش(سپاه و بسیج)، که همین نقش را دربارۀ پدیده‌های گروه جنگ-گریز دارد. هیچ جامعه یا گروهی نیست که در آن پدیده‌های فرض بنیادی رخ ندهد.

وظیفۀ گروه کاری ویژه دفاع از باور به فرض بنیادی خود و هم‌زمان تأکید بر عمل نکردن به این باور هاست: کلیسا باید اظهار کند که هرگونه دستاورد قابل ملاحظه‌ای محصول ارادۀ خداست و در عین حال، سختکوشیِ واقع‌بینانه را نیز تشویق کند. ارتش باید اذعان کند که «هر کاری با اعمال زور امکان‌پذیر است، به این شرط که هرگز از آن استفاده نشود». بیون معتقد است که فرض‌های بنیادی همواره در گروه‌ها فعالند، زیرا برخی از اضطراب‌های اساسی انسان را دور نگه می‌دارند، از جمله ترس از نابودی خود به دست عوامل بیرونی یا ترس از نابودی ابژۀ خوبی که «خود» به آن نیازمند است. این اضطراب‌ها کمابیش در همۀ انسان‌ها وجود دارند.

بیون نقش رهبر را در گروه بنیادی این‌گونه توصیف می‌کند:

لوبون رهبر را کسی می‌داند که عده‌ای خود را به شکل غریزی تحت لوای او قرار داده و مرجعیت او را به‌ عنوان رئیس خود پذیرفته‌اند؛ رهبر باید از نظر ویژگی‌های شخصی با گروه منطبق و به ایمانی قوی مجهز باشد تا بتواند ایمان را در دل پیروانش زنده نگه دارد. نگاه او به رهبر به عنوان کسی که باید در صفات شخصی با گروه جور باشد، با این دیدگاه من همخوان است که هر رهبری که وجنات و سکناتش از محدودۀ فرض بنیادیِ غالب تعدی کند، توسط گروه نادیده گرفته می‌شود. علاوه بر این، رهبر باید همان «ایمانی» را داشته باشد که اعضای گروه دارند، نه برای آنکه ایمان را در دل اعضا زنده کند، بلکه به این خاطر که نگرش گروه و رهبرش به یک اندازه تابعی از فرض بنیادیِ فعال هستند.

نظام های توتالیتر، برخلاف سایر نظام‌ها، برای شکل دادن به یک فضای سیاسی ساخته نشده و هدفش این نیست که به هر فرد اجازۀ عمل آزادانه بدهد. برعکس، نظام‌های توتالیتر مانند یک گروه بنیادی عمل می‌کنند که نه نیازی به سازماندهی و نه ظرفیتی برای همکاری دارند.(بیون، ۱۹۶۱)

تناظر فرض‌های بنیادین سه‌گانه (وابسته، زوجی و جنگ-گریز) با جنبه‌های مختلف نظام های توتالیتر:

اول، فرض بنیادی وابسته: آرنت این‌گونه نتیجه می‌گیرد که اصلی‌ترین ملاک رهبری توده‌ها، خطاناپذیری ابدی است؛ یک رهبر هرگز نمی‌تواند مرتکب خطایی شود. به عبارتی رهبر، فردی معصوم می شود.

دوم، فرض بنیادی زوجی: در پروپاگاندای توتالیتاریسم منعکس می‌شود. نمونه‌های آن را می‌توان در تأکید مداوم بر بهشتی دید که جنبش به سویش در حرکت است، اما هرگز به آن نمی‌رسد. تمام موقعیت‌های فعلی صرفاً ایستگاه‌هایی در مسیر هدف غایی هستند. به نظر می‌رسد که گذشتن توده‌های مردم در آلمان و روسیه از جان و رفاه خویش در راه هدف، از آرمانگرایی صرف فراتر می‌رود. آرنت می‌گوید که این گرایش به ترک امور مادی با نیازهای توده‌هایی منطبق بود که زندگی این‌جهانی خود را از دست داده و اکنون آماده بودند تا بار دیگر به نیروهای جاودان و فراگیری بپیوندند که قرار بود انسان را به ساحل نجات برساند.

سوم، فرض بنیادی جنگ-گریز را می‌توان در این پروپاگاندای محبوب یافت که مشکلات گروه نتیجۀ توطئه‌ای بیرونی (یهودیان، سرمایه‌داری، آمریکا، اسرائیل) یا خرابکاری داخلی (ضد انقلابیون) است و رهبر راه ریشه‌کن کردن این نیروهای خطرناک را نشان داده و در نتیجه علاجی برای گروه به ارمغان آورده است.

تمامی وقایع بیرونی که آرنت از آنها به عنوان شرایط شکل‌گیری توتالیتاریسم یاد کرده تودۀ بزرگی از افراد پدید می‌آورد که «ذره‌ذره» شده‌اند. از نظر او این انزوایی است که شاه‌ علامت آن ناتوانی است؛ انسان‌های منزوی، بی‌قدرتند. این مشاهدۀ جامعه‌شناختی شباهتی متقن با گزارش‌های ذهنی دارد که برخی بیماران از دنیای خود ارائه می‌کنند: گسسته از خود، گسسته از دیگران، ناتوان.

منبع : https://pep-web.org/search/document

رابطه سرکوب و ایدئولوژی و شرم

نیروی سرکوب به کمک ایدئولوژی از پیش ساخته شده خویش، با هر آنچه به نوعی تغییر محسوب شود، سر عناد و کینه ورزی دارد؛ به واقع سرکوب‌گر تنها به یک چیز می‌اندیشد و آن ایستایی و بی‌تحرکی است. آنچه سرکوب می‌شود، حیات و زندگی است. اما آن‌چه که سرکوبگر انجام می‌دهد تنها انجام دادن وظیفه نیست، بلکه چیزی فراتر از فرامین یک دستور حکومتی است و آن خود ایدئولوژی است. ایدئولوژی‌ای که چنان در بطن وی رخنه کرده که چشم او به هر تغییر و ایده‌ای بسته می‌شود. ایدئولوژی پدید آورنده‌ی شرم است، تنها به همین دلیل ساده که سوژه را به انقیاد خود درآورده (ایستا بودن) و مادامی که سوژه زیر سایه سنگین ایدئولوژی تنفس می کند به همان مقدار با شرم ناشی از آن به زیست خود ادامه می دهد.

ایدئولوژی مجموعه‌ای آگاهانه یا ناآگاهانه از افکار، باورها و نگرش‌هاست که برداشت‌ها و سوءبرداشت‌های ما را از جهان سیاسی و اجتماعی شکل می‌دهد. ایدئولوژی بر روی قضاوت‌ها، رفتارها، تصمیم‌های ما تأثیر می‌گذارد. ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و غیرواقعی است که انسانها بر اساس آن عمل می‌کنند و خود نمی‌دانند که این آگاهی دروغین است. در حقیقت آنان اینگونه می‌اندیشند که آگاهند در حالیکه آگاهی آنان توسط طبقات حاکم به آنان به‌طور ناخودآگاه تزریق شده‌ است.

شرم می تواند قدرت تخریب داشته باشد، نه تنها تخریب دیگری بلکه تحقیر خویش. آنکه سرکوب می‌کند، می‌کشد، باتوم می‌زند، دیده‌گان را کور می‌کند یا کلامی تحقیرآمیز دارد، بدین خاطر است که او روزگاری پیش‌تر، شرم را تا نهایت حد خود تجربه کرده و حال که با شور زندگی مواجه می‌شود بیش از آن‌که صرفا از فرمان پیروی کند، حال با نیرویی فراتر از فرمان، یعنی، شرم به سرکوب هر آن‌چه در تقابل با اوست می‌پردازد.

آن‌چه در سرکوب‌گر است، ایستایی ناشی از شرم است و آن‌چه در معترض به وضع موجود است، تحرک و پویایی است. پویا بودنی که شور زندگی را برای خود و آیندگان به یدک می‌کشد. سرکوب‌گر توان دیده شدن خویش از نگاه پویای مردم را نخواهد داشت؛ به تعبیر فرویدی، اینجا سائق زندگی در برابر سائق مرگ قرار می‌گیرد؛ پس تحمل زندگی برای آن‌که میل به مرگ و ایستایی دارد، بسیار دردناک و تحمل ناپذیر است.

این همان مکانیزمی است که فرد افسرده نیز ممکن است به آن دچار باشد، آن‌جا که میل به مرگ و ایستایی در او به حدی است که شرم حاصل از این بی‌میلی، منجر به کناره‌گیری یا نفی هرگونه شور و حرارت زندگی می‌شود. پیامد این شرم چنان است که گاه سرکوب‌گر نه کور می‌کند نه مقابله، نه می‌کشد نه فریاد می‌زند، بلکه گاه می‌خندد و می‌رقصد و شیرینی پخش می‌کند تا احساس ناخوشایند شرمگین بودن از خویشتن خویش را بدون باتوم و اسلحه در جهت تنظیم و ترمیم، به عنوان مکانیزمی دفاعی به کارگیرد.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» در مدت کوتاهی بنیان‌های سیستم را که بر پایه سلطه بر زنان و محروم کردن آنان از حقوق فردی و اجتماعی بنا شده بود، فرو ریخت؛ مردسالاری موجود در بطن جامعه را زیر سوال برد و پدرسالاری قیم‌ماب در محیط خانواده را به عقب راند.

تحولات اخیر زنان در ایران

زنان ایران از انقلاب مشروطه، همواره در تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران نقش داشته‌اند. به دلیل همین نقش در همان روزهای اول پیروزی انقلاب ۵۷ ، بی‌درنگ حقوق آنان هدف حمله قرار گرفت؛ از پوشش و کسب موقعیت‌های سیاسی و اجتماعی در عرصه عمومی تا حقوق کیفری و مدنی در عرصه خصوصی. خشونت علیه زنان که پشتوانه‌ی هزاران ساله‌ی پدرسالاری دارد به زنان و نیمی از جامعه محدود نمی‌شود؛ زیرپا گذاشتن حقوق گروهی از جامعه آنهم زنان یک کشور را نمی‌توان طوری پیش برد که نیمه دیگر، یعنی مردان، از آن در امان بمانند.

زنان به عنوان بزرگترین گروه اجتماعی که همواره به عنوان شهروند درجه دوم از سوی حکومت تحقیر شده‌اند و امنیت آنها در جامعه سلب شده، با قدرت و کوبندگی و انگیزه‌ی بیشتری برای آزادی به میدان می‌آیند. در ایران، آتش مشروطه به معنی آزادی و تجدد همواره در زیر خاکستر گرم بوده است؛ انقلاب ۵۷ هم نتوانست آن را سرد و خاموش کند. به نظر می رسد جنبش آزادی خواهی در ایران امروز علیه اسلام سیاسی است.

۳.۸ ۲۰ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

25 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
۱۴۰۱/۱۲/۱۶ ۱۴:۰۰

سلام من دکتری روانشناسی دارم از مطالب شما قبلا واقعا استفاده میکردم اما این مطالب شما در مورد نظام اسلامی و تخریب آن با وجود این همه شهید که برای اعتلای انسان و انسانیت و کرامت زن و مرد دادیم را مناسب نمیدانم

ثریا
پاسخ به  ناشناس
۱۴۰۲/۰۱/۲۵ ۰۰:۱۷

آیا این همه شهید دادیم…واقعا باعث اعتلای انسانیت و کرامت زن شد؟!

حسن
پاسخ به  ثریا
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ ۱۳:۳۶

بله

اصغر
پاسخ به  ناشناس
۱۴۰۲/۰۲/۰۱ ۲۲:۰۸

به همین دلیل مدرک تحصیلی داشتن شعور نمی آورد.
در این کشور نه ازادی بیان وجود دارد نه حقوق اولیه و پایه انسان رعایت میشود.
به همین دلیل روانشناسی علم (ساینس) نیست چون متدد علمی را رعایت نمیکند.

فاطمه
۱۴۰۲/۰۲/۰۸ ۰۱:۱۴

بسیار زیبا بود. درود بر شما

ایلیا
۱۴۰۲/۰۳/۱۱ ۱۹:۰۱

سلام
زنان قبل از انقلاب کجا و الان کجا
الان تعداد دانشجو های زن از مردا بیشترن
الان خواهر من به کجا نمیتونه برسه؟مهندس نمیتونه بشه؟قاضی نمیتونه بشه؟پزشک نمیتونه بشه؟

برید سراغ مادر بزرگا ببینید چقد سواد دارن بعد خواهراتون رو هم نگا کنید

سالاری
پاسخ به  علیرضا نوربخش
۱۴۰۲/۱۰/۰۸ ۲۲:۱۶

دیه مرد که کامل داده می شود به چه کسی می رسد به همسرش یا خواهرش
ارث که قانون نیست کامل می توانید توافق کنید وعلت این دو برابر گرفتن ارث این است که باید یک خانواده را سرو سامان دهد
در مورد ریاست جمهوری هم به دلیل استرس و فشار بالا و روحیه حساس زنها ،از آنان برداشته شده،مرکل و لرزش وحشتناکش یادتان هست

مهدی
۱۴۰۲/۰۳/۱۵ ۲۲:۲۱

توتالیتر یعنی همین چیزی که الان دارید با اون فکر مخاطب رو تسخیر می کنید
جالبه برخی از دوستان ذیل همین مطلب می نویسند آزادی بیان نیست و …
به نظرم اگر در تخصص خودتون بنویسید و واقعی بنویسید این تناقضات که به قول شما روان شناس ها اختلال هست، ازش در نمیاد
البته مطالب شما به عنوان یک کیس برای دانشجوهای روان شناسی قابل استفاده تا اختلالات را کاملا متوجه بشن

Sahraram
پاسخ به  مهدی
۱۴۰۲/۰۳/۱۶ ۱۳:۰۵

فقط این که علوم انسانی بسیار به هم مرتبط هستن و با دیدگاه های مختلفی میشه به یک موضوع نگاه کرد.

حسن
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ ۱۳:۳۰

تمامیت خواهی بشدت در زمان رژیم سفاک پهلوی جولان میداد! اگر نظام اسلامی را محکوم به توتالیتاریسم میکنید چطور شما می‌توانید آزادانه و بدون هیچ ترس و ابایی محکومانه نطق بزنید و زیر سوال ببرید و جانفشانی های ملت را،شهیدان عزت را تخریب کنید؟ در زمانی که لیبرالیسم غربی و مارکسیسم شرقی کارایی خود را از دست داده بود نظام اسلامی با پشتوانه مردم دین و سیاست را ادغام کرد که حاصلش جمهوری اسلامی ست! که خون آورد صدها هزار انسان والا مقام است

حسن
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ ۱۳:۳۶

اغتشاشات هرزگی و رذالت از توده مردم به هیچ عنوان نبود! مردم در تشییع پیکر شهید سلیمانی بودند! واقعیت ها را معکوس جلوه ندهید! اغتشاشات اخیر محصول فریب مردم توسط دستگاه های اطلاعاتی دشمن است!

حسن
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ ۱۳:۳۸

خود روش شما توتالیتاریسم است که دارید اذهان را منحرف و گمراه میکنید .

حسن
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ ۱۳:۳۹

تحلیل هاتون غلط و تحریف است!

حسن
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ ۱۳:۴۳

باسلام
مطالب ضد و نقیضی هست و از نظر بنده (دکترای علوم سیاسی و حقوق بین الملل ) غیرقابل قبول میباشد

مهری
۱۴۰۲/۰۴/۱۱ ۲۰:۰۳

امر سیاسی رو با روانکاوی توضیح میدی؟! سر کیو کلاه میذاری؟ یا شما هیچی بارتون نیست یا فکر می‌کنید ما هیچی بارمون نیست. در ضمن اسلام پایه‌هاش محکم‌تر از اونی هست که تازه به دوران رسیده‌های شهوت و علم از بینش ببرند

جواد
۱۴۰۲/۰۴/۲۹ ۰۰:۴۱

همین که خیلی راحت، جمهوری اسلامی ایران رو نقد میکنی یعنی توتالیتر نیست ???? تاریخ مطلب اسفند ۱۴۰۱، الان حدود ۵ ماه گذشته، این مطلب نه پاک شده و نه سایت مسدود شده و نه نویسنده طوریش شده.

مهدی
۱۴۰۲/۰۷/۰۲ ۱۹:۴۲

طبق این متن، خود شما نیروی سرکوب حساب میشید، چون بر اساس ایدئولوژی از پیش ساخته خودتون (که سر رشته اون میشه لیبرالیسم و سکولاریسم غربی، که البته از اخرین جمله متن هم قابل برداشته)، با هر آنچه به نوعی تغییر محسوب میشه (هر مکتبی که بر خلاف جریان لیبرالیسم و سکولاریسم غربی حرکت میکنه) سر عناد و کینه دارید. و البته در ادامه این ایدئولوژی (که متاثر از هژمونی غربه) چنان در بطن شما رخنه کرده که چشم شما را بر هر تغییری و ایده ای بسته (هر تغییر و ایده ای که بر خلاف جریان لیبرالیسم و سکولاریسم غربی جریان داره مانند انقلاب اسلامی).
شاید مدعی بشید ایدئولوژیک فکر نمیکنید اما طبق تعریف خودتون مجموعه افکار و باورهای شما به این صورت است که اینگونه می اندیشید که آگاهید درحالی که در واقعیت، آگاهی شما توسط طبقات حاکم (جریانی که سکولاریسم سیاسی رو تبلیغ میکنه) به طور ناخودآگاه به شما تزریق شده و ذهنتون رو بر ایده های مقابل بسته و برعکس دقیقا طوری فکر میکنید که جو غالب رسانه ای (که فعلا تحت کنترل نظام های سیاسی سکولاره) همون رو تبلیغ و پروموت میکنه.
اگه میگید نه، سعی کنید بر علیه نظام و هژمونی غرب مطلبی بنویسید و مثلا چند مورد از معایب لیبرالیسم و نظام های سکولار رو ذکر کنید، اون موقع می‌بینید که شرم چه شکلی در شما فوران میکنه (چون خیلی سخته در مقابل بت و خدایی که از نظام فکری غرب با همه متعلقاتش برای خودمون ساختیم سخن بگیم) و اون موقع هست که متوجه میشید در معرض توتالیتریسم نظام سلطه و غرب قرار داشته اید.

البته این نوشته ها به معنی دفاع تمام جانبه از جمهوری اسلامی ایران و اقداماتش نیست بلکه کامنتی هست در جهت اینکه بازتعریفی و تجدید نگاهی نسبت به واژه هایی مثل توتالیتر داشته باشیم تا حداقل خودمون توتالیتر نشیم و خودمون رو خدای آگاهی فرض نکنیم.

مهدی
۱۴۰۲/۰۷/۰۲ ۲۰:۰۴

نظام های توتالیتر برخلاف سایر نظامها برای شکل دادن به یک فضای سیاسی ساخته نشده و هدفش این نیست که به هر فرد اجازه عمل آزادانه بدهد. برعکس نظامهای توتالیتر مانند یک گروه بنیادی عمل میکنند که نه نیازی به سازماندهی و نه ظرفیتی برای همکاری دارند.(بیون، ۱۹۶۱)
نمونش میشه کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که اجازه عمل آزادانه به مخالفین خودشون نمیدهد (نه تنها این، بلکه انواع تحریف ها رو هم علیه مخالفین شون به کار میبرند ) و در ضمن و ظرفیت همکاری هم ندارند و همش به دنبال سلطه نظامی و اقتصادی و مخصوصا سیاسی و فرهنگی بر جوامع دیگه هستند (فعلا. اینجا مجالی برای ذکر سند در مورد این ادعا نیست) و سعی می کنند جهت اعمال کنترل بیشتر بر عمل و تفکر دیگر جوامع، ایدیولوژی خودشون رو (لیبرالیسم و سکولاریسم) از طریق فعالیت های سنگین رسانه ای بر سایر ایدیولوژی ها غالب کنند تا بتونند توده ها و نخبه های جوامع دیگه رو با خودشون همراه کنند و سرنوشت کشورها رو طوری رقم بزنند که باب میل و منافع سیاسی و اقتصادی خودشون باشه، که البته ماحصل این اقداماتشون رو میشه در متنی که شما به عنوان یک نخبه ایرانی نوشته اید، دید. کما اینکه در آثار همان غربگرایان دوران مشروطه هم میشه دید. (که البته نتیجش هم شد تسلط دوباره شوروی و مخصوصا انگلیس بر ایران)

یاسمن
۱۴۰۲/۰۹/۱۵ ۱۹:۰۸

من به عنوان یه دختر به هیچ وجه لخت بودن را از حقوقم نمیدانم به قول استاد رحیم پور ازغدی ( لخت بودن آزادی زن نیست اضافه آزادی مردهاست) در این کشور من به عنوان یک دختر میتوانم دکتر شوم میتوانم معلم، قاضی، مهندس، هنرمند و… شوم پس لطفا جو سازی نکنید. یک جایش گفتید چرا دیه زن با مرد برابر نیست این ها بحث های اعتقادی است و باید در موردش تحقیق کنید ولی در حد دانسته های خودم جواب میدم اولا که وقتی مردی میمیره دیه اش تعلق میگیره به زنش خب الان اینجا دیه مرد بیشتر باشه یعنی پول بیشتری به خانوادش و زنش میرسه و یا وقتی مریض میشه و توان کار کردن نداره چون وظیفه کار کردن و دادن نفقه و مهریه و.. بر عهده مرد است پس با بیمار شدن مرد مخارج زندگی مختل میشه در نتیجه دیه بیشتر باعث رفاه بیشتر زندگی و فشار کمتری برای زن میشود البته دلایل دیگری نیز دارد که باید به صورت دقیققق بروید و تحقیق کنید. بدون تحقیق نباید نتیجه گیری کرد، اسلام دین سرشار از مهربانی برای مردان و زنان است از همه میخوام که بیشتر در مورد دین اسلام تحقیق نمایید تا دچار شبهات دروغین نشوید. درضمن من باحجاب کاملم در جامعه حضور پیدا میکنم و حجابم مانع موفقیت من نیست اتفاقا باعث این میشود که ارزش و احترام من بیشتر حفظ شود من نسبت به دستور خداوند بی تفاوت نیستم و از زنان عفیف سرزمینم هم میخواهم حجابشان را کامل کنند.

علی
۱۴۰۲/۰۹/۲۴ ۱۷:۱۴

اصلا همین که اسم یک نظام سیاسی مقدس هست گویای خیلی چیزا هست. و این اتفاق میتونه خنده دار ترین اتفاق تاریخ باشه که بعد ها ازش یاد میکنن. امیدوارم روزی که خیلی دیر نشده باشه آگاه بشیم و ولی مفسدین جهان رو به پایین بکشیم