انتقال متقابل در روان درمانی
چرا به انتقال متقابل اهمیت می دهیم؟
انتقال متقابل تنها زمانی مضر است که درمانگر به آن اذعان نداشته و به نوعی بر اساس آن عمل کند که چارچوب درمان را نقض کند.
انتقال متقابل، مجموعه احساسات درمانگر نسبت به بیمار است، که هم شامل احساسات ناخودآگاه و هم احساسات خودآگاه است. این انتقال همیشه حاضر است و می تواند بر روی قضاوت درمانگر در هدایت روند درمان تاثیر بگذارد.
با اینکه روانکاوان قدیمی فکر می کردند درمانگران باید از هر احساسی نسبت به بیماران شان رها باشند، اما اکنون می دانیم، احساسات انتقال متقابلی می تواند به شیوه های مختلف در اجرای روان درمانی تحلیلی به ما کمک کند.
اغلب انتقال متقابل، ناشی از رویدادهایی در زندگی درمانگر هستند که او را نسبت به برخی موضوع ها در تداعی هایی که بیمار به میان می آورد، حساس می کند. واکنش های انتقالی شدید از هر نوع شامل احساسات اروتیک، خصمانه، ایده آلی و تحقیر کننده به عنوان محرک هایی برای بیدار کردن عناصر زندگی گذشته درمانگر عمل می کنند.
دو نوع احساس انتقال متقابل وجود دارد :
- در مورد بیمار : مثلا وقتی خانمی سه بار پشت سر هم فراموش می کند صورتحساب خود را پرداخت کند، درمانگرش را عصبانی می کند.
- در مورد خود درمانگر : روان درمانگر احساس می کند نسبت به بیماران جوانش که مادر سخت گیر دارند، حمایتگر است. این امر به تجربیات کودکی خود او با مادری تند خو مربوط است.
برخی واکنش های انتقال متقابل می تواند سد راه درمان باشد و یا برعکس به درک بیمار کمک نماید. درمانگر در ابتدا باید به هسته محوری تعارض بیمار از طریق واکنشهای هیجانی ظریفی که در وی ایجاد می کنند توجه کند. او سپس این احساسات را تحلیل کرده و به آنها به عنوان بازتاب دنیای ناخودآگاه بیمار می نگرد که در گفتار، رفتار و تخیلات بیمار پنهان شده بودند.
انتقال متقابل تنها زمانی مضر است که درمانگر به آن اذعان نداشته و به نوعی بر اساس آن عمل کند که چارچوب درمان را نقض کند.
چرا به انتقال متقابل اهمیت می دهیم؟
- اذعان و شناخت احساساتمان نسبت به بیماران، احتمال عمل بر اساس آنها را کاهش می دهد. داشتن طیفی از احساسات مانند خشم و کلافگی و محبت و کسالت به بیمارانمان در طول درمان امری اجتناب ناپذیر است. هر چه از این احساسات و دلایلشان آگاه تر باشیم، کمتر به طور ناخودآگاه بر اساس آنها عمل می کنیم.
- احساسات انتقال متقابل یکی از بهترین راه ها برای پی بردن به چگونگی و زمان مداخله است.
- احساسات انتقال متقابل به ما در تشخیص، سنجش و درمان بیمارانمان کمک می کند. مثلا داشتن احساسات قوی مثبت یا منفی به بیماران، ما را از وجود دفاع های مبتنی بر دو نیمه سازی اگاه می سازد.
- انتقال متقابل باعث می شود در طول درمان های مختلف، خود را بهتر بشناسیم.
انواع انتقال متقابل
- انتقال متقابل همساز (Concordant Counter transference) : همدلی یا همانند سازی با بیمار را گویند.
- انتقال متقابل مکمل (Complementary Counter transference) : همدلی یا همانند سازی درمانگر با افرادی که بیمارش با آنها در رابطه است.
به اجرا در آوردن (Enacting) یک احساس انتقال متقابل مکمل نامناسب، می تواند به موقعیت خنثی درمانگر لطمه بزند و نتواند تعارضات کودکی بیمار را به شکلی مناسب حل و فصل کند.
توجه هشیارانه برای نگریستن به انتقال های همساز و مکمل اهمیت زیادی دارد. در اوج احساس انتقالی زمانی که بیمار درمانگر را در نقش یک شیطان می برد (مشابه شیطان های گذشته زندگی اش)، درمانگر با احساس انتقالی مکمل دست و پنجه نرم می کند. او باید پس از این به دنبال احساسات همسازی بگردد که او را به سوی موقعیت احساسی بیمار رهنمون کند.
تکنیک
از کجا می فهمید که انتقال متقابل دارید؟
- فکر کردن در مورد اینکه به بیمار چه احساسی داریم.
- فکر کردن درباره رفتارمان با بیمار. مثل خواب بیمار را دیدن، یا مشغولیت بیش از حد ذهنی به بیمار در خارج از جلسات، یا اضطراب درباره ترک درمان از سوی بیمار.
- پیدا کردن تشابهات، بین حسی که به بیمار داریم و اتفاقاتی که در دیگر روابط بیمار می افتد.
مداخله
بطور کلی، انتقال متقابل را بطور مستقیم با بیمار در میان نمی گذاریم؛ در عوض از آن برای فهمیدن اینکه چه موضوعی از لحاظ عاطفی غنی ترین و آماده ترین مطلب برای تعبیر است، استفاده می کنیم. احساسات شخصی ما مانند خشم، کلافگی و محبت بهتر است برای تعمق خودمان و بحث با سوپروایزر بکار گرفته شود. با این حال گاهی اوقات به بیماران در مورد احساساتمان می گوییم ، مانند مثالهای زیر :
- در پاسخ به یک موضوع مناسب اجتماعی، مثل تبریک یا اظهار تاسف برای مرگ یک عزیز بیمار.
- وقتی یک نظر محکم داریم، مثلا، من درباره افسردگیتون نگرانم و فکر می کنم حتما باید دارو درمانی را شروع کنید.
- کمک به روشن سازی یک عاطفه واپس رانده شده، مثلا به بیمار می گوید: «من، به دلیل امتحان وکلای دو هفته بعدتان، از شما مضطرب تر هستم.»
از بیماران بخواهید که تصور کنند شما چه احساسی دارید، زیرا با تصور کردن تاثیرشان بر ما می توانند متوجه چگونگی تاثیرگذاری رفتارشان بر افراد دیگر بشوند.
تجربه بیمار از انتقال متقابل را محترم بشمارید. گاهی بیمار احساس ما را نسبت به خودش بطور شهودی دریافت می کند. مثلا می گوید «میدونم از دستم عصبانی هستین ، انکارش نکنید»
نیمه ای از وجود درمانگر نقش احساس کننده دارد و نیمی دیگر نقش خود مشاهده گری صادق و تحلیل گر را دارد. مهم است که درمانگر به واکنشهای خود نسبت به رفتار بیمار توجه کند. او نباید زمانی که درگیر خشم می شود به بیمارش پاسخ دهد. یک تعبیر و تفسیر درست وقتی به شکلی خشمگینانه بیان شود می تواند از سوی بیمار به عنوان تکرار آسیب های اولیه اش تلقی شود.
معمولا بیماران، به عقیم کردن کوششهای درمانگر به شکلی آشکار و پنهان اقدام می کنند. این راهی است که از طریق آن درمانگر می تواند به ناکامی های گذشته زندگی بیمار که او را برای درمان کشانده است پی ببرد. ناکام گذاشتن کوششهای درمانگر بیانگر حالتی رقابت جویانه نسبت به درمانگری است که به علت قوی تر بودن و کمتر مشکل داشتن مورد حسادت قرار می گیرد. بیماران مشکل دار و خشمگین می توانند اعتماد به نفس درمانگر را جریحه دار کنند که به نوبه خود به احساس انتقال متقابل نفرت منجر می شود. معمولا این نفرت به وسیله ملالت و دوری کردن درمانگر و آرزوی اینکه بیمار درمان را رها کند، پوشیده می شود. با بیماران مرزی، روان پریش و دارای افکار خودکشی، چنین تمایلی می تواند احتمال خودکشی بیمار را بالاتر ببرد چرا که به وجود آورنده گرایشی طردکننده و ترک کننده از سوی درمانگر است.
به منظور تعبیر و حل و فصل انتقال منفی در ابتدا باید انتقال متقابل منفی را حل و فصل کرد. در کوشش برای توضیح واکنش خصمانه بیمار، درمانگر باید راه خود را به سوی موقعیت بیمار پیدا کند تا به این فهم برسد که چه امری وی را برانگیخته کرده است. اشاره صرف به پرخاشگری بیمار بدون درک آن از سوی بیمار به عنوان انتقاد یا حمله ای که کمکی در برندارد تلقی می شود.
منابع :
- روان درمانی تحلیلی، راهنمای بالینی / دبورال کابانیس، سابرینا چری / ترجمه بابک روشنایی مقدم
- مبانی روانکاوی / هلموت تومه، هورست کشله / ترجمه سعید پیرمرادی
آیا با من موافقید که خیلی اوقات دچار خطای شناختی هستند یا حداقل حرف زدنشون با خطا همراهه و ممکنه باعث آسیب بیشتر شه. مخصوصا مسائل روانکاوی که وارد ماجرا میشن خطاهای اونا رو بیشتر میکنه و در عین حال غرورشون زیاد میشه و ممکنه دچار قضاوت اشتباه بشن.
حداقل در ایران که من شاهد همچین مواردی بودم و چندین کتاب تخصصی روانشناسی خوندم تا تونستم مشکلاتی که روانشناسا برام ایجاد کرده بودن رو درمان کنم.
در نهایت هم به این نتیجه رسیدم که آدم باید حداقل چند تا کتاب روانشناسی خونده باشه بعد بهشون مراجعه کنه تا اگه اشتباه کردن . ولی نکته جالبش اینجاست که اگر این کارو انجام بده دیگه چه نیازی به روانشناس داره.
در نتیجه من علم رو میپسندم و دوست دارم اما چندان توصیه به رفتن پیش روانشناس ندارم
درود. روان درمانی همانند جراحی هست. باید با دقت و مهارت انجام بگیره، یک خطا ممکن هست مراجع رو به مرز فروپاشی برساند. در ایران تعداد اندکی روانکاو داریم، آنهایی هم که خود را روانکاو می نامند، روانکاو نیستند. با دو کتاب روانشناسی هم شما نمی توانی خودت را تحلیل کنی، برای تحلیل و خودکاوی نیاز به دیگری متخصصی دارید تا شما را آنالیز کند. برخی روانکاوان خودشان مشکلات شخصیتی مانند شخصیت خودشیفته دارند، برخی مراجعین هم دچار مشکلات منشی هستند. اینکه شما بگویید من علم رو می پسندم و دوست دارم اما چندان توصیه به رفتن پیش روانشناس ندارم، نادرست و غیر منطقی است.
اول من فقط درمان شناختی رفتاری رو علمی میدونم و روانکاوی نیمه علمیه و خیلی مسائل غیر علمی باهاش مخلوط شده
دوم حرف شما رو قبول دارم که نمیتونم خودمو روانکاوی کنم اما مساله اینه که کس دیگه ای هم نمیتونه این کارو انجام بده. آزمایشات نشون میده در جلسات روانکاوی مراجع حتی میتونه دروغ هایی که بهش نسبت داده میشه هم بپذیره پس سوال اینه که شما چرا میپذیرید؟
من خودم ممکنه مشکل منشی داشته باشم اما با این وجود تمریناتم رو در کنار آدمای غیر روانشناس بگذرونم احساس امنیت و موثر بودن بیشتری دارم
مرسی عالی بود 🌹🌹
سلام. درمانگر من هرجلسه بغلم میکنه و بهم میگه راحت باش. وزنتو بنداز رو من. اگه اعتراضی بکنم میگه باشه بغلت نمی کنم ولی خودم خیلی ناراحت میشم. زمانی که بغلم میکنه و محکم فشارم میده احساس میکنم تمام خستگیام و ناراحتیام خوب میشن. چند بار ازش پرسیدم چرا این کارو انجام میدیم و از نگرانی های رها شدنم صحبت کردم ولی چون وسواس دارم و میرم ته هر چی رو در میارم بهم اطلاعات نمیده. به نظرتون وارد انتقال متقابل شده؟
درود. درمانگر خودتون رو عوض کنید.
روان درمانگران رویکردهای متفاوتی در مورد تماس فیزیکی با مراجعان دارند. روان درمانگران با رویکرد روانکاوانه تمایلی ندارند مراجعهایشان را لمس کنند زیرا الگوی نظری آنها میگوید تماس جسمانی ممکن است خیالات انتقالی که باید فهمیده شوند و نه اینکه بر اساس آن عمل شود را ارضاء نماید. طبق مطالعات متعدد، تماس فیزیکی در بافت رابطۀ درمانی به ندرت یک حرکت اجتماعیِ خالص تلقی میشود. لمسکردن قدرتمند است و تاثیرات مختلف و پیامدهای دور و درازی دارد. در آغوش گرفتن به سادگی ممکن است تبدیل به هستۀ احساسات حل نشده و متعارض نسبت به صاحبان قدرت، محدودیتها، ممنوعیتها، محرومیتها در مراجع شود.
روان درمانی شکننده و آسیب پذیر است و همیشه در خطر تبدیلشدن به چیز دیگری (دوستی، روابط عاشقانه، روابط مرید و مرشدی) قرار دارد. برقراری حدود و اِعمال مرزها از اتفاق افتادن چنین روابط ثانویهای پیشگیری میکنند.
مرزهای روان درمانی به بیمار و روان درمانگر یادآوری میکنند که رابطۀ درمانی شامل چه چیزهایی نمیتواند باشد و خط قرمزهای آن کجاست و رابطه از کجا به بعد، دیگر از شکل درمانی آن خارج شده است. یک رابطه با حد و مرز مشخص، یک رابطۀ به لحاظ هیجانی دور، غیرصمیمی، و بیروح نیست. روان درمانگران میتوانند گرم، پاسخگو، باتوجه، صمیمی، و امن باشند و با این حال چارچوب حمایتگرِ پیمانِ درمانی را نیز حفظ نمایند.
مراجعها باید بدانند که گرچه مرزهای درمانی شاید خشک و مصنوعی به نظر برسند، اما به بهترین شکل به سودشان خواهند بود و نهایتا اوضاع و احوال بهتری برایشان به ارمغان خواهند آورد.
مرسی از توضیح کاملتون. من فیلم مکانیک روح رو دیدم .در قسمت نهم ، اونجا گفته میشه یکی از روش های درمان اختلال PTST بغل کردن . میشه در مورد اون توضیح بدید
درود. فیلم و سریال، منابع معتبر علمی نیستند. یکی از روش های درمان اختلال PTST، بغل کردن، نیست. بغل درمانی نوعی عمه تراپی هست. به لینک زیر مراجعه کنید
https://public-psychology.ir/1399/06/aunt-treatment/
پیشینه ی این تقسیم بندی ها از انتقال فرویدی در کتاب هایی که به عنوان منبع آورده شده چی هست؟