سبک زندگی از دید آدلر
سبک زندگی تقریبا مانند نظریه فروید که بر اهمیت اوایل کودکی در شکلگیری شخصیت بزرگسال تاکید می کند، جبرگرایانه به نظر میرسد.
شیوه زندگی تکیه کلام نظریه شخصیت آدلر و ارائه دهنده اندیشه و افکار آدلر است. شیوه زندگی تعیین کننده ی همتایی شخصیت فرد است. شیوه زندگی مهمترین عقاید، طرحها و نمونههای عادتی رفتار، هوی و هوسها، تعیین شرایط اجتماعی و یا شخصی ایست که برای تأمین امنیت خاطر فرد لازم است. شیوه زندگی فرضیاتی است که در آن نحوه تفکر، احساسات، ادراکات، رویاها و غیره مطرح هستند.
شیوه زندگی نوع خاص واکنش فرد در برابر موانع و مشکلات زندگی است. تمام اشخاص یک هدف دارند و آن میل به برتری و کمال است. در عین حال انسان طریق بیشماری را برای وصول به این هدف به کار میبندد. یک فرد میکوشد تا با پرورش ذهنیاتش برتر شود، و دیگری ممکن است تمام تلاشهایش را در جهت نیل به قدرت عضلانی صرف کند. به طور کلی میتوان گفت که تمام رفتار فرد از شیوه زندگی او نشأت میگیرد و آنچه را در خور شیوه زندگیش است درک میکند، میآموزد، و حفظ میکند.
فرد به کمک نقشه شناختی خویش حرکتش را در طول زندگی تسهیل و تجهیز میکند، تجاربش را ارزشیابی و درک و سپس پیشبینی و کنترل میکند.
اعتقادات مربوط به شیوه زندگی به ۴ گروه تقسیم میشوند:
- ۱- مفهوم خود یا خویشتن پنداری: یعنی اعتقاد فرد به اینکه «من که هستم».
- ۲- خود آرمانی: یعنی اعتقاد فرد به اینکه «من چه باید باشم» یا «مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران داشته باشم».
- ۳- تصویری از جهان: یعنی اعتقادات فرد در مورد اطرافیان و محیط پیرامونش.
- ۴- اعتقادات اخلاقی: یعنی مجموعه چیزهایی که فرد درست و یا نادرست میداند.
هرگاه میان اعتقادات مربوط به «خود» و «خودآرمانی» تعارضی به وجود آید، احساس حقارت بروز میکند. همچنین عدم هماهنگی میان اعتقادات مربوط به خود و اعتقادات مربوط به جهان پیرامون به احساس حقارت میانجامد که بعضی اوقات آن را احساس عدم کفایت و فقدان شایستگی مینامند. ناهماهنگی میان خویشتنپنداری و اعتقادات اخلاقی نیز موجب احساس حقارت در حوزه اخلاقی میشود که احساس گناه نوعی از آن است. شالوده سبک زندگی فرد، از همان اوایل کودکی یعنی در سنین چهار یا پنج سالگی ریخته میشود. در شکلگیری شیوه زندگی، حق تقدم با عوامل جسمانی است. از این رو، آدلر برای تجارب اولیه اجتماعی کودک، در زمینه ایجاد مفهوم نسبت به موقعیتش در جهان، اهمیت زیادی قائل میشود.
کودک عوامل موجود در محیط خانواده را به دنیای خارج تعمیم میدهد و روابط و تعابیرش را بر آن اساس بنیان مینهد. به همین دلیل، آدلر به ماهیت «منظومه خانواده» توجه خاصی مبذول داشت و ترتیب تولد فرد را در خانواده با خصوصیات رفتاری متفاوتی همراه میدانست. بنابراین، اطلاعات مربوط به ترتیب تولد کودک و همینطور، خاطرات اولیه او در محیط اجتماعی خانواده، نقش مهمی در معرفی چگونگی شخصیت و شیوه زندگی او بازی میکند.
آدلر، پنج جایگاه روانشناختی را مشخص کرد: فرزند اول، فرزند دوم، فرزند میانی، فرزند آخر، و تک فرزند. پس محیط اولیه، شرایط خانوادگی و چگونگی نوع احساس حقارت، احساسات اجتماعی، و میل به قدرتطلبی در تعیین سمت و سوی شیوه زندگی مؤثرند. بدین معنی که شیوه زندگی هر فرد، بر اساس هدفهایش، به طریقی تعیین میشود که شخص را در قبال احساس ناامنی ناشی از احساس بی کفایتیش محافظت کند. شیوه زندگی میتواند مولد استعدادها و رفتارهای موثر و مفید باشد و یا آنکه به جبرانهای افراطی و ناسالم منتهی شود. به عنوان مثال، شیوه زندگی یک کودک ناخواسته و مطرود با خصوصیاتی چون بدبینی، کینهتوزی، و روی گرداندن و گریز از اجتماع همراه خواهد بود.
شاید به تضاد آشکار بین مفهوم سبک زندگی آدلر درباره اینکه نظریه او کمتر از نظریه فروید جبرگرایانه است، پیبرده باشید. آدلر گفت که ما بر سرنوشت خود کنترل داریم نه این که قربانی آن هستیم. اما اکنون میبینیم که سبک زندگی از طریق روابط در سالهای اولیه تعیین میشود و بعد از آن تغییر کمی میکند. این تقریبا مانند نظر فروید که بر اهمیت اوایل کودکی در شکلگیری شخصیت بزرگسال تاکید کرد، جبرگرایانه به نظر میرسد.
سبک زندگی، آدلر را ارضاء نکرد، زیرا به نظر مفهومی ساده و مکانیکی و جبری بود. نظریه آدلر آن گونه که ممکن است ابتدا به نظر برسد، جبرگرایانه نیست. او این معضل را با مطرح کردن مفهومی که آن را نیروی خلاق من نامید، حل کرد.
آدلر معتقد بود که فرد سبک زندگی را به وجود میآورد. ما خود، شخصیت و منش خویش را به وجود میآوریم؛ اینها اصطلاحاتی هستند که آدلر مترادف با سبک زندگی به کار برد. تجربیات کودکی، ما را به صورت منفعل شکل نمیدهند. این تجربیات به خودی خود، به اندازه نگرش هشیار ما نسبت به آنها، اهمیت ندارد. آدلر معتقد بود که وراثت و محیط توجیه کاملی را برای رشد شخصیت فراهم نمیکنند. به جای آن، نحوهای که ما این تاثیرات را تعبیر میکنیم، مبنای ساختار خلاق نگرش ما نسبت به زندگی را تشکیل میدهد.
منبع : نظریه های مشاوره و روان درمانی/نویسندگان:عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری/انتشارات نشر دانشگاهی