سلامت روان از دید فروید و آدلر
سلامت روانی دارای ۲ جنبه اسـت: یکی سـازگاری با محیط بیرونی، و دیگری سازش بـا محیط درونی.
فروید در ۵ درسگفتار درباره روانکاوی، به سر وقت سلامت روانی و اجزای آن می رود. وی می گوید آدم ها بیمار می شوند چون نمی توانند نیازهای کام جویانه شان را در واقعیت ارضا کنند. این ناتوانی یا ممکن است نتیجه موانع بیرونی باشد مثل انزوای تحمیل شده از سوی جامعه، یا نتیجه یک بازداری درونی مانند احساس گناه مرضی باشد.
بیماری موجب روگردانی از واقعیت و کشف بعضی راه حل ها برای کسب ارضای جانشین می شود. ارضای جانشین ممکن است شکل یک علامت روانی را به خود بگیرد مثل شستن وسواسی دست ها، به قصد پاکیزه کردن چیزی که در اصل ترس از عواقب دست زدن به عمل خودارضایی است.
از دیدگاه فروید، سلامت روان به معناى سازگارى فرد با خود و با خواسته ها و فشارهاى جامعه است. ایگو (من)، که مدیر اجرایى شخصیت است و مسئولیتش حفظ تعادل آن مى باشد، همواره از طرف اید، سوپرایگو(فرامن) و محیط تحت فشار قرار مى گیرد. چنانچه ایگوى فرد تضعیف گردد، قدرت اجرایى و مدیریتى اش را از دست مى دهد و در نتیجه، تعادل شخصیت به هم خورده، در نهایت، انسان به ناسازگارى مبتلا مى گردد. به عقیده فروید، فرد ناسازگار یعنى کسى که سلامت روان خود را از دست داده و دچار بیمارى گردیده است.
در نظر فروید، انسان متعارف و سالم کـسی است کـه مراحل رشد روانی-جنسی را با موفقیت گـذرانده بـاشد و در هیچ یـک از ایـن مـراحل، بیش از حد تثبیت نشده باشد. از نظر او، کم تر انـسانی مـتعارف به حساب می آید و هر فرد به نحوی غیر متعارف است. هسته اصلی حالت های روان نژندی یا نـوروتیک، اضطراب اسـت و اضطراب مرحله اول نوروز است.
سلامت روانی دارای دو جنبه اسـت: یکی سـازگاری با محیط بیرونی، و دیگری سازش بـا مـحیط درونی. در نظر فروید، تعامل و تعارض پویای سه ساخت«نهاد»، «من» و «فرامن» تعیین کننده رفتار است و فردی از نظر روانی سالم اسـت کـه بین سه سطح شخصیت وی تعادل برقرار باشد(شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۹). همیشه برای ارضای تمایلات، امیال و غرایز جنسی بین «نهاد»، «من» و «ابرمن» درگیری و کشمکش وجود دارد و برای اینکه تعادل روانی و شخصیتی در اثر این درگیری محفوظ بماند «من» نقش میانجی داشته و از وسایلی استفاده می کند که از اضطراب که کیفیت نامطلوبی است و تقریبا سرمنشا تمام بیماری های روانی و واکنش های عصبی است نجات یابد. این وسایل همان مکانیسم های دفاعی هستند.
![سلامت روان](https://public-psychology.ir/wp-content/uploads/2013/04/سلامت-روان-2-500x427.jpg.webp)
سلامت روانی از دید آلفرد آدلر
آلفرد آدلر روانشناسی بنام است که به دیدگاه ها و نظریات فروید گرایش داشت، بعدها با عقاید فروید درباره ی نقش جنسیت در رشد شخصیت سالم در افراد روان نژند به مخالفت برخاست.
آدلر معتقد است که احساس حقارت و تلاش های جبرانی برای برتری جویی، مهمترین نقش را در ایجاد بیماری های نوروتیک و ارضای مهرورزی و همچنین کارکردن به عهده دارد. وی علایق اجتماعی را به احساس یگانگی و برادری یک فرد با دیگری اطلاق می کند. افرادی که احساس اجتماعی را در خود پرورش می دهند، رقابت غیر منطقی با دیگران ندارند و حتی تقلایی هم برای برتری جویی نسبت به دیگران ندارند. این افراد اشخاص دیگر را مانند موجودات با ارزش می بینند که در نهایت متوجه و وابسته به خود او هستند، نه به عنوان عواملی تهدید کننده یا صرفاً وسیله ای برای رشد شخصی.
دیدگاه کلی آدلر به انسان و امور ، دیدی کلی نگر، پدیدار شناختی، غایت نگر و اجتماعی است. او انسان را موجودی خلاق، انتخابگر، اجتماعی، مسئول و در حال “شدن” می داند که نه خوب است و نه بد. ماهیتش در جامعه شکل می گیرد و تکامل او در “واقعیت بخشیدن” به خویش است.
شناخت خود به وسیله ی خود فرد زمانی بیشتر می شود که او ابتدا بتواند سرچشمه فعالیت خویش و پویایی های روحش را تعیین کند. انسان موجودی است آزاد که در گزینش و انتخاب سبک زندگیش مختار است. انسان، در مقام یک موجود خلاق و انتخابگر، ممکن است خوب یا بد و یا هر دو را انتخاب نماید و این گزینش به شیوه ی زندگی او و ارزیابی اش از موقعیت موجود و بازده های آن بستگی دارد.
انسان در مقام موجودی انتخابگر، می تواند هم محیط درونی و هم محیط بیرونی اش را شکل دهد. گرچه او کاملا به سرنوشت خویش مسلط نیست و نمی تواند به طور صد در صد رویدادها را کنترل کند، می تواند با توجه به وضعیت موجود موقعیتی را انتخاب کند که با وضعش سازگارتر است. آدلر، انسان را مرکز خلاقیت زندگی و جهان و به وجود آورنده خویش می داند. به نظر او اگر انسان نتواند به طریق مناسب و صحیح نیازهایش را ارضا کند و به هدف احساس تعلق با همنوعان خود دست یابد به حالت های غیر عادی توسل خواهد جست(کریسنی ۱۹۷۳).
به اعتقاد آدلر روح انسان از یک ماده ی ارثی سرچشمه می گیرد که عملکرد فیزیکی و روانی دارد و تکامل آن کاملا تحت تاثیر عوامل اجتماعی است و رابطه ذاتی با حرکت آزاد دارد. انسان از یک طرف تحت تاثیر امیال شخصی و از سوی دیگر متاثر از قواعد و مقررات اجتماعی است. شیوه ی زندگی فرد از یک اصل و منشأ رشد روانی بر می خیزد که کم و بیش برای هر کس، آگاهانه و در جهت تامین علاقه اجتماعی و میل به برتری است. زندگی درونی مجموعه ای از فعالیت های تهاجمی و امنیت جویانه است که هدفش تداوم و بقای ارگانیسم است. (آدلر ۱۹۵۴)
منابع:
- روانشناسی شخصیت – پی شولتز ، سیدنی الن شولتز – ترجمه سید محمدی
- روانشناسی شخصیت – فیست فیست – ترجمه سید محمدی
- خود فروید چه گفت – سوزان شوگرمن