رنه اشپیتز (René Spitz) در سال ۱۸۸۷ در وین متولد شد و تحصیلات خود را در پزشکی در بوداپست به اتمام رساند. پس از آن تحت نظر فروید به روان تحلیل گری روی آورد. او در سال ۱۹۳۸ به آمریکا رفت و در آنجا به عنوان طبیب، روان تحلیل گر، استاد و پژوهنده به فعالیت های گوناگون دست زد. اشپیتز به بررسی تحول کودک در ۲ سال اول زندگی علاقه مند بود و پژوهش های خود را در محیط های عینی نظیر شیرخوارگاه، پرورشگاه، کانون های فرزند خواندگی و …. انجام می داد.
اشپیتز (۱۹۵۹)، از نخستین تجربهگرایان(empiricists) سنت روانکاوی است. رنه اشپیتز یکی از اولین روانکاوانی بود که به جای تکیه صرف بر نظریه سائق فرویدی، به مشاهدات تجربی کودک روی آورد. وی از دو نظریه الهام گرفته است:
- نظریه میدانی کورت لوین (Field Theory, Lewin): روان انسان یک کل پویاست و تغییر در بخشی از آن کل، کل میدان را تحتتأثیر قرار میدهد.
- جنینشناسی اشپمن (Spemann): همانطور که در جنین بعضی «سازماندهندههای زیستی» رشد کل اندامها را هدایت میکنند، در روان کودک هم سازماندهندههای روانی (psychic organizers) وجود دارند که مرحله بعدی رشد را فعال میکنند.
از دید اشپیتز، رشد روانی کودک شبیه رشد جنینی (embryology) است که دارای ویژگی های زیر است:
- رشد در قالب ساختارها (structures) اتفاق میافتد.
- هر مرحله زمانی رخ میدهد که کارکردهای روانی(functions) وارد رابطه تازهای با هم بشوند و یک واحد منسجم(coherent unit) تشکیل بدهند.
دو مفهوم عمده در نظام اشپیتز، نشانگرها و سازمانگرها هستند.
- ۱- نشانگرها : رفتارهای بیرونی قابل مشاهده هستند. رفتارهای خاصی هستند که تحول از یک مرحله به مرحله دیگر را نشان می دهند. نشانگرها، آشکار کننده موجودیت سازمانگرها هستند. از جمله نشانگرها می توان به ترس از غریبه اشاره کرد.
- ۲- سازمانگرها : فرایندهای روانی درونی هستند (موتور رشد). مفهومی است که اشپیتز از جنین شناسی به عاریت گرفته است. در واقع، اشپیتز الگوی پدید آیی بدنی را به حوزه تحول روانی گسترش داده است. سازمانگرها، لحظات حساس تکاملی طفل هستند که بوجود آمدن، شکل و زمان پیدایش آنها نقش مهمی در تکامل روانی طفل دارد. سازمانگرها، فرایندهای روانی هستند که بصورت مستقیم قابل مشاهده نبوده و لازم است که آنها را از طریق نشانگرها ردیابی کنیم.
سن | سازمانگر (Psychic Organizer) | نشانگر (Indicator) | اهمیت رشدی |
---|---|---|---|
۲–۳ ماهگی | آغاز اجتماعی شدن | لبخند اجتماعی (Smiling Response) | اولین ارتباط عاطفی مثبت با دیگران؛ نشانه ورود کودک به دنیای روابط اجتماعی |
حدود ۶ ماهگی | تمایز ابتدایی بین خود و ابژه | اضطراب جدایی (مثلاً بیقراری کوتاهمدت) | آغاز درک جدایی بین «خود» و «دیگری»؛ پایهگذاری هویت ایگو |
حدود ۸ ماهگی | تمایز ابژه (Object Differentiation) | ترس از غریبه | تمایز میان «ابژه آشنا» و «ابژه غریبه»؛ تثبیت «ابژه لیبیدویی واقعی» (معمولاً مادر) |
۱۰–۱۸ ماهگی | ابراز خود (Assertion of Self) | ژست «نه» گفتن (The “No” Gesture) | آغاز استقلال ایگو، شکلگیری هویت ابتدایی و اولین گامهای جدایی از والد |
اشپیتز معتقد است رشد روانی-اجتماعی کودک بر پایه سازمانگرها بنا میشود. هر سازمانگر مثل یک «موتور محرک» عمل میکند. هر سازمانگر خودش را با یک نشانگر رفتاری و هیجانی نشان میدهد(مثل لبخند، اضطراب جدایی، یا نه گفتن).
نقش مادر و تعامل مادر ـ نوزاد در نظریه اشپیتز
اشپیتز معتقد بود که مادر یا مراقب اصلی، فقط تأمینکننده نیازهای جسمی کودک نیست، بلکه واسطهای برای تمام ادراکات، رفتارها و یادگیریهای کودک محسوب میشود. او والد را مثل یک شتابدهنده (quickening) میدید: یعنی کسی که تواناییهای ذاتی کودک را تحریک میکند و باعث رشد سریعتر آنها میشود. بنابراین، مادر با شیوه تعامل و پاسخدهیاش، مسیر رشد روانی ـ اجتماعی کودک را تنظیم میکند.
آسیب شناسی روابط مادر- کودک
اشپیتز را می توان از پیشگامان روان شناسان ایگو با رویکرد روان تحلیل گری دانست. او در مطالعات خود به بررسی اثرات منفی موسسه ای نمودن کودکان می پرداخت. نتایج مطالعات او نشان می دهد که کودکان پرورشگاهی در قیاس با کودکان عادی، عقب ماندگی هایی را در رشد کلامی، حرکتی و هوش نشان می دهند. به زعم اشپیتز، فقدان روابط مادر – کودک و محرک های حسی می تواند چنین نتایجی را در کودکان پرورشگاهی ایجاد نماید.
اصطلاح “بیمارستان زدگی” را اشپیتز برای بیان تاثیرات منفی جدایی طولانی نوزاد از مادرش به کار برد. مطالعات اشپیتز در موسسات مراقبتی و بیمارستان ها نشان داد، کودکانی که ارتباط عاطفی کافی با مراقب یا مادر را ندارند دچار مشکلاتی مثل : کاهش وزن، مشکلاتی در رشد طبیعی، افسردگی اتکایی و حتی مرگ می شدند.
اشپیتز معتقد است که رابطه طفل با جهان، در رابطه او با مادرش خلاصه می شود لذا هر گونه اختلال و عدم ارضای صحیح در روابط مادر – کودک، موجب اختلال در روان و رفتار طفل می گردد. بر این اساس، اشپیتز به مجموعه ای از اختلالات بر اساس مشاهدات مستقیم خود از اطفال دست یافته است. او در نمونه های خود اطفال دارای نواقص جسمانی و بیولوژیکی نظیر نابینایان و … را جدا کرده است و تنها به بررسی آن دسته از اطفالی که در بدو تولد سالم بوده اند، پرداخته است.
اشپیتز اختلالات روانی طفل را در ۲ دسته طبقه بندی کرده است:
- ۱- اختلالاتی که ناشی از رابطه نامناسب مادر-کودک است (عامل کیفی): به نظر اشپیتز این رابطه نامناسب می تواند موجب ایجاد یک سم روانی گردد. لذا اختلالات منتج از این روابط نامناسب را اختلالات سایکوتوکسیک (روان- سم آگینی) می نامد. (اغمای نوزاد ، اگزمای کودکی ، فزون حرکتی ، بازی های مدفوعی)
- ۲- اختلالاتی که ناشی از رابطه ناکافی مادر-کودک است (عامل کمی): در این مقوله کودکانی قرار دارند که بطور کامل یا نسبی فاقد رابطه مادرانه بوده اند. این اطفال با آن دسته از اطفالی که به آنها ویتامین نرسیده باشد، قابل قیاس هستند. نام گذاری اشپیتز برای این دسته از اختلالات، اختلالات ناشی از محرومیت عاطفی است. (محرومیت عاطفی جزئی و محرومیت عاطفی کامل)
عامل ایجادکننده | نامگذاری اشپیتز | نمونهها | ویژگی اصلی |
---|---|---|---|
عامل کیفی (کیفیت رابطه ناسالم مادرانه، مثل پرخاشگری یا طرد) | اختلالات سایکوتوکسیک (Psychotoxic Disorders) | اغمای نوزاد، اگزمای کودکی، بیش فعالی، بازیهای مدفوعی | رابطه ناسالم مثل یک سم روانی عمل میکند |
عامل کمی (فقدان یا کمبود رابطه مادرانه) | اختلالات ناشی از محرومیت عاطفی (Emotional Deprivation Disorders) | محرومیت عاطفی جزئی (افسردگی خفیف)
محرومیت عاطفی کامل (افسردگی شدید) |
کودک شبیه فردی است که ویتامین عاطفی به او نرسیده باشد؛ (تأخیر رشد یا افسردگی شدید) |
خودتنظیمی بهعنوان کارکرد ایگو
اشپیتز (۱۹۵۷) میگفت: یکی از مهمترین وظایف ایگو (Ego) ایجاد و حفظ خودتنظیمی(Self-regulation) است. خودتنظیمی یعنی توانایی تنظیم هیجانها، رفتار و سازگاری با محیط.
این توانایی از ترکیب ۳ عامل شکل میگیرد:
- عوامل سرشتی (Constitutional factors): ویژگیهای زیستی و خلقی ذاتی کودک.
- عوامل محیطی اولیه (Early environmental factors): مثل کیفیت مراقبت، امنیت محیط.
- عوامل تعاملی (Interactional factors): بهویژه کیفیت رابطه با مادر یا مراقب اصلی.
نقش هیجان در خودتنظیمی
اشپیتز و دیگر روانکاوان نشان دادند که هیجانهای مادر و نوزاد نقش محوری دارند و شامل مراحل زیر است:
- مرحله آرامبخشی : هیجانهای مادر (مثل لحن آرام، لبخند، نوازش)، نقش آرامبخش (Soothing) و در برگیرنده (Containing) دارند. کمک میکند نوزاد بعد از آشفتگی (مثلاً گرسنگی یا ترس) دوباره به تعادل هیجانی و هموستازی برسد.
- مرحله علامتدهی : نوزاد یاد میگیرد از پاسخ هیجانی مادر بهعنوان یک دستگاه علامتدهنده (Signalling device) استفاده کند. مثلاً اگر مادر لبخند بزند، کودک حس امنیت میکند. اگر چهره مادر نگران یا سرد باشد، کودک خطر یا ناامنی را حس میکند.
- مرحله درونیسازی (Internalization): با تکرار تجربهها، نوزاد واکنشهای مادر را درونی میسازد. بعداً، کودک از هیجانهای خودش (مثلاً ترس یا آرامش درونی) بهعنوان علامت امنیت یا خطر استفاده میکند. این یعنی پایههای خودتنظیمی مستقل در کودک شکل میگیرد.
اشپیتز نشان داد که رابطه هیجانی مادر ـ نوزاد زیربنای شکلگیری ایگو و خودتنظیمی است. اگر این رابطه سالم باشد، کودک سازگار(adaptation) میشود. اگر این رابطه ناکافی یا آشفته باشد، خطر ناسازگاری و مشکلات روانی بعدی افزایش پیدا میکند.
نظریه اصلی اشپیتز در خصوص روابط شی است که در کنار آن به آسیب شناسی روابط مادر – کودک و بیماری های روانی طفل و همچنین روان درمانی پیشگیری نیز علاقه داشت. اشپیتز با توسل به روش مشاهده مستقیم اطفال و یا بررسی های طولی و عرضی، سعی در شناخت روند تکامل طفل و کسب بینش در خصوص آینده فرد داشت.
اشپتیز معتقد بود که ایجاد روابط مناسب موضوعی در اولین سال حیات کودک، شرط اصلی توانای وی برای برقراری روابط بین انسانی و انتقال آنها به دوران جوانی و بزرگسالی است. به عبارت دیگر، یک رابطه موضوعی طبیعی، تنها شرط یک تکامل روانی هنجار است.
نظریه اشپیتز مبتنی بر ارائه مراحل پدیدآیی روابط شی است که ۳ مرحله را در بر می گیرد:
- مرحله بدون موضوع یا مرحله بدون شی (ناموضوعی)
- مرحله در راه موضوع یا در راه شی (پیش موضوعی)
- مرحله شی لیبیدویی
۱- مرحله بدون موضوع
این مرحله دوره زمانی تولد تا ۳ ماهگی را شامل شده و ویژگی های زیر را در بر می گیرد:
- ۱- فقدان هرگونه ادراک، فعالیت و کنش وری سازمان یافته (بی تمایزی)
- ۲- عدم تمایز جنبه روانی و بدنی
- ۳- عدم درک محیط
- ۴- غفلت کودک از جهانی که او را احاطه کرده و ناتوانی در شناسایی شی لیبیدویی
- ۵- فقدان فعالیت روانی و در هم ریختگی و عدم تمایز حالات عاطفی طفل
- ۶- عدم تمایز بین قسمت های مختلف بدن
این مرحله با مرحله خود دوستداری نخستین فروید شباهت دارد. بنابر نظر فروید , کودک در مرحله خود دوستداری نخستین (مرحله وابستگی لمسی از دیدگاه آبراهام) نمی تواند پستان مادر را به عنوان یک چیز خوب درک کند بلکه آن را جزئی از بدن خویش می پندارد.
تحول کودک در این مرحله به شرح ذیل می باشد:
کودک به محرک های ناخوشایند با منشا درونی (نظیر گرسنگی و تشنگی) یا بیرونی (نظیر سر و صدا, نور، دما و …) که از حد آستانه ای وی بالاتر می روند، از راه یک فرایند برون ریزی (فریاد و …) واکنش نشان داده تا آرامش خود را بازیابد. در این موقعیت، مادر با ارضا نیازهای درونی کودک و یا جدا نگهداشتن از محرک های بیرونی ناخوشایند، در تامین آرامش او سهیم می گردد. این محرک ها در ابتدا برای کودک ناشناخته هستند و به تدریج با افزایش رشد و رسیدگی، ظرفیت روانی ثبت محرک ها در او ایجاد می شود. علاوه براین، رابطه متقابل مادر و کودک که از یک زنجیره ناگسسته عمل – عکس العمل – عمل تشکیل شده، به وی کمک می کند که به نوعی کارآموزی بپردازد که به هماهنگی، توحید یافتگی و ترکیب ادراک منتهی می شود.
در این مرحله ناحیه دهانی کودک اهمیت ویژه ای دارد؛ بوسیله این ناحیه است که کودک ادراک یک محرک بیرونی مانند سر پستان یا پستانک را براساس همخوانی آن با ارضای سریع نیاز تغذیه (محرک با منشا درونی) بازشناسی می کند. این کام یافتگی در میدان دیداری کودک به چهره ای وابسته می شود که اثر آن را در خاطر نگه می دارد. حفره دهانی، سرچشمه دریافت های حسی و تجارب است. کودک با تغذیه شدن، سرپستان یا پستانک را در دهان خود حس می کند و چهره مادر را می بیند. این دو ادراک همزمان، اعم از اینکه بر اثر تماس یا با فاصله تشکیل شده باشند، اجزا کامل کننده تجربه واحدی هستند.
این دو نوع ادراک، یعنی لمس دهانی و ادراک دیداری، امکان گذار تدریجی از جهت یابی از طریق لامسه به سوی جهت یابی از طریق ادراک فاصله را دارد و بدین ترتیب است که پایداری موضوعی و تشکیل شی در کودک آغاز می شود.
۲- مرحله پیش موضوعی یا مرحله در راه شی
این مرحله دوره زمانی ۳ تا ۶ ماهگی را شامل شده و ویژگی های زیر را در بر می گیرد:
کودک در این مرحله، هنوز یک شخص را بعنوان شی لیبیدویی ادراک نمی کند و در راه تشکیل شی گام بر می دارد. نشانگر و سازمانگر این دوره پاسخ با لبخند است که کودک به چهره های انسانی اعم از آشنا یا نا آشنا لبخند می زند. در واقع کودک به یک علامت و نه یک شی واقعی لبخند می زند. علامت در اینجا ناحیه ای از چهره انسان شامل پیشانی، چشم و بینی است که از روبرو در مقابل طفل قرار گرفته و دارای حرکت باشد.
اهمیت ایجاد مرحله پیش موضوعی و نتایج استقرار آن به شرح ذیل می باشد:
- ۱- کودک از درک محرک های درونی به سمت درک محرک های بیرونی پیش می رود.
- ۲- از آنجایی که کودک می تواند چهره های انسانی را بازشناسی نماید لذا ردهای حفظی پدید می آیند.
- ۳- تشکیل ردهای حفظی حکایت از آن داشته که دستگاه روانی به هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار تقسیم شده است.
- ۴- کودک می تواند برای مدتی اصل لذت را به سود اصل واقعیت در حالت تعلیق قرار دهد.
- ۵- جدایی من و نهاد حاصل شده است و یک نهاد نوخاسته شروع بکار می کند.
۳- مرحله شی لیبیدویی
ویژگی عمده این مرحله که از ۶ ماهگی به بعد ایجاد می شود، پیدایش سازمانگر روانی مهم، ترس از غریبه یا به تعبیر اشپیتز، دلهره “هشتمین ماه” است که طفل در هنگام مواجه با یک چهره غریبه و بیگانه از خود علائمی از دلهره، اضطراب و ترس را نشان می دهد. این رفتارها حکایت از آن دارد که طفل، مادر را به عنوان یک موضوع لیبیدویی کامل بازشناسی کرده است و چون تصویر آن فرد غریبه با تصویر طفل از مادر همخوانی نداشته لذا دلهره و ترس طفل را فرا می گیرد. مادر یک موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه است و نه تنها در بخش دیداری بلکه در بخش عاطفی نیز مطرح می باشد.
تحولات کودک در این مرحله به شرح ذیل می باشد:
- ۱- در زمینه بدنی، میلینی شدن رشته های عصبی باعث می شوند که دستگاه حسی بتواند بر ادراکات محدود و کانونی شده تسلط یابد.
- ۲- در سازمان یافتگی روانی، امکان برون ریزی تنش های عاطفی بصورت هدایت شده و عمدی میسر می گردد.
- ۳- کودک در بخش های مختلف شناختی، ادراکی، حرکتی، هیجانی به پیشرفت های قابل ملاحظه ای نظیر تمیز بین چیزهای بی جان، بروز هیجاناتی مانند حسادت، خشم، شادی، و ظرفیت ایجاد فکر جدید، دست می یابد.
- ۴- برخی از مکانیسم های دفاعی در این مرحله، مثل همسان سازی و تقلید ظهور پیدا می کند. فرایند ظهور این مکانیسم ها بدین صورت است که، در اواخر سال اول، بتدریج مادر با قدغن کردن های خود و با حرکت سر به علامت نفی و گفتن نه، حدود استقلال کودک را مشخص می کند. آنچه برای کودک رخ می دهد تعارضی است بین دلبستگی به مادر خویش و ترس از ناخوشایند جلوه کردن برای مادر. لذا از مکانیسم دفاعی همسان سازی استفاده می کند. این مکانیسم دفاعی را آنا فروید، همسان سازی با پرخاشگری می نامد حال آنکه اشپیتز آن را همسان سازی ناکام کننده می نامد.
- ۵- تغییر عمده دیگر در این مرحله، دستیابی کودک به سازمانگر روانی “تسلط بر نه” است که سرآغاز ارتباطات کلامی است و شروع یک دوره لجبازی را نیز به همراه دارد.
مرحله بدون شی | تولد تا ۳ ماهگی | عدم تمایز بین خود و دیگران |
---|---|---|
مرحله در راه شی | ۳ تا ۶ ماهگی | نشانگر لبخند در کودک |
مرحله شی لیبیدویی | ۶ تا ۱۸ ماهگی | تمایز بین خود و دیگران + ترس از غریبه + رسیدن به استقلال |
منابع :
- منصور، محمود ، دادستان،پریرخ . روانشناسی ژنتیک ۲ . نشر سمت.
- Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.