دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

شرم از دید روانکاوان

شرم به خودِ فرد مربوط است؛ (من بد هستم).

شرم شدید، نه فقط یک احساس گذرا، بلکه یک تهدید روانی جدی است که می‌تواند منجر به انزوای اجتماعی و حتی خودکشی شود.

شرم

فردیناند فنیکل (Ferdinand Fenichel)، روانکاوی اتریشی-آلمانی بود (۱۸۹۰–۱۹۴۵). او یکی از روانکاوان مهم در سنت فروید بود و بیشتر به روانشناسی کودک و مکانیزم‌های دفاعی علاقه داشت. فنیکل تلاش کرد تا ارتباط بین احساسات، اضطراب‌ها، و مکانیسم‌های دفاعی روانی را به صورت ساختاری توضیح دهد. او معتقد بود که بسیاری از عاطفه‌ها مانند شرم و گناه از تجارب دوران کودکی و واکنش والدین نشأت می‌گیرند.

فنیکل (Fenichel, 1945) به‌طور مفصل درباره شرم (shame) بحث کرده است و نتیجه گرفت که این احساس به‌شدت با شهوانیت پیشابراهی (urethral eroticism) ارتباط دارد. به بیان ساده، او می‌گوید کودک ممکن است از تجربه ادرار کردن (یا کنترل ادرار و دفع) لذت ببرد و واکنش والدین به این رفتار می‌تواند باعث شکل‌گیری شرم شود. او با تکرار نظر فروید خاطرنشان کرد که در حالی‌که بی‌اختیاری مدفوع در کودکان معمولاً با تنبیه مستقیم (direct punishment) روبه‌رو می‌شود، بی‌اختیاری ادراری، عمدی یا غیرعمدی (از جمله شب‌ادراری در خواب) اغلب با ایجاد احساس شرم از سوی والدین پاسخ داده می‌شود.

وقتی کودک این واکنش والدین را درونی می‌کند(internalization)، در برابر شرم‌، آسیب پذیر شود، به‌ویژه زمانی که لذت‌های پیشابراهی (urethral pleasure) یا شکل‌های مشتق‌شده از آن در اوج باشند. فنیکل همچنین اشاره کرد که شرم می‌تواند به‌عنوان دفاعی در برابر نمایش‌گری (exhibitionism) عمل کند. فنیکل اعتقاد دارد، سندرم اضطراب اجتماعی (social anxiety)، که ترس مزمن از طرد شدن و شرمساری را شامل می‌شود، جایی میان ترس کودک از اخته‌شدن (castration) یا از دست‌دادن عشق والدین قرار دارد.

اریک اریکسون (Erikson, 1950)، معتقد بود که در سال سوم زندگی، کودک با دوقطبی، شرم و تردید (Shame and doubt) در برابر خودمختاری و اسقلال (Autonomy) مواجه می شود. به عبارت دیگر، کودک در این مرحله بین احساس کنترل خود و شرم ناشی از شکست در کنترل در نوسان است. کمبود کنترل خود (lack of self-control) یا کنترل بیش از حد والدین (over-control by parents) باعث ایجاد تمایل پایدار به شرم می‌شود. این احساس شرم از احساس برملا شدن(feeling exposed) و تحت نگاه دیگران بودن نشأت می‌گیرد. این شرم و تردید بعدها می‌تواند بر اعتماد به نفس، توانایی تصمیم‌گیری و روابط اجتماعی فرد تأثیر بگذارد.

اریکسون می‌گوید: تردید برادر شرم است (Doubt is the brother of shame)؛ دلیلش این است که تردید ناشی از عدم اطمینان کودک نسبت به این است که چه کسی کنترل اسفنکتر (sphincteric control) و حس عاملیت او را دارد: والدین یا خود کودک.

پیرز و سینگر (Piers & Singer, 1953) منشأ شرم را در تنش بین من و منِ آرمانی (ego and ego ideal) یافتند. به نظر آنها، شرم زمانی پدید می‌آید که هدف مطلوب به دست نیاید یا فرد نتواند به تصویر ایده آل خود از خویشتن برسد. جالب اینجاست که آنها شکست در نگاه خود را بیشتر مربوط به ارزیابی منفی خواهران و برادران و همسالان می‌دانستند تا والدین. بر طبق این نظر، احساس شکست و شرم زمانی ایجاد می‌شود که کودک یا بزرگسال نتواند به استانداردهای درونی خود برسد.

کوهوت(Kohut)، شرم را به شدت مرتبط با تجربه خود (self-experience) می‌دانست. در ابتدا، زمانی که مفاهیمش درون مدل ساختاری ذهن، جای می‌گرفت(۱۹۶۶)، پیشنهاد کرد که شرم ناشی از ناتوانی من(ego) در برآورده کردن خواسته‌های نمایشی (exhibitionistic demands) خودشیفته وار است. در این برداشت، منِ آرمانی (ego ideal) تلاش می‌کند نمایش‌گری را به حداقل برساند و نقش همکار با فرامن (superego) را دارد.

بعدها، کوهوت (۱۹۷۱) نظرش را تغییر داد و گفت که شرم «ناشی از غرق‌شدن ایگو با نمایش‌گریِ تعدیل نشده (un-neutralized exhibitionism) است. سپس کوهوت (۱۹۷۲) خشم خودشیفته (narcissistic rage) را به تجربه تحقیر (humiliation) و شرم ربط داد. او معتقد بود که وقتی فرد در میانسالی دریابد که به آرزوهایش نرسیده یا حتی به آن نزدیک هم نشده، اندوهی عمیق و شرمی شدید در او پدید می‌آید.

کوهوت (۱۹۷۷) از دوره‌ای سخن گفت که برای برخی دوره‌ای از ناامیدی مطلق (utter hopelessness)، رخوت و افسردگی بدون احساس گناه (depression without guilt) یا پرخاشگری معطوف به خود است؛ حالتی که کسانی را فرا می‌گیرد که احساس می‌کنند شکست خورده‌اند و دیگر نمی‌توانند این شکست را در زمانی که دارند و با انرژی باقی‌مانده جبران کنند. خودکشی‌های این دوره نه بیانگر یک فرامن تنبیه‌گر (punitive superego) بلکه عملی جبرانی (remedial act) هستند. خودکشی در این شرایط، نه ناشی از فرامن تنبیهی، بلکه تلاش برای رهایی از احساس ناتوانی و شرم طاقت‌فرساست.

شاسگو اسمیگل (Chasseguet Smirgel, 1985) یک روانکاو و نویسنده فرانسوی که پژوهش‌های مهمی درباره روانشناسی خودشیفتگی و شرم انجام داده است. وی بحث نظری پیرز و سینگر را ادامه داده و معتقد است، فرد می‌خواهد تأیید نارسیسیستی (narcissistic confirmation) از همسالان خود دریافت کند؛ این تایید برای کاهش فاصله بین من (ego) و من ایده آل (ego ideal) ضروری است؛ برای جلب این تأیید، فرد خود را به دیگران نشان می‌دهد (exhibit himself). اگر این نمایش‌گری نتواند چنین رضایتی فراهم کند؛ یعنی اگر منجر به آسیب نارسیسیستی یا تحقیر اجتماعی(social humiliation) شود، این آسیب نارسیسیستی معادل با اخته‌شدن (castration) تلقی می‌شود و نمایش‌گری معادل با برهنه‌شدن مقعد (exposure of the anus) تعبیر می شود. این تصویر استعاری نشان می‌دهد که شرم ریشه در احساس آسیب‌پذیری عمیق و تحقیر بدنی دارد.

پست های مرتبط

از دید اسمیگل، احساس شرم می‌تواند چنان دردناک باشد که به خودکشی منجر شود. این وضعیت در واقع تحقق فانتزی همراه با شرم است؛ فانتزی نابودی (disappearing) و بی‌نیازی از مواجهه با نگاه همسالان. فرد شرمنده نمی‌تواند در چشم دیگران نگاه کند یا با آنها روبه‌رو شود. جمله معروف اسمیرگل: از شرم مرد (One dies of shame)، نشان‌دهنده شدت روانی شرم است و رد نظریه‌هایی است که می‌گویند خنده و مسخره نمی‌تواند فرد را بکشد.

ورمسر (Wurmser, 1981)، شرم را مجموعه‌ای چندشکلی از هیجانات دانست و آنها را «تأثیرات شرم» (shame affects) نامید. او محتوای شرم را در شش مضمون دسته‌بندی کرد:

  1. من ضعیفم (I am weak)
  2. من کثیفم و با نفرت به من نگاه می‌کنند (I am dirty and am looked at with disgust)
  3. من معیوبم (I am defective)
  4. من بر ذهن و بدنم کنترل ندارم (I lack control over my mind and body)
  5. من از رنج و تحقیر، برانگیخته جنسی می‌شوم (I am sexually excited by suffering and degradation)
  6. می‌ترسم که با نشان‌دادن خود، مورد تمسخر و تنبیه قرار بگیرم (I fear that showing myself will result in mockery and punishment)

تأثیرات شرم می‌توانند آشکار (overt) یا پنهان (covert) باشند و گاهی به‌عنوان پوششی در برابر اضطراب‌های عمیق‌تر (مثل اخته‌شدن یا جدایی) عمل کنند. همچنین خودِ شرم می‌تواند با بزرگ‌منشی واکنشی (reactive grandiosity)، ایجاد شرم در دیگران (induction of shame into others)، شخصیت‌زدایی (depersonalization)، و نمایش مازوخیستی تحقیر (masochistic flaunting of degradation) دفع شود.

ورمسر تفاوت شرم و گناه را در چند نکته دانست:

  • شرم حالت دوپاره دارد، هم نسبت به عمل آشکارسازی خود و هم نسبت به محتوای آن، اما گناه چنین تقسیم درونی‌ای ندارد.
  • شرم عمیق‌تر و خودمحور (self-oriented) است، در حالی‌که گناه تجربه ای منسجم‌تر و اساساً مرتبط با دیگری (object-related) است.
  •  شرم محافظ تفکر اولیه (primary process thought) است؛ (زبان خود-language of the self)، ولی گناه محافظ تفکر ثانویه (secondary process thought) است؛ (زبان روابط ابژه -language of object relations)

موریسون (Morrison, 1989) نیز شرم را اساساً مرتبط با تجربه خود (self-experience) دانست و آن را در زبان مدل ساختاری سه‌گانه، ناکافی توصیف کرد. به نظر او، بررسی هویت (identity) و «خود» برای فهم شرم اساسی است. او نوشت: شرم یک هیجان ناخوشایند کلیدی در پدیده‌های خودشیفتگی است. موریسون بیان کرد که میان بزرگ‌منشی نارسیستی (narcissistic grandiosity) و میل به کمال (desire for perfection) از یک‌سو، و احساس کهتری خود به‌عنوان موجودی معیوب و ناکافی پس از درک وابستگی به ابژه‌ها از سوی دیگر، یک دیالکتیک تنش‌زا به وجود می آورد(تعارض). همین‌طور میان میل به خودمختاری و استقلال، و میل به ادغام و اتحاد با دیگری آرمانی، یک تعارضی برقرار است.

به گفته او، شرم و خودشیفتگی با هم ارتباط دارند، زیرا خود ابتدا تنها، جدا و کوچک تجربه می‌شود و سپس به‌صورت بزرگ‌منشانه، در تلاش برای کامل‌شدن و اتحاد با ایده آلش است. موریسون، برخلاف کوهوت، معتقد بود شرم عمدتاً بازتاب شکست خود ابژه (self-object failure) در برآورده‌کردن نیازهای متناسب با سنِ خود است، به‌ویژه نیازهایی که خود را در مسیر دستیابی به آرمان‌هایش سرزنده می‌کند.

روانکاو / نظریه‌پرداز ریشه و علت شرم ویژگی‌ها و پیامدها
Fenichel (1945) ارتباط با urethral eroticism؛ واکنش والدین به بی‌اختیاری ادرار (تحمیل شرم) شرم درونی می‌شود ؛ آسیب‌پذیری در برابر شرم و اضطراب اجتماعی
Erikson (1950) مرحله سوم رشد: Autonomy vs. Shame کمبود خودکنترلی یا کنترل بیش از حد والدین → گرایش پایدار به شرم
Piers & Singer (1953) تنش بین ego و ego ideal شرم = شکست در رسیدن به هدف یا ناتوانی در حفظ تصویر مطلوب از خود
Kohut (1966–۱۹۷۷) شکست ego در پاسخ به خواسته‌های narcissistic self شرم → خشم خودشیفته (narcissistic rage)، افسردگی بدون گناه، حتی خودکشی
Chasseguet-Smirgel (1985) شکست در دریافت تأیید نارسیسیستی از همسالان شرم شدید = ناتوانی در نگاه کردن به دیگران، حتی خودکشی
Wurmser (1981) شرم ، مجموعه چندشکل از احساسات (shame affects) محتوای شرم: ضعف، کثیفی، نقص، بی‌کنترلی، لذت از تحقیر، ترس از تمسخر
Morrison (1989) شرم اساساً مرتبط با self-experience و هویت دیالکتیک: غرور خودشیفته و کمال‌طلبی vs خود ناقص و وابسته

منبع :   SHAME (Developmental, Cultural, and Clinical Realms) . Salman Akhtar

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها