دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

عشق و رابطه در افراد خودشیفته

خودشیفتگی بدخیم، تاثیرات مخرب زیادی بر زندگی عاشقانه فرد می‌گذارد

برخلاف رابطۀ پخته که به‌ تدریج عمق پیدا می‌کند، رابطه خودشیفته وار با چرخه‌های صمیمیت مبتنی بر نیاز و کناره‌گیری دفاعی مشخص می‌شود.

شخصیت خودشیفته

عشق بالغانه مستلزم ایجاد رابطه‌ای پایدار با ابژه‌ای غیرمحرم است که فرد نسبت به او دوسوگرایی‌ قابل تحملی دارد و می تواند در رابطه با او عاطفه و شهوتش را بیان و دریافت کند. این مفهوم بر ضرورت چیره شدن بر واقعیت ادیپال دوره کودکی تاکید دارد(یعنی احساس کوچک‌بودن، رقابت و محرومیت). علاوه‌ بر‌ این، احترام به خودمختاری عاشق و تظاهرات محبت و مراقبت، موجب تجربیاتی می‌شود که در مجموع عشق می‌نامیم.

فردی با شخصیت خودشیفته نمی‌تواند بر این وظایف رشدی چیره شود. فرد نسبت به احساس محرومیت‌ در اولین دوره‌های کودکی، مملو از خشم است. این خشم، تحمل‌ محدودیت هایی که مربوط به واقعیت های ادیپال است را دشوار می سازد. حرص دهانی و خودنمایی تهاجمی، جایگزین بروز و مهار تمایلات جنسی می‌شود. این به شکلی گسترده تاثیر شدیدی بر سیر تکاملی و غنای زندگی عاشقانه و جنسی در طول زندگی بزرگسالی دارد.

خودشیفتگی و عشق رمانتیک

هنوز اظهارات اصلی فروید در سال ۱۹۱۲ سنگ‌بنای فهم روانکاوانه ما از عشق را شکل می‌دهد. او نوشت «پیوند دو جریان برای ایجاد گرایش کاملا نرمالِ عشق ضروری است. این دو جریان ممکن است به عنوان دو جریان متمایز از عواطف و احساس(بدنی) باشند». جریان عاطفی مقدم‌تر است و در ارتباطات جسمی و احساس مراقبت اولیه، توسط مادر به وجود می‌آید. دومین جریان، صرفا جنسی است و در طول فاز ادیپال نشان داده می‌شود، سپس با تمام نیرو در طی دوران بلوغ ظاهر می‌شود. جریان جنسی باید با جریان عاطفی ترکیب شود. عشق رمانتیک می‌تواند نسبت به ابژه غیرخانوادگی ابراز ‌شود؛ کسی که پیوند جنسی با او مجاز و امکان پذیر است.

بعد از این فروید از منظری دیگر به موضوع عشق پرداخت. او بین عشق خودشیفته وار (برخاسته از نیاز ایگو به خود تاییدی) و عشق اتکایی (برخاسته از تمایل ایگو به دریافت کیفیات کمک‌کننده ابژه) تمایز قائل شد. او تاکید کرد که بالاترین فاز رشدی که در آن موضوع لیبیدو قابل مشاهده است، در شرایطی است که فرد عاشق می شود. فردی که عشق می‌ورزد، از بخشی از خودشیفتگی خود چشم‌پوشی می‌کند و می‌تواند دوست داشته شدن را جایگزین آن کند. عشق به خودی‌خود از آنجا که مستلزم یک اشتیاق و محرومیت است، سبب کاهش توجه به خود می شود، در‌ حالی‌که دوست داشته شدن، با برگرداندن عشق به سمت خود فرد، و داشتن ابژه عشق، توجه به خود را بار دیگر بالا می برد.

فروید همچنین بر ضرورت آمیختن اهداف لیبیدینال و پرخاشگرانه در عشق واقعی تاکید می کرد. زمانی که ما عاشق می‌شویم همان‌گونه که با ایگوی خود رفتار می‌کنیم میزان قابل‌توجهی از لیبیدوی خودشیفته وار را بر ابژه می‌افکنیم. فروید گرچه عشق را متعالی می‌داند، اما بر پتانسیل درد در آن تاکید می‌کند؛ ما هرگز به اندازه زمانی که عاشق می شویم بی‌دفاع نیستیم. او در ادامه خاطرنشان می کند که فرد ممکن است برای محافظت از خود در برابر درد، عشق خود را به جای یک فرد به سمت بشریت و موقعیت‌های فرهنگی هدایت کند.

پیرو فروید، بسیاری از روانکاوان در فهم ما از عشق نقش به‌سزایی داشتند. اتو کرنبرگ، تعریف دقیقی از عشق ارائه می دهد که تمام جنبه‌های مهم را با‌هم ترکیب می‌کند. طبق این تعریف، عشق بالغانه وضعیتی پیچیده است که این موقعیت‌ها را درهم می‌آمیزد:

  • ۱) هیجان جنسی تبدیل به میلی اروتیک به شخص دیگر می شود
  • ۲) شفقت ناشی از درهم آمیختن انگیزه های لیبیدینال و پرخاشگرانه ای که بر بازنمایی خود و ابژه سرمایه گذاری شده اند، با غلبۀ عشق بر پرخاشگری و تحمل دوسوگرایی(که مشخصۀ تمام روابط انسانی است) تعدیل می شود
  • ۳) همانندسازی با دیگری که هم شامل همانندسازی تناسلی می‌شود و هم همدلی، اتفاق می افتد
  • ۴) یک شکل بالغانه از ایده‌آل‌سازی همراه با تعهدی عمیق با دیگری به وجود می آید
  • ۵) مشخصۀ پُر شور رابطۀ عاشقانه در سه وجه ایجاد می شود: رابطۀ جنسی، ارتباط با ابژه و سرمایه‌گذاری سوپرایگوی زوجین.

‌چنین عشقی منجر به ترمیم بخش‌های از‌ دست‌رفتۀ خود، مهار جنسی و به زندگی هدف می‌دهد. اشتیاق اولیه ممکن است کوتاه باشد اما ظرفیت شرکای زندگی برای رابطه‌ای عمیق، به آنها کمک می‌کند تا شعله‌ای سوزان را به گرمای تابندۀ همراهی تبدیل کنند.

افراد خودشیفته در ایجاد یک فاصله بهینه مشکل دارند. ظرفیت ایجاد فاصلۀ بهینه بر اساس یک پارادوکس استوار است؛ از طرفی عشاق باید فقدان نسبی استقلال و خودکفایی را تحمل کند و از طرف دیگر، آن‌ها باید لزوم جدا بودن یکدیگر را بپذیرند، به‌علاوه، آن‌ها توسط شکل‌های مختلفی از والدین بزرگ شده‌اند و تحت شرایط روحی و روانی مختلفی رشد کرده‌اند. فرد خودشیفته در تحمل هر جنبه‌ای از معادلات ارتباطی مشکل دارد. او (مرد یا زن) مایل نیست از استقلال کامل خود چشم‌پوشی کند و این در حالی است که زندگی ذهنی جداگانۀ دیگری را نادیده می‌گیرد. فرد خودشیفته تحت فشار سائق های غریزی به دیگری خیلی نزدیک می شود و به‌ ناچار به سمت صمیمیت می رود اما کم کم از آن کناره گرفته، سرد می‌شود و فاصله می‌گیرد. برخلاف رابطۀ پخته که به‌ تدریج عمق پیدا می‌کند، رابطه خودشیفته وار با چرخه‌های صمیمیت مبتنی بر نیاز و کناره‌گیری دفاعی مشخص می‌شود.

پست های مرتبط

هاینس هارتمن

عشق سیال

در اصل، جریان عاطفی عشق (نگرانی، حس کنجکاوی، همدلی، فاصلۀ بهینه، بخشش و قدردانی) مستلزم این است که به کسی اجازۀ ورود به قلب‌مان را بدهیم. در اصطلاح متاسایکولوژی، این یک سرمایه‌گذاری بزرگ لیبیدویی روی ابژه است. به زبان متفاوت روانکاوی، عاطفه عبارت است از ایجاد یک فضای درونی برای یک هم‌آفرینی و یک ارتباط عاطفی مثبت دونفری. صرف‌نظر از این اصطلاحات، زمانی چنین پیشرفتی امکان‌پذیر است که هستۀ بازنمایی خود در شخص، نیاز به صیقل و توجه مداوم نداشته باشد. هم‌ راستا با اصطلاح “مادر رضایت بخش” وینیکات، اصطلاح عاشق رضایت بخش را به‌کار می بریم که فرد خودشیفته قطعا نمی تواند چنین فردی باشد.

خودشیفتگی و تمایلات جنسی

سناریوهایی که پیرامون تمایلات جنسی خودشیفتگان به‌دست آمده، نشان‌دهنده سندرم دُن‌ژوانیسم، دوگانگی فرشته-فاحشه، بی‌بندوباری زودهنگام و در آخر شرم همیشگی در این افراد است. همجنس‌گرایی در برخی مردان خودشیفته وجود دارد و زنان خودشیفته به مردان مشهور تمایل دارند و برخی دیگر با امتناع از ازدواج یا با سبک زندگی همجنس‌گرایی از دگر‌جنس‌گرایی روگردانند. گاهی مردان خودشیفته واپس‌روی کرده، مخصوصا آن‌هایی که به سمت انزوای اجتماعی حرکت می‌کنند یا از روی دین‌داری زندگی دیکته‌شدۀ مجردی دارند، اعتیاد به خودارضایی پنهانی و قرار گرفتن در معرض پدوفیلیا در آنان مشهود است.

برای نشان دادن چگونگی آسیب‌شناسی نارسیسیزم بر مقاربت جنسی، بهتر است در ابتدا توالی طبیعی آن را بازگو کنیم که شامل:

  • ۱) اشارۀ ظریف شریک زندگی برای آمادگی
  • ۲) پیش‌نوازش ابتدایی درحا‌لی که فرد لباس به تن دارد
  • ۳) لباس کندن و پیش‌نوازش اصلی
  • ۴) دخول و مقاربت
  • ۵) ارگاسم و محبت پس از ارگاسم
  • ۷) پوشیدن لباس و شروع به صحبت دربارۀ چیزهای دیگر و بازگشت به اخلاقیات و پیروی از رفتارهای غیرجنسی با وقفۀ خواب یا بدون آن.

در هر مرحله از این زنجیره، فرد خودشیفتگی مشکلاتی دارد. فرد خودشیفته ظرفیت ناکارامدی برای همدلی دارد و این باعث می‌شود فرد نتواند سیگنال‌های آمادگی را در معشوق خود تشخیص دهد. فرد خودشیفته ممکن است به نشان دادن میل خود نیاز نداشته باشد چرا که بر این باور است که نیازهایش باید خودبه‌خود ارضا شوند. از همه بدتر این است که فرد خودشیفته سیگنال‌های درخواست شریک خود را نادیده می‌گیرد تا به شکلی سادیستیک از محبت به او خودداری کند. در چنین لحظاتی بی‌تردید همانندسازی فرد خودشیفته با مادر محروم‌کننده در اوایل کودکی مشهود است.

فرد نارسیستیک میل به نشان دادن بی‌توجهی نسبت به نیازهای شریک زندگی‌اش دارد، فاقد محبت است و تمایل دارد به‌سرعت به مرحلۀ بعد برود. پیش‌نوازش مناسب شامل در آوردن لباس، روبه‌رو شدن با یکدیگر به صورت برهنه و تحریک یکدیگر به روش‌هایی غیر از تماس تناسلی است. در اینجا شرم از برهنگی وجود دارد و فرد باید به‌تدریج بر شرم شریکش غلبه کند و این وظیفۀ مهمی است. باید ترس از روبه‌رو شدن با نقص‌های تصوری و واقعی بدن را کنار گذاشت. برای این کار احترام‌ به‌ خود واقعی و اعتماد به خوب بودن شریک زندگی لازم است. فرد نارسیستیک فاقد هر دو است و از این‌رو با پیش‌ نوازش راحت نیست. با این‌حال، برخی افراد نارسیستیک چنین ناراحتی‌هایی را به‌سادگی با تامین کردن نیازهای شریک خود می‌پوشانند.

یکی از جنبه‌های مهم پیش‌نوازش حرکت یه سمت قسمت‌های مشتق‌شده از سائق پیش-آلتی است (مثلا مکیدن، گاز گرفتن، لیس زدن، نشان دادن، نگاه کردن، فشار دادن، بوییدن، تحمیل مقداری درد). شخصیت نارسیستیک گرسنگی شدید دهانی خود را نگه داشته و تکانه‌های ناخوشایند مقعدی خود را زیر شخصیتی پُر زرق‌ و‌ برق حفظ کرده و حال بین حرص بسیار و اشتیاق برای انزوا مردد است. در نتیجه شریک او گیج و ناکام می‌شود.

روبه‌رو شدن با بدن لخت شریک جنسی، فرد نارسیستیک را به شیوه‌ای دیگر تحریک می‌کند. به گفتۀ کرنبرگ «ناخوداگاه با ایده‌آل‌سازی بدن دیگری و سپس نا‌ارزنده کردن آن، لذت‌جنسی را به احساس موفقیت در حمله به دیگری و ادغام شدن در او تغییر می‌دهد».

با گذشت زمان، ممکن است ملال به صورت کاهش رابطۀ جنسی نشان داده شود. ممکن است با حرکات ورزشی و انواع مختلف حرکات در طول مقاربت جنسی با ملال مقابله شود. مردان نارسیستیک ترجیح می‌دهند از پشت دخول داشته باشند و زنان نارسیستیک ترجیح می‌دهند درحالی مقاربت جنسی داشته باشند که در رو قرار بگیرند. بنابراین، هر دو از نزدیکی صورت جلوگیری می‌کنند و در جست‌و‌جوی کنترل بدنی بیشتر بر حرکات خود هستند.

در پس این جست‌و‌جو، افزایش پتانسیل ارگاسم در حالت‌های مختلف وجود دارد. هرچه کنترل افراد نارسیستیک بیشتر باشد، لذت بیش‌تری از رابطۀ جنسی می‌برند. با وجود این، برای افراد نارسیستیک دست‌یابی به ارگاسم دشوار است، زیرا چنین تجربه‌ای نیازمند عدم کنترل و از دست دادن موقت خود است. بنابراین زنان نارسیستیک ممکن است احساس اجبار به ارگاسم ساختگی داشته باشند، به خصوص اگر شریک جنسی آن‌ها ارگاسم را یک مزیت جنسی بداند. مردان نارسیستیک ممکن است مشکل خود در انزال و ارگاسم را (بر پایه همانندسازی با آلت تناسلی به خاطر محروم شدن از سینه مادر) با توانایی مقاربت جنسی برای زمانی طولانی، به شکوهی مردانه تبدیل کنند.

مرحله پس از ارگاسم فرصت مناسبی برای “دروغ‌گویی” در حضور دیگری ایجاد می‌کند. وینیکات در مقاله ظرفیت تنهایی بالغانه یادداشتی از کنش جنسی می‌نویسد: «شاید درست باشد بگوییم که پس از لذت مقاربت جنسی هر یک از شرکای زندگی تنها هستند و از تنهایی خود لذت می‌برند. فرد قادر است از تنها بودن خود کنار شخص دیگری لذت ببرد که او هم تنهاست و این به‌خودی‌خود تجربۀ سالمی است. ممکن است فقدان فشار اید باعث ایجاد اضطراب شود، اما فرد قادر است تا برای بازگشت فشار اید صبر کند و از به اشتراک گذاشتن خلوت خویش لذت ببرد، خلوتی که باید گفت، جدا از ویژگی‌هایی دفاع واپس‌روی است.»

محبت متقابل، در آغوش گرفتن و نوازش ملایم از ویژگی‌های مرحله پس از ارگاسم است که خیره شدن به چشمان یکدیگر، خنده‌های خواب‌آلود و خنده‌های گاه‌گاهی مانند یک کودک در آن به چشم می‌خورد. همۀ این‌ها مستلزم سلطۀ طغیان جریان عاطفی عشق است و این برای فرد نارسیستیک مشکلاتی ایجاد می‌کند. خاتمۀ رابطۀ جنسی و بازگشت به قراردادهای اخلاقی با پوشیدن لباس و از سرگیری رفتارهای غیرجنسی برای فرد نارسیستیک دشوار است. فرد نارسیستیک یا به ناگهان به همه‌چیز پایان می‌دهد یا عنصر اروتیک را وارد رفتارهای پس از رابطۀ جنسی، رفتارهای عادی و مکالمات خود می‌کند.

در حقیقت فرد نارسیستیک مرحلۀ پیش‌نوازش و بیدار شدن میل و رسیدن به ارگاسم و حالت‌های پس از آن را دشوار می‌یابد. به گفتۀ باخ چنین فردی نمی‌تواند رابطۀ جنسی نرمالی را مدیریت کند که «مستلزم ظرفیتی برای لذت بردن از خود به عنوان سوژه و هم‌زمان به عنوان ابژه است. این نیازمند ظرفیت پذیرش تفاوت ابژه از خود است». باخ ادامه می‌دهد که افراد خودشیفته «به این شرط با واقعیت سازش پیدا می‌کنند که در آن زندگی نکنند. تفسیر و غنی کردن زندگی درونی و واقعیت برای آن‌ها دشوار است، مشکلی که به‌طور‌ مشخص در آن‌ها دیده می‌شود هماهنگی دوست داشتن خود و دوست داشتن ابژه است. آن‌ها می‌‌توانند یا خودشان را ببینند یا کسی که مورد عشق است، اما به نظر می‌رسد که یکپارچگی یا یکی شدن این دو به صورت مکمل دشوار است.»

 مردان خودشیفته، فقدان محبت و عاطفه و بی‌قاعدگی جنسی را به نمایش می‌گذارند. زنان خودشیفته با ورود به رابطه عاطفی، عدم خودمختاری را دشوار میابند. برخی از آنان از یک مرد مشهور جذب مردی دیگری می‌شوند، تمایل آنها به یک مرد ایده‌آل است که با تمایل شدید به رقابت و بی‌ارزش کردن شریک زندگی همراه می شود. زنان و مردان خودشیفته در حیطۀ محبت و احساسات، به طور همزمان قادر به نگرانی برای خود و رابطه با ابژه نیستند.

منبع : عشق، رابطۀ جنسی و ازدواج، در ارتباط با خودشیفتگی پاتولوژیک (۲۰۰۹). نوشته: سلمان اختر.

دانلود مقاله : Love, Sex, and Marriage in the Setting of Pathological Narcissism

۴.۱ ۱۳ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

3 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P.E
۱۴۰۰/۰۴/۱۵ ۰۲:۲۴

شاید در نظر گرفتن این نکته هم خالی از لطف نباشه که ضربه ها همیشه از آدمها موجوداتی ضعیف و نیازمند به دیگران نمی سازند و گاهی موجوداتی زیاد از حد قوی و به ظاهر کاملا عاری از نیاز به دیگران می سازه. گاهی ضربه ها کاری میکنند که احساس نیاز طبیعی جاش رو به بی نیازی و بی حسی و حتی بی اعتمادی بده. و این بی حسی و بی نیازی دفاعی هست برای جلوگیری از دوباره دیده نشدن های نیازهاشون.
زیر این لایه های سفت و خشن و کاکتوس گونه ای که دور خودشون کشیدن، کودک آسیب دیده و شاید خشمگینی وجود داره که نیاز به پذیرش، مراقبت، صمیمیت و شفافیت و صراحت در رابطه رو داره.
خشمی که به صورت کامل ابراز نشده خودش رو به شکل رفتارهای سادیستیک نشون میده؛ همون آزاری که قبلا از سمت دیگران دیده و توانایی مقابله با اون رو نداشته.
و شاید داشتن ذهنیت کودک تنها، که باعث میشه اونقدر طرف مقابلشون رو آزار بدهند که طرف تاب تحمل نداشته باشه و قطع رابطه کنه و نهایتا فرد خودشیفته به همون باور قدیمی برگرده که« دیدی باز هم تنها شدم».

اینکه فرد خودشیفته تصمیم بگیره از فضای غیرواقعی و لاک دفاعی خودش بیرون بیاد و زندگی رو واقعی تر تجربه کنه تصمیم شخصی اون فرد هست، اما درک رفتارها و حرکات گزنده ای که گاها ممکنه از این افراد سر بزنه، برای اطرافیان از طریق ایستادن در جای اونها احساس کردن و نگاه کردن با همون دیدگاه به رویدادها ، آدمها و روابط امکان پذیر و قابل پذیرش تر هست.

امیر
پاسخ به  P.E
۱۴۰۰/۰۴/۱۵ ۲۰:۱۳

شرح زیبایی دادید.

هدی
پاسخ به  P.E
۱۴۰۱/۰۲/۲۷ ۰۵:۰۸

کاملا دقیق گفتید بعنوان زنی با درصدی از خودشیفتگی ناشی از تحقیر در دوران کودکی، از پذیرش دوست داشته شدن به شرط کنترل شدن بیزار و از ازدواج فراریم.