مکانیزم های دفاعی از نظر کلاین
مهم ترین مرحله زندگی چند ماه اول است
کودکان برای کنترل اضطراب، از چند مکانیزم دفاعی روان، مانند درون فکنی، فرافکنی، تقسیم کردن و همانند سازی فرافکن استفاده می کنند.
ملانی کلاین معتقد بود که کودکان از همان اوایل کودکی، از چند مکانیزم دفاعی استفاده می کنند. این احساس های مخرب شدید، از اضطراب های دهانی-سادیستی مربوط به پستان مادر ناشی می شوند. کودکان برای کنترل این اضطراب ها، از چند مکانیزم دفاعی روان، مانند درون فکنی، فرافکنی، دوپاره سازی و همانند سازی فرافکن استفاده می کنند.
۱- درون فکنی (introjection)
کودکان درباره جذب کردن ادراک ها و تجربیاتی که با شی بیرونی، در آغاز پستان مادر، به داخل بدنشان داشته اند، خیال پردازی می کنند. درون فکنی با اولین تغذیه کودک آغاز می شود، یعنی زمانی که کودک تلاش می کند پستان مادر را به درون بدنش جذب کند.
معمولا کودک سعی می کند اشیای خوب را به عنوان محافظی علیه اضطراب، درون فکنی کند. با این حال اشیای بد را نیز برای کسب کنترل بر آنها درون فکنی می کند. اشیای خطرناک درون فکنی شده، می توانند کودک را وحشت زده کرده و پس مانده های ترسناک را باقی بگذارند که ممکن است در رویاها یا در علاقه به قصه پریان مانند گرگ بزرگ بد یا سفید برفی و هفت کوتوله ابراز شوند.
اشیای درون فکنی شده، بازنمایی های دقیق اشیای واقعی نیستند، بلکه تحت تاثیر خیال های کودکان قرار می گیرند. برای مثال کودکان درباره اینکه مادرشان همیشه حضور دارد، خیالبافی می کنند، یعنی آنها احساس می کنند مادرشان همیشه داخل بدن آنهاست. بدیهی است که مادر واقعی دائماً حضور ندارد، با این حال کودکان در عالم خیال او را در کام خود فرو می برند به طوری که شیء درونی دائمی شود.
۲- فرافکنی (Projection)
درست به همان صورتی که کودکان برای جذب اشیای خوب و بد از درون فکنی استفاده می کنند، برای خلاص شدن از آنها از فرافکنی استفاده می نمایند. فرافکنی نوعی خیالپردازی است که فرد فکر می کند احساسات و تکانه های ویرانگر خود، در فرد دیگر قرار دارند.
کودکان تصورات بد و خوب را به اشیای بیرونی، به ویژه والدین خود فرافکنی می کنند. فرافکنی به افراد امکان می دهد باور کنند که عقاید ذهنی خودشان درست هستند. برای مثال پسربچه ای که آرزو دارد پدرش را اخته کند، ممکن است، این خیال های اختگی را به پدرش فرافکنی کند، بنابراین امیال اختگی خودش را بر می گرداند و پدرش را به خاطر اینکه می خواهد او را اخته کند، سرزنش می کند. همین طور ممکن است دختربچه ای خیال کند مادرش را بلعیده است، اما این خیال را به مادرش فرافکنی کند که می ترسد با آزار دادن وی، مقابله به مثل کند.
افراد می توانند تکانه های خوب را نیز فرافکنی کنند. برای مثال، کودکانی که درباره پستان مادرشان احساس خوبی دارند، ا حساس های خوب بودن خودشان را به پستان خوب نسبت می دهند و تصور می کنند که پستان خوب است. گاهی بزرگسالان احساسات عشق خودشان را به فرد دیگری فرافکنی می کنند و متقاعد می شوند که آن فرد عاشق آنهاست. بنابراین، فرافکنی به افراد امکان می دهد باور کنند که عقاید ذهنی خودشان درست هستند.
۳- دوپاره سازی (splitting)
کودکان فقط می توانند جنبه های خوب و بد خودشان و اشیای بیرونی را با تقسیم کردن آنها، یعنی با جدا نگه داشتن تکانه های ناسازگار، کنترل کنند. برای جدا کردن اشیای خوب و بد، من(Ego) باید خودش تقسیم شده باشد. بنابراین، کودکان تصویری از «من خوب» و «من بد» پرورش می دهند که آنها را قادر می سازد تکانه های لذت بخش و مخرب به سمت اشیای بیرونی را حل و فصل کنند.
دوپاره سازی می تواند تاثیر مثبت یا منفی بر کودک داشته باشد. در صورتی که این مکانیزم افراطی یا خشک نباشد، می تواند مکانیزم مفیدی باشد. این مکانیزم افراد را قادر می سازد تا جنبه های مثبت و منفی خودشان را در نظر داشته باشند، رفتارشان را به صورت خوب یا بد ارزیابی کنند و افراد آشنای دوست داشتنی را از دوست نداشتنی، متمایز کنند.
از سوی دیگر، دوپاره سازی خشک و افراطی می تواند به سرکوبی بیمارگون منجر شود. در این صورت نمی توانند تجربیات بد را در خود خوب درون فکنی کنند. چنانچه کودکان نتوانند رفتار بد خودشان را بپذیرند، در این صورت باید تکانه های مخرب و وحشتناک را سرکوب کنند.
۴- همانند سازی فرافکن (Projective identification)
کودکان با استفاده از این مکانیزم، قسمت های ناخوشایند خودشان را جدا می کنند، آنها را به شی دیگری فرافکنی می کنند و سرانجام به شکل تغییر یافته یا تحریف شده، به درون خودشان بر می گردانند. کودکان با برگرداندن آن شیء به درون خودشان، احساس می کنند مانند آن شیء شده اند، یعنی با آن شیء همانندسازی کرده اند.
برای مثال کودکان معمولاً قسمت هایی از تکانه ویرانگری خودشان را جدا نموده و آنها را به پستان بد و ناکام کننده فرافکنی می کنند. بعداً آنها با درون فکنی کردن پستان با آن همانندسازی می کنند، فرآیندی که به آنها امکان می دهد بر پستان مخوف و شگفت انگیز کنترل کسب کنند.
همانند سازی فرافکن بر روابط میان فردی بزرگسالان تاثیر قدرتمندی دارد. برخلاف فرافکنی ساده که فقط می تواند در عالم خیال وجود داشته باشد، همانند سازی فرافکن فقط در دنیای روابط میان فردی واقعی وجود دارد. برای مثال، شوهری که گرایش های نیرومند، اما ناخواسته تسلط یافتن بر دیگران دارد، این احساس ها را به همسرش فرافکنی می کند و بعد او را سلطه جو می انگارد. او برای اینکه همسرش را مجبور کند همان تمایلاتی را که او در وی قرار داده است نشان دهد، به صورت فرمانبرداری افراطی رفتار می کند.
دفاع های مانیک و ترمیم
افسردگی و یاس مکرر نوزاد از پس این حس که مادر و پستان او را به شکل جبران ناپذیری تخریب کرده است، احساساتی تحمل ناپذیرند و ایگو از تمامی دفاع هایی که از دستش برمیآید، در مقابل این وضع روانی استفاده میکند. این دفاعها در دو مقوله میگنجند: ترمیم یا جبران (reparation) و دفاعهای مانیک یا آشفته وار (Manic defense). بیشتر این دو دفاع در موضع افسرده وار به کار می روند.
کودک بهنجار با استفاده از مکانیزم های دفاعی متفاوت و بخصوص مکانیزم ترمیم که امکان بازآفرینی و ترمیم موضوع را برای وی فراهم می سازد کوشش می کند تا نخست موضوع خوب را احیا کند و سپس آن را از تهاجم های آزارگرانه خویشتن مصون نگه دارد. راه اندازی امیال و آرزوهای ترمیمی و استمداد از آنها در مواجهه با اضطرابهای افسرده وار به رشد متعاقب ایگو می انجامد.
دفاع های مانیک بر پایه انکار مطلق واقعیت روانی استوار است. این دفاع ها فی نفسه پدیدهای مرضی نیستند؛ دفاع های مانیک نقش مهم و مثبتی در سیر رشد و تحول ایفا میکنند. رفع افسردگی به واسطه ترمیم، فرآیندی زمان بر است و ایگو نیز به منظور کسب قوای کافی برای باور به تواناییها و ظرفیتهای ترمیمی خود، به زمان درازی نیاز دارد. گاهی درد، صرفا با آن دسته از دفاعهای مانیک تسکین میدهد که از ایگو در مقابل یاس و حرمان بیشتر محافظت میکنند؛ وقتی درد و رنج رو به کاستی میگذارند، دفاع های مانیک هم میتوانند به تدریج جای خود را به ترمیم بدهند. اما آنگاه که دفاعهای مانیک قدرتی بی حد و اندازه دارند، دور باطلی شکل میگیرد و نقاط تثبیتی پدیدار میشوند که با تحولات بعدی مداخله میکنند.
درونی سازی در نظریه روابط شی
در رویکرد روابط شی، وقتی از درونی سازی(Internalization) صحبت می شود یعنی اینکه، فرد جنبه هایی از محیط بیرون را جذب یا درون فکنی می کند و بعد آنها را در چارچوبی که از لحاظ روان شناختی معنی دار است، سازمان می دهد. در نظریه کلاین، سه درونی سازی مهم، من(Ego)، فرا من و عقده ادیپ وجود دارد.
ایگو
کلاین معتقد بود که من یا خودپنداره فرد، خیلی زودتر از آنچه فروید فرض کرده بود به پختگی می رسد. گرچه فروید معتقد بود من هنگام تولد وجود دارد، اما کارکردهای روانی پیچیده را تا تقریبا ۳ یا ۴ سالگی به آن نسبت نداد. از نظر فروید، کودک خردسال تحت سلطه نهاد قرار دارد.
کلاین عمدتا نهاد را نادیده گرفت و نظریه خود را بر پایه توانایی اولیه من در درک کردن هر دو نیروی مخرب و محبت آمیز و کنترل آنها از طریق تقسیم کردن، فرافکنی و درون فکنی قرار داد.
کلاین(۱۹۵۹) معتقد بود که گرچه من هنگام تولد عمدتا سازمان نیافته است، با این حال به قدر کافی قوی هست که اضطراب را احساس کند، از مکانیزم های دفاعی استفاده کند و روابط شی اولیه را به صورت خیالی و واقعی برقرار نماید. من با اولین تجربه کودک در ارتباط با تغذیه شروع به رشد می کند. کودک پستان بد را نیز تجربه می کند. کودک هر دو پستان خوب و بد را درون فکنی می کند و این تصورات، هسته اصلی گسترش بیشتر من را فراهم می آورد. تمام تجربیات، بر حسب اینکه چگونه با پستان خوب و بد ارتباط داشته باشند، ارزیابی می شوند.
با این حال قبل از اینکه من یکپارچه نمایان شود، ابتدا باید تقسیم شود. کلین معتقد بود که کودکان ذاتا برای یکپارچگی تلاش می کنند، اما در عین حال، مجبورند به نیروهای متضاد مرگ و زندگی رسیدگی کنند که این در تجربه آنها با پستان خوب و پستان بد انعکاس می یابد.
من نو شکفته برای اجتناب از گسیختگی، باید خویشتن را به من خوب و من بد تقسیم کند. من خوب در صورتی وجود دارد که کودکان از شیر و محبت سیراب شوند، من بد در صورتی تجربه می شود که آنها شیر و محبت دریافت نکنند. وقتی کودکان رشد می کنند، برداشت آنها واقع بینانه تر می شود.
سوپر ایگو
برداشت کلاین از فرامن، دست کم از سه نظر با فروید تفاوت دارد.
- اول اینکه فرامن خیلی زودتر نمایان می شود،
- دوم اینکه پیامد عقده ادیپ نیست
- سوم اینکه خیلی خشن تر و ظالم تر است.
کلاین (۱۹۳۳) از طریق روان کاوی کودکان خردسال، به این تفاوت ها رسید.
فروید معتقد بود، فرامن از دو زیر سیستم تشکیل می شود. خود آرمانی که احساس های حقارت را ایجاد می کند و وجدان که به احساس گناه منجر می شود. کلاین قبول دارد که فرامن پخته تر، احساس گناه و حقارت ایجاد می کند، اما تحلیل کودکان خردسال باعث شد که او باور کند فرامن اولیه به جای احساس گناه، وحشت تولید می کند.
از نظر کلاین، کودکان خردسال می ترسند بلعیده و قطعه قطعه و تکه پاره شوند، ترس هایی که به شدت با مخاطرات واقعی تناسب ندارند. خود کودک برای کنترل این اضطراب، لیبیدو (زیست مایه) را علیه غریزه مرگ بسیج می کند. با این حال، غرایز زندگی و مرگ نمی توانند به طور کامل تفکیک شوند، بنابراین خود مجبور می شود از خودش در برابر اعمال خویش دفاع کند. این دفاع اولیه خود، شالوده رشد فرامن را تشکیل می دهد که خشونت شدید آن، واکنشی است به دفاع پرخاشگرانه من(Ego) علیه تمایلات مخرب خودش.
فرامن خشن و ظالم، مسبب بسیاری از گرایش های ضد اجتماعی و تبهکارانه در بزرگسالان است.
کلاین فرامن کودک ۵ ساله را خیلی شبیه روش فروید توصیف می کند. فرامن در ۵ یا ۶ سالگی، اضطراب کم، اما احساس گناه زیادی را برانگیخته می کند. در حالی که فرامن به تدریج به صورت وجدان معقول در می آید، مقدار زیادی از خشونت خود را از دست می دهد. با این حال، کلاین نظر فروید را در این باره که فرامن پیامد عقده ادیپ است، رد کرد. به جای آن، تاکید کرد که فراخود همراه با عقده ادیپ رشد می کند و سرانجام بعد از اینکه عقده ادیپ حل می شود، به صورت احساس گناه معقول در می آید.
خلاصه نظریه کلاین
کلاین معتقد بود که افراد با دو سائق نیرومند، غریزه مرگ و غریزه زندگی به دنیا می آیند. کودکان علاقه زیاد به پستان خوب و بیزاری شدید از پستان بد را پرورش می دهند. فرد در تمام عمر می کوشد بین این تصورات روانی ناهشیار خوب و بد سازش برقرار کند. مهم ترین مرحله زندگی چندماه اول است، زمانی که روابط مادر و اشیای مهم دیگر، الگویی را برای روابط میان فردی بعدی تشکیل می دهد. توانایی بزرگسالان در عشق ورزیدن یا متنفر شدن، از این روابط شی اولیه سرچشمه می گیرد.
منابع :
- نظریه های شخصیت. جس فیست، گرگوری فیست. ترجمه یحیی سیدمحمدی
- نظریه های شخصیت. حمزه گنجی، مهدی گنجی
- درآمدی بر آراء ملانی کلاین. هانا سیگال. مهیار علینقی