دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مدل رشد روانی کوهوت

نظریه کوهوت چشم‌اندازی تازه به روان‌کاوی می‌بخشد

مهم‌ترین ویژگی وجود انسانی نه غرایز زیستی است و نه آرزوهای ناخودآگاه، بلکه نیاز انسان به این است که خودش توسط دیگران درک، تایید و حمایت شود.(هاینس کوهوت)

هاینس کوهوت

نظریه کوهوت(Kohut) در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی پدیدار شد. مانند بسیاری از نظریه‌های روانکاوانه، این نظریه یک مجموعه واحد و منسجم نیست. او در ابتدا نظریه‌اش را صرفاً برای اختلالات خودشیفتگی(narcissistic)  به کار برد، که آن‌ها را اختلالاتی میان روان‌رنجوری ها و روان‌پریشی‌ها(psychoses) می‌دانست. نظریه او به تحول خود(Self) می‌پرداخت و کاربرد این مدل برای این اختلالات، به روان‌شناسی خود(self-psychology) شهرت یافت. باید در نظر داشت که ارائه یک گزارش قطعی از روان‌شناسی خود دشوار است. برای مثال، در مورد اینکه آیا روان‌شناسی خودِ کوهوتی یک نظریه روابط اُبژه است یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. اگرچه برخی از روان‌شناسان خود، کار کوهوت را به‌روشنی در این چارچوب می‌بینند، برخی دیگر آن را یک نظریه درون‌روانی (intra-psychic theory) می بینند.

مدل رشدی کوهوت

فرمول‌بندی کوهوت این است که تحول نارسیستیک مسیر خاص خود را طی می‌کند و والدین به‌عنوان خود-اُبژه (self-object) عمل می‌کنند. یک خود-اُبژه (کوهوت در ابتدا این اصطلاح را با خط تیره می‌نوشت اما در نوشته‌های بعدی، خط تیره را حذف کرد) به فردی در محیط اطلاق می‌شود که کارکردهای خاصی را برای خود ایفا می‌کند. والدین یا مراقبان نزدیک در دوران کودکی، معمولاً نقش خود-اُبژه را ایفا می‌کنند. این افراد به کودک کمک می‌کنند که حس «خویشتن‌بودن» (یعنی تجربه احساس واقعی از خود) را توسعه دهد.

در مراحل آغازین رشد، کودک هنوز مرز روشنی میان خود و دیگری قائل نیست؛ ازاین‌رو، کارکردهای روانیِ والدین یا مراقبان را همچون بخشی از خود تجربه می‌کند. این کارکردها در قالب دو نوع عمده از خود-اُبژه‌ها تبیین می‌شوند:

  1. خود-اُبژه انعکاسی (Mirroring Selfobject)، که معمولاً مادر یا مراقب اصلی فرض می‌شود، از طریق پاسخ‌های همدلانه و بازتاب‌دهنده به هیجانات کودک، زمینه را برای ظهور احساس نمایشگری، بزرگ‌منشی و سرزندگی اولیه فراهم می‌کند. در این مرحله، کودک نیاز دارد که شور و شکوه خود را در نگاه تحسین‌آمیز دیگری مشاهده کند تا بتواند حس ارزشمندی خویش را تثبیت کند.
  2. خود-اُبژه ایده‌آل‌شده (Idealized Selfobject) نمایانگر تصویری از والدین به‌عنوان موجوداتی قدرتمند، دانا و کامل است؛ تصویری که کودک مایل است با آن در آمیزد تا از طریق آن، احساس امنیت و انسجام درونی کسب کند.

ناکامی‌های محدود و متناسب با مرحله رشد، که کوهوت آن‌ها را بخشی طبیعی از فرایند تحول می‌داند، موجب شکل‌گیری فرایندی به نام درونی‌سازی دگرگون‌ساز (Transmuting Internalization) می‌شوند. در این فرایند، کارکردهای تنظیم‌کننده و حمایت‌گر خود-اُبژه‌ها به‌تدریج درونی می‌گردند و کودک می‌آموزد تا به‌صورت مستقل‌تر، این کارکردها را در درون خویش بازتولید کند. بدین‌ترتیب، وابستگی مطلق اولیه به دیگری کاهش یافته و خود هسته‌ای(Nuclear Self) به‌عنوان ساختاری نسبتاً پایدار و منسجم پدیدار می‌شود. در ادامه، ایده‌آل‌سازی خود-اُبژه‌ها نیز از طریق همین فرایند درونی‌سازی به تحول آرمان‌ها و ارزش‌های درونی می‌انجامد. در نتیجه، فرد در پایان این مسیر به ساختاری می‌رسد که کوهوت آن را خود دوقطبی (Bipolar Self) می‌نامد؛ خودی که دو قطب اصلی آن عبارت‌اند از:

  • ۱. جاه‌طلبی‌ها و انگیزش‌های نشأت‌گرفته از خود-اُبژه انعکاسی
  • ۲. آرمان‌ها و اهداف درونی‌شده برگرفته از خود-اُبژه ایده‌آل‌شده.

این ساختار دوقطبی، دربرگیرنده‌ی هسته اصلی شخصیت سالم است؛ شخصی که توانایی حفظ پیوستگی درونی، تنظیم هیجان‌ها و حرکت هدفمند در مسیر آرمان‌های فردی را داراست.

خودشیفتگی اولیه در نظریه کوهوت

نظریه کوهوت درباره تحول اولیه، بسیار به نظریه فروید نزدیک است. خودشیفتگی اولیه (primary narcissism) برای هر دو با سرمایه‌گذاری لیبیدویی بر خود تعریف می‌شود؛ مرحله‌ای که نوزاد تنها زمانی از آن خارج می‌شود که شروع به تجربه کردن منابع بیرونی (و نه صرفاً درونی) به‌عنوان بخشی از هویت خود کند. انتقال سرمایه‌گذاری عاطفی به والد، به ایده‌آل‌سازی او می‌انجامد. با حل شدن عقده اُدیپ و درونی‌سازی مجدد چهره والد، حالت خودشیفتگی اولیه احیا می‌شود. با این حال، کوهوت در اینجا از فروید فاصله می‌گیرد و شکل‌گیری خود را پیشا-روان‌شناختی می‌داند، صرفاً به این دلیل که یک مراقب همدل، با نوزاد طوری رفتار می‌کند که گویی او یک خود دارد. کارکرد روان‌شناختی حیات‌بخشی که اُبژه انجام می‌دهد، بازشناسیِ «خودِ در حال تکوین» از طریق همدلی است. این همدلی، فرایند شکل‌گیری خود را با بازتاب جنبه‌های سرشتی و طبیعی کودک به سمت ایجاد یک «خود هسته‌ای» هدایت می‌کند. مادری که با کودک طوری رفتار می‌کند که گویی خود دارد، فرآیند شکل‌گیری خود را آغاز می‌کند. بنابراین، مادر نمونه اولیه خود-اُبژه است.

پست های مرتبط

انواع خود

ناکامی‌های والدین در برآوردن نیازهای نارسیستیک کودک، به ویژه در دوران اولیه رشد، به خروج از خودشیفتگی اولیه منجر می‌شود. این ناهماهنگی و ناکامی‌ها، که به‌طور معمول با فاصله‌گیری و ناکامی در نیازهای فوری کودک همراه است، موجب تحولی مهم در شخصیت کودک می‌گردد. خود بزرگ‌منش (grandiose self) به‌عنوان دفاعی در برابر آگاهی از آسیب‌پذیری که نتیجه مستقیم از دست دادن خودشیفتگی اولیه است، ظهور می‌کند. این خود بزرگ‌منش، در واقع پاسخی به ناامنی و نیاز به حس کنترل در برابر ضعف‌ها و آسیب‌پذیری‌های اولیه است. در این فرایند، کودک برای حفظ حس عزت‌نفس و قدرت، به کارکرد خود-اُبژه‌ای انعکاسی نیاز دارد. به عبارت دیگر، کودک نیاز دارد تا والدین یا مراقبان آن‌گونه که آرزو می‌کند، او را تایید کنند و حس بزرگ‌منشی او را بازتاب دهند. این کارکرد انعکاسی والدین، می‌تواند به تثبیت خود بزرگ‌منش کودک کمک کند.

در مواقع دیگر، والد به‌عنوان دیگری بازشناسی می‌شود و یک تصویر والد ایده‌آل‌شده (idealized parental imago) ایجاد می‌کند. تصویری که کودک به والد می‌دهد و از آن برای تجربه حس خوشایند و تأیید استفاده می‌کند. در این فرآیند، کودک والد را به‌عنوان موجودی ایده‌آل و بی‌نقص در نظر می‌گیرد و به‌طور لیبیدویی، سرمایه‌گذاری عاطفی خود را در این تصویر قرار می‌دهد. در نهایت، هر دو مولفه—خود بزرگ‌منش و تصویر والد ایده‌آل‌شده—در واقع تغییرات و دگرگونی‌هایی از خودشیفتگی اولیه هستند. در حالی که خود بزرگ‌منش به کارکرد انعکاسی نیاز دارد، تصویر والد ایده‌آل‌شده به دسترس‌پذیری والد برای ایده‌آل‌سازی وابسته است. بنابراین، این دو پدیده در فرآیند تحول خودشیفتگی اولیه به‌عنوان مراحل ضروری در تکوین هویت و شخصیت فرد عمل می‌کنند.

درونی‌سازی تصویر والد ایده‌آل‌شده و تکوین ساختار سوپرایگو

در نظریه کوهوت، یکی از فرایندهای کلیدی در تحول روانی، تبدیل تصویر والد ایده‌آل‌شده به ساختارهای درونی پایدار است. در مراحل اولیه رشد، کودک والد خود را به‌صورت موجودی تمام‌قد ایده‌آل تجربه می‌کند؛ شخصی که منبع قدرت، دانایی و امنیت مطلق است. این تصویر ایده‌آل‌شده، پایه‌ای برای احساس انسجام، آرامش و وابستگی روانی کودک فراهم می‌سازد. اما با گذر زمان و مواجهه تدریجی کودک با ناامیدی‌ها و ناکامی‌های اجتناب‌ناپذیر در رابطه با والد، این تصویر شکاف برمی‌دارد. کودک درمی‌یابد که والد نه تمام‌قد ایده‌آل است و نه همواره قادر به برآوردن نیازهایش. در این مرحله، تصویر ایده‌آل‌شده‌ی والد به‌تدریج درونی می‌گردد. یعنی کودک به جای جست‌وجوی کمال در بیرون، آن را در درون خود سازمان‌دهی می‌کند. این فرایند همان چیزی است که کوهوت آن را درونی‌سازی دگرگون‌ساز (Transmuting Internalization) می‌نامد.

به این ترتیب، تصویر ایده‌آل‌شده والد به‌صورت مجموعه‌ای از آرمان‌ها و ارزش‌ها در درون کودک تثبیت می‌شود. این آرمان‌ها همان چیزی هستند که بعدها در ساختار روانی به‌عنوان ایده‌آل ایگو (Ego Ideal) شکل می‌گیرند. ایده‌آل ایگو از دل همان تصویر ایده‌آل‌شده والد زاده می‌شود و در مسیر رشد روانی، به‌تدریج در ساختار فرامن (Superego) ادغام می‌گردد. به بیان دیگر، فرامن تنها منبع احساس گناه یا داوری اخلاقی نیست، بلکه جایگاه آرمان‌ها، ارزش‌ها و معیارهای تعالی شخصی نیز هست؛ عناصری که ریشه در رابطه اولیه با والد ایده‌آل‌شده دارند.

از دید کوهوت، این آرمان‌ها به دلیل منشأشان در خودشیفتگی اولیه، اهمیتی بنیادین در احساس ارزشمندی و «خوب‌بودن» شخص دارند. کودک، و بعدها بزرگسال، از طریق وفاداری به این آرمان‌ها حس انسجام و کفایت درونی خود را حفظ می‌کند. بنابراین، هنگامی که فرد احساس می‌کند فرامن یا نظام آرمانی درونی‌اش او را تأیید نمی‌کند—برای مثال در مواجهه با شکست، خطا یا احساس گناه، این امر می‌تواند به فروپاشی عمیق حس «خوب‌بودن» و عزت‌نفس بینجامد.

جدول زمانی تحول خود در نظریه کوهوت

کوهوت جدول زمانی مشخصی برای مدل رشدی خود ارائه نمی‌دهد، اگرچه اشاره می‌کند که بزرگ‌منشی کودکانه با کمک انعکاس مادر بین سال دوم تا چهارم به جاه‌طلبی تبدیل می‌شود. در این مورد، جدول زمانی تحول او بیشتر به ماهلر نزدیک است تا وینیکات. اهداف ایده‌آل‌شده از سال چهارم تا ششم ظاهر می‌شوند که با تحول فرامن در نظریه کلاسیک فرویدی همخوانی دارد. بدین‌ترتیب، می‌توان گفت که در نگاه کوهوت، رشد آرمان‌ها و ارزش‌های درونی‌شده در توازی با تحولات اخلاقی در ساختار روان کودک روی می‌دهد.

یکی از نکات متمایز در اندیشه‌ کوهوت، تفکیک مسیرهای تحولی دو نوع انرژی روانی (لیبیدو) است:

  1. لیبیدوی نارسیستیک (Narcissistic Libido)، که به سرمایه‌گذاری روانی بر خود و آرمان‌های درونی مربوط می‌شود
  2. لیبیدوی اُبژه (Object Libido)، که متوجه دیگران و روابط بین‌فردی است.

کوهوت معتقد بود این دو مسیر، اگرچه در تعامل‌اند، اما تحول روانی مستقلی دارند. تصویر والد ایده‌آل‌شده که حامل سرمایه‌گذاری نارسیستیک است، توانایی خنثی‌سازی سائق‌ها (drive neutralization) را حفظ می‌کند؛ یعنی می‌تواند انرژی غریزی را به شکل‌های سازنده‌تر و متعالی‌تر در خدمت آرمان‌های درونی به‌کار گیرد.

از نظر کوهوت، آنچه در نظریه فرویدی به‌عنوان کاتکسیس اُبژه (Object Cathexis) یا سرمایه‌گذاری روانی بر اُبژه شناخته می‌شود، به شکل‌گیری فرامن منجر می‌گردد؛ ساختاری که به تنظیم اخلاقی، وجدان و احساس گناه مربوط است. در مقابل، ایده‌آل‌سازی فراخود (Superego Idealization) نه از طریق این سرمایه‌گذاری بر اُبژه، بلکه از مسیر سرمایه‌گذاری نارسیستیک تحقق می‌یابد.

این تمایز نظری پیامدهای بالینی مهمی دارد. فردی که در فرآیند رشد خود درونی‌سازی کافی تصویر والد ایده‌آل‌شده را تجربه نکرده است، ممکن است فراخودی نیرومند و حتی سخت‌گیرانه داشته باشد، اما فاقد جنبه‌ی ایده‌آلیزه و حمایت‌گر آن باشد. به بیان دیگر، چنین فراخودی صرفاً نقش کنترل و بازدارندگی دارد، بی‌آن‌که پشتوانه‌ای عاطفی برای حس «خوب‌بودن» فرد فراهم آورد. در نتیجه، فرد ممکن است از لحاظ اخلاقی منضبط باشد، اما در سطح احساسی و ارزشی، تهی از آرمان و معنا بماند. به همین دلیل، کوهوت توضیح می‌دهد که شخصیت‌های خودشیفته می‌توانند از فرمان‌های فرامن تخطی کنند، بی‌آنکه احساس گناه یا ناراحتی درونی داشته باشند؛ زیرا فراخود آن‌ها به‌درستی ایده‌آل‌سازی نشده و در نتیجه، پیوندی زنده و عاطفی با حس ارزشمندیِ خود ندارد.

خود از سه جزء اساسی تشکیل شده است:

  • تلاش برای قدرت و موفقیت (جاه‌طلبی واقع‌بینانه)
  • اهداف ایده‌آل‌شده (ایده‌آل ایگو)
  • استعدادها و مهارت‌ها.

استعدادها و مهارت‌های فرد بین دو قطب یک خودِ «دوقطبی» قرار دارند که در یک قطب آن جاه‌طلبی‌هایی که فرد را به پیش می‌رانند و در قطب دیگر آرمان‌های محبوبی که امیدوار است به آن‌ها دست یابد، قرار دارند. به‌طور خلاصه، در تحول سالم، خود بزرگ‌منش نوزادی و تصویر والد ایده‌آل‌شده از طریق درونی‌سازی‌های دگرگون‌ساز به جاه‌طلبی‌های واقع‌بینانه و آرمان‌های محبوب تبدیل می‌شوند.

هرچند در نظریه کوهوت، خود-اُبژه‌های انعکاسی و ایده‌آل‌شده در فرایند رشد روانی کودک به تدریج درونی می‌شوند، اما این درونی‌سازی به معنای قطع کامل وابستگی به دیگری نیست. برعکس، کوهوت تأکید می‌کند که انسان در سراسر زندگی خود، همچنان به درجات گوناگونی از ارتباط با خود-اُبژه‌ها نیازمند است تا بتواند انسجام خود (Self-Cohesion) را حفظ کند.

🔒
محدودیت دسترسی
برای دریافت کامل مقاله، لطفاً در واتساپ ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ پیام دهید:
📱 لینک واتساپ سایت

واژه‌نامه اصطلاحات کلیدی

اصطلاح
تعریف
روانشناسی خود (Self-Psychology)
نظریه هاینس کوهوت که در معنای محدود به اختلالات خودشیفتگی و در معنای گسترده به روان‌رنجوری‌ها و فرآیند درمانی به طور کلی می‌پردازد. این نظریه بر رشد و انسجام «خود» تمرکز دارد.
ابژه خود (Selfobject)
فردی در محیط (معمولاً والدین) که کارکردهای روان‌شناختی حیاتی را برای «خود» در حال رشد کودک انجام می‌دهد، مانند انعکاس آینه ای و فراهم کردن امکانی برای آرمان‌سازی. ابژه خود به عنوان بخشی از «خود» تجربه می‌شود.
درونی‌سازی دگرگون‌ساز (Transmuting Internalization)
فرآیندی که طی آن، ناکامی‌های بهینه و متناسب با مرحله رشد از سوی ابژه‌های خود، به کودک اجازه می‌دهد تا به تدریج کارکردهای آنها (مانند بازتاب‌دهندگی و آرمان‌ها) را درونی کرده و به ساختارهای روانی پایدار تبدیل کند.
خودِ هسته‌ای (Nuclear Self)
ساختار بنیادین «خود» که از طریق پاسخ‌های همدلانه ابژه خود (به‌ویژه مادر) و فرآیند درونی‌سازی دگرگون‌ساز، تحکیم می‌یابد.
خودِ دوقطبی (Bipolar Self)
ساختار «خودِ» سالم که از دو قطب تشکیل شده است: قطب جاه‌طلبی‌ها (ناشی از خودبزرگ‌بینی اولیه) و قطب آرمان‌ها (ناشی از تصویر والدین آرمانی‌شده). استعدادها و مهارت‌ها در میانه این دو قطب قرار دارند.
خودشیفتگی اولیه (Primary Narcissism)
در نظریه کوهوت (مشابه فروید)، این حالت با سرمایه‌گذاری لیبیدویی بر «خود» تعریف می‌شود. کودک زمانی از این حالت خارج می‌شود که منابع خود را از بیرون دریافت کند. نقص در تأمین نیازهای خودشیفته‌وار کودک منجر به ظهور «خودِ بزرگ منش» می‌شود.
خودِ بزرگ منش (Grandiose Self)
ساختاری دفاعی که در واکنش به از دست دادن خودشیفتگی اولیه و آگاهی از آسیب‌پذیری ظهور می‌کند. این ساختار برای تأیید و تحسین به کارکرد انعکاسی (mirroring) یک ابژه خود متکی است.
تصویر والد آرمانی‌شده (Idealized Parental Imago)
تصویری آرمانی از والدین که با لیبیدوی خودشیفته‌وار سرمایه‌گذاری شده و به کودک احساس خوشایندی و قدرت می‌دهد. این ایماگو در مواجهه با ناکامی‌ها، به تدریج درونی شده و به شکل‌گیری آرمان‌ها می‌انجامد.
انسجام خود (Self-Cohesion)
دستاورد اصلی تحولی برای هر فرد که به معنای دستیابی به یک «خودِ» منسجم و یکپارچه است. جستجو برای حفظ این انسجام، انگیزه اصلی رفتار انسان در نظر گرفته می‌شود.
اضطراب فروپاشی (Disintegration Anxiety)
نوعی اضطراب که از ترس فروپاشی و از هم پاشیدگی «خود» ناشی می‌شود. این اضطراب بنیادی‌تر از اضطراب اختگی (castration anxiety) در نظریه فروید است و به تجربه نقص و عدم انسجام در «خود» مربوط می‌شود.
عقده ادیپ (دیدگاه کوهوت)
برخلاف نظریه کلاسیک، کوهوت عقده ادیپ را محصول ناتوانی والدین در پاسخ همدلانه به احساسات محبت‌آمیز و قاطعانه کودک می‌داند. این عقده، تلاشی دفاعی برای مقابله با «خودِ» ضعیف است که در آن، عواطف طبیعی به شهوت و خصومت تبدیل می‌شوند.

منبع :
Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها