دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

انواع خود

اصلی ترین موضوع روانشناسی خود، عزت نفس و نحوه تنظیم آن است

خود، به معنی کلی دنیای درونی و بیرونی فرد است. چنانچه خود در فرایند رشد تایید دیگران را به اندازه کافی دریافت نکند، از طریق فانتزی این نیاز را تامین می کند

روانشناسی خود

خود (self) به معنی کلی دنیای درونی و بیرونی فرد است، نوعی آگاهی و تجربه فردی است که دارای انسجام مکانی و تداوم زمانی است. خود همان چیزی است که وقتی فرد خاطره ای از گذشته نقل می کند، می گویید من در گذشته این تجربه را داشته ام و باعث می شود که فرد از تجارب گذشته اش منفک نشود.

انواع خود

سه جنبه خود که بصورت متوالی پدیدار می شوند عبارتند از :

۱- خود هسته ای یا جسمانی: بین ماههای ۲ تا ۶ زندگی کودک نمایان می شود، زمانیکه به وجود جسمانی مجزا از مادرش پی می برد و این خود ۴ ویژگی را دارد:

  1. این خود حس نفوذ را شامل می شود، به این صورت که ما خالق و کنترل کننده اعمالمان هستیم و کنترل کننده اعمال دیگران نیستیم.
  2. حس وحدت شخصی یعنی شخص یک واحد جسمانی است.
  3. این احساس که هیجان هایی که شخص تجربه می کند، جزئی از او هستند.
  4. خود هسته ای به حس تاریخچه شخصی کمک می کند یعنی ادراک تداوم ما در زمان به رغم این واقعیت که ما همان افرادی نیستیم که یک وقت بودیم.

اگر خود هسته ای نیرومند باقی بماند شخصیت نیرومند باقی می ماند، مثلا اگر در حس نفوذ و کنترل نقصی وجود داشته باشد و اگر کسی این حس را پرورش دهد که اوضاع خارج از کنترل من است زمینه برای اختلال ایجاد خواهد شد.

۲- خود ذهنی : حدود ۷تا ۹ ماهگی دومین حس ظاهر شده و به پرورش ذهنیت متقابل کمک می کند، یعنی احساس اینکه ما تصمیمات و احساس های یکدیگر را می فهمیم و در مورد رویدادها تجربیات مشابهی داریم. در این سن کودکان جلب کردن توجه والدین را آغاز می کنند و در حالت های عاطفی شریک می شوند و تبادلاتی با ویژگی های همدلی و حس درک مشترک بین کودک و مراقبان شکل می گیرد. وقتی اختلالاتی در خود ذهنی ایجاد می شود، حس قطع تماس با خود و دیگران نیز پرورش می یابد

۳- خود کلامی : حدود ۱۵ تا ۱۸ ماهگی کودکان سومین حس خود را پرورش می دهند و از راه بکارگیری نمادها و زبان خود کلامی را پرورش میدهند. زبان یک جنبه منفی نیز دارد، زیرا می تواند واقعیت را تحریف کند، مثلا کودکی را تجسم کنید که خسته و کسل است و مادرش به او می گوید عزیزم ببین چقدر به ما خوش می گذرد، در واقع در اینجا زبان در پرورش خود کاذب درگیر شده است.

خود اشیا

می دانیم خودهای ذهنی و هسته ای و کلامی در سراسر زندگی به حمایت و تغذیه دیگران نیازمندند و افراد و اشیایی هستند که ما برای اینکه کارکرد شخصیتمان را در سطح بهینه نگه داریم به آنها نیازمندیم. مفهوم خود-اشیاء به اهمیت محیط برای کارکرد بهینه شخصیت تاکید دارد. این نشان می دهد که هیچ یک از ما جزایری جدا نیستیم که آزاد و مستقل از زمینه های محیطی باشیم.

هاینز کوهات، خود(self) را به صورت کانون دنیای روان شناختی فرد تعریف می کند. خود به تجربیات فرد یکپارچگی و ثبات می بخشد و با گذشت زمان نسبتا پایدار می ماند. خود کانون روابط میان فردی کودک است و چگونگی برقراری ارتباط با والدین و اشیای دیگر را شکل می دهد.

هاینز کوهات معتقد بود که ارتباطات انسان، نه سائق های غریزی فطری، اساس شخصیت انسان است. به عقیده کوهات، کودکان نه برای ارضای نیازهای جسمانی، بلکه برای برآورده ساختن نیازهای روانی، به مراقبت کنندگان بزرگسال احتیاج دارند.

هاینز کوهات معتقد بود که کودکان به طور طبیعی خودشیفته هستند. آنها خودمحور بوده، صرفا به فکر رفاه خودشان هستند و دوست دارند برای کاری که انجام می دهند تحسین شوند.

اصلی ترین موضوع روانشناسی خود، عزت نفس و نحوه تنظیم آن است.

روانشناسی خویشتن

انواع خود از دید کوهات : 

۱- خود هسته ای (nuclear self) : وقتی کودک متولد می شود اصلا خود(self) ندارد. خود کودک در نتیجه ارتباط با والدین همدل شکل می گیرد. ساختار خود از حدود ۱۸ ماهگی آغاز به رشد می کند.

منظور از خود هسته ای یک توانمندی بنیادین و یک نیاز بنیادین برای دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن و نیاز به برآورده شدن نیازهایمان است. کودک به واسطه این “خود هسته ای” خودش را می شناسد و می فهمد که چه می خواهد. مثلا وقتی گریه می کند، می داند که شیر می خواهد.

۲- خود بصری (visual self) : تصویری است که کودک به واسطه والدین از خودش می بیند. یعنی انعکاسی از کودک است. والدین مرا چگونه می بینند؟

۳- خود یکپارچه (cohesive self) : از ترکیب خود بصری و خود هسته ای حاصل می شود. هر چقدر فرد آنچه را که از خود دارد با تصویری که از دنیای بیرون نسبت به خویش می گیرد، به هم نزدیکتر باشد، خود یکپارچه تری خواهد داشت. هر چقدر فاصله بین این دو از هم زیاد باشد به روان فرد آسیب وارد می شود. یعنی فرد تصویری از خویش دارد ولی والدین تصویر دیگری از او ارائه می دهند.

۴- خود بزرگ بین (grandiose self) : اساسا به این معناست که فرد نیاز دارد تا از طرف دیگران تایید شود. شکل گیری این بخش از خود نیاز به زمان دارد.

کوهات self خود بزرگ بین را به عنوان بخشی از فرایند رشد نرمال می دانست. پاتولوژی زمانی رخ می دهد که بخش والا و خود بزرگ بین(grand)، از بخش حقیر(humble) خود، به طور کامل، جدا شده باشند.

چنانچه خود در فرایند رشد تایید دیگران را به اندازه کافی دریافت نکند، از طریق فانتزی این نیاز را تامین می کند. در طول فرایند رشد فرد باید بتواند از فانتزی به سمت واقعیت حرکت کند. افراد بیمار، از فانتزی خارج نمی شوند و به سمت واقعیت حرکت نمی کنند. به همین دلیل دائماً در جستجوی ابژه هایی هستند که این تایید را به آنها بدهند و اگر در دنیای بیرون تایید را دریافت نکنند به فانتزی پناه می برند.

منبع : ارزیابی اختلالات شخصیت بر اساس راهنمای تشخیصی روان پویشی(PDM) / ترجمه و تالیف دکتر محمد امین شریفی

خودهای ممکن

از نظر هازل مارکوس (Hazel Markus) خودهای ممکن جنبه موقتی خودپنداره و مبنای خودشناسی هستند؛ آنچه فرد برای آن تلاش می کند و آنچه از آن نگران است و می کوشد از آن اجتناب کند. ماهیت و پیچیدگی خودهای ممکن هر فرد، منبع مهمی از تفاوت های فردی است. بنابراین خودهای ممکن در تنظیم هدف و انگیزه نقش مهمی دارند. خودهای ممکن به رفتار فعلی، معنا می دهند و جهت گیری فعالیت های فعلی را تحت تأثیر قرار داده و فرد را قادر می سازند تا با نگرانی درباره اموراتش، توجه خود را بر افکار خاص و مربوط به وظیفه متمرکز کند. خودهای ممکن از مولفه های رویکرد پردازش اطلاعات است.

خودهای ممکن، ادراکاتی آینده محور از خویشتن هستند که شامل خودهای مثبت یا انتظاری (برای مثال، خود جذاب، خود دارای عزت نفس) و نیز خودهای منفی یا اجتنابی (برای مثال، خود شکست خورده، خود ناسالم) می باشند. خودهای ممکن بازنمایی های ذهنی هستند که برنامه ها و راهبردهای کنترل رفتاری به منظور دستیابی به هدف را شامل می شوند ( آلویس، هنیگان و لیئونگ، ۲۰۰۱).

مفهوم طرح‌واره خود مارکوس: تعمیم شناختى درباره خود، که از تجربه‌هاى گذشته نشأت مى‌گیرد و پردازش اطلاعات مربوط به خود را، که محصول تجربه‌هاى اجتماعى فرد است، سازمان‌دهى و هدایت مى‌کند.

طبق نظریه ناهمخوانی خود هیگینز(۱۹۸۷)، خودهای ممکن موجب ناهماهنگی هایی بین حس فعلی خود فرد (خود واقعی) و خودهای آینده (خود آرمانی) می شود که منجر به تنش و اضطراب گشته و فرد را برای کاهش ناهمخوانی ایجاد شده، ترغیب به تنظیم رفتار می کند. البته از دیدگاه هیگینز این فرایند همیشه نمی تواند هوشیارانه به کار رود و قسمتی از آن در نیمه هشیار صورت می گیرد.

 

۴ ۷ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

8 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حميدرضا
۱۳۹۷/۱۰/۲۱ ۰۸:۴۴

سلام . وقت بخیر
میخواستم از زحمات و تلاش هایی که می کشین تشکر و قدر دانی کنم
موفق و مؤید باشید.

علی
۱۳۹۸/۰۴/۲۳ ۱۳:۰۷

از همه زحمات شما سپاس گذاریم .

احمدرضا
۱۳۹۸/۰۴/۲۳ ۱۷:۵۷

از مطاب خوب و دیدگاه های مطرح شده لذت بردیم

مازیار امیرصالحی
۱۳۹۸/۰۶/۰۷ ۰۳:۳۷

خیلی ممنونم عالی بود ❤
اگر در مطالب مثال بکار ببرید بهتر میشد

يلدا
۱۴۰۰/۰۶/۲۷ ۲۱:۲۳

با سلام
و عرض ادب
آیا از نظر روانشناسی انواع خود، همان انواع من محسوب می شود؟