عصبیت و نیاز کودک
عصبیت نوعی اختلال احساسی است که از انکار احساسات و تغییر شکل آنها به یک دسته رفتارهای عصبی بوجود می آید.
فروید دو عقیده مهم داشت: ۱- عصبیت نقطه شروعی ندارد، یعنی هر انسانی ناگزیر روان رنجور به دنیا می اید. ۲- هر انسانی که از سیستم دفاعی قوی تری برخوردار باشد، ضرورتا در جامعه عملکرد بهتری نیز خواهد داشت.
درمان اولیه بر این عقیده پایه گذاری شده که ما همان که هستیم متولد می شویم، روان رنجور و یا روان پریش به دنیا نمی آییم. طبق تئوری درمان اولیه سالم ترین انسانها کسانی هستند که سیستم دفاعی نداشته باشند. هر آنچه باعث بوجود آمدن سیستم دفاعی قوی تری گردد، عصبیت را عمیق تر می کند، به این معنا که شخص با پنهان کردن تنشهای عصبی خود در پشت مکانیسم های دفاعی اش، عملکرد بهتری از خود نشان خواهد داد، اما این تنشها از درون او را متلاشی خواهند کرد.
ما همگی فرزندان نیاز هستیم، مثل نیاز به تغذیه و جای گرم و تمیز ٬ نوازش ٬ دریافت محبت و تشویق؛ این نیازها واقعیت زندگی نوزاد را تشکیل می دهند و عصبیت وقتی بوجود می آید که این نیازها برای مدتی طولانی برآورده نمی شوند. زمانی که نیازهای نوزاد برای مدتی طولانی برآورده نمی شود، او رنج می کشد.
از آنجایی که نوزاد به تنهایی قادر به رفع نیازهای خودش نیست، یعنی نمی تواند به طرف یخچال برود یا جایگزینی به جز محبت و توجه والدین برای خود جستجو کند، لذا مجبور است احساسات ناشی از براورده نشدن نیازهایش را از ضمیر آگاهش پاک کند. این جدایی از نیازها و احساسات، شکاف احساسی (split) را در نوزاد بوجود می آورد. احساسات در نقاطی از بدنش مستقر شده که به راحتی نمی توان آنها را کنترل کرد. لذا مثلا بصورت شب ادراری در کودکی (بعدها به وسیله امیال جنسی) و یا اجتناب از تنفس عمیق و ناقص بروز می کند.
در نتیجه فرد به زودی می آموزد چگونه نیازهای پنهان کرده اش را بصورت سمبلیک بروز دهد، مثلا نیاز به مکیدن سینه مادر را بخاطر زود از شیر گرفته شدن، فراموش می کند، اما تبدیل به یک سیگاری قهار در بزرگسالی می شود. از خصوصیات اصلی روان رنجوری همین اغنای نیاز به شکل سمبولیک است. روان رنجوری تداوم می یابد زیرا ارضای سمبلیک نمی تواند نیازهای واقعی را برطرف سازد. برای ارضای نیازهای واقعی باید آنها را احساس و تجربه کرد.
متاسفانه رنج باعث مدفون شدن آن نیازها می شود ، به همین دلیل ارگانیسم همیشه در حال آماده باش است و همین حالت موجب تنش شده که نوزاد و بعدها بزرگسال را وادار به ارضای آن نیازها به هر طریق ممکن می کند. این حالت اماده باش برای تضمین ادامه حیات نوزاد ضروری است ٬ زیرا اگر نوزاد به کلی امید به اغنای نیازهایش را از دست بدهد ، ممکن است حیاتش بطور جدی در معرض خطر قرار گیرد. ارگانیسم به هر بهایی حاضر به ادامه حیات است و این بها معمولا روان رنجوری است که همان سرکوب نیازهای جسمی و احساسات به دلیل رنج غیر قابل تحمل می باشد.
هر آنچه طبیعی است نیاز واقعی است، مثل نیاز به گرسنگی؛ ولی نیازهای نوروتیک یا عصبی غیرواقعی هستند که از ارضا نشدن نیازهای واقعی بوجود آمده اند. مثلا ما با نیاز به تایید و تصویب دیگران متولد نمی شویم ٬ اما زمانی که نیازهای واقعی کودک عملا از لحظه تولد به مقدار قابل توجهی نادیده گرفته می شود و به او فهمانده می شود هرکاری بکند مورد قبول نخواهد بود، بنابراین تشنه تایید می شود.
کودک محبت دیده کسی است که به طور طبیعی نیازهایش ارضا شده است. عشق و محبت رنج را از او دور می کند. کودک محبت دیده، نیازی به تایید ندارد، زیرا طرد نشده است و در بزرگسالی هم نیاز غیر قابل ارضایی، به عمل جنسی ندارد. نیاز به در آغوش گرفته شدن و نوازش، جزئی از نیاز به تحریک است. پوست (گسترده ترین عضو حسی) حداقل به اندازه دیکر اعضای حسی نیاز به تحریک دارد. کمبود تحریک رضایتبخش در دوران اولیه زندگی می تواند نتایج وحشتناکی در پی داشته باشد.
روح و جسم باید همواره با محبت و عشق برانگیخته شوند. اگر کودک مورد عشق و محبت قرار می گرفت، خود واقعی اش شکوفا می شد، زیرا مفهوم عشق در این است که به شخص اجازه دهد، خودش باشد.
منبع : روان شناسی رنج / نویسنده: آرتور یانوف / مترجم: زهرا ادهمی / ناشر: دایره