دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

روان‌شناسی ایگوی هارتمن

سلامت روان یعنی، میزان استقلال ایگو از اید.

هارتمن، معتقد به وجود یک ایگوی خودمختار و مستقل است؛ یعنی این‌که لیبیدو در ایگو سرمایه‌گذاری نمی‌کند، بلکه انرژی ایگو، خنثی است.

هارتمن

مدل فروید در روان‌شناسی ایگو توسط هاینس هارتمن (Heinz Hartmann) و همکارانش بسط و تکامل یافت. هارتمن (۱۹۳۹) نشان داد که روان‌کاوان غالباً از دیدگاه رشدی (developmental) به شکلی ساده‌انگارانه و تقلیل‌گرایانه استفاده می‌کنند.

هارتمن در سال ۱۹۳۹، مفهوم تغییر کارکرد (change of function) را معرفی کرد. به این معنا که رفتاری که در یک مرحله از رشد نقشی خاص دارد، در مراحل بعدی می‌تواند کارکردی کاملا متفاوت پیدا کند. مثلا: درونی‌سازی دستورهای والدین (internalization of parental injunction) می‌تواند از طریق واکنش وارونه (reaction formation) باعث شود کودک، میل مقعدی خود را به کثیف‌کاری رد کند و برعکس به نظافت افراطی و انضباط روی آورد. همین رفتار در بزرگسالی ممکن است کارکردهای کاملاً متفاوتی داشته باشد و مستقل از نیروی غریزی اولیه باشد. هارتمن این استقلال را خودمختاری ثانویه نامید.

به گفته هارتمن، یک خطای رایج در روان‌کاوی این است که فکر کنیم چون یک رفتار در ابتدا ناشی از یک میل غریزی بوده، پس همیشه همان معنا یا ریشه را دارد. در واقع این خطا به این معناست که ما ارزش یا کارکرد یک رفتار را فقط بر اساس منشأ اولیه‌اش قضاوت کنیم. مثلا اگر فرد بزرگسالی رفتار وابستگی نشان دهد، روان‌کاو ساده‌نگر ممکن است فکر کند این فقط تکرار همان وابستگی کودک به مادر است. اما هارتمن می‌گوید این برداشت مغالطه ژنتیکی (genetic fallacy, 1955) است؛ چون این وابستگی در بزرگسالی می‌تواند کارکردهای جدیدی مثل جستجوی امنیت در روابط اجتماعی یا مدیریت استرس داشته باشد، که ربط مستقیمی به دوران کودکی ندارد.

رفتارهای بزرگسال همواره چندکارکردی‌اند (multiple functions) و قابل تقلیل صرف به ریشه‌های غریزی نیستند.

این هشدار هارتمن همچنان مهم باقی مانده است. مثلاً در افراد مبتلا به اختلالات شدید شخصیت، شناسایی شیوه‌های ابتدایی عملکرد روانی ، مانند دوپاره‌سازی (splitting) یا پراکندگی هویت (identity diffusion)، اغلب به عنوان بازگشت یا تداوم تجربیات آسیب‌زای اولیه تعبیر می‌شود. اما حتی اگر این فرایندها واقعا بازنمایی‌کننده مراحل اولیه باشند، بروز دوباره‌ آن‌ها در بزرگسالی می‌تواند ناشی از تروماهای متأخر یا مداوم باشد.

🔒
محدودیت دسترسی
برای دریافت کامل مقاله، لطفاً در واتساپ ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ پیام دهید:
📱 لینک واتساپ سایت

عملکرد ترکیبی ایگو (Synthetic Function of the Ego)

رشد روانی محصول یک کشش تکوینی (maturational pull) است که در آن کارکردهای مستقل ایگو به یک سازمان یکپارچه تبدیل می‌شوند. این فرایند را هارتمن کارکرد ترکیبی ایگو (synthetic function of the ego) نامید؛ ظرفیتی سازشی که صرفا رشد یافته از نهاد نیست، بلکه منبع رشد مستقل دارد. به طور خلاصه، یکی از مهم‌ترین کارکردهای ایگو اینه که تجربه‌ها، عملکردها و بخش‌های مختلف ذهن رو به هم پیوند بده و یک سازمان منسجم بسازد.

پست های مرتبط

ویژگی‌های عملکرد ترکیبی ایگو:

  • هماهنگی و یکپارچگی : ایگو اجزای مختلف روان (شناخت‌ها، عواطف، تکانه‌ها) رو به هم وصل می‌کنه. نتیجه این کار، یک خودِ یکپارچه و با ثبات هست.
  • سازگاری : ایگو با ترکیب داده‌های درونی (تمایلات، تکانه‌ها) و بیرونی (شرایط واقعیت، هنجارهای اجتماعی) راه‌حل‌های واقع‌بینانه پیدا می‌کنه. این همون چیزیه که هارتمن بهش انطباق (adaptation) می‌گفت.

نقاط خاصی در رشد ایگو وجود دارند که ثبیت (fixation) می‌تواند رخ دهد. در شرایط تعارض شدید، فرد ممکن است به این مراحل بازگردد(regression). مثلا در اختلال وسواسی-اجباری(OCD)، بازگشت به مرحله‌ای از رشد ایگو که با تفکر جادویی و رفتارهای تکراری کودک دوساله همراه است. با این حال، پسرفت ایگو همیشه منفی نیست و می‌تواند کارکردی سازشی داشته باشد (مثلاً در خلاقیت هنری یا علمی).

عملکرد ترکیبی ایگو، در نظریه هارتمن یعنی توانایی ایگو برای سازمان دادن، یکپارچه کردن و انطباق دادن همه نیروهای روانی به شکلی که فرد بتونه هم تعارض‌ها رو مدیریت کنه و هم به‌طور خلاقانه با واقعیت سازگار بشود.

موضوع دیدگاه فروید دیدگاه هارتمن
جایگاه ایگو ایگو وابسته به اید است؛ بیشتر میانجی بین اید، سوپرایگو و واقعیت. بخشی از ایگو از ابتدا مستقل است (خودمختاری نخستین).
منشأ کارکردهای روانی بیشتر کارکردها محصول ارضا یا ناکامی سائق‌ها هستند. برخی کارکردها مستقل از سائق‌ها رشد می‌کنند (ادراک، حافظه، یادگیری…).
رشد روانی مبتنی بر مراحل لیبیدویی (دهانی، مقعدی، فالیک…). رشد بر پایه‌ی تعامل عولمل زیستی و محیط به اندازه کافی خوب.
نقش پرخاشگری پرخاشگری پس از ۱۹۲۰ به‌عنوان غریزه‌ی مرگ مطرح شد، ولی بیشتر بر تعارض لیبیدویی تمرکز داشت. پرخاشگری خطرناک‌تر از لیبیدو؛ ایگو باید آن را خنثی‌سازی یا والایش کند.
سلامت روان توانایی ایگو در مدیریت تعارض بین اید، سوپرایگو و واقعیت. رشد کارکردهای خودمختار ایگو + محیط حمایتی.
نگاه به ایگو بیشتر محصول سائق‌ها و فشارها. ساختاری مستقل، خلاق و رشد‌یابنده.

رپاپورت و تبیین کلاسیک روان‌شناسی ایگو

دیوید راپاپورت (David Rapaport) یکی از شفاف‌ترین و منسجم‌ترین مدل‌های روان‌شناسی ایگو را ارائه کرد. وی مفاهیم فروید، هارتمن و آنا فروید رو در یک مدل نظری منسجم جمع می کند. او واضح‌ترین و سازمان‌یافته‌ترین صورت‌بندی روان‌شناسی ایگو کلاسیک رو ارائه کرد. به نظر راپاپورت:

  • اید (id): یک داده سرشتی و زیستی(constitutional given) است، یعنی فرد با آن به دنیا می‌آید.
  • ایگو (ego): «شخصیت ساخته‌شده» است؛ یعنی از طریق رشد، تجربه و سازگاری شکل می‌گیرد. بر خلاف فروید که ایگو را وابسته به اید می‌دانست، راپاپورت ایگو را دارای استقلال نسبی معرفی کرد.

به باور او، محتواهای تعارضات (oral, anal, phallic, oedipal) چندان تعیین‌کننده نیستند؛ آنچه اهمیت دارد توانایی ایگو در استقلال‌یابی و سازگاری با واقعیت است.

سلامت روان یعنی، میزان استقلال ایگو از اید. اگر ایگو نتواند استقلال لازم را پیدا کند، فرد نمی‌تواند به‌طور مؤثر با واقعیت سازگار شود. پس سلامت یا آسیب روانی به این بستگی دارد که ایگو تا چه اندازه از بند غرایز خام(اید) رها شده است.

راپاپورت تأکید کرد که تمام پدیده‌های ذهنی (افکار، تخیلات، رفتارها) حاصل سازش بین اید، سوپرایگو و ایگو هستند. این ایده بعدها توسط برنر (۱۹۸۲) تکمیل شد. چارلز برنر (Charles Brenner) این دیدگاه را اصلاح کرد و توضیح داد که ایگو و نهاد کاملاً جداشدنی نیستند، زیرا همه پدیده‌های ذهنی ترکیبی از مصالحه میان این دو هستند. برنر مثل راپاپورت معتقد بود که مراحل رشد لیبیدویی فروید (دهانی، مقعدی، فالیک…) اهمیت ثانویه دارند. چیزی که اهمیت دارد، نحوه‌ی مدیریت تعارضات درونی در هر سن هست.

با رشد نظریه روابط ابژه (object relations theory)، نظریه ساختاری بازنگری شد. نظریه ساختاری مدرن همچنان به مدل سه‌گانه فروید (id, ego, superego) وفادار است اما از مفاهیمی مانند انرژی روانی صرف‌نظر می‌کند.

اصول نظریه چارلز برنر

۱. تمرکز بر تعارض روانی (Psychological conflict) به‌جای ساختارهای جداگانه : در حالی که فروید اید، ایگو، سوپرایگو رو به‌طور مجزا توصیف می‌کرد، برنر معتقد است، هر پدیده روانی نتیجه‌ یک تعارض درونی است. تعارض بین سائق‌ها (drives)، احساس گناه و اضطراب و مکانیسم‌های دفاعی. بنابراین ذهن یکپارچه است، نه چند تکه جدا از هم.

۲. نظریه سازش یا مصالحه (Compromise Formation) : به نظر برنر، افکار، رویاها، خیال‌پردازی‌ها، علائم روان‌رنجوری و حتی رفتارهای عادی، همگی محصول مصالحه بین تمایلات نهاد و دفاع های ایگو هستند. مثال: فردی که میل پرخاشگری دارد، اما از احساس گناه و تنبیه می‌ترسد، ممکن است در رفتارهای اجتماعی، این پرخاشگری رو به‌طور «سازش‌یافته» بروز بده(مثل طنز، انتقاد ملایم یا حتی اشتباهات زبانی).

۳. حذف مرز سخت بین «ایگو» و «اید» : برنر اعتقاد دارد تمایز مطلق بین ایگو و اید (مثل آنچه راپاپورت می‌گفت) در عمل وجود نداره. هر پدیده‌ی ذهنی ترکیبی از هر دو هست و شامل «تعارض» می‌شود. تنها در شرایط تعارض حاد می‌شه این دو رو بهتر از هم تمیز داد.

امیال نهاد با احساس گناه و اضطراب تعارض دارد؛ ایگو با دفاع‌ها مصالحه‌ای می‌آفریند که هم میل را تا حدی برآورده سازد و هم با محدودیت‌های سوپر ایگو سازگار شود.

سلامت روانی در این چارچوب یعنی توانایی ایگو در ایجاد این مصالحه‌ها (Brenner, 1994). سلامت یعنی توانایی ایگو برای شکل دادن به سازش‌های موفقیت‌آمیز بین سائق‌ها، احساس گناه، اضطراب و دفاع‌ها. بیماری روانی زمانی رخ می‌ده که این سازش‌ها ناکارآمد یا بسیار پرهزینه باشند.

منبع :

Psychoanalytic Theories (2003): Perspectives from Developmental Psychopathology
Peter Fonagy و Mary Target

۵ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله

🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟

در مقاطع مختلف زندگی، گفت‌وگو با یک مشاور می‌تواند مسیرتان را روشن‌تر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.

📱 ارتباط با واتساپ: ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها