محیط نگهدارنده در فرایند درمان
محیط نگهدارنده به مثابه جوهر درمان
محیط نگهدارنده کلامی و غیرکلامی، دو وجه جداییناپذیر از یک فرآیند درمانی واحد هستند که هدف آن، خلق و کشف «خود» در تعامل با دیگری است.
اصطلاح «محیط نگهدارنده» (holding environment) وینیکات به یکی از واژههای رایج در نظریه رواندرمانی بدل شده است. این مفهوم، در اثر استفاده بیش از حد، بخش زیادی از قدرت معنای اصلی خود را از دست داده و بازخوانی آن امری ضروری است. این بازنگری نشان میدهد که محیط نگهدارنده معمولاً به عنوان یک ارتباط یکطرفه در نظر گرفته میشود: مادر (درمانگر)، ایمنی و مراقبت را به نوزاد (مراجع) منتقل میکند. اما در این مقاله استدلال میشود که وینیکات در واقع مدل ارتباطی دوسویه را ارائه کرده است که در آن هم مادر / درمانگر و هم نوزاد / مراجع با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و در این فرآیند، درباره خودشان میآموزند. از این منظر، محیط نگهدارنده دیگر نه پیشدرآمدی بر درمان، بلکه نمونهای اولیه از خودِ درمان است. برای درک عمیق این دیدگاه، باید به خاستگاه این مفهوم، یعنی رابطه مادر و نوزاد، بازگردیم.
خاستگاه محیط نگهدارنده: رابطه مادر و نوزاد
محیط نگهدارنده اصلی، آغوش مادر (یا جانشین مادر) است. از طریق آغوش مادر است که نوزاد برای اولین بار درباره خود و جهان میآموزد. نوزادان به طرز استثنایی به نحوه در آغوش گرفته شدن حساس هستند. یک مادر مضطرب با شیوهای که نوزادش را در آغوش میگیرد، به او میفهماند که جهان مکانی خطرناک است. یک مادر افسرده نیز بیتفاوتی و بی حسی را به نوزادش منتقل میکند. به همین ترتیب، یک مادر ایمن و مهربان به کودک خود این امکان را میدهد که بداند در امان است و از او مراقبت میشود.
در آغوش گرفتن، فراتر از یک عمل فیزیکی صرف است. این عمل شامل شهود مادر، کاوش برای کشف انسانیت، حساسیتها و نیازهای منحصربهفرد نوزاد و پاسخگویی مناسب به آنهاست. مادر میکوشد کشف کند که این نوزاد خاص کیست و نیازهایش چیست؟ به تعبیر وینیکات، این نوع مادری را نمیتوان آموزش داد؛ این یک توانایی شهودی است که بر اساس خاطرات سلولی مادر از دوران نوزادی خودش شکل گرفته است. مادریِ آموختهشده در کلاس درس، مکانیکی و ناکافی است.
در این محیط نگهدارنده اولیه، نوزاد دو نتیجه کلیدی را تجربه میکند:
- ۱. یادگیری امنیت و عشق: نوزاد میآموزد که در امان است (مادر از او محافظت میکند) و دوست داشته میشود (مادر او را دوست دارد).
- ۲. کشف خود واقعی (True Self): نوزاد شروع به یادگیری این میکند که کیست، چه چیزی احساس خوب یا بد به او میدهد، چه چیزی او را ارضا یا ناکام میکند، و چه چیزی او را میترساند یا آرام میکند. این آغاز کشف چیزی است که وینیکات آن را «خود واقعی» مینامد؛ حسی از اینکه من واقعاً کیستم و چه چیزی مرا شبیه و یا متفاوت از هر شخص دیگری میکند.
وینیکات این فرآیند را یک گفتگوی دیالکتیکی و غیرکلامی میان مادر و نوزاد میداند. این یک سیستم یکطرفه نیست که در آن مادری فعال و مشاهدهگر، نوزادی منفعل و مشاهدهشده را در آغوش بگیرد. در این گفتگو، مادر از آغوش خود نه فقط به عنوان نوعی «دهان» برای آگاه کردن نوزاد، بلکه به عنوان «گوش» برای شنیدن ارتباطات پیشکلامی او استفاده میکند. این مفهوم عینی (آغوش مادر) به سرعت به طیف وسیعی از عوامل گسترش مییابد، و این همان بنیانی است که در فضای رواندرمانی نیز بازآفرینی میشود.
محیط نگهدارنده در رواندرمانی
مفهوم محیط نگهدارنده از رابطه مادر و نوزاد به فضای درمانی منتقل شده و به یکی از ارکان ایجاد یک رابطه درمانی مؤثر تبدیل میشود. این محیط نیز ریشههایی در جنبههای فیزیکی دارد؛ برای مثال، اهمیت یک دست دادن گرم در پایان جلسه، نمونهای از این ارتباط بنیادین است.
۱- ایجاد امنیت و مراقبت : محیط نگهدارنده در جلسه درمانی، مانند محیط مادرانه، میکوشد هالهای از امنیت و مراقبت ایجاد کند. عوامل متعددی در این امر نقش دارند:
- رازداری و رویکرد بدون قضاوت: بحثهای اولیه درباره محرمانگی و اتخاذ رویکردی غیرقضاوتی، سنگ بنای اولیه امنیت هستند.
- زبان بدن درمانگر: حرکاتی مانند تکان دادن سر، لبخند زدن و گرمای یک دست دادن، همگی به احساس امنیت و مراقبت در مراجع کمک میکنند.
- چارچوب درمانی (the frame): جنبههای ساختاری درمان نیز در این امر مؤثرند. برای مثال، دریافت هزینه برای یک جلسه غیبت، این پیام را منتقل میکند که: «آن ساعت برای شما رزرو شده است، چه از آن استفاده کنید یا نه. آن ساعت متعلق به شما و فقط شماست.» همچنین، سیاست دقیق پایان دادن به موقع جلسات این پیام را در بر دارد: «شاید شما فانتزیهای ناخودآگاهی از بلعیدن من با نیازهای بیکران خود داشته باشید، اما من میتوانم از خودم مراقبت کنم. با اجازه ندادن به بلعیده شدن، من برای پاسخ به نیازهای شما حاضر خواهم ماند.»
۲- بستری برای خودشناسی : همانند مفهوم اصلی وینیکات، ایده محیط نگهدارنده درمانی بسیار فراتر از امنیت و مراقبت است. این محیط باید فضایی را فراهم کند که در آن هر مراجع بتواند خود را کشف کند. اگر درمانگری در ساعت ۹ با «سارا» که توسط ناپدریاش مورد آزار جنسی قرار گرفته و ترکیبی از اشتیاق و نفرت را نسبت به درمانگر احساس میکند، جلسه داشته باشد و در ساعت ۱۰ با «رضا» که توسط مادری مجرد بزرگ شده و درمانگر را فردی غیرواقعی «مانند کسی از یک برنامه تلویزیونی» میبیند، کار کند، بر او واجب است که نه تنها به یاد داشته باشد این دو، افرادی بسیار متفاوت هستند، بلکه هر کدام به چیزی بسیار متفاوت نیاز دارند(نوعی متفاوت از «نگه داشتن»).
میزان لبخند، میزان به اشتراکگذاری تجربیات شخصی، میزان تماس چشمی و حتی تعداد دفعات تکان دادن سر، همگی باید بر اساس اینکه مراجع کیست و نیازهایش چیست، تعیین شوند. تلاش برای آموزش یک پاسخ برنامهریزیشده به درمانگر، ناگزیر به رفتاری تصنعی و غیرانسانی میانجامد؛ این دیدگاه به معنای درمان بیماری به جای درمان مراجع است. اروین یالوم در این مورد میگوید: «برای هر بیمار، یک درمان جدید خلق کنید!» «نگه داشتنِ» برنامهریزیشده و مبتنی بر کتاب درسی، مانند در آغوش گرفته شدن توسط یک ربات است؛ نه احساس امنیت و اعتماد واقعی را تسهیل میکند و نه خودآگاهی را افزایش میدهد.
مثال: یک تلاش ناموفق برای «نگه داشتن»
محمد پس از پایان یافتن یک رابطه به درمان مراجعه کرد. او توضیح داد که خودِ جدایی برایش ناراحتکننده نبود، بلکه این واقعیت که زن جوان او را ترک کرده بود، آزارش میداد. او میگفت: «قرار نیست اینطور باشد. من کسی هستم که باید او را ترک کنم.» درمانگر که از بیرحمی این مراجع در استفاده ابزاری از دیگران مبهوت شده بود، با وجود این، کوشید با ارائه نوعی حمایت، همدلانه به نظر برسد و برای آسیبی که به او وارد شده بود، همدردی و درک نشان دهد. هفته بعد، مراجع بازگشت اما تنها برای اینکه بگوید چقدر از درمانگر خشمگین است. او به جلسه بازگشت تا بگوید چه درمانگر وحشتناکی است. درمانگر او را واداشته بود تا «مانند یک آدم ضعیف» باشد و تمام هفته را در خشمی شدید نسبت به او سپری کرده بود.
واضح است که تلاش درمانگر برای «نگه داشتن» این مراجع شکست خورده بود. او در استیصال خود برای ارائه یک پاسخ همدلانه (همدلیای که احساس نمیکرد)، به یک پاسخ کتاب درسی متوسل شد و به طرز فجیعی شکست خورد. این شکست نشان میدهد که پاسخگویی به نیازهای مراجع مستلزم درکی عمیق و واقعی است. اما پاسخگویی به نیازهای مراجع در محیط درمان به چه معناست؟
ارضای نیازها: تمایز میان نیازهای اید و نیازهای ایگو
در گفتمان روانکاوی، بحثی قدیمی پیرامون مناسب بودنِ برآورده کردن نیازهای مراجع توسط درمانگر وجود دارد. راهحل وینیکات، تمایز قائل شدن بین انواع مختلف نیازهاست. او بین نیازهای نهاد (id needs) و نیازهای ایگو (ego needs) تفاوت قائل شد. نیازهای نهاد به غرایز یا تکانهها مربوط میشوند و اساساً نیازهای فیزیکی مانند نیاز به غذا، مایعات، نوازش و میل جنسی هستند. نیازهای ایگو، نیازهایی برای رشد کامل فرد هستند؛ مانند نیاز به توجه و دیده شدن و به رسمیت شناخته شدن. قاعده کلی وینیکات ساده است: «نیازهای نهاد هرگز نباید در رواندرمانی ارضا شوند؛ نیازهای ایگو همیشه باید ارضا شوند.»
نوع نیاز
|
تعریف
|
قانون وینیکات
|
نیازهای Id
|
نیازهای مربوط به غرایز و تکانهها که عمدتاً ماهیت فیزیکی دارند (غذا، نوازش، میل جنسی).
|
هرگز نباید در رواندرمانی ارضا شوند.
|
نیازهای Ego
|
نیازهای مربوط به رشد کامل ایگو (دیده شدن، به رسمیت شناخته شدن، قدردانی، حریم خصوصی، ارتباط و تنهایی).
|
همواره باید در رواندرمانی ارضا شوند.
|
مثال بالینی: فانتزی ساندویچ خوشمزه
درمانگر در حال کار بر روی مراجع زنی است که مادری بهشدت ناکافی (مادر الکلی) داشت. در میانه یک جلسه ناگهان گفت: «میدانی چه میخواهم؟ فقط میخواهم کسی به من غذا بدهد. از اینکه همه وعدههای غذاییام را خودم بپزم خستهام.» درمانگر که از انتقال مادرانه قوی مراجع و انتقال متقابل خود، آگاه بود؛ ناگهان فانتزی واضحی را تجربه کرد که در جلسه بعد با یک ساندویچ غولپیکر از او استقبال میکند.
البته درمانگر چنین کاری نکرد، اما در عوض، فانتزی خود را با مراجع در میان گذاشت. آوردن یک ساندویچ واقعی، نادیده گرفتن کامل اصل مطلب بود. زیرا این بدن او (نهاد) نبود که میخواست تغذیه شود، بلکه ایگوی او بود. او در کودکی از کمبود غذا رنج نبرده بود؛ بلکه از کمبود توجه، عشق و اعتباربخشی محروم مانده بود. با به اشتراک گذاشتن فانتزی، درمانگر در حال تغذیه ایگوی او با چیزی از ایگوی خودش (تخیل) بود. او به مراجع نشان میداد که نه تنها نیازهایش را میفهمد و تأیید میکند، بلکه با یک واکنش عاطفی کاملاً مکمل به آنها پاسخ میدهد.
مثال بالینی: خشم ناشی از رهاشدگی
مراجع دیگری با مسائل شدید رهاشدگی، پس از بازگشت درمانگر از یک تعطیلات سههفتهای، هفتهها درگیر خشم نسبت به او بود. در یک مقطع، فانتزی فرو کردن چاقو در بدن درمانگر را گزارش داد. جنبههای «نهاد» (فیزیکی) واکنش او واضح بود: پرخاشگری مرگبار، و این واقعیت که خشم او واکنشی در برابر حس رهاشدگی همراه با نابودی بود.
درمانگر دو تکانه آنی برای پاسخ مستقیم به مسائل «نهاد» او را در خود حس کرد: اول اینکه خود را مقصر بداند و بگوید: «وای خدای من! خیلی متأسفم که این همه درد برایت ایجاد کردم.» دوم اینکه به او اطمینان دهد: «نگران نباش! به ندرت تعطیلات طولانی میروم. تا مدتها چنین اتفاقی نخواهد افتاد.» هر دو پاسخ نامناسب و نادرست بودند، زیرا درمانگر علت درد او نبود؛ بلکه اعمال او دردی را که از کودکی در اعماق وجودش مدفون بود، فعال کرده بود.
در عوض، درمانگر با تمام وجود و همدلانه گوش داد. او تلاش کرد خود را جای مراجع بگذارد و وحشت و دردی را که زیربنای خشم او بود، احساس کند. او نه عذرخواهی کرد و نه قولی داد. او صرفاً کوشید تا درد و وحشت برانگیختهشده را بیابد، درک کند و این درک را به مراجعش منتقل نماید. هفتهها بعد، مراجع تأیید کرد که این دقیقاً همان چیزی بود که به آن نیاز داشت.
مثال بالینی: مرد قدبلند
زهرا، مراجعی در اوایل بیست سالگی، در هفت سالگی توسط یکی از دوستان پدربزرگش مورد آزار جنسی قرار گرفته بود. در سال دوم درمان، ترس او از درمانگر کاهش یافته بود اما همچنان وجود داشت. در یک جلسه، او با حسرت درباره اینکه چقدر در کنار زنان احساس امنیت بیشتری میکند، صحبت کرد. درمانگر با لحنی خنثی گفت: «این شامل من هم میشود.» جاسمین پاسخ داد: «بله، شما یک مرد هستید.»
این زن جوان مستاصلانه میخواست به درمانگر اعتماد کند. درمانگر میتوانست با تلاش برای ارضای مستقیم نیاز به امنیت فیزیکی (نیاز نهاد) به او اطمینان دهد، اما در عوض تصمیم گرفت به یک نیاز ایگو، یعنی نیاز به «دیده شدن»، پاسخ دهد. او گفت: «من فقط یک مرد نیستم، من یک مرد خیلی بزرگ هستم.» (درمانگر ۱۹۳ سانتیمتر قد داشت و مراجع حدود ۳۰ سانتیمتر کوتاهتر بود). سپس برداشتی را که هنگام شنیدن اولین بار داستان آزار داشت، با او در میان گذاشت.
مراجع به این مداخله همانطور واکنش نشان داد که مراجعان هنگام احساس «دیده شدن» نشان میدهند: با قدردانی لبخند زد و بدنش آرام گرفت. تلاش درمانگر برای اینکه او احساس «دیده شدن» کند، باعث شد که احساس امنیت بیشتری نماید. این مثالها نشان میدهند که فرآیند «نگه داشتن» ماهیتی عمیقاً تعاملی و دوطرفه دارد.
ماهیت تعاملی «نگه داشتن»: یادگیری از مراجع
«نگه داشتن» صرفاً انتقال این پیام به مراجع (یا نوزاد) نیست که محیط امن، پذیرا و دوستداشتنی است؛ بلکه می تواند به معنای یادگیری از مراجع (یا نوزاد) باشد، اینکه چه چیزی احساس امنیت میدهد، چه چیزی نیاز به پذیرش دارد و چه چیزی عشقآمیز است.
آرزو، زنی در اواخر بیست سالگی، بهشدت افسرده و منزوی بود. او خود را یک انسانگریز توصیف میکرد و دوستی نداشت. درمانگر او را به گربهای تشبیه میکرد که به تنهایی راه میرود. اما او گربه نبود؛ گربهها دوست دارند هر وقت خودشان بخواهند در آغوش گرفته شوند. آرزو نمیخواست لمس شود. بنابراین، استعارهای که درمانگر برای کار با او در ذهن داشت، یک سنجاب زمینی بود. درمانگر آموخته بود که اگر نزدیک یک سنجاب زمینی با یک بادامزمینی در دست بنشینی، بسیار صبور باشی و هیچ حرکتی نکنی، سرانجام با حس پنجههای کوچکی که بادامزمینی را از نوک انگشتانت برمیدارند، پاداش خواهی گرفت. این شیوهای بود که آرزو نیاز داشت «نگه داشته شود».
جلسات اولیه آنها با سکوتهای طولانی همراه بود. درمانگر هرگز او را تشویق به صحبت کردن نکرد، زیرا هرگونه مداخلهای از این دست برای او تجربهای مزاحم تلقی میشد. در عوض، درمانگر صبورانه منتظر میماند تا آرزو از رؤیاهایش بیرون بیاید، متوجه حضور او شود و به خود اجازه دهد فکر کند که شاید، فقط شاید، درمانگر چیزی برای ارائه به او داشته باشد. برای او، «نگه داشتنِ» مناسب در ابتدا به معنای «لمس نشدن» بود. اما مکانیسم روانشناختی این فرآیند چیست؟
مکانیسم همانندسازی (Identification)
از دیدگاه وینیکات، فرآیند روانشناختی که «نگه داشتن» از طریق آن عمل میکند، همانندسازی(identification) است. اما تعریف وینیکات از این واژه با تعریف کلاسیک آن متفاوت است. در حالی که تعریف کلاسیک به درونیسازی دیگری در خود اشاره دارد، وینیکات آن را نوعی «فرافکنی خود به درون دیگری» برای کشف اشتراکات توصیف میکند. این یک «حساسیت تشدید یافته» از سوی مادر نسبت به نیازهای نوزاد است که وقتی مادر میتواند «خود را در جایگاه نوزادش احساس کند»، به دست میآید.
وینیکات این حالت روانی را «دغدغه اولیه مادرانه» (Primary Maternal Preoccupation) مینامد. ویژگیهای این حالت عبارتاند از:
- این حالت به تدریج در دوران بارداری، به ویژه در اواخر آن، ایجاد میشود و به یک وضعیت حساسیت تشدید یافته تبدیل میگردد.
- چند هفته پس از تولد کودک ادامه مییابد.
- مادران پس از بهبودی از این حالت، به راحتی آن را به یاد نمیآورند و تمایل به سرکوب خاطره آن دارند.
این نوع همانندسازی با آنچه آلیس میلر در مورد والدین خودشیفته توصیف میکند (جایگزینی نیازهای والد به جای نیازهای کودک) کاملاً متفاوت است. آنچه وینیکات توصیف میکند، نوعی «رقص دیالکتیکی» است. نوزاد با زبان بدن خود، صحت یا عدم صحت تفسیرهای مادر را تأیید یا رد میکند، البته اگر مادر حساسیت تشدید یافته کافی برای «شنیدن» داشته باشد.
خطرات همانندسازی بیش از حد (Over-identification)
ادبیات رواندرمانی عمدتاً بر خطرات «همذاتپنداری بیش از حد» تمرکز دارد. این پدیده به تمرکز افراطی بر شباهتهای بین درمانگر و مراجع به قیمت نادیده گرفتن تفاوتهای مهم اشاره دارد. یکی از خطرات این است که درمانگر به جای درمان مراجع، به طور نیابتی شروع به درمان خود کند.
برای مثال، مراجعی خشم خود را از پدرش به دلیل سرقت پول از صندوق امانات خانواده ابراز میکرد. این سرقت باعث شده بود که مراجع حمایت مالی مورد انتظار خود را برای شروع کارش از دست بدهد. درمانگر هفتهها همدلانه از خشم او حمایت کرد، تا اینکه مشخص شد خشم او و خشم درمانگر بر سر موضوعات کاملاً متفاوتی است. خشم درمانگر به خاطر کاری بود که پدر با مراجعش کرده بود (دزدیدن پول و به هم ریختن آینده مالی او). اما مراجع پدرش را برای این موضوع بخشیده بود. خشم مداوم او به خاطر تأثیر این کار بر اعضای خانواده بزرگتر بود. این سرقت باعث ایجاد شکافی در خانواده شده بود و او به خاطر این موضوع نمیتوانست پدرش را ببخشد. درمانگر و مراجع در یک صفحه، اما در دو کتاب کاملاً متفاوت بودند.
جوهر درمان: فرآیندی مستمر برای خلق و کشف خود
یادگیری که در محیط نگهدارنده اتفاق میافتد، یک خیابان دوطرفه است. مادر (درمانگر) نه تنها تلاش میکند به نوزاد (مراجع) اطلاع دهد که جهان (محیط) مکانی امن است، بلکه توسط نوزاد (مراجع) نیز از اینکه او کیست، چه چیزی احساس خوب یا بد میدهد، و چه چیزی واقعی یا کاذب است، آگاه میشود. نکته اصلی اینجاست: نوزاد در حین انتقال اینکه کیست، فرآیند مادامالعمر خلق و کشف خود را آغاز میکند.
با این درک، میتوان دید که مفهوم پیچیده محیط نگهدارنده، جوهر فرآیند درمانی را نمایندگی میکند. اگرچه مراحل قابل شناسایی در درمان وجود دارد و یک محیط نگهدارنده رضایتبخش باید قبل از تفسیرهای کلامی عمیق ایجاد شود، اما این اشتباه است که مداخلات تفسیری را «درمان واقعی» و محیط نگهدارنده را صرفاً پیشدرآمدی بر آن بدانیم. در واقع، محیط نگهدارنده درمانی و گفتگوی کلامی، دو شکل متفاوت از یک فرآیند واحد هستند: فرآیند خلق و کشف «خود» از طریق تعامل با یک انسان دیگر.
بنابراین، «درمان» نه با ایجاد «اتحاد درمانی» و نه حتی با امضای قرارداد «رضایت آگاهانه» آغاز میشود. درمان (فرآیند خلق و کشف خود از طریق تعامل با دیگری) از لحظهای آغاز میشود که درمانگر برای اولین بار در اتاق انتظار را باز میکند، سلام میکند و به راحتی مراجع با تماس چشمی، و استحکام دست دادن، لبخند یا عدم لبخند، محل نشستن مراجع روی کاناپه، اینکه آیا مراجع اول شروع به صحبت میکند یا نه، و غیره توجه میکند. و این فرآیند کشف، هم برای درمانگر و هم برای مراجع، از همان ابتدا در جریان است.
تکامل محیط نگهدارنده: سازگاری با رشد مراجع
این یک خطاست که محیط نگهدارنده را تنها به مراحل اولیه درمان مرتبط بدانیم. همانطور که نیازهای نوزاد برای در آغوش گرفته شدن تغییر میکند (آنچه برای یک نوزاد آرامشبخش است، چند ماه بعد برای همان نوزاد خشمآور خواهد بود)، ماهیت محیط نگهدارنده در درمان نیز باید با رشد و توسعه مراجع تغییر کند. این بخشی از معنای گفته معروف بیون (Bion) است که جلسات درمانی باید «بدون حافظه یا میل» آغاز شوند. اگر بیش از حد به خاطرات خود تکیه کنیم، با مراجعی که هفته یا سال قبل دیدهایم، مواجه میشویم، نه مراجعی که در لحظه حال در اتاق حضور دارد.
تکامل درمان «زهرا» این موضوع را به خوبی نشان میدهد:
- ۱. مرحله اول: در ابتدا، با توجه به تاریخچه او، درمانگر فضایی از امنیت مطلق ایجاد کرد و از هرگونه چالشی پرهیز نمود. او سعی میکرد گرم، همدل و حامی باشد، اما از هرگونه ظاهری از تحمیل یا فضولی خودداری میکرد.
- ۲. مرحله دوم: حدود دو سال پس از شروع درمان، زهرا درخواست کرد که درمانگر «چالشبرانگیزتر» باشد. او دیگر آن کودک شکننده و ترسیده نبود. «نگه داشتن» درمانگر بیش از حد امن و در نتیجه، بیثمر شده بود. درمانگر سبک خود را تغییر داد: او دیگر یک «نوزاد شکننده» را نگه نمیداشت، بلکه یک «کودک نوپای پر جنبوجوش» را که مشتاق کشف جهان و خود بود، همراهی میکرد.
- ۳. مرحله سوم: چند سال بعد، زهرا دوباره نیاز به تغییر داشت. درمانگر همچنان او را به عنوان یک «کودک نوپای پر جنبوجوش» درمان میکرد، در حالی که او اکنون یک «زن جوان پرجنبوجوش و سرزنده» بود. با توجه به تاریخچه او، درمانگر همیشه تلاش کرده بود تا خود و به ویژه جنسیت خود را تا حد امکان از اتاق دور نگه دارد. اما اکنون، این کنارهگیری مشکلسازتر از تهدید جنسیت او شده بود. زهرا به جای کنارهگیری، به حضور واقعی درمانگر نیاز داشت. درمانگر در پاسخ، به جای فاصله گرفتن، بلوغ و زنانگی او را «جشن گرفت» و با او همراهی کرد.
این تکامل نشاندهنده تعامل پویای بین تجربه غیرکلامی و بیان کلامی است که در هسته فرآیند درمانی قرار دارد.
نتیجهگیری: یگانگی کلام و تجربه
تفکر نمادین و ارتباط کلامی دستاوردی تکاملی است، اما گاهی این غرور باعث میشود که تجربه زیسته نادیده گرفته شود. تفکر، بازنمایی نمادین عمل است. فکر «من میترسم» بازنمایی نمادین اعمالی مانند افزایش ضربان قلب و تنفس سریعتر است. ما به اشتباه کلمه را بر تجربه برتری میدهیم. آنها دو جلوه مکمل و به یک اندازه حیاتی از زندگی ما هستند. زبان نمادینی که با مراجعانمان صحبت میکنیم و محیط نگهدارنده غیرکلامی که فراهم میکنیم، دو نمود از یک فرآیند درمانی واحد هستند.
یک درمانگر جوان که سالها در درمان بود، جلسهای را با بیان اینکه از درمانگرش عصبانی است، آغاز کرد. او متوجه شده بود که به مراجعان خود بازخورد کلامی زیادی در مورد تلاش و پیشرفتشان میدهد، در حالی که از درمانگرش چنین بازخوردی دریافت نمیکند. او نیاز به انعکاس (mirroring) داشت. درمانگر در ابتدا سعی کرد توضیح دهد که حس تغییر باید از یک تجربه درونی ناشی شود، نه از یک قضاوت بیرونی. اما وقتی متوجه مخالفت مراجع شد، حرف خود را تصحیح کرد: «میدانم که بخشی از حرفم بیهوده است. بخش بیهودهاش این است که “تجربه درونی” هرگز کاملاً درونی نیست. این تجربه، تا حدی، از بیرون، از یک رابطه میآید.»
درمانگر همواره خود را در ابراز حمایت، همدلی و مراقبت بسیار بخشنده میدانست، اما این ابرازها عمدتاً غیرکلامی بودند: لبخند، اخم، تکان دادن سر و خنده. او فراموش کرده بود که ما چقدر به بازخورد کلامی نیاز داریم. بنابراین به مراجعش گفت که او یکی از سختکوشترین مراجعانی است که تا به حال داشته و پیشرفتش الهامبخش است. مراجع لبخند زد، اما این لبخندِ کودکی نبود که تازه نوازش شده باشد. او از قبل حقیقت آنچه را که درمانگر گفته بود، میدانست. لبخند او، لبخند کسی بود که دانش درونیاش توسط فردی مهم برای او، تأیید و مشاهده شده بود.
در نهایت، محیط نگهدارنده کلامی و غیرکلامی، دو وجه جداییناپذیر از یک فرآیند درمانی واحد هستند که هدف آن، خلق و کشف «خود» در تعامل با دیگری است.
واژهنامه اصطلاحات کلیدی مقاله
اصطلاح
|
تعریف
|
محیط نگهدارنده
(Holding Environment)
|
مفهومی که هم به معنای عینی (آغوش مادر) و هم نمادین (ایجاد فضایی از امنیت و مراقبت) است. این محیط یک ارتباط دوطرفه برای کشف «خود حقیقی» است و نه فقط یک پیشنیاز برای درمان، بلکه نمونهای اولیه از خود درمان محسوب میشود.
|
خود حقیقی (True Self)
|
احساسی از اینکه فرد واقعاً کیست و چه چیزی باعث میشود احساس زنده و واقعی بودن کند. کشف این خود در محیط نگهدارنده اولیه آغاز میشود.
|
نیازهای نهاد (Id Needs)
|
نیازهای مرتبط با تکانهها یا غرایز که اساساً ماهیت فیزیکی دارند، مانند نیاز به غذا، گرما و رابطه جنسی. این نیازها هرگز نباید در رواندرمانی ارضا شوند.
|
نیازهای من (Ego Needs)
|
نیازهایی که برای رشد کامل Ego ضروری هستند، مانند نیاز به دیده شدن، به رسمیت شناخته شدن، حریم خصوصی، ارتباط با ابژه و تنهایی. این نیازها همیشه باید در درمان برآورده شوند.
|
همانندسازی (Identification)
|
از دیدگاه وینیکات، این اصطلاح به معنای فرافکنی خود به درون دیگری، برای یافتن اشتراکات است؛ نوعی حساسیت تشدید یافته که به مادر/درمانگر اجازه میدهد خود را جای نوزاد/مراجع بگذارد تا نیازهای او را درک کند. این با تعریف کلاسیک که بر درونیسازی دیگری تأکید دارد، متفاوت است.
|
دلمشغولی اولیه مادرانه
(Primary Maternal Preoccupation)
|
حالتی از حساسیت تشدید یافته (وینیکات آن را «بیماری طبیعی» مینامد) که مادر در اواخر بارداری و هفتههای پس از زایمان تجربه میکند و به او این امکان را میدهد که خود را جای نوزادش احساس کرده و نیازهای او را برآورده سازد.
|
همانندسازی بیش از حد
(Over-identification)
|
تمرکز بیش از حد درمانگر بر شباهتهای درکشده میان خود و مراجع، به قیمت نادیده گرفتن تفاوتهای مهم. این امر میتواند منجر به درک نادرست و درمان نیابتی خود به جای مراجع شود.
|
محیط نگهدارنده/نگهداشتهشده
(Holding/being-held environment)
|
اصطلاحی جامعتر که بر ماهیت دیالکتیکی و دوطرفه ارتباط تأکید دارد، جایی که نوزاد/مراجع نیز به طور فعال از طریق واکنشهای خود، به مادر/درمانگر در مورد نیازهایش اطلاع میدهد.
|
منبع : Object Relations and Intersubjective Theories in the Practice of Psychotherapy . Bruce Brodie
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.