ذهن ناهشیار در نیمکره راست
ذهن هشیار در نیمکره چپ و ذهن ناهشیار در نیمکره راست قرار دارد.
وظیفه انسان این است که به محتوایی که از ذهن ناهشیار به سوی بالا میآید، آگاه شود؛ سرنوشت او این است که آگاهی بیشتری ایجاد کند.(یونگ)
در سالهای اخیر، مفهوم ذهن ناهشیار (unconscious)، که مفهوم محوری در روانکاوی است، به شکلی نوین در ادبیات علمی عصب شناسان ظهور کرده است. این تحول، درک ما از ذهن انسان را از یک مفهوم انتزاعی به پدیدهای قابل مطالعه در علوم اعصاب مدرن تبدیل کرده است. روانکاوی، که زمانی «مطالعه علمی ذهن ناهشیار» نامیده میشد، اکنون با رشتههایی مانند عصبزیستشناسی همگرا شده است تا فرآیندهای ضمنی، خودانگیخته، سریع و غیرارادی را که در سطوح زیرین هشیاری عمل میکنند، توصیف کند. این پیشرفت علمی به ما امکان میدهد تا عمیقتر به ماهیت ذهن انسان پی ببریم.
با وجود این پیشرفتها، بسیاری از متخصصان همچنان به دیدگاههای منسوخ، پایبند هستند که ذهن ناهشیار غیرکلامی را بدوی و نسخهای کوچکتر از ذهن کلامی پیچیده میدانند و نیمکره راست «غیرغالب» را ضعیفتر از نیمکره چپ «غالب» میپندارند. این دیدگاهها اکنون توسط تحقیقات مدرن در زمینه جانبیشدن مغز، رد شدهاند. ما باید به تأثیر ماندگار و بنیادین ذهن ناهشیار که در مراحل اولیه رشد شکل میگیرد و تمام جنبههای بعدی زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد، توجه کنیم.
این دیدگاه با نظر فروید همسو است که بر ماندگاری ذهن بدوی تأکید داشت. او بیان میکند: «مراحل ابتدایی رشد در کنار مراحل بعدی که از آن برخاسته است، باقی میمانند؛ مراحل بدوی همیشه میتوانند دوباره برقرار شوند؛ ذهن بدوی، به کاملترین معنای کلمه، فناناپذیر است». فروید در سال ۱۹۲۰ اعلام کرد که «ناهشیار همان حیات ذهنی نوزادی است». رشد ذهن ناهشیار از دوره پیش از تولد آغاز شده و در سراسر عمر ادامه مییابد و پایههای زیستشناختی آن را در تعاملات اولیه دلبستگی و رشد مغز دیده می شود.
۱. بنیاد عصبشناختی دلبستگی اولیه و شکلگیری خود
مفهوم عصبشناسی میانفردی (interpersonal neurobiology) چارچوبی را فراهم میکند که توضیح میدهد چگونه روابط عاطفی، ساختار و عملکرد مغز را شکل میدهند. بر اساس این دیدگاه، اولین رابطه نوزاد با مادر، به عنوان یک «الگو» (template) عمل میکند که ظرفیتهای فرد برای روابط عاطفی بعدی، تواناییهای انطباقی و حتی آسیبپذیریهای روانی را به طور دائمی شکل میدهد. این تجربیات اولیه که بخش بزرگی از آنها در سطوح ناهشیار رخ میدهد، سازماندهی یک سیستم یکپارچه و باثبات را که همان «خود»(Self) است، عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهند.
این دیدگاه در این عبارت کلیدی خلاصه میشود: «خودسازماندهی مغز در حال رشد در بستر رابطهای با مغزی دیگر، رخ میدهد». طی سه دهه گذشته، شواهد میانرشتهای فراوانی در تمام گونههای پستانداران، از جمله انسان، نشان دادهاند که مادر تأثیری ماندگار و پاکنشدنی بر رشد مغز نوزاد، هم قبل و هم بعد از تولد، دارد. این تأثیرات صرفاً روانشناختی نیستند، بلکه در سطح ساختارهای زیرقشری و قشری مغز نیز ثبت میشوند.
این پیوند اولیه و بنیادین، از طریق ارتباطات سریع و عاطفی بین نیمکره راست ناهشیار مادر و نیمکره راست ناهشیار در حال ظهور نوزاد، رخ می دهد. به عبارت دیگر، تجربیات عاطفی اولیه در دورههای حساس رشد نیمکره راست، ساختارهای روانی فرد را که مسئول پردازش اطلاعات ناهشیار هستند، برای همیشه تحت تأثیر قرار میدهند. این ارتباطات غیرکلامی، پایه و اساس شکلگیری ذهن ناهشیار را تشکیل میدهند.
۲. نیمکره راست به عنوان بستر ناهشیار فرویدی
با تکیه بر این بنیاد که ارتباط اولیه از طریق نیمکره راست، واسطهگری میشود، اکنون میتوانیم این فرضیه را مطرح کنیم که نیمکره راست مغز، بستر زیستروانشناختی (psychobiological substrate) برای ناهشیار فروید است. این ادعا، مفهوم انتزاعی «ناهشیار» را به یک عملکرد مغزی ملموس و قابل مطالعه تبدیل میکند. رشد این ذهن ناهشیار از سه ماهه آخر بارداری، یعنی در دوره جنینی آغاز شده و در طول عمر ادامه مییابد. همانطور که فیشر و پیپ (Fischer and Pipp) اشاره میکنند، «عملکرد یک نوزاد اساساً ناهشیار است، و فرآیندهای ناهشیار فرد بزرگسال باید در عملکردهای بدوی نوزاد ردیابی شوند».
جان بالبی (John Bowlby)، با تلفیق روانکاوی، رفتارشناسی و علوم اعصاب، نقش مهمی در درک این فرآیند داشت. او پیشنهاد کرد که در زمینههای دلبستگی عاطفی، احساسات از طریق نشانههای غیرکلامی مانند «حالات چهره، وضعیت بدن، لحن صدا، تغییرات فیزیولوژیکی و کنشهای اولیه» شناسایی میشوند. شواهد عصبزیستشناختی مدرن این دیدگاه را تأیید کرده و نشان میدهند که این ارتباطات دلبستگی غیرکلامی، به شدت در نیمکره راست (right-lateralized) هستند. این نیمکره در تمام مراحل بعدی رشد نیز برای درک نشانههای غیرکلامی غالب باقی میماند.
شواهد کلیدی برای جانبیشدن این ارتباطات در نیمکره راست عبارتند از:
- ارتباطات بصری-چهرهای: نیمکره راست در پردازش چهرهها و حالات عاطفی آنها، حتی در سطوح ناهشیار، غالب است.
- ارتباطات لمسی-حرکتی: درک و بیان هیجان از طریق حرکات بدن و تماس فیزیکی در نیمکره راست پردازش میشود.
- ارتباطات شنیداری-آهنگی: نیمکره راست مسئول درک آهنگ و لحن عاطفی صدا (prosody) است.
این ارتباطات غیرکلامی نیمکره راست، که به عنوان ارتباطات فرآیند اولیه (primary process) توصیف میشوند، در تضاد با ارتباطات کلامی و منطقی فرآیند ثانویه (secondary process) نیمکره چپ قرار دارند. درک مکانیسمهای این تعاملات اولیه، کلید فهم چگونگی شکلگیری ذهن ناهشیار است.
۳. ارتباط شبه گفتوگو و تعاملات چهره به چهره
تروارتن (Trevarthen)، مکانیسم کلیدی ارتباط اولیه مادر و نوزاد را شبهگفتوگو (protoconversation) نامید. این مفهوم، تعاملات چهرهبهچهره اولیه را به عنوان یک «گفتوگو بین دو نیمکره راست» توصیف میکند. در این تعاملات، پیامهای بصری چشمدرچشم با آواسازیها (مانند لحن مادرانه یا «motherese») و حرکات لمسی و بدنی، هماهنگ میشوند تا یک کانال ارتباطی غنی بین حالتهای عاطفی مثبت مغز مادر و نوزاد را فراهم کنند. این تعاملات، کانالهای چندوجهی ارتباط چهرهبهچهره است. جهتگیری چشمبهچشم، آواسازیها، و حرکات دست و سر به صورت هماهنگ عمل میکنند تا آگاهی و هیجانات بینفردی را بیان کنند و یک رزونانس دوتایی (dyadic resonance) ایجاد می نمایند.
این مکانیسم تعاملی نیازمند هماهنگی بین انگیزههای نوزاد و احساسات ذهنی مراقب بزرگسال(مادر) است. مغز کودک به طور خاص برای جفت شدن با مغز بزرگسالان از طریق این ارتباطات عاطفی سازگار شده است. همانطور که تروارتن اشاره میکند، «تنظیمکنندههای ذاتی رشد مغز انسان در یک کودک به طور خاص برای جفت شدن (از طریق ارتباط عاطفی)، با تنظیمکنندههای مغز بزرگسالان، سازگار شدهاند». تصویر تأثیرگذار ربکا ساکس و نوزادش در یک اسکنر MRI، این پیوند را در سطح آناتومی عصبی پایه به نمایش میگذارد. این تصویر نشان میدهد که چگونه مغز آسیبپذیر نوزاد توسط مغز بزرگسال در آغوش گرفته شده و این دو مغز از طریق یک بوسه بر پیشانی نوزاد، در حال ارتباط صمیمی با یکدیگر هستند. این تصویر به طور نمادین چگونگی شکلگیری مغز در حال رشد در بستر یک رابطه را به تصویر میکشد.
مکانیسم زیستی – روانی (psychobiological) این فرآیند به این صورت عمل میکند: نیمکره راست نوزاد، که در پردازش اطلاعات هیجانی بصری و تشخیص چهره مادر غالب است، با خروجی نیمکره راست مادر، که در بیان و پردازش هیجان و ارتباط غیرکلامی نقش دارد، هماهنگ میشود. در این تعاملات سریع، قشر راست مغز مادر به عنوان الگویی برای حک شدن (imprinting) مدارهای عصبی در قشر راست مغز کودک عمل میکند. این فرآیند، سیمکشی مدارهایی را شکل میدهد که ظرفیتهای عاطفی کودک را توسعه می دهند.
۷. یکپارچهسازی مدلهای ذهن: توپوگرافی و ساختاری
با استفاده از درک مدرن از توالی بلوغ مغز، میتوان مدلهای توپوگرافیک (topographical) و ساختاری (structural) فروید از ذهن را یکپارچه کرد. این شکل، تکامل سلسلهمراتبی مغز را بر اساس توالی بلوغ عصبزیستشناختی آن نشان میدهد. این فرآیند از پایین به بالا (از ساقه مغز به قشر مخ) رخ میدهد. ابتدا ساختارهای خودکار و برانگیختگی ساقه مغز، سپس سیستم لیمبیک پردازشگر هیجان، پس از آن نیمکره راست با رشد سریعتر، و در نهایت عملکردهای کلامی نیمکره چپ به بلوغ میرسند. شکل روبرو این فرآیند را به تصویر میکشد و به طور خاص محور عمودی نیمکره راست را برجسته میکند که تکامل ذهن از ناهشیار عمیق (ساختارهای زیرقشری) به پیشهشیار (قشر نیمکره راست) و در نهایت هشیار (نیمکره چپ) را نشان میدهد.
مفهوم «واپسروی» (regression) را میتوان از منظر عصبروانکاوی به عنوان یک تغییر عملکردی از حالتهای پردازشی پیچیدهتر و با واسطه کلامی نیمکره چپ، به حالتهای شهودیتر و مبتنی بر تصویر نیمکره راست تعریف کرد. بر اساس این مدل، دو نوع واپسروی وجود دارد:
- ۱. واپسروی بیننیمکرهای (توپوگرافیک): این یک تغییر افقی از حالت غالب ذهن هشیار نیمکره چپ به ذهن پیشهشیار (preconscious) نیمکره راست است. این تغییر به نیمکره راست اجازه میدهد تا با فعالیت بیشتری عمل کند.
- ۲. واپسروی دروننیمکرهای (ساختاری): این یک تغییر عمودی از سطوح بالاتر به پایینتر در خودِ نیمکره راست است؛ یعنی حرکتی از قشر به زیرقشر، از پیشهشیار به ناهشیار و ناهشیار عمیق.
شکل روبرو استعاره کوه یخ فروید (Freud’s iceberg metaphor) را در یک نسخه بهروز شده و عصبزیستشناختی به تصویر میکشد. در این مدل، نوک کوه یخ که بیرون از آب است، نمایانگر ذهن هشیار (نیمکره چپ) است. سطح زیرین آب، پیشهشیار (نیمکره راست) را نشان میدهد. بخش عمیقتر و بزرگتر کوه یخ، ناهشیار (نیمکره راست) است که شامل مفاهیمی مانند سرکوب، گسستگی، مدلهای کاری درونی و عملکردهای ضمنی است. در عمیقترین بخش نیز، ناهشیار عمیق (ساختارهای زیرقشری) قرار دارد. این مدل یکپارچه، درک پیچیدهتر و دقیقتری از دینامیک بین هشیاری و ناهشیاری و چگونگی تعامل سطوح مختلف ذهن با یکدیگر ارائه میدهد.
۸. نتیجهگیری: پیامدهای بالینی و آینده پژوهش
یافتههای کلیدی عصب روانکاوی بر نقش محوری دلبستگی اولیه در ساختاردهی به ناهشیار نیمکره راست و تداوم این دینامیکها در سراسر زندگی تأکید دارد. این ارتباطات اولیه غیرکلامی، پایه و اساس توانایی فرد برای تنظیم هیجان، شکلگیری روابط صمیمی و حفظ سلامت روان را تشکیل میدهند. درک این فرآیندها پیامدهای بالینی عمیقی دارد، زیرا اختلال در این سیستم در دوران کودکی میتواند منجر به آسیبپذیری در برابر اختلالات شخصیت، مشکلات تنظیم عواطف و سایر آسیبهای روانی در بزرگسالی شود.
اهمیت درک ناهشیار نیمکره راست برای رواندرمانی در این است که بسیاری از مشکلات روانی ریشه در مدلهای کاری ناهشیار و الگوهای ارتباطی ضمنی دارند که در نیمکره راست ذخیره شدهاند. درمان مؤثر نیازمند دسترسی به این سطوح ناهشیار و تنظیم مجدد آنها از طریق یک رابطه درمانی است که خود نوعی ارتباط «نیمکره راست به نیمکره راست» را بازسازی میکند.
هدف از این مطلب، تعمیق درک ما از منشأ، ساختار و پویایی ذهن ناهشیار از طریق دانش وابسته به تجربه نیمکره راست مغز است. این دانش نه تنها برای درک رشد انسان، بلکه برای بهینهسازی مداخلات بالینی و پیشگیری از اختلالات روانی از ابتدای زندگی حیاتی است.
منبع : The Development of the Unconscious Mind . ALLAN SCHORE
🌿 آیا نیاز به مشاوره دارید؟
در مقاطع مختلف زندگی، گفتوگو با یک مشاور میتواند مسیرتان را روشنتر کند.
جهت رزرو وقت مشاوره حضوری یا آنلاین، با ما در ارتباط باشید.