دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

سیستم جامع ناهشیار

نظریه ای در مورد ذهن انسان

تلاش در جهت دلبستگی به افراد و در نهایت عشق، هسته اصلی طرز کار ذهن انسان را تشکیل می دهد.

سیستم جامع ناهشیار

سیستم جامع ناهشیار در واقع الگوی هیجانی تعبیه شده روانمان است؛ این الگو به دلیل طراحی ساختاری مغز سه قسمتی مان، غریزه دلبستگی مان، ایگوی مان و ذات حیوانی و انسانی مان، در همه انسانها جامع و واحد است.

در ابتدایی ترین سطح ممکن، غریزه دلبستگی احتمال بقای نوزاد را افزایش می دهد چون نوزاد، به خاطر آسیب پذیر و ناتوان بودن، به سرپرست هایش متکی است؛ این غریزه در ذات انسانها وجود دارد، یعنی با آن متولد می شویم و در وجودمان نهادینه شده است. غریزه دلبستگی باعث می شود کودک صمیمیت، محبت و عشق را از والدینش بخواهد.

اشکال دلبستگی سالم به کودک می آموزند که احساساتش قابل پذیرش هستند و ایرادی ندارد اگر احساساتش با احساسات والدینش یا دیگران تفاوت داشته باشند؛ همچنین به او یاد می دهند که احساساتش را تنظیم کند و به شیوه ای سازنده آنها را در میان بگذارد. با این حال وقتی این دلبستگی، به دلیل واکنش نامناسب والدین ناکام شود، واکنشی زنجیره ای از احساسات در کودک به وجود می آید که سیستم جامع ناهشیار (generic System Unconscious) نامیده می شود؛ این سیستم از ۵ سطح تشکیل شده و تلاش هایمان برای دلبستگی (عشق) در هسته آن قرار دارد.

سیستم جامع ناهشیار

۵ سطح سیستم جامع ناهشیار

در طول زندگی کودک به سرعت یاد می گیرد که احساسات عاشقانه اش، آن قدر که او انتظار دارد برآورده نمی شوند؛ خیلی زود متوجه می شود که والدینش، بی هیچ قید و شرطی عاشق او نیستند، بلکه برای به دست آوردن عشق، توجه و محبت والدینش باید کارهای به خصوصی را انجام بدهد یا کارهای به خصوصی را انجام ندهد.

در نتیجه کودک مجبور می شود، خودش را پنهان کند و نقشی را که والدینش از او می خواهند بپذیرد؛ بنابراین دیگر نمی تواند به صورت خودانگیخته خودش باشد و احساساتش را ابراز کند و گرنه پیوند دلبستگی اش با والدینش به خطر می افتد. در سطح هیجانی به صورت ناهشیار متوجه می شود افرادی که عاشقشان است، به طور کامل احساساتش را قبول نمی کنند؛ کودک این پذیرفته نشدن احساساتش را پذیرفته نشدن خودش تعبیر می کند، چون اجازه ندارد خود اصلی اش را به صورت خودانگیخته ابراز کند؛ این نتیجه گیری ناهشیار موجب غم و اندوه می شود. کودک برای مدت زمانی کوتاه احساس دوست داشتنی نبودن دارد و این احساس، درد هیجانی را به دنبال دارد.

این درد هیجانی، به واکنشی متقابل در کودک منجر می شود؛ این واکنش متقابل از غیظ نسبت به والدینش و احساس گناه ناهشیار ناشی از این غیظ تشکیل شده است؛ این دو فرایند هیجانی، ارتباط نزدیکی با هم دارند؛ کودک چون عشق و پذیرشی را که از والدینش انتظار دارد، از آنها دریافت نمی کند، از دستشان عصبانی است؛ این غیظ بخش حیوانی اوست، بخشی که می خواهد بکشد، همان ببر درونش؛ اکنون بخشی از او می خواهد والدینش را بکشد، در حالی که بخش دیگری از او می خواهد والدینش را دوست داشته باشد و والدینش هم او را دوست داشته باشند.

این امر به تعارضی درونی منجر می شود که گناه را در کودک بر می انگیزد؛ مغز خزنده ای او درک می کند که خشونت علیه افراد نزدیکش ممکن است به از بین رفتن پیوند دلبستگی منجر بشود، بنابراین غریزه دلبستگی اش گناه ناهشیار را بر می انگیزد و گناه نیز سازوکار اضطراب ناهشیار را فعال می کند تا بقایش را تضمین کند؛ بیشتر وقت ها، کودک برای حل این تعارض از والدینش کمک می گیرد و از آنها درخواست می کند این احساسات متفاوت را بپذیرند، اما در بیشتر موارد کودک هیچ کمک و حمایتی در راستای تعارض درونی اش دریافت نمی کند.

این گناه ناهشیار، که به دلیل تکانه های پرخاشگرانه اش به وجود می آید، احساس به شدت ناخوشایندی است و ایگو سعی می کند به هر قیمتی از تجربه آن جلوگیری کند، بنابراین، ابتدا توسط سازوکار اضطراب ناهشیار و بعد توسط مکانیسم های دفاعی ایگو سرکوب می شود و نتیجه نهایی آن علائم روان شناختی اضطراب و دیگر مشکلات روان شناختی است.

پست های مرتبط

بیشتر مردم زندگیشان را با بی اطلاعی از احساس گناه ناهشیارشان و نیروی قدرتمندی که دارد، سپری می کنند. در اصل احساس سرکوب شده گناه ناهشیار، در صورتی که برطرف نشود، بر همه کارهایمان هم در کودکی و هم بعدها در بزرگسالی اثر می گذارد.

سطح آخر، دفاع در برابر نزدیکی عاطفی است؛ این مانع که اجازه نمی دهد احساساتمان را در میان بگذاریم، زمانی به وجود می آید که ایگو سعی می کند جلو رسیدن احساسات شدید عشق ، درد، اندوه، گناه و غیظ به ذهن هشیار را بگیرد؛ کودک یاد می گیرد که تجربه کردن این احساسات صرفا به پیامدهای منفی و درد هیجانی منجر می شود و بنابراین وقتی با کسی وارد رابطه می شود، ایگو اش سعی می کند احتمال به وجود آمدن این احساسات را به حداقل برساند.

توانایی برقراری روابط عاطفی صمیمانه با مراقبین فطری است، با این حال، وقتی این عشق جبران نشود، درد و خشم آن قدر شدت می گیرد و غیر قابل تحمل می شود که کودک به صورت ناهشیار تصمیم می گیرد تا این حد به هیچ کس نزدیک نشود تا دوباره چنین آسیبی به او نرسد. بنابراین، تنها راهی که ایگو در پیش می گیرد این است که احساساتش را به طور کلی در میان نگذارد. در نتیجه کودک لایه دفاع در برابر نزدیکی عاطفی را پیرامون کل سیستم درون روانی اش ایجاد می کند. لایه ای که کودکان ابتدا برای محافظت از خودشان از آن استفاده می کنند، بعدها در دوران بزرگسالی، به مانعی مستحکم در برابر ارتباط انسانی رضایت بخش تبدیل می شود.

لحظه ای که کودک شروع به مخفی کردن احساساتش به دیگران می کند، لحظه شروع علائم روان شناختی است؛ هیچ کس موفق به دیدن احساسات اندوه و غم، خشم یا حتی احساسات مثبتش، مانند خوشحالی و عشق در او نمی شود؛ او رفته رفته به ماشینی زنده تبدیل می شود که فاقد ابتدایی ترین ویژگی های انسانی است.

مغز هیجانی به خاطر می سپارد

بشر ماشین نیست، بلکه ارگانیسم زنده ای است که از انرژی تشکیل شده است؛ احساسات، انرژی زندگیمان را تأمین می کنند و انرژی احساساتمان، به آسانی از بین نمی رود، حتی اگر سعی کنیم آنها را با مکانیسم های دفاعی پنهان کنیم؛ اگر به احساسات اجازه حس شدن داده نشود، در بدن باقی خواهند ماند و علائم روان شناختی را به دنبال خواهند داشت، به همین دلیل است که علائم و اضطراب ممکن است یک عمر دوام بیاورند.

نقش پذیری مغز هیجانی بسیار قوی است و وقتی چیزی را در مرحله حیاتی زندگی تا ۷ سالگی یاد بگیرد، تغییر آن نیاز به تلاش خیلی زیادی دارد؛ برای برنامه ریزی دوباره مغز هیجانی باید استراتژی های دفاعی ناسازگاری را که در سنین کودکی یاد گرفته ایم، فراموش و با مواجه شدن با احساساتمان از نو شروع کنیم؛ فردی که با مکانیسم های دفاعی اش همانندسازی می کند و از اتفاقاتی که درونش رخ می دهند بی خبر است، در واقع کاری را بارها تکرار میکند و انتظار نتیجه متفاوتی دارد؛ تا زمانی که این الگو و اتکا به مکانیسم های دفاعی ناسازگار تغییر نکنند، علائم به قوت خود باقی خواهند ماند.

پیدایش مکانیسم های دفاعی

هر فکر، احساس یا تکانه ای که پیوند دلبستگی را به نابودی تهدید کند، واکنش اضطراب از سوی مغز خزنده ای را برانگیخته می کند؛ وقتی کودکی از افراد نزدیکش عصبانی است، تعارضی در درونش به وجود می آید؛ حالا او از افرادی که به آنها دلبستگی پیدا کرده و دوستشان دارد عصبانی است و این امر باعث می شود احساس گناه کند؛ این تعارض، اولین تعارض درونی اوست و شیوه ای که به این کودک آموزش داده می شود تا آن را مدیریت کند، نقش مهمی در شیوه یادگیری او برای پذیرش احساسات، افکار و تکانه های خودش در دوره های بعدی زندگی اش دارد.

وقتی خشم وجود دارد انرژی جسمانی آن، به آسانی با سرکوب کردن احساس خشم از بین نمی رود؛ این انرژی در بدن باقی می ماند و اگر به ذهن هشیار راه نیابد و تجربه نشود، به دنبال خروجی های دیگری می گردد؛ از آنجا که این احساس سرکوب شده در بدن گیر افتاده است و هیچ راهی برای آزاد شدن پیدا نمی کند، تنها گزینه اش این است که خشم را متوجه خودش کند؛ مکانیسم دفاعی همانندسازی کردن با پرخاشگری(Identifying With Aggressor) یکی از رایج ترین راه های انسانها برای متوجه کردن خشم به سمت خودشان است.

برنامه نویسی دوباره سیستم جامع ناهشیار

صرف نظر از اینکه چه مقدار به فرد دیگری نزدیک هستیم، گاهی اوقات خواسته های متفاوتی داریم یا اینکه فرد مقابل نمی تواند انتظاراتمان را برآورده کند، بنابراین ناکامی و قطع احتمالی پیوندهای دلبستگی مان با دیگران اجتناب ناپذیر است. بدین ترتیب نحوه مدیریت احساسات متفاوتی که نسبت به نزدیکترین افراد زندگیمان داریم سطح اضطرابمان و احساسی را که به خودمان داریم تعیین می کند.

از آنجا که دیگر لازم نیست به مراقبانمان وابسته باشیم، می توانیم برنامه نویسی دوباره مغزمان را یاد بگیریم تا هنگام به وجود آمدن احساسات متفاوت به افراد نزدیکمان دیگر اضطراب نداشته باشیم؛ اگر این موضوع را مدیریت کنیم، بیشتر علائم و مشکلات روان شناختی که داریم مانند هراسها، ترس از پرواز، درد جسمانی، افسردگی، اضطراب اجتماعی و…. از بین می روند.

برای درمان اضطراب، علائم و مشکلات روانشناختی و غلبه بر آنها سراغ لایه بیرونی سیستم جامع ناهشیار می رویم و سپس به هسته نزدیک تر می شویم. ابتدا باید روی مکانیسم های دفاعی مان کار کنیم، بعد باید به خودمان اجازه دهیم که خشم، غیظ و گناه ناشی از تکانه های پرخاشگرانه مان را به طور کامل تجربه کنیم؛ بعد غم و اندوه مربوط به از بین رفتن عشق بین ما و افراد نزدیکمان را به طور کامل احساس کنیم و در نهایت دوباره به آغوش خانواده بازگردیم و عشقی را که به آنها داریم، احساس کنیم؛ برای سلامت روانی و جسمانی مان باید بتوانیم همه این احساسات را به طور کامل کنیم.

منبع : پیوند دوباره با جوهره خویشتن . کریستین نایب

۳ ۷ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها