نقشه احساسات در بدن
احساسات دمای بدنمان را فعال می کنند
احساسات ذاتا خوب یا بد، ایمن یا خطرناک، ضعیف یا قوی نیستند. برای اینکه به انسانی با عملکرد بی نقص تبدیل شویم، باید به همه احساس هایمان دسترسی داشته باشیم.
همه احساسات عملکردی سازنده دارند. احساس خشم اغلب «احساسی ناخوشایند» نامیده می شود، اما این دیدگاه، تنها یک جنبه این احساس را در نظر می گیرد. خشم، فرد را قادر می سازد، مرزهایی برای خودش تعیین کند، از آنچه فکر می کند درست است، دفاع کند و به ظلم و بی عدالتی واکنش نشان بدهد. خشم انرژی لازم را برای اقدام عملی به فرد می دهد؛ اگر با این دیدگاه به آن نگاه شود، خشم، سازنده و سالم است چون از آزادی و استقلال حمایت می کند.
علاوه بر این، وقتی خشم را احساسی منفی می نامیم، تجربه جسمانی آن را با مکانیسم های دفاعی برون ریزی و تخلیه اشتباه می گیریم؛ خیلی ها خشم را به داد زدن، جیغ کشیدن، قشقرق به پا کردن و خصومت نسبت می دهند، اما این رفتارها هیچ ارتباطی با احساس خشم ندارند. خشم مثل هر احساس دیگری، پیش از همه، شکلی از برانگیختگی جسمانی در بدن است؛ واکنش سنجیده این است که از آن، برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده شود؛ همه احساسات می خواهند شخصا از من به شما منتقل شوند حتی خشم.
می توان خشم را به شیوه ای بسیار سازنده تر منتقل کرد؛ این کار را می توان به شیوه ای آرام و خونسرد و بدون نیاز به داد زدن یا برون ریزی انجام داد؛ در واقع وقتی داد می زنیم و دق دلیمان را خالی می کنیم، عکس برقراری ارتباط با دیگران را انجام می دهیم؛ هنگام برون ریزی مردم را از خودمان دور و سعی می کنیم آنها را زیر سلطه خودمان در آوریم.
مثال دیگر به احساس غم و اندوه مربوط می شود؛ بخش هایی از جامعه مان، دیدگاه بدی درباره احساس غم دارند؛ در برخی فرهنگ ها و خانواده ها ابراز غم حتى ممنوع است و به عنوان نشانه ضعف در نظر گرفته می شود؛ این نگرش ها به جای اینکه بر مبنای خود احساسات باشند، که به طور کلی در سراسر جهان و در هر دو جنس وجود دارند، بر مبنای موضع گیری هایی همچون غرور و جنسیت استوارند؛ همه مردم غم و تمایل شدید به صمیمیت را تجربه می کنند، چون این تلاشها در همه انسانها ذاتی اند و میان جنسیت، سن یا پیش زمینه فرهنگی تفاوتی وجود ندارد.
احساسات ذاتا خوب یا بد، ایمن یا خطرناک، ضعیف یا قوی نیستند؛ چون در دوران اولیه زندگیمان، با تنبیه و سانسور مراقبان اولیه مان مواجه بوده ایم، آنها را این گونه در نظر می گیریم؛ برای اینکه به انسانی با عملکرد بی نقص تبدیل شویم، باید به همه احساسات دسترسی داشته باشیم و آنها را بپذیریم.
رابطه احساسات و دمای بدنمان
احساسات به صورت جسمانی، بدنمان را فعال می کنند. در پژوهشی تحقیقاتی در فنلاند به سرپرستی لوری نومنما (Nummenmaa) در سال ۲۰۱۳ از ۷۰۰ نفر پرسیدند که هنگام تجربه احساسات مختلف، فعال سازی بدنی را چگونه به طور جسمانی حس می کنند. با توجه به اینکه شرکت کنندگان خیلی زیادی از سراسر جهان در این پژوهش شرکت کرده بودند، نتایج این پژوهش برای نشان دادن محل احساس شدن احساسات در بدن به صورت ذهنی معیار بسیار خوبی است.
حالت خنثی در مقایسه با اضطراب و ترس
وقتی فردی در حالت خنثی به سر می برد، بدنش در دمای مبنایی پیش فرض ۳۷ درجه سانتی گراد است.
باوری نادرست به صورت گسترده وجود دارد که ترس و اضطراب پدیده های مشابهی هستند، اما نیستند؛ ترس زمانی برانگیخته می شود که چیزی بقایمان را به صورت حقیقی تهدید کند؛ برای مثال حمله یک سگ یا خرس، سیلاب ، ماشین در حال نزدیک شدن یا مهاجمی که چاقو دارد؛ اما اضطراب زمانی برانگیخته می شود که سازوکار اضطراب ناهشیار سعی می کند، مانع از رسیدن احساسی به ذهن هشیارمان شود. آنچه اضطراب را از ترس متمایز می کند این است که اضطراب بر مبنای تصور وجود تهدید است، در حالی که ترس بر مبنای وجود تهدیدی واقعی است. به عبارت دیگر، وقتی مضطرب هستید، شیء ترس آور فقط در ذهنتان وجود دارد، در دنیای واقعی وجود ندارد؛ پذیرش این مفهوم برای خیلی از کسانی که از اضطراب رنج می برند، دشوار است، چون با افکار توجیه کننده شان که معمولا همراه اضطراب است، همانندسازی کرده اند.
بسیاری از افراد، که از اضطراب رنج می برند، می دانند چیزی که مضطربشان می کند غیر منطقی است، اما خیلی ها نمی دانند که اضطراب از درونشان سرچشمه می گیرد، نه از دنیای بیرون. اضطراب بدین معنی نیست که تهدیدی در محیط وجود دارد یا از چیزی ترسیده اید، اضطراب صرفاً بدین معناست که از احساسی خبر ندارید. گذرگاه های جسمانی ای که اضطراب فعال می کند، تا حدی شبیه به ترس هستند اما حتی با وجود شباهت های زیادی که دارند، گزارش های مردم درباره تجربه این هیجان ها متفاوت اند.
هنگام تجربه ترس فعالیت دست ها، پاها و سر افزایش می یابد؛ انگار بدن با فعال سازی بخش های لازم برای پرداختن به تهدیدهای بیرونی برای اقدام مقتضی آماده می شود؛ اما اضطراب، دستها و پاهایتان را آرام می کند و بدین ترتیب توانایی هرگونه اقدام مؤثر را از شما می گیرد؛ تعجبی ندارد که چرا انفعال و اضطراب اغلب در کنار هم دیده می شوند.
هنگام تجربه اضطراب در مقایسه با مواقعی که ترس را تجربه می کنیم، ناحیه سینه و شکم فعال تر است که می تواند توضیح دهنده تپش قلب و احساس دلشوره باشد، که از ویژگی های معمول اضطراب هستند. این تفاوت همچنین توضیح می دهد که چرا تحمل اضطراب نسبت به ترس سخت تر است.
انتظار اینکه هرگز دیگر ترس را احساس نکنیم، واقع بینانه نیست؛ ترس عملکردی ذاتی در بدن ماست که بدون درگیر شدن ذهن هشیار تهدید را تشخیص می دهد؛ این عملکرد ما را قادر می سازد که بجنگیم یا فرار کنیم و فوراً به تهدید واکنش نشان بدهیم؛ اگر دستم را روی سینی داغی بگذارم، به جای اینکه مکث و به عقب کشیدن دستم فکر کنم، خوشبختانه مکانیسمی دارم که فوراً دستم را عقب میکشد تا از آسیب دیدگی جلوگیری کند.
احساس خشم
برای دسترسی به قدرت و توانایی هایمان به خشم نیاز داریم. توانایی و انرژی خشم به مردم اجازه می دهد بیش فعال، رُک، قوی، ثابت قدم، متعهد، درگیر، مشتاق، حواس جمع و اکتشافی باشند. در خشم هیچ تنشی در پایین شکم نیست و دمای بدن کاهش نمی یابد. فعال سازی سر، به خصوص فک و صورت، بازوها و مشت ها، قلب و شانه ها را داریم.
اغلب وقتی از بیماران مبتلا به اضطراب پرسیده می شود که خشمشان را چگونه احساس می کنند، می گویند در شکمشان تنش را احساس می کنند؛ با این حال، فعال سازی جسمانی خشم، شامل تنش در شکم نمی شود؛ تنشی که مردم در شکمشان احساس می کنند در بیشتر موارد اضطراب است، که وارد میدان می شود؛ وقتی خشم آزادانه جریان می یابد، شکم به نسبت آرام می شود.
تنش عضلانی ای که هنگام تجربه اضطراب وجود دارد، هنگام حس کردن احساسات وجود ندارد؛ وقتی احساسی را حس می کنیم، عضلاتمان فعال اما آرام هستند، حتی اگر خود احساس خیلی شدید باشد. هرچند هنگام خشم ممکن است مشت ها و فک ها به هم فشرده شوند و خون به جوش آید، اما این تجربه با اشفتگی سریع و شدیدی که با تنش عضلانی و اضطراب ایجاد می شوند تفاوت دارد.
احساس خوشحالی
وقتی کسی خوشحال است، دمای کل بدنش بالا می رود. در خوشحالی کل بدن را گرمایی شدید در بر می گیرد، به خصوص سینه، صورت و دستها.
بیشتر وقت ها، افراد خود را خندان و خوشحال نشان می دهند؛ این ظاهر، اغلب نمایانگر مکانیسم های دفاعی است؛ مردم اغلب برای تظاهر و دفاع در برابر نزدیکی عاطفی، لبخند می زنند، زیاد حرف می زنند، صمیمانه رفتار و تظاهر می کنند که همه چیز عالی است؛ با این حال، با نگاهی به بدنشان می توان متوجه تنش، لبخند تصنعی و تناقض میان حرف ها و احساس واقعیشان شد. خوشحالی واقعی، تظاهر یا نمایش نیست؛ لبخند به معنای افزایش گرمای بدن و آزادسازی اندورفین ها در سراسر بدن است.
احساس غم
غم هم مثل دیگر احساس ها، هیچ گونه تنشی در ناحیه شکم ایجاد نمی کند. دمای دست ها و پاها کاهش می یابد، در حالی که دمای سینه، گلو و چشم ها افزایش می یابد. دست ها و پاها سرد می شوند و شکم و شانه ها آرام هستند.
همه کسانی که غم را تجربه کرده اند با احساس غرق شدن در سینه و سنگینی در سرشان آشنا هستند؛ این احساس شدید غرق شدن، به صورت ذهنی تجربه می شود و به طور همزمان دمای سینه و ناحیه صورت افزایش می یابد.
تفاوت غم و افسردگی :
در حالت افسردگی، کل بدن سردتر می شود؛ افسردگی، حالت بی حسی است؛ این تعریف، با نظریه روان پویشی درباره افسردگی هماهنگ است؛ افسردگی مکانیسمی دفاعی است؛ فرد سرپوشی روی احساساتش می گذارد یا آنها را سرکوب می کند و این امر از او در برابر احساس کردن احساساتش ، مانند غم محافظت می کند.
احساس عشق
عشق را می توان در قالب چیزهای زیادی تعریف کرد؛ عشق به دنیا، خدا، کشور، همسایه، حیوانات خانگی، بچه هایتان، همسرتان و غیره. پژوهش فنلاندی یاد شده، عشق را در قالب عشق رمانتیک میان دو بزرگسال تعریف کرد. شاید این استدلال مطرح شود که مفهوم عشقی که در این پژوهش اندازه گیری شده است، بیشتر میل یا جاذبه را توصیف می کند تا عشق را. این استدلال شاید تا حدودی درست باشد، چون بیشتر مردم از مفهوم عشق به عنوان شیوه ای از زندگی، یعنی سطحی از هشیاری معنوی، بی خبرند. اکنون عشق را در قالب احساسی جسمانی تعریف می کنیم.
فعال سازی جسمانی عشق
- فعال سازی زیاد در سینه
- افزایش گرما در صورت به خصوص اطراف چشم ها و دهان
- افزایش فعال سازی اطراف ناحیه تناسلی.
- افزایش تقریبی گرما در بازوها و دست ها
- پاها و شانه ها آرام هستند
عشق در خیلی از جنبه ها به شادی شبیه است، چون دمای کل بدن بالا می رود، اما عشق ناحیه تناسلی را هم به شکلی قوی فعال می کند؛ خیلی ها معتقدند که هنگام احساس عشق، نسبت به زمانی که خوشحال هستیم، پاها آرام تر اند.
احساس گناه
احساس گناه ممکن است با احساس فشردگی در قفسه سینه همراه باشد، که هنگام احساس غم و اندوه هم وجود دارد؛ علاوه بر این، گناه دمای ناحیه شکم و دست ها را افزایش می دهد که تقریباً شبیه به احساس انزجار است. اگر در محیط درمانی، افراد را هنگام برقراری ارتباط با گناه ناهشیارشان مشاهده کنید، می توانید احساس ناامیدی شدید را به همراه تکانه ای برای کمک به کسی که فرضا به او آسیب رسانده اند، در آنها ببینید.
احساس گناه می خواهد آسیبی را که ایجاد شده، جبران کند و اشتباهات را اصلاح نماید؛ بنابراین حدس من این است که دمای دست ها و پاها به خصوص دست ها، افزایش می یابد چون گناه در مقایسه با خشم، نیرویی قوی و رو به جلو است.
تفاوت گناه و شرمندگی :
گناه می خواهد آسیبی را که با عملی غیر اخلاقی ایجاد کرده ایم، جبران و یا از فرد مهمی در زندگیمان که او را ناامید ساخته ایم، دلجویی کند؛ اما شرمندگی موضعی شبیه به افکار خود انتقادی است؛ شرمندگی، افکار خود تنبیهی ایگوست که دائم می گوید: «وای آدم خیلی بدی هستم؛ خیلی به درد نخورم، بدترین آدم روی زمینم؛ هیچ کس مرا دوست ندارد»؛ شرمندگی، در ذهن فرد به او حمله می کند در حالی که گناه به عنوان احساسی جسمانی به سراغمان می آید و با تکانه هایی برای جبران عمل اشتباهی که انجام داده ایم همراه است. جدا کردن خود فرد از کاری که انجام داده، شدنی است، چون فرد می تواند بدون باور به اینکه آدم بدی است، احساس گناه کند.
احساس ناهشیار گناه، محرک اصلی بیشتر علائم روان شناختی است؛ خیلی ساده می توان اهمیت آن را نادیده گرفت، چون بیشتر مردم از وجود آن بی خبرند؛ حتی کسانی که از وجود آن خبر دارند، به ندرت به خودشان اجازه می دهند که تسلیم این احساس شوند، چون بدترین چیز برای ایگو، احساس گناه است؛ بنابراین گناه به درون ذهن ناهشیارمان رخنه می کند و نسبت به دیگر مکانیسم های روان شناختی مشکلات بیشتری برایمان به بار می آورد.
منابع :
- Bodily-sensation-maps-BSMs
- پیوند دوباره با جوهره خویشتن . کریستین نایب