دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

همه چیز در سر و بدن ماست

مثلث تعارض و مثلث شخص به ما کمک می کنند، تمرکز درونی داشته باشیم.

باید قبول کنیم نیروی هایی در بدنمان وجود دارند که از کنترل مان خارج اند و ما از وجود آنها بی خبریم.

همه چیز در سر و بدن ماست

برای تغییر باید توجهمان را به اتفاقات درونمان معطوف کنیم، نه اتفاقاتی که در دنیای بیرون رخ می دهند. داشتن تمرکز درونی یعنی توجه به اینکه احساسات، اضطراب، افکار و مکانیسم های دفاعی تان، در لحظات مشخص چگونه بر شما اثر می گذارند. در طرف مقابل تمرکز بیرونی یعنی به اعمال و گفته های خودتان، اعمال و گفته های دیگران، یا به جای احساسات به محرک های احساسات توجه کنید.

داشتن تمرکز درونی (درون روانی) پیش نیاز تغییر است. اگر تمرکز درونی نداشته باشیم، با درک احساساتمان فاصله خیلی زیادی خواهیم داشت؛ وقتی احساساتمان را درک نکنیم، نمی توانیم خودمان را درک کنیم و در نتیجه سردرگم می شویم و در همان الگوهایی که موجب مشکلات و علائم فعلی مان می شوند گیر می افتیم. دو ابزار، مثلث تعارض و مثلث شخص به ما کمک می کنند، تمرکز درونی داشته باشیم.

مثلث تعارض

مثلث تعارض

در هر لحظه تنها یکی از این سه اتفاق می تواند در ذهنتان در جریان باشد. یا احساسی را حس می کنید یا اضطراب را تجربه می کنید، یا ذهنتان کاری انجام می دهد یا به چیزی فکر می کند تا شما را از تجربه کردن احساساتتان و اضطراب دور کند(مکانیسم دفاعی). از این رو، احساسات را به دو طریق می توان پنهان کرد با اضطراب یا با مکانیسم های دفاعی. این روش ساده شرح تجربه درونی مان را مثلث تعارض می نامیم.

نقش توجه

هر وقت که بخواهید می توانید لحظه ای مکث کنید و از خودتان بپرسید: الان کجای مثلث تعارض هستم؟ به محض اینکه احساس تازه ای به وجود بیاید یا فکر تازه ای وارد ذهنمان شود، محل قرارگیری مان در مثلث تعارض تغییر می کند. کاری که همیشه سعی در انجام دادنش داریم، این است که مکانیسم های دفاعی مان را مسدود کنیم و تسلیم تجربه احساس و یا اضطراب شویم، چون وقتی توجهتان به تجربه کردن احساستان معطوف می شود، غیر ممکن است که با مثلا نگران بودن، به طور همزمان از مکانیسم دفاعی استفاده کنید.

توانایی معطوف کردن توجهتان به شما کمک می کند از اتفاقات درونتان باخبر شوید. مادامی که تمرین می کنید از اتفاقاتی که در ذهن و بدنتان در جریان هستند باخبر شوید، رفته رفته متوجه می شوید احساساتتان تغییرات جزئی ای در درونتان ایجاد می کنند.

ترتیب علیت

در مثلث تعارض، احساس در گوشه پایین قرار گرفته، چون احساس اولین چیزی است که در ذهنمان برانگیخته می شود؛ اول احساسات بعد اضطراب و بعد مکانیسم های دفاعی یعنی افکار. ترتیب رابطه علیت درون ذهنتان به این شکل است. این سه فرایند تنها با فاصله چند میلی ثانیه از هم رخ می دهند، به گونه ای که اصلا متوجه نمی شویم سه فرایند جداگانه هستند. مکانیسم های دفاعی مان تقریبا هم زمان با احساس فعال می شوند و این مکانیسم ها به طور معمول وظیفه شان را که جلوگیری از باخبر شدنمان از احساساتمان، یا حتى اضطرابمان، است. انجام می دهند. بنابراین بیشتر مردم تنها مکانیسم های دفاعی شان را تجربه می کنند و کاملا از وجود دو فرایند دیگر بی خبرند.

پست های مرتبط

هیجان غم

بیشتر افراد، حتی از وجود مکانیسم های دفاعی شان خبر ندارند؛ خیلی ها کل زندگیشان را با انکار، که مکانیسمی دفاعی است، می گذرانند و به این ترتیب، هیچگاه احساسی را که انکار شده است، هشیارانه تجربه نمی کنند؛  چون ایگوشان، واقعیتی را می سازد که از نظر آنها کاملا منطقی است.

پذیرش ذهن ناهشیارمان

با توجه به اینکه احساسات و اضطراب به صورت ناگهانی و بدون رضایت شما ظاهر می شوند، بدون شک چیزی که روی آن کنترلی ندارید، بدنتان را فعال می کند. این واقعیت که بدنتان بدون رضایتتان فعال می شود به این معناست که نیروهایی در درونتان وجود دارند؛ یعنی ذهن ناهشیار که به صورت هشیارانه از آنها خبر ندارید؛ پذیرش این واقعیت گام خیلی مهمی است؛ احساسات و اضطرابتان ناهشیارانه برانگیخته می شوند.

بنابراین به جای اینکه احتمال وجود احساسات ناهشیار را به طور مطلق انکار نمایید، سعی کنید درباره دنیای درونتان کنجکاو باشید و آن را بکاوید؛ وقتى فورا احتمال وجود احساسات ناهشیار را رد می کنیم، خود را مسؤول وجود این احساسات می دانیم یا خود را به خاطر وجود احساسات سرزنش می کنیم. کنجکاو بودن درباره احساساتی که موجب اضطراب می شوند، پیش نیاز غلبه مشکلاتمان است. اگر می خواهیم تغییر کنیم، متحول شویم و رشد کنیم، به جای اینکه مفهوم احساسات ناهشیار را بدون بررسی بیشتر رد کنیم، باید کنجکاوی و روشنفکری را به موضع پیش فرضمان تبدیل کنیم.

وقتی خیلی سریع احتمال احساسات ناهشیار را رد می کنیم، به احتمال زیاد از مراقب هایمان تقلید می کنیم، که در گذشته احساساتمان را رد کرده اند. فوراً خودمان هم، مثل والدینمان، خودمان را نادیده می گیریم و در عرض چند ثانیه از تجربه هیجانی خودمان صرف نظر می کنیم. به این ترتیب اجازه می دهیم عقلانیت و تمایلمان به انجام دادن کارها به موضع پیش فرضمان تبدیل شوند، اما این فرایند فقط به ابقای مشکلاتمان منجر می شود؛ وقتی وارد ذهنمان می شویم و به جای جستجوی احساساتمان به دنبال دلایل اضطرابمان در دنیای بیرون می گردیم، فقط به حفظ مشکلاتمان برای سالیان متمادی کمک می کنیم.

جداسازی گوشه های مثلث تعارض

افراد اغلب از حالت روان شناختی ذهنشان خبر ندارند، چون سه گوشه مثلث تعارض را با هم اشتباه می گیرند؛ بنابراین، نمی دانند واقعا که هستند و انرژی و سرزندگی ای را که احساساتشان به آنها می دهد، دریافت نمی کنند. معمولا مردم خبر ندارند که به مکانیسم های دفاعی شان متکی هستند، چون بیشتر مردم کاملا با افکاری که ایگوشان تولید می کند، همانندسازی کرده اند. بیشتر مردم فرایند تفکرشان را زیر سؤال نمی برند و از خودشان سؤال نمی کنند که وجود کدام احساسات ممکن است موجب نگرانی ذهنشان شده باشد. نه در مدرسه و نه در خانه به ما آموزش داده نشده است که صاف و پوست کنده درباره روان درونی مان فکر کنیم.

۴ اشتباه رایجی که افراد هنگام تلاش برای درک حالت درونی شان مرتکب می شوند عبارت اند از:

  • اشتباه گرفتن محرک احساس با خود احساس
  • اشتباه گرفتن اضطراب با احساس
  • اشتباه گرفتن احساسات با مکانیسم های دفاعی
  • اشتباه گرفتن اضطراب با مکانیسم های دفاعی

افرادی که به افسردگی، اختلالات عملکردی یا حملات وحشت زدگی مبتلا هستند یا افرادی که با الگوهای تخلیه تکانشی درگیرند، همگی تقریباً در تشخیص گوشه های مثلث تعارض ناتوانند. بیشتر افراد درباره اینکه کجای مثلث تعارض قرار می گیرند تا حدودی سردرگم هستند.

مثلث شخص

مثلث شخص

مغز هیجانی مان به طور عمده تا ۸ سالگی رشد می کند؛ در طول این مدت شیوه ارتباط برقرار کردن ذهنمان با احساساتش به صورت مادام العمر تنظیم می شود، چون مغز پستانداری و مغز خزنده ای حافظه بلندمدتی دارند؛ واکنش های هیجانی ناهشیارمان و اینکه چگونه از لحاظ هیجانی با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، هم راستا با همان الگوهایی ادامه می یابند که در این سنین یاد گرفته ایم؛ مگر اینکه ذهنمان را دوباره برنامه نویسی کنیم تا احساساتی را که اضطراب ناهشیارمان را بر می انگیزد، به صورت هشیارانه تجربه کنیم.

احساسات نه در خلاء، بلکه در روابط با دیگران به وجود می آیند؛ شیوه ای که فرد در کودکی یاد می گیرد خشمش از مادرش را مدیریت کند، با شیوه ای که امروز عصبانیتش از همسرش را مدیریت می کند، شباهت خیلی زیادی دارد؛ شیوه ای که خشم را در بدنش احساس می کند، شیوه ای که اضطراب ناهشیار در بدنش نمود می یابد و مکانیسم های دفاعی ای که برای جلوگیری از خشم و اضطرابش استفاده می کند، در اصل در ۵ سالگی و اکنون در ۴۵ سالگی شبیه به هم هستند. این مفهوم را می توان با ابزاری به نام مثلث شخص نشان داد.

مجموعه احساسات، اضطراب و مکانیسم های دفاعی که در روابط فعلی تان دیده می شوند، ریشه در تعارض های رابطه ای حل نشده در گذشته دارند؛ شیوه ای که در گذشته یاد گرفته ایم با اولین افراد نزدیکمان از لحاظ هیجانی ارتباط برقرار کنیم، بر انتخاب هایی که امروز داریم و شیوه ای که با همسر ، کودکان ، والدین، اعضای خانواده، همکاران، رؤسا، دوستان، آشنایان جدید و غریبه ها ارتباط برقرار می کنیم اثر می گذارد.

گوشه چپ بالای مثلث شخص، روابط فعلی مان را نشان می دهد و اغلب شامل مشکلاتی در روابط فعلی مان هستند که منجر به مراجعه فرد به مراکز روان درمانی می شوند. بررسی روابط فعلی مان نقطه آغاز خیلی خوبی برای درک ذهن و مثلث تعارضمان است؛ وقتی روابط فعلی مان را بررسی می کنیم به محرک هایمان، احساساتی که ناهشیارمان اجازه نمی دهند احساس کنیم، شیوه بیان اضطراب در بدنمان، شیوه تنظیم اضطرابمان و انواع مکانیسم های دفاعی ای که به آنها متکی هستیم پی می بریم.

وقتی از احساسات ناهشیاری که از پیوندهای دلبستگی اولیه مان سرچشمه می گیرند باخبر شویم، تأثیر مثبت آن را در روابط و حالت ذهنی فعلی مان می بینیم. بنابراین کار بر روی تعارض های ناشی از پیوندهای دلبستگی اولیه مان غیر مستقیم به حل و فصل مشکلات روابط فعلی مان کمک می کند. برای درمان باید احساسات ناهشیارتان را به والدینتان که در همه زندگیتان زیر لایه های مکانیسم های دفاعی و اضطراب پنهان شده اند احساس کنید چون این احساسات ناهشیار همچنان اثر می گذارند

گوشه بالای سمت راست مثلث شخص، انتقال نام دارد. انتقال به معنی اینجا و الان (لحظه اکنون) است؛ در محیط درمانی انتقال به رابطه ای که با روانشناس یا درمانگر دارید گفته می شود؛ وقتی روان شناس به احساساتتان فشار می آورد، احساسات، اضطراب و مکانیسم های دفاعی تان نسبت به درمانگر برانگیخته می شوند. شخص دیگری از شما دعوت می کند که با او درد دل و به شیوه ای خودمانی، قابل اعتماد از لحاظ هیجانی و خودانگیخته با او ارتباط برقرار کنید؛ بسیاری از مردم با انجام دادن این کار مشکل دارند و با مقاومت به آن واکنش نشان می دهند.

در پایین مثلث شخص، روابط گذشته یعنی اولین روابطی که با والدینمان داشته ایم قرار دارند. هدف ما این است که بتوانیم با حس کردن احساسات ناهشیار و دفن شده گذشته، مشکلات فعلی مان را به تعارض های حل نشده ای که ریشه در گذشته مان دارند ربط بدهیم؛ این یعنی درباره رابطه ای که در گذشته با والدینتان یا دیگر افراد نزدیکتان داشته اید به دیدگاهی صادقانه برسید؛ وقتی بزرگ می شویم، برایمان سخت است که به طور واقعی به والدینمان نگاه کنیم، چون درک ما از آنها تحت تأثیر غریزه دلبستگی، مکانیسم های دفاعی و الگوهای ایگومان است؛ بنابراین اگر بر مکانیسم های دفاعی غلبه کنیم و با الگوهای ایگومان آشنا شویم، مطمئناً نگاه واقع بینانه تری به سوژه های دلبستگی مان خواهیم داشت؛ به خاطر داشته باشید که هنگام انجام دادن این کار، قرار نیست کسی را سرزنش یا متهم کنیم که در واقع مکانیسم های دفاعی هستند. بلکه باید احساسات متفاوت و تعارض های درونی خودمان را درک کنیم.

منبع : پیوند دوباره با جوهره خویشتن. کریستین اس. نایب

۴ ۳ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها